گرچه قرآن کریم به حسب اوصافی که خود برای خویش ذکر کرده، بیان [1] و تبیان[2] و کتاب مبین[3] و به زبان عربی آشکار و برای پند گرفتن سهل و آسان است، ولی هر اندیشمند بصیری که اندک آشنایی با قرآن و معارف داشته باشد، به خوبی میداند که علوم و معارف نهفته در قرآن کریم دارای سطوح و مراتب مختلف است و دلالت آیات کریمه بر آن، آشکار و نمایان است و هر کسی در صورتی که به زبان عربی آشنا باشد، بدون نیاز به تفسیر میتواند آن معارف را از قرآن کریم فراگیرد[4] و اگر حد خود را بشناسد و پا از گلیم خویش فراتر ننهد، فروتنی علمی را پیشه خود سازد و خویشتن را شاگرد قرآن بداند، نه پیشنهاد دهنده و حاکم و امام بر آن[5]، و با ذهنی پاک و ضمیری باصفا در معارف آن تدبر نماید، به میزان دانش و استعداد خود، از هدایت و اندرز این کتاب نیز بهرهمند خواهد شد[6].
ولی فهمیدن بخش عمدهای از معارف بلند این کتاب عظیم که در سطحی فراتر از فهم توده مردم است، برای بسیاری از افراد ـ هرچند از ادبیات عرب هم بهره وافری داشته باشند ـ بدون تفسیر میسر نیست و دلالت آیات کریمه بر آن معارف، برای آنان آشکار نیست. و در فهم و درک این معارف، از الفاظ و عبارات قرآن، سخت نیازمند به تفسیر است[7] که یا باید خود مقدمات لازم برای توانایی بر تفسیر را طی کرده و دانش و شرایط لازم برای تفسیر را کسب نموده و به تفسیر آیات بپردازند و یا از تفاسیر معتبر مفسران مورد اعتماد بهره گیرند و افزون بر دو بخش یاد شده بخش دیگری از معارف این کتاب عظیم که در مرتبهای فراتر قرار دارد با کمک تفسیر مفسران و یا تحصیل مقدمات تفسیر و کسب شرایط و دانشهای لازم نیز، قابل دسترسی نیست و فهم آن ویژه راسخان در علم (نبی اکرم«ص» و اوصیای گرانقدر آن حضرت) است و تنها راه پی بردن به آن معارف بلند، رجوع به راسخان در علم، و تفسیری است که از آنان نقل شده است وما اکنون درصدد بیان موارد آن نیستیم.
از بیان گذشته نتیجه میگیریم که معارف قرآن کریم از جهت ظهور و خفا، و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات آیات، در سه مرتبه قرار دارد: یک مرتبه از آن بینیاز از تفسیر است و یک مرتبه از آن ویژه راسخان در علم است؛ ولی در مرتبه دیگری از آن، که بخش عمدهای از معارف را در بر میگیرد، نیازمند تفسیر است. این دسته بندی سه گانه، در روایات نیز مطرح شده است[8] و همین نیاز موجب شده است که در این طول تاریخ قرآن، تفسیرهای بسیار زیادی برای آن تدوین گردد. پرسش اساسی در این زمینه آن است که راز این نیازمندی متون به تفسیر، علل مختلفی دارد که برخی از آنها درمورد قرآن مجید بیمعنا است. به عنوان مثال، برخی از متون به خاطر عدم تسلط کافی مؤلف بر زبان متن و قواعد آن زبان و یا رعایت آن در هنگام نوشتن متن و یا عادت به مبهم نویسی و معما گویی، نیازمند تفسیر و تبیین است. برای آشنایان با قرآن مجید روشن است که با توجه به هدف قرآن و انیکه سراسر سخن خدا و در حد اعلای فصاحت و بلاغت است، چنین دلیلی برای نیازمندی به تفسیر در مورد آن معنا ندارد، ولی علل دیگری وجود دارد که به مهمترین آنها میپردازیم.
علل نیازمندی به تفسیر
عواملی که زمینه ساز نیازمندی به تفسیر شده است، میتوان در سه دسته جای داد:
الف. فقدان آگاهیهای لازم
یکی از علل مهم نیازمندی به تفسیر ضعف دانش بشر است. فهم قرآن منوط به برخورداری معلومات مختلفی است که فقدان هر یک، فهم مقصود خداوند از الفاظ و عبارات قرآن را دچار ابهام ساخته و نیازمندی به تفسیر را ضروری میسازد. فقدان آگاهیها گاه مربوط به مفاد واژگان است هر چند فاصله زمانی ما از عصر نزول سبب ابهام برخی واژگان میشود، ولی آنچه در اینجا مد نظر است، نقش فاصله زمانی در این زمینه نیست. بررسیهای قرآنی و تاریخی نشان میدهد که در زمان نزول نیز پارهای از واژگان قرآنی برای جمعی از مخاطبان قرآن مبهم بوده و آنان از مفاد آن بیاطلاع بودهاند. به عنوان مثال: هنگامی که از ابوبکر معنای «کلاله» را پرسیدند، آن را نمیدانست و گفت: «به رأی خود میگویم و اگر صواب باشد از خدا است واگر خطا باشد، از من و شیطان است»[9] و نیز هنگامی که معنای «ابّاً»[10] را از او پرسیدند، گفت: «کدام زمین مرا بر میدارد و کدام آسمان بر من سایه میافکند، اگر ندانسته در کتاب خدا سخن گویم»[11] و یا وقتی معنای آن را از عمر پرسیدند، گفت:«از تعمّق و تکلف نهی شدهایم»[12].
نمونه دیگر، سخن ابن عباس است که گوید: معنای «فاطر السموات»[13] را نمیدانستم، تا اینکه دو بادیهنشین که درباره چاهی نزاع داشند، پیش من آمدند؛ یکی از آن دو گفت: «انا فطرتها»[14].
در این گونه موارد، فهم آیات قرآن نیازمند دستیابی به مفاد واژگان به کار رفته در آیات مورد نظر است و دستیابی به مفاهیم عرفی این واژگان بخشی از تفسیر به شمار میآید. نا آگاهی نسبت به ادبیات عرب و شناخت صحیح ساختار کلمات و جملات و خصوصیات معانی بیانی آیات کریمه نیز یکی از عوامل نیازمندی به تفسیر است که ضرورت بهرهگیری افراد ناآگاه از تفسیر آگاهان و مفسران ارجمند قرآن را روشن میسازد؛ زیرا فهم مفاد آیات قرآن، به شناخت صحیح این امور وابسته است. توضیح این نکته در مباحث بعدی خواهد آمد.
در پارهای از موارد، نا آگاهی از شرایط و اسباب نزول، معنا و مقصود از آیه را در هالهای از ابهام فرو میبرد و سبب نیازمندی به تفسیر میشود مانند آیه شریفه « إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَهٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا عِدَّهَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ »[15] که عدم آگاهی از شأن نزول آیه و اینکه مقصود از «نسیء» در فرهنگ آن زمان چه بوده، سبب نیاز به تفسیر است.
گاه نیز در قرآن مجید استعارات و تشبیهات ظریفی به کار رفته است که با دانش کافی و تبحر و تسلط بر موارد کاربرد، میتوان به آن دست یافت. اینگونه موارد برای افراد عادی مبهم و نیازمند تفسیر است. چنانکه عدی بن حاتم معنای « کُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ »[16] در اثر عدم دقت و مهارت در فهم نکات ظریف به کار رفته در آن، مفاد آیه را نادرست فهمیده بود و پس از ارائه برداشت خود از آیه به رسول خدا (ص)، پیامبر نادرستی آن برداشت و مفاد صحیح آیه را برای وی بیان کرد[17].
عدم آگاهی از مصداق خاصی که در برخی آیات مد نظر است. و عدم آگاهی ومهارت کافی در فهم معنای الفاظ مشترک و کاربردهای مجازی و شناخت قراین پیوسته و ناپیوسته آیات، مانند ارتباط یا عدم ارتباط آیات با یکدیگر (سیاق) و روایات ناظر به آیات، امور دیگری است که زمینههای نیازمندی به تفسیر را فراهم میسازد.
ب. برخی از ویژگیهای قرآن کریم
بررسی قرآن مجید نشان میدهد که این کتاب دارای ویژگیهائی است که برخی از آنها در نیازمندی ما به تفسیر مؤثر است. از آن جمله، موارد زیر را میتوان ذکر کرد:
1. معارف بسیار زیاد و الفاظ محدود
قرآن کریم، در بیان مطالب، از حداکثر ظرفیت و جملهها برای قالبریزی معانی عمیق استفاده کرده است. این کتاب، تمام معارفی را که بشر برای سعادت خویش به آن نیازمند است، در حجم نسبتاً کمی از الفاظ و عبارات ارائه کرده است[18] و این امر سبب شده که فهم بخشی از آیات، نیازمند تأمل و دقت بیشتر و تحقیق عمیقتری برای پی بردن به مقصود خدا باشد و از این رو ضرورت تفسیر را ایجاب میکند.
2. محتوای متعالی در قالب الفاظ متداول
در قرآن مجید، علاوه بر ایاتی که به امور جهانِ مشهود میپردازد، آیاتی وجود دارد که از حقایق ماورای این جهان سخن میگوید. این آیات، حقایق فراتر از این جهان را در قالب الفاظی که برای تفهیم و تفاهم امور این جهانی وضع شدهاند، ارائه میکند و این امر سبب میشود که فهم مقصود خداوند از آن آیات، برای همگان میسر نباشد و برای پی بردن به آن، تلاش فکری ویژه (تفسیر) ضرورت یابد. شایان ذکراست که در فهم این دسته از آیات علاوه بر توان علمی و مهارت فوقالعاده، پاکی درونی و طهارت معنوی، نیز مؤثر است و کسانی میتوانند آن مطالب عالی را از آیات کریمه درک کنند و برای دیگران تبیین نمایند که از چنین ویژگیهایی برخوردار باشند.
3. آمیختگی و پراکندگی مطالب
یکی دیگر از ویژگیهای قرآن، آن است که مطالب آن دستهبندی موضوعی ندارد و این گونه نیست که این کتاب، تمام سخن خود درباره یک موضوع را یک جا و در فصل معینی بیان کرده باشد، بلکه در هر صفحهای از آن و حتی گاه در هر آیهای از آن، از موضوعات متعدد و مطالب مختلفی سخن به میان آمده است[19].این امر نیز، از جمله اموری است که نیاز به تفسیر را ضروری میسازد (از توضیح این ویژگی، و راز به کارگیری این شیوه در قرآن کریم به دلیل بررسی آن در دروس علوم قرآن و تفسیر خودداری میشود).
ج. فاصله زمانی با نزول قرآن
هر چند که گذشت زمان، از جهت پیشرفتهای علمی و رشد استعداد و قوه ادراک بشر و یا پیش آمدن وقایعی روشنگر، ممکن است موجب روشنتر شدن مفاد بعضی از آیات و آشکار شدن مقصود از آن گردد، ولی از جهت دیگر، فاصله زمانی، از اموری است که نیاز به تفسیر را تشدید میکند؛ زیرا از یک سو احتمال تغییر مفاهیم کلمات و فاصله گرفتن از اوضاع و شرایط زمان نزول آیات، آگاهی از مفاد استعمالی آیات در آن زمان و فهم معنای مراد از آن را مشکل نموده و از سوی دیگر، اختلاف نظرها و تشکیکها و تردیدهایی که به تدریج از طرف مفسران و یا احیاناً مغرضان در مورد آیات کریمه مطرح میشود، مفاد آیات و معانی مراد از آن را در هالهای از ابهام قرار میدهد.
اختلافی که در قرائت قرآن کریم در برخی از آیات در طول تاریخ رخ داده، نیز یکی از عوامل ابهام آفرین دیگری است؛ که در اثر فاصله زمانی پدید آمده و سبب نیازمندی به تفسیر شده است زیرا در مواردی که اختلاف قرائت معنا را تغییر دهد، بدون آگاهی از قرائت صحیح، پی بردن به مراد خدای متعال از آیات میسر نخواهد بود. علاوه بر آنچه گذشت، در طول زمان، نیازهای علمی جدیدی برای بشر به وجود میآید که پاسخ آنها در قرآن با صراحت بیان نشده و استنباط آن از اشارات قرآن کریم، توان علمی ویژهای میطلبد و تفسیر آیات، با توجه به نیازهای جدید ضرورت مییابد.
پی نوشت ها:
[1] . «هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین» (سوره آل عمران آیه 138).
[2] . «… و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمتقین» (سوره نحل، آیه 89).
[3] . «… قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین»، (سوره مائده، آیه 15) «… تلک آیات الکتاب المبین»، (سوره یوسف، آیه 1)، «تلک آیات الکتاب المبین»،(سوره شعرا آیه 2)، «تلک آیات القرآن و کتاب مبین»(سوره نمل، آیه 1) همچنین ر.ک: آیه دوم سورههای قصص، زخرف و دخان.
[4] . شاید در قسمتی از اوصاف مزبور، نظر ره این مرتبه از معرف قرآن و دلالت آیات بر آن باشد.
[5] . این حالت در نهج البلاغه (خطبه 147) نکوهش شده است: «کانهم ائمّه للکتاب و لیس الکتاب امامهم».
[6] . «ثم انزل علیه الکتاب … و اعلام لایعمی عنها السائرون و آکام لایجوز عنها القاصدون و هدی لمن ائتمّ به» (همان، ج 92، ص 21؛ نهجالبلاغه، خطبه 189) «و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزیاده او نقصان زیاده فی هدی او نقصان من عمی …» (بحار؛ ج 92، ص 21؛ نهجالبلاغه خظبه 175).
[7] . «و هذا القرآن انما هو خط مستور بین الذفتین لاینطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انما ینطق عنه الرجال»، (نهجالبلاغه، خ 125) «… و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم» (سوره نحل، آیه 44).
[8] . «ثم آن الله جل ذکره … قسم کلامه ثلثه اقسام: قسما منه یعرفه العالم و الجاهل و قسما لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمییزه ممن شرح الله صدره للاسلام. و قسما لا یعرفه الا الله و انبیائه و الراسخون فی العلم» (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 313، حدیث 18، به نقل از احتجاج طبرسی).
[9] . کشاف؛ ج 1، ص 486؛ در المنثور، ج 2، ص 443 (ذیل آیه 176 سوره نساء)
[10] . (سوره عبس، آیه 31) «و فاکهه و ابّا»، ابّ در منتهی الاریب به گیاه و چراگاه معنا شده است.
[11] . کشاف؛ ج 4، 704. سیوطی در درالمنثور ذیل این آیه کریمه چنین آورده است: «و اخرج ابو عبید فی فضائله و عبد بن حمید ابراهیم التیمی، قال سئل ابوبکر … عن قوله «ابّا» فقال: ای سماء تظلنی و ای ارض تقلنی اذا قلت فی کتاب الله ما لا اعلم».
[12] . احمد بن علی بن حجر عسقلانی (م. 825 هـ)، فتح الباری بشرح صحیح البخاری (ج 13، ص 285).
[13] . این کلمه شش بار در قرآن به کار رفته است: سوره انعام، آیه 4، سوره یوسف، آیه 101، سوره ابراهیم، آیه 10، سوره فاطر، آیه 1، سوره زمر، آیه 46 سوره شوری آیه، 11.
[14] . (الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 345، نوع سی و ششم).
[15] . سوره توبه، آیه 37.
[16] . سوره بقره، آیه 187.
[17] . ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 23.
[18] . این حقیقت که قرآن بیانگر همه مورد نیاز بشر است، علاوه بر آیات قرآن، در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. در آیات قرآن میخوانیم «… و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء» (سوره نحل، آیه 89) «… و ما کان حدیثا یفتی و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء …» (سوره یوسف، آیه 111).
[19] . در حدیث هم آمده است «و لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن. انّ الایه لینزل اولها فی شیء و اوسطها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصرف علی وجوه … » (حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، ج 18، باب 13، از ابواب صفات قاضی، روایات 69، 73 و 74)
علی اکبر بابایی- روششناسی تفسیر قرآن