قرآن نخستین و مهمترین منبع تفسیر است. چنان که در بحث از قواعد تفسیر گذشت، منبع بودن قرآن، علاوه بر آن که مقتضای روش عقلایی مجاوره است، در آیات قرآن و روایات هم بر آن تأکید شده است و بهرهگیری از آن در تفسیر، روش تفسیری اهلبیت به شمار آمده است[1].
پیشینه مراجعه به قرآن در تفسیر
پیشوایان دین، در تفسیر قرآن از خود قرآن استفاده کردهاند و این امر بیانگر سابقه طولانی بهرهگیری از این منبع گرانبهاست[2]. علاوه بر پیشوایان دین، عدهای از شاگردان مکتب تفسیری اهلبیت (ع) و برخی دیگر از مفسّران قرن اوّل و دوم، آیهها را مفسّر یکدیگر قرار دادهاند. در تفاسیر به جای مانده از ابنعباس، سعید بن جبیر، مقاتل، مجاهد، عکرمه، ابن زید، استفاده از آیات قرآن در تفسیر، کاملاً نمایان است و میتوان گفت که قرآن از جمله منابع تفسیری آنان بوده است. ابن عباس در تفسیر آیه « وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا[3]…» «و برای سلیمان، تند باد را [رام کردیم] که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت نهاده بودیم، جریان مییافت…» گفته است: هرگاه سلیمان اراده میکرد که باد به تندی بوزد، میوزید و هرگاه میخواست آرام شود، آرام میشد و این قول خداوند است: « تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ »[4] به فرمان او نرم، روان میشد، به هر جا که میرسید. در این جا آیه 36 سوره صاد مفسّر آیه 81 سوره انبیاء قرار داده شده است[5].
عکرمه نیز در تفسیر آیه « أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا »[6] «آیا کسانی که کفر ورزیدند، ندانستند که آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، پس آن دو را از هم جدا ساختیم»، گفته است:[7] آسمان و زمین بسته بود. چیزی از آن دو خارج نمیشد. آسمان به باران گشوده شد و زمین به رویش گیاهان، و این سخن خداست که « وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ وَالأرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ »[8] «سوگند به آسمان بارانخیز، سوگند به زمین شکافدار [آماده کشت]».
ابن زید در تفسیر آیه « ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ »[9] «گردن فراز [از سر نخوت] تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند» گفته است: «سرخود را میچرخاند، روی میگرداند و پشت میکند و نمیخواهد به آنچه برای او میگویند گوش فرادهد»؛ آن گاه دو آیه زیر را بر آن شاهد آورده است:[10]
« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ »[11] «و چون بدیشان گفته شود: بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد، سرهای خود را برمیگردانند».
« وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا »[12] «و چون آیات ما بر او خوانده شود، با نخوت روی برمیگرداند».
برخی از قرآنپژوهان گفتهاند: «مقاتل از جمله کسانی است که تفسیر قرآن را جز با قرآن روا نمیداند و از این رو بسیار از سیاق استفاده میکند[13].
بعد از تابعان و تابعانِ آنان، تفسیرهای مدونی نگاشته شد که نمونه کامل آن، تفسیر جامع البیان عن تأویل آی القرآن نوشته محمّد بن جریر طبری (م 310) است. هر چند روایتهای صحابه و تابعان و تابعانِ تابعان، در این تفسیر فراوان آمده و حجم زیادی از آن کتاب را در خود اختصاص داده است، اما هر گاه که طبری به داوری و ارائه دیدگاه خود میپردازد، از دیگر آیهها کمک گرفته و بدانها استدلال میکند. شایان توجه است که طبری در ابتدای تفسیر خود، پس از تقسیم آیهها به سه دسته:
1)آیات فراتر از فهم بشر؛ 2) آیاتی که علم آن مخصوص پیامبر (ص) است؛ 3) آیاتی که عربزبانان که قرآن به زبان آنان نازل شده است آنها را میفهمند. مینویسد: «مفسّری که به روایتهای نقل شده از پیامبر (ص) و یا به شواهدی از زبان عربی نظیر شعرهای رایج و محاورهها و واژه معروف مراجعه کند، صحیحترین تفسیر را بیان میکند»[14].
بر این پایه، منابع تفسیر به نظر طبری دو چیز بیشتر نیست: نخست: سخنان پیامبر (ص) که نسبت آن به ایشان معلوم باشد و دوم: شواهد ادب عربی (شعر، محاوره، واژههای معروف)، اما کسی که مختصر آشنایی با این تفسیر داشته باشد، میداند که در موارد متعدد از آیههای قرآن نیز بهره برده است و شاید به دلیل وضوح ضرورت بهرهگیری از قرآن در تفسیر، طبری از آن ذکری به میان نیاورده است.
در قرن چهارم، علامه شریف رضی (م. 406 هـ) با نگاشتن «حقائق التأویل فی متشابه التنزیل»[15]. اصل اساسی در تفسیر آیههای متشابه قرآن را بازگردان آنها به آیههای محکم دانست[16] و در این صورت، آیههای محکم قرآن مفسّر دیگر آیهها قرار میگیرد. سپس شیخ طوسی (م. 460 هـ) در تفسیر التبیان در تفسیر برخی از آیهها، از آیههای دیگر استفاده کرده است[17]. در قرن ششم امین الاسلام طبرسی (م. 584 هـ) در تفسیر بزرگ خود مجمع البیان لعلوم القرآن از این منبع بهره برده[18] و دانشمند معاصر وی زمخشری (م. 538 هـ) نیز گاهی به آیههای دیگر استناد کرده است[19] قرطبی (م. 671 هـ) در الجامع لاحکام القرآن به شکل گستردهتری آیههای قرآن را مفسّر یکدیگر قرار میدهد[20] و ابن تیمیه (م. 782 هـ) بهترین راه تفسیر قرآن را استفاده از خود قرآن میداند[21] و در بخشهایی از التفسیر الکبیر به این روش پایبند است[22] شاگرد وی ابن کثیر (م. 774 هـ) نیز همین سخن را در مقدمه تفسیر خود آورده[23] و اندکی بدان عمل کرده[24] است. مفسّران دورههای بعد نیز به اندازه دانش و فرصتی که برای مراجعه به آیهها داشتهاند، این راه را ادامه دادهاند،[25] تا قرن چهاردهم که اوج بهرهگیری از قرآن در تفسیر بوده و تفسیرهای چندی از شیعه و سنّی با این گرایش نگاشته شده و در هر یک به اندازه توان به آن پرداخته شده است[26]. از جمله مفسّرانی که به معنای واقعی کلمه، قرآن را مفسّر قرآن قرار داده، علامه طباطبایی است، که میتوان او را مروج این شیوه دانست؛ زیرا آگاهانه به آن پرداخته، از آن دفاع کرده، شیوههای دیگر را در مقایسه با آن نارسا دانسته، آن را شیوه مفسّران راستین قرآن «معصومان (ع)» به شمار آورده و در عمل، بیش از مفسّران قبل از خود، با مهارت و موفقیت شایان توجه آن را به کار گرفته است[27]. این دانشمند بزرگ در بخش اعظم المیزان فی تفسیر القرآن بدین کار همت گماشته و نکتههای بدیعی در شرح و تفسیر آیهها با استناد به آیات دیگر بیان کرده است. به عنوان مثال، ایشان در تفسیر آیه « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ »[28] «ما را به راه راست هدایت فرما»، از 39 آیه دیگر به مناسبت استفاده کردهاند ـآیههایی که در آنها «سبیل»، «سبل»، «طرق»، «عروج»، «سقوط»، «درجات»، «هدایت» و… مطرح است[29].
منبع بودن قرآن در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. ابولبید بحرانی میگوید:
«شخصی در مکّه در محضر امام باقر (ع) پرسشهایی کرد و امام به پرسشهای وی پاسخ داد. آن گاه شخص سؤالکننده گفت: شما میپندارید هیچ چیزی از کتاب خداوند ناشناخته نیست؟ امام باقر (ع) فرمود: من چنین نگفتهام، ولی [آنچه گفتهام این است که] هیچ چیز [ناشناختهای] از کتاب خدا نیست، مگر آن که دلیل گویایی از سوی خداوند در کتابش [قرآن] بر آن وجود دارد که توده مردم از آن آگاه نیستند… پس هر کس گمان کند که کتاب خدا مبهم است، هم خود هلاک شده و هم دیگران را هلاک کرده است»[30].
بنابراین میتوان گفت: هر کس به هر میزان از دانش و مهارت لازم در استفاده از آیاتی از قرآن برای فهم دیگر آیات آن برخوردار باشد، توانایی وی در تفسیر قرآن و ابهامزدایی از آیات شریفه بیشتر است و اگر کسی مانند راسخان در علم «پیامبر (ص) و ائمّه معصومین (ع)» از حداکثر آگاهی و مهارت در این زمینه برخوردار باشد، میتواند هم مشکلات تفسیری را حل نماید.
گونههای مختلف منبع قرار گرفتن قرآن
استفاده از آیههای قرآن در تفسیر، شکلهای مختلفی دارد که از یک دیدگاه، به دو نوع صوری و محتوایی تقسیم میشود؛ در تقسیمبندی صوری، گاه یک آیه مفسّر آیه دیگر قرار میگیرد و گاه برای فهم یک آیه، نیازمند توجه به مجموعهای از آیات هستیم؛ چنان که گاه با کنار یکدیگر گذاردن دو یا چند آیه، نکتهای خاص که از هیچ یک از این آیات به تنهایی استفاده نمیشد، به دست میآید[31].
گاهی نیز برای فهم یک آیه، از آیات متصل به آن (آیات قبل و بعد) استفاده میشود و گاه از آیات هم محتوا با آیه مورد بحث بهره میگیریم گاه از آیاتی که در صدد توصیف نقطه مقابل مفاد آیه مورد بررسی است، در فهم آن آیه استفاده میکنیم[32].
منبع بودن قرآن، به صورت محتوایی نیز شکلهای مختلفی دارد در این جا به توضیح مختصری در مورد این شکلهای مختلف در دو قسمت: «استفاده از آیات و بخشهای قبل و بعد آیه مورد بررسی» و «آیات جدا از آیه مورد بررسی» تحت عنوان «سیاق» و «غیرسیاق» میپردازیم.
الف) سیاق
تعریف و توضیح سیاق و میزان اعتبار و انواع آن، در بحث از قواعد تفسیر گذشت. در این جا به بیان نقشهای مختلف سیاق در تفسیر آیات میپردازیم.
پذیرش یا رد روایتهای ناظر به مفاد آیه
درباره برخی آیهها، روایت یا روایتهایی نقل شده که در صدد تفسیر یا تطبیق یا توضیح و بیان شأن نزول آیه است؛ ولی قبل از بهرهگیری از این گونه روایتها باید درباره درستی یا واقعنما بودن آنها بحث کرد و ملاکهای مختلفی را که عالمان اسلامی برای محک زدن روایتها و تشخیص صحیح از سقیم توصیه کردهاند، به کار گرفت؛ از جمله آن ملاکها، مخالف نبودن با مفاد آیات شریفه قرآن است و چنان که در بحث قواعد تفسیر گذشت، یکی از قراین فهم کلام خداوند، سیاق آیههاست. گاهی روایت یاد شده، با سیاق آیهها ناهماهنگ و بلکه معارضاند و گاه همسو و مؤیدند؛ بنابراین، با توجه به قرینه بودن سیاق، میتوان روایت را بر اساس آن پذیرفت یا نفی کرد مگر آن که وجود سیاق معتبر قطعی نباشد و یا با توجه به بیان روایت در وجود آن تردید حاصل شود؛ به نمونههای زیر بنگرید:
«… تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا ×وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ×رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ×وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا »[33].
«… آن، همان بهشتی است که ما به بندگان باتقوای خود به ارث میدهیم و ما جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآییم. برای اوست آنچه پیش روی ماست و آنچه پشت سر ما و آنچه میان آنهاست و پروردگار تو فراموشکار نیست. پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست؛ پس او را عبادت کن و در عبادتش شکیبایی کن. آیا همنامی برای او سراغ داری؟ و انسان میگوید: آیا آن گاه که مُردم، قطعاً [از زمین] زنده بیرون آورده میشوم؟».
دو آیه 64 و 65 جملههای معترضهای هستند در میان مجموعهای از آیات که از نظر سیاق با یکدیگر متفاوتند. به همین دلیل، مفسّران در بیان ارتباط آن دو با دیگر آیات، سخنان مختلفی گفتهاند. برخی عبارت «قال جبرئیل» (جبرئیل گفت) را در تقدیر گرفتهاند. گروهی گفتهاند: این دو آیه به کلام جبرئیل که در صدر سوره است (همانا من فرستاده خداوند توام…) مربوط است، و برخی آن را سخن متّقیان به هنگام ورود به بهشت میدانند. روشن است که هیچ یک از نظریات یاد شده دلیلی ندارد. علامه طباطبایی با توجه به سیاقِ این دو آیه، آن را سخن فرشته وحی میداند و به این ترتیب، روایتی که از ابنعباس نقل شده[34] تأیید میشود: «عن ابنعباس ان رسول الله (ص) استبطأ نزول جبرئیل فسأله عن ذلک فاجابه بوحی من الله تعالی و ما نتنزل… الایه».
«از ابنعباس نقل شده که پیامبر خدا (ص) چنان دید که جبرئیل تأخیر کرده. از او در این باره پرسید: جبرئیل پاسخ او را به وحی الهی چنین گفت: ما جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآییم»[35].
« وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ »[36]؛
«آن که راستی [دین] را آورد و آن را تصدیق کرد آنان پرهیزکارانند». در این که مراد از «و الّذی جاء بالصدق و صدّق به…» کیست، روایات مختلفی وارد شده است. در مجمع البیان روایتی نقل شده که «الّذی جاء بالصدق…» را پیامبر اکرم(ص) و «صدق به» را علی بن ابیطالب (ع) میداند[37]. در درالمنثور نیز نظریه یاد شده به نقل از ابوهریره آمده است[38]. در روایتی دیگر «الّذی جاء بالصدق…» را جبرئیل و «صدق به» را پیامبر اکرم (ص) میداند[39]. علامه طباطبایی روایت اوّل را از باب جری قرآن دانستهاند؛ زیرا در پایان آیه چنین آمده است: «… اولئک هم المتقون» «آنان پرهیزکارانند» و مراد روایت، آن است که پیامبر و امیرالمؤمنین نیز مشمول آیه ـبلکه بزرگترین مصداقهای آنـ هستند. و روایت دیگر را از باب تطبیق میداند؛ یعنی راوی آیه را بر آنان تطبیق نموده است؛ جز این که سیاق آیه شریفه با روایت یاد شده ناسازگار است؛ زیرا آیههای قبل و بعد، همه در وصف پیامبر (ص) و مؤمنان و مخالفان است و سخنی از جبرئیل نیامده است. علاوه بر این، نمیتوان آیه را معترضه دانست، تا سیاق جدایی برای آن در نظر آوریم[40]. سه آیه قبل خطاب به پیامبر (ص) است:
« إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ »[41].
«قطعاً تو خواهی مرد و آنان [نیز] خواهند مرد سپس شما روز قیامت پیش پروردگارتان مجادله خواهید کرد پس کیست ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوی او آمد دروغ پنداشت؟ آیا جای کافران در جهنّم نیست؟»
و بعد از آیه مورد بحث نیز چنین آمده است:
« لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ »[42] «برای آنان هر چه بخواهند پیش پروردگارشان خواهد بود این است پاداش نیکوکاران. » بنابراین، با توجه به سیاق آیههای یاد شده، روایتی که «الّذی جاء به» را جبرئیل میداند، قابل پذیرش نیست.
« وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ »[43].
«و ما قبل از تو هیچ انسانی را جاوید نکردیم. آیا اگر تو بمیری آنان جاودانهاند».
«در المنثور از ابن جریح روایت کرده که گفت: «چون جبرئیل خبر مرگ پیامبر (ص) را به وی داد، حضرت فرمود: خدایا پس چه کسی برای امّتم خواهد بود (و آنان را هدایت خواهد کرد) [پس این] آیه نازل شد. اما توجه به آیههای قبل و بعد، نکته دیگری ـجز آنچه در فوق گفته شدـ را میرساند؛ زیرا سیاق آیهها در این جا سیاق عتاب و درشتگویی با کافران است، که پیامبر (ص) را مانع زندگی خود میدانستند و به هم وعده میدادند که وی خواهد مرد. خداوند در پاسخ آنان خطاب به حضرت فرمود: چنین نیست که اگر تو بمیری آنان جاویدان باشند. بنابراین، روایت یاد شده مخدوش است و نباید در فهم آیه از آن استفاده کرد[44].
« فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ … فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَهٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِینَ وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ »[45].
«بر جای ماندگان به نشستن خود [در خانه] پس از رسول خدا شادمان شدند… پس اگر خداوند تو را به سوی گروهی از آنان بازگرداند و اجازه بیرون آمدن برای جهاد از تو خواستند، به آنان بگو: هرگز در کنار من بیرون نمیآیید و هرگز با من با هیچ دشمنی نبرد نخواهید کرد. همانا شما در ابتدا به ترک جهاد راضی شدید؛ پس با بازنشستگان (از جهاد) بمانید و بر جنازه هیچ یک از آنان هرگز نماز مگزار و بر سر قبر او نایست . به راستی که آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و در حال فسق مردند».
در روایات متعددی از سنّی و شیعه وارد شده که پیامبر (ص) برای نمازگزاردن بر جنازه عبدالله بن ابی(منافق معروف) دعوت شدند. ایشان پذیرفتند و نماز خواندند و دعا نمودند و بعد از آن، آیه «و لا تصلّ علی احد» نازل شد[46].
سبب نزول آیات یاد شده، در این نوع روایات، نماز خواندن و استغفار پیامبر (ص) برای عبدالله بن اُبی دانسته شده است؛ در حالی که آیات فوق زمانی نازل شده که پیامبر (ص) هنوز از سفر تبوک باز نگشته بودند. جمله «فان رجعک الله الی طائفه منهم» به روشنی بر این معنا دلالت دارد و سیاق آیههای مورد بحث یکی است. بنابراین، به هنگام نزول آیهها، حضرت در مدینه نبودهاند و سرکرده منافقان (عبدالله بن ابی) نیز یک سال بعد از نزول آیهها بیمار شده و در سال نهم هجری مرده است. با توجه به این نکات، هیچ یک از روایات وارد شده در این باره قابل استناد نیست[47].
تأیید یا ابطال برداشتهای تفسیری
درباره برخی از آیههای قرآن تفسیرهای متفاوت و گاه متعارضی وجود دارد که ناشی از عدم دقت و توجه کافی به قراین آیات، به ویژه قرینه سیاق است؛ نمونه آن، سخنانی است که برخی از مفسّران در تفسیر آیات شریفه زیر مطرح کردهاند: « فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ یَقُولُ أَئِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلا مَوْتَتَنَا الأولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ »[48].
«پس برخیشان به برخی روی نموده و از همدیگر پرس و جو میکنند. گویندهای از آنان میگوید: راستی من [در دنیا] همنشینی داشتم [که به من] میگفت: آیا واقعاً تو از باور دارندگانی؟ آیا وقتی مردیم و خاک و [مشتی] استخوان شدیم، آیا واقعاً مجازات میشویم؟ [مؤمن] میپرسد: آیا شما اطلاع دارید [که او اکنون کجاست]؟ پس اطلاع حاصل میکند و او را در میان دوزخ میبیند [و] میگوید به خدا سوگند! چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی و اگر رحمت پروردگارم نبود، هر آینه من [نیز] از احضارشدگان در دوزخ بودم [و از روی شوق میگوید] آیا جز همان مرگ نخستین خود دیگر روی مرگ نمیبینیم و عذاب نخواهیم شد؟ راستی که این همان کامیابی بزرگ است. برای این [پاداش] باید کوشندگان بکوشند».
برخی از مفسّران مطالب مطرح شده در این آیه را سخن خداوند میدانند و برخی دیگر آن را گفته فرشتگان دانسته و گروهی آن را کلام اهل بهشت میدانند. در حالی که اگر به مجموع این بخش از سوره نگاه کنیم، خواهیم دید که بعد از آیه «فاقبل بعضهم علی بعض یتسائلون قال قائل منهم…» همه گفتههای فوق، سخن گویندهای است که در ابتدای این بخش از او یاد شده است. بنابراین، احتمالهای دیگری که مفسّران بیان کردهاند، با سیاق آیهها تناسبی ندارد و قابل اعتنا نیست؛[49] زیرا یا باید چیزی در تقدیر گرفت که خلاف شیوه معمول در سخن گفتن است و یا به توجیه بدون دلیل متوسّل شد.
نمونه دیگر، آیه 83 سوره مؤمن (غافر) است:
« فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ »
«و چون پیامبرانشان دلایل آشکار بر ایشان آوردند، به اندک دانشی که نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] به آنچه ریشخند میگرفتند گرفتار شدند».
برخی گفتهاند که دو ضمیر «فرحوا بما عندهم» به رسل برمیگردد و معنای آیه چنین میشود: چون پیامبران دلایل آشکار برای قوم خود آوردند و لجاجت و سرکشی آنان را در کفر و انکار حق مشاهده کرده و فرجام کار آنان را دانستند، به خاطر دانش حقی که داشتند، خوشحال شدند و خدای را بر آن شکر کردند؛ اما اگر به درستی دقت شود، آیه مورد بحث و آیههای قبل و بعد آن، گزارش عکسالعمل اقوال پیامبران پیشین و فرجام کارشان را گوشزد میکند و آنچه در این جمله آمده، بیان سرمستی آنان از نعمتهای دنیوی و دانشهای مربوط به آن است، که سبب شده در برابر فراخوان پیامبران به معارف حقیقی، راه لجاجت در پیش گرفته و آنان را مسخره کنند؛[50] بنابراین، جمله «فرحوا بما عندهم…» در جواب «فلما جائتهم» است و غیر از آنچه گفته شد، احتمال درست دیگری درباره آن وجود ندارد (و اگر این دو ضمیر مربوط به پیامبران باشد، خلاف فصاحت و شیوایی سخن است؛ چرا که آوردن چند ضمیر به یک سیاق و ارجاع بعضی به یک مرجع و بعضی به مرجع دیگر بدون آن که قرینهای بر اختلاف مرجع ضمیر قرار دهند با فصاحت سازگار نیست و از ساحت خدای متعال به دور است؛ همچنین آیه در صدد بیان واکنش مردمان پیشین در برابر پیامبران است، نه عکسالعمل پیامبران در برابر دعوت خود! دقت در آیه پیشین آن، موضوع را روشنتر میسازد. آیه پیشین چنین است:
« أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّهً وَآثَارًا فِی الأرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ »[51].
آیا آنها در زمین نمیگردند تا فرجام پیشینیان را ببینند، که با آن که شمارشان بیشتر بود و نیرو و آثار فزونتری در زمین داشتند، نتیجه تلاش شان آنان را بینیاز نکرد.
و احتمالاً بتوان از تعبیر «اشدّ منهم قوّه و آثاراً فی الارض» علم دنیوی آنان را استفاده کرد که در آیه بعد به آن اشاره شده است؛ زیرا داشتن نیرو و آثار زمینی، بدون علوم ظاهری امکانپذیر نیست و همین امر عامل طغیان و سرکشی آنان در برابر پیامبران گردید.
شناخت آیهها یا سورههای مکّی و مدنی[52]
دانستن مکّی یا مدنی بودن سورهها و آیهها، نقش زیادی در تفسیر و برداشت از آنها دارد و یکی از راههای تعیین مکّی یا مدنی بودن سوره، سیاق آیههاست و چه بسا در برخی موارد، قرینه معتبر دیگری جز سیاق، بر مکی یا مدنی بودن نداشته باشیم؛ به عنوان نمونه، میتوان به آیات ابتدای سوره عنکبوت اشاره کرد؛ هر چند سوره عنکبوت در شمار سورههای مکّی است،[53] ولی برخی از مفسّران به خاطر روایاتی که در ذیل آیههای ابتدای سوره وارد شده،[54] بخشی از آیهها (آیه 1ـ 11) را مدنی میدانند.
در این جا نیز قرینه سیاق نقش مهمی در شناخت مکّی یا مدنی بودن آیههای مورد بحث دارد. در ابتدای سوره سخن از محک خوردن ایمان مؤمنان است. در آیه دهم و یازدهم نیز سخن از فتنه و آزار کافران نسبت به مسلمانان و آشکار شدن ایمان ظاهری برخی از آنان است. هدف خدای متعال از این گونه آیات، تذکر این نکته است که ایمان مطلوب صرفاً گفتن «آمنا بالله» (ایمان به خدا آوردیم) نیست، بلکه حقیقتی است که در کوران سختیها و آزارهای دشمنان ثابت و پابرجا بماند و این شیوه خدای متعال است که مؤمنان را میآزماید تا راستگویان و دروغگویان از یکدیگر باز شناخته شوند و پیداست که اذیت و آزار کافران نسبت به یاران پیامبر (ص) که در آیه دهم سوره عنکبوت به «فتنه النّاس» تعبیر شده، در سالهای نخستین دعوت اسلامی در مکّه بوده است، که در همان شرایط، مؤمنانی چون یاسر و سمیّه در زیر شکنجه به شهادت رسیدند و عمار و بلال و دیگران فراوان آزار و اذیّت شدند و محاصره اقتصادی و نظامی در شعب ابیطالب و امثال آن، همه پیش از هجرت به مدینه بوده است. بنابراین، مضامین و سیاق[55] آیات یاد شده به خوبی بر مکّی بودن آن دلالت دارد.
محدود شدن مراد آیه با توجه به سیاق
سیاق نقش مهمی در دامنه شمول آیه خواهد داشت؛ چه بسا آیهای که بدون در نظر گرفتن سیاق آن بر موارد فراوانی قابل تطبیق یا تفسیر باشد، ولی هنگامی که به قرینه سیاق توجه شود، از دایره شمول آن کاسته شده و محدوده کوچکتری را در برگیرد؛ مانند:
« فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ »[56] «پس چه کسی ستمکارتر است از آن که بر خدا دروغ بندد و هنگامی که راستی [دین حق] بر او آمد، آن را دروغ انگارد. آیا جهنم جایگاه کافران نیست؟».
این آیه بدون در نظر گرفتن سیاق، هر کسی را که در هر زمانی بر خدا دروغ بندد و سخن حق را دروغ پندارد، شامل میشود.
ولی از آیههای پیشین به دست میآید که روی سخن با کافران مشرک معاصر پیامبر (ص) است. ابتدا مثالی در نفی شرک یاد شده و آمده است: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ…» [57] «خدا به مردی مثل زده است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیت] دارد.»
به دنبال آن، سخن از ارجاع اختلاف پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مشرکان به روز قیامت در پیشگاه خدای متعال است: « إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ »[58] «تو خواهی مرد و آنان نیز میمیرند. سپس شما در قیامت در پیشگاه پروردگارتان مخاصمه (بر علیه یکدیگر دلیل میآورید) میکنید. آنچه یقینی است، این است که آیه به کافران قبل از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نظری ندارد ـ به ویژه که فرجام کار کافران پیشین برای عبرت آموزی معاصران پیامبر درآیات قبلی بیان شده ـ همچنین به کافران آینده و به مشرکانی که در سرزمینهای دور از دعوت حضرت میزیستهاند نیز نظر ندارد؛ زیرا آنان حضور نداشتند تا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را تکذیب کنند و خصومت به قیامت افتد. با توجه به آنچه گذشت، هر چند به اقتضای قاعده «جری القرآن» کسانی که در زمانهای بعد هم به دعوت اسلام کافر شوند، همین سرنوشت (جهنم) در انتظارشان است، ولی به دلیل سیاق، مورد نخستین و کسانی که آیه درباره آنان نازل شده، مشرکان معاصر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستند.[59]
ب. غیر سیاق
استفاده از آیاتی در تفسیر آیات دیگر، به شکلهای مختلفی صورت میگیرد که برخی از آنها ذکر میشود.
محدود شدن غیر زمانی (تخصیص و تقیید)
در مواردی، استفاده از آیات دیگر به صورت تخصیص زدن و محدود کردن حکم با موضوع آیه مورد تفسیر است و تأثیر و ارتباط آن آیات با معنای آیه مورد تفسیر، به نحوی است که باتوجه به آن آیات، مفهوم عام و کلی آیه مورد بحث، محدود و ویژه افراد معینی میشود. آیات شفاعت و آیه عدّه طلاق، که در فصل دوم[60] به عنوان مثال ذکر شد، از این قبیل است. با توجه به این که شفاعت از اعتقادات و عدّه طلاق از احکام است معلوم میشود که این نحوه استفاده اختصاص به آیات احکام ندارد و در مورد غیر احکام نیز چنین تأثیر و ارتباطی وجود دارد.
محدود شدن زمانی (نسخ)
در مواردی، تأثیر آیات دیگر در آیه مورد تفسیر به صورت نسخ است و استفاده از آن آیات برای تعیین مدت زمان عمل به آیه مورد تفسیر میباشد؛ به عنوان مثال، در تفسیر آیه کریمه « وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّهً لأزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ…»[61] اگر آیه کریمه « وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا…»[62] و آیه کریمه «… وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ…»[63] مورد توجه قرار نگیرد، مفاد آیه نخست چنین خواهد بود: وظیفه وارثان شخص متوفی نسبت به همسر (زن) او، تنها این است که اگر وی با اختیار از خانهاش بیرون نرود، تا یک سال نفقه و مخارج او را بدهند و از خانه بیرونش نکنند و هیچ ارث دیگری از اموال شوهر به او تعلق نمیگیرد، و اگر تا یک سال در خانه ننشیند و با دیگری ازدواج کند و به اصطلاح عدّه نگه ندارد، از آن مقدار هم محروم خواهد شد؛ ولی با توجه به آیات دیگر آیه عدّه وفات (آیه 234 سوره بقره) و آیه میراث (آیه 12 سوره نساء) معلوم میشود که زوجه متوفی به هر حال (چه از خانه شوهر بیرون رود وچه بیرون نرود) از اموال شوهر، در صورت نداشتن فرزند، یک چهارم، و در صورت داشتن فرزند، یک هشتم ارث میبرد و بر او واجب است که تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد و از ازدواج با دیگری اجتناب کند و امّا حکمی که از آیه امتاع (آیه 240 سوره بقره) استفاده میشود، به لحاظ این که بر منسوخ بودن آن ادعای اجماع شده[64] و روایاتی نیز بیانگر آن است،[65] بنابر دیدگاه مشهور، بین فقیهان، متروک، و بنابر نظر بعضی، عمل به آن نیز مستحب است.
تأثیر این دسته از آیات، در فهم معنای مورد تفسیر، این گونه است که اگر در تفسیر آیات منسوخ به آیات ناسخ توجه نشود، آیات کریمه برخلاف آن چه مقصود خداوند است، تفسیر خواهد شد. و از این رو است که در پارهای از روایات، مورد توجه قرار ندادن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن، منشأ انحراف در فهم آیات به شما آمده و صلاحیت تفسیر،ا از افرادی که به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن آگاه نیستند، نفی شده است،[66] که در بخش «علوم مورد نیاز برای تفسیر» به تفصیل ذکر میشود.
تعیین مصداق آیه
در مواردی، استفاده کردن از آیات دیگر در تفسیر، به صورت تبیین و تعیین مصداق است؛ به این معنا که در نظر نگرفتن آن آیات سبب اشتباه در فهم آیه نمیشود، ولی مفاد آیهای که در مقام تفسیر آن هستیم، مجمل و سربسته میماند. با توجه به آن آیات است که مقصود از آیه مورد تفسیر به خوبی آشکار و مصداق آن مشخص میشود؛ به عنوان مثال، در تفسیر آیه کریمه « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ »[67]، اگر به آیه کریمه « وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ »[68] و این که مرا بپرستید که این صراط مستقیم است و آیه کریمه « قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»[69] بگو به راستی پروردگارم مرا به صراط مستقیم ـ آئین ابراهیم ـ که از مشرکان نبود راهنمایی کرد نظر نشود، نیز اشتباهی در فهم مفاد آیه مزبور رخ نمیدهد، ولی این که راه مستقیم چه راهی است، مشخص نیست و با توجه به دو آیه دیگر است که معلوم میشود راه مستقیم همان دین توحیدی و کیش حقگرایانه حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ و عبادت و بندگی خالصانه خدای متعال است و همچنین در تفسیر « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ » با توجه به آیه کریمه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»[70] و کسانی از خدا و رسول اطاعت کنند با کسانی هستند. که خدا بر آنان نعمت داده از پیامبران، صدیقان و صالحان و اینان نیک رفیقانی هستند. مصادیق کسانی که خدا به آنان نعمت داده است، مشخص میگردد و بدون توجه به آن، گرچه اشتباهی به وجود نمیآید، ولی مفاد آیه کریمه «صراط الذین انعمت علیهم» مجمل و سربسته میماند و مورد و مصداق کسانی که خدا به آنان نعمت داده، مسلمانان راهیابی به صراط آنان را درخواست میکنند، مشخص نمیشود.
نمونه دیگر، آیه کریمه «… إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا…» است[71] که در آن به نحو اجمال و سربسته، «ایمان» از ارکان سعادت و از عوامل مبتلا نشدن به خسارت به شمار آمده، ولی تعیین متعلّق آن و این که انسان به چه چیز باید ایمان داشته باشد تا به خسران مبتلا نگردد با استفاده از آیاتی مانند «… وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ…»[72] و مومنان همه به خدا و فرشتگانش و کتابهای آسمانیاش و فرستادگانش ایمان آوردهاند. «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ…»[73] ولی نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز دیگر (رستاخیز) و فرشتگان و پیامبران ایمان آورد، و نظایر آن شناخته میشود.
تعیین یا ترجیح یک معنا بر معنای دیگر
گاهی در مفاد آیه یا معنای مفردات آن، دو احتمال داده میشود، ولی با توجه به آیهای دیگر، یکی از آن دو احتمال متعیّن و یا دست کم ترجیح داده میشود، به عنوان مثال، در آیه کریمه «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ…»[74] و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم در تردید هستند پس سورهای همانند او بیاورید. در مرجع ضمیر «مثله» دو احتمال دادهاند: یکی این که به «ما نزلنا» برمیگردد و مفاد آیه کریمه، دعوت همه افراد به آوردن سورهای مانند سورههای قرآن است. خواه آورنده آن سوره درس خوانده باشد و خواه درس نخوانده؛ و احتمال دیگر این که ضمیر آن به «عبدنا» برگردد، که در این صورت، مفاد آیه، دعوت به آوردن سورهای از شخص درس نخواندهای، مانند رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و هدف ثبات اعجاز قرآن از جهت آورنده آن است، ولی با توجه به تفاوت آیه کریمه با آیه شریفه « أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ…»[75] یا آنکه میگویند قرآن را به دو دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهای همانند آن بیاورید. به لحاظ وارد شدن کلمه «من» بر «مثله» و سازگاری صدر این آیه «و ان کنتم فی ریب…» با آیه شریفه «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ»[76] پیش از آن (نزول وحی) نه کتابی میخواندی و نه با دست خویش نوشتهای را مینوشتی در آن صورت یاوه گویان شک و شبهه میکردند. میتوان احتمال دوّم را ترجیح داد.
فهم نکته جدید از مجموعه دو آیه
گاهی با توجه به معنای دو آیه، از مجموع آن دو، میتوان مطلب جدیدی دریافت که هیچ یک از آن دو آیه به تنهایی بر آن دلالت ندارد؛ برای مثال، از توجه به دو آیه کریمه «… وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا…» [77] و بار گرفتن و از شیرگرفتن آن سی ماه است«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ »[78] و مادران فرزندانشان را دو سال کامل شیر میدهند. استفاده میشود که اقلّ دوران حمل، شش ماه است. این نوع استفاده از آیات در روایات نیز آمده است.[79]
روشنگری محدود نسبت به مفاد آیه
گاه توجه به آیه دیگر برای تبیین مفاد آیه مورد تفسیر کافی نیست، ولی مفسر را تا حدّی به مفاد آن نزدیک مینماید و زمینه را برای فهم معنای آن فراهم میکند؛ به عنوان مثال؛ در مورد مقصود از آیه کریمه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ»[80] ای کسانی که ایمان آوردهاید نگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا» و (به این دستور را) بشنوید (و به آن گوش جان میسپارید) و برای کافران عذابی دردناک است. و به ویژه ذیل آن که در خطاب به مسلمانان میفرماید: برای کفار عذاب دردناکی است و تناسب صدر و ذیل آیه، توجه به آیه کریمه «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ…»[81] و از یهودیان کسانی هستند که کلمات را جابجا کنند و با پیچاندن زبان (در تلفظ کلمات) و برای طعنه زدن میگویند شنیدیم و نپذیرفتیم و سخن ما را بشنو و نشنیده بگیر حال آنکه اگر میگفتند شنیدیم و اطاعت کردیم و سخن ما بشنو و در حال ما بنگر برایشان بهتر و استوارتر بود ولی خداوند آنان را به سبب کفرشان نفرین کرده است… زمینه فهم بهتر را فراهم میسازد؛ زیرا از این آیه فهمیده میشود که یهود با لحن مخصوصی به قصد طعن در دین، «راعنا» میگفتهاند و «انظرنا» نمیگفتهاند و با توجه به این نکته که از آیه دوّم استفاده میشود، روشن میگردد که در آن آیه نیز که مؤمنان ازگفتن «راعنا» نهی شدهاند، مراد آن است که با یهود همصدانباشندو جلو سوء استفاده آنان گرفته شود و جمله «و للکافرین عذاب الیم» نظر به یهود دارد؛ هر چند برای فهمیدن تفاوت «راعنا» با «انظرنا» و سوء استفادهای که یهود از کلمه «راعنا» داشتهاند، به تحقیق دیگر و کمک گرفتن از منبعی دیگر نیاز است.
دستیابی به تبیین جامع و حل تعارض ظاهری آیات
برخی از موضوعهای مطرح شده در قرآن، به ویژه برخی قصههای آن، با بیانهای متفاوت در آیات مختلفی به طور پراکنده آمده است؛ به گونهای که خواننده ناآشنایی به تفسیر، در صورتی که آیات یاد شده را در یک نگاه کلی مورد توجه قرار ندهد، گمان میکند میان آنها اختلاف و تعارض وجود دارد. این امر سبب شده است که برخی از مخالفان قرآن برای اثبات نادرستی و غیر خدایی بودن قرآن به این گونه آیات تمسک جویند و در برابر آنها، دانشمندان مسلمان در مقام پاسخ به این شبهات و تبیین این ناسازگاریهای ظاهری، دست به تألیف مستقل زنند و یا بخشی از یک تألیف خود را به آن اختصاص دهند. پیامد دیگر چنین آیاتی، آن بوده که برخی مدعی شدهاند این گونه آیات، به ویژه آیات مربوط به قصص تکرار شده، از متشابهات قرآن است و مقصود و مراد از آنها روشن نیست.[82] هر چند منابع دیگر نیز برای رفع این نوع ناسازگاریها وجود دارد، ولی بیشک آیات قرآن مجید مهمترین و مناسبترین منبع برای رفع این تناقضهای ظاهری است و بسیاری از معضلات فهم و تفسیر قرآن، با در نظر گرفتن و جمع بین آیات دیگر قابل حل است؛ مثلاً درباره قبض روح و گفتن جانها به هنگام مرگ، آیههای مختلف و به ظاهر ناهماهنگ، در قرآن آمده است. در جایی آمده است «توفته رسلنا»[83] «فرشتگان ما جانش را بستانند» یا «تتوفاهم الملائکه»[84] «فرشتگان جانشان را میگیرند»، امّا در جای دیگر آمده است: « قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ »[85] «بگو فرشته مرگی که بر شما گمارده شده، جانتان را میستاند» و این درحالی است که در آیه دیگری، گیرنده جانها فقط خدای متعال قلمداد شده: « اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا…»[86] «خدا، روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز میستاند».
ظاهر آیات یاد شده نشانگر بیانهای ناسازگار با یکدیگر است؛ زیرا برخی ملائکه را گیرنده جان معرفی کرده و برخی دیگر ملک الموت (فرشته مرگ) را و برخی خداوند را؛ ولی با انضمام آیهها به یکدیگر روشن میشود که گرفتن جانها در اصل کار خداوند است و ملک الموت و فرشتگان کمک کار او، به امر خدا انجام وظیفه میکنند و در واقع نقش واسطه را دارند و در این صورت، نسبت دادن آن به خداوند و ملک الموت و ملائکه تحت فرمانش، صحیح است؛ و این نسبت به خداوند اصلی و حقیقی است و به ملائکه در طول نسبت به خدا مطرح است، نه در عرض آن.[87]
نمونه دیگر، آیههای مربوط به سؤال از آدمیان و پریان در قیامت است. در برخی آیهها بر سؤال روز قیامت تأکید شده است؛ مانند: « وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ »[88] «و بازداشتشان نمایید، که آنها باید مورد بازخواست قرار گیرند» و « فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ »[89] «پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید»؛ ولی در آیهای دیگر تصریح شده است که هیچ پری و آدمیای مورد سؤال قرار نمیگیرد: « فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلا جَانٌّ »[90] «در آن روز،هیچ انس و جنی از گناهانش پرسیده نشود».
در جمع آیههای یاد شده چنین گفته شده که قیامت توقفگاههای زیادی دارد؛ در برخی از آنها سؤال میشود و در برخی دیگر دهانها مهر میشود (به کسی اجازه سخن گفتن نمیدهند) و اعضای بدن خود به سخن میآیند: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[91] «امروز بر دهانهای آنان مهر مینهیم، و دستهایشان با ما سخن میگویند، و پاهایشان بداانچه فراهم میساختند، گواهی میدهند» و در جایگاهی برخی از مردم با چهره خود شناخته میشوند[92]: « یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ »[93] «تبهکاران از سیمایشان شناخته میشوند». بنابراین، آیههایی که بر سؤال در قیامت تأکید دارد، از جایگاههایی سخن میگوید که در آنها سؤال و جواب وجود دارد و آیههایی که بر نفی سؤال از جن و انس تأکید میکند.مربوط به مواردی است که نیازی به سؤال نیست و حقیقت افراد از راههای دیگر بدون سؤال روشن است.
استشهاد به منظور تأیید برداشت مورد نظر
گاهی برای رفع استبعاد از معنایی که برای آیه بیان شده، به نظیر آن در آیه دیگر توجه داده میشود؛ به عنوان مثال، در تفسیر آیه کریمه «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوهِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا»[94] برای بیان منافات نداشتن تعبیر «لاجناح» با وجوب قصر خواندن نماز و رفع استبعاد از آن به آیه کریمه « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا »[95] استشهاد شده است.[96]
کشف منشأ، علت و حکمت
گاهی برای به دست آوردن منشأ، علت و حکمت مطلبی که در آیهای بیان شده، از آیه دیگر کمک گرفته میشود. به عنوان مثال، در آیه کریمه « خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ…»[97] برای پی بردن به این که چرا خداوند بر دلهای آنها مهر زده و منظور از مهر زدن بر دلها چیست، از آیه کریمه «… بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً»کمک گرفته شده است. [98]
و همچنین در تفسیر آیه کریمه « الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ…»[99] برای بیان این که آنها از کجا پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را مانند پسرانشان میشناختند، از آیه کریمه«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ»[100] استفاده شده است[101] و از آیه کریمه «… الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ…»[102] نیز میتوان کمک گرفت.
دستیابی به پرسش مستفاد از آیه
گاهی برای پاسخ به سؤالی که از مضمون آیهای نمایان میشود، از آیه دیگر کمک گرفته میشود؛ به عنوان نمونه، از آیه کریمه « رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا…»[103] این سؤال مطرح میشود که مگر ممکن است خدا دلها را منحرف ساخته و به باطل متمایل کند؛ ولی با توجه به آیه کریمه « فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ »[104] پاسخ این سؤال آشکار میشود. همچنین در آیه کریمه « وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ »[105] که طبق ظاهر آیه، نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأمور به پرسش از پیامبران پیش از خود شده است، با توجه به این که آن حضرت در عصر آنان نبوده و فاصله آخرین آنها (حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ ) با آن حضرت پانصد سال روایت شده است،این سؤال پیش میآید که پرسش آن حضرت از آنان به چه کیفیت بوده است و اگر پاسخ آن داده نشود، درستی معنایی که از ظاهر آیه فهمیده میشود، مورد ابهام و تردید قرار میگیرد. در روایتی با استفاده از آیه کریمه « سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا…»[106] و با بیان این که یکی از آن آیات ارایه شده، اجتماع پیامبران پیشین در نزد آن حضرت بوده است، پاسخ سؤال فوق داده شده است.[107]
در پایان بحث از منبع بودن قرآن، ذکر دو نکته ضروری به نظر میرسد:
نخست آنکه در تفسیر آیات کریمه قرآن، بهرهگیری از آیات دیگر آن، به صورتهای یاد شده منحصر نیست و ما در صدد استقصای همه صور آن نیستیم.
و دوّم آنکه منبع بودن قرآن در فهم آیات گاه به لحاظ محتوایی وحیانی آن ـ که میتواند مفسر آیات باشد ـ است، آن گونه که در این قسمت به آن پرداختیم و گاه قرآن به عنوان یک متن کهن که میتوان کاربرد واژهها در معانی خاص در زمان نزول را از آن به دست آورد، مورد توجه قرار میگیرد که به این لحاظ از منابع لغوی به شمار میآید و در منابع لغوی به آن خواهیم پرداخت.
استفادههای ناصواب
لزوم تفسیر قرآن به قرآن و کمک گرفتن از آیات در تفسیر آیات دیگر امری غیر قابل انکار است، ولی باید توجه داشت که از آیات دیگر به همان مقداری که طبق اصول عقلایی محاوره، نسبت به آیه مورد تفسیر، تبیین و روشنگری دارد، استفاده میشود و بیش از آن، بر اساس حدس و گمان، برداشتهای خاصی بر آیات تحمیل نشود؛ پس اگر آیاتی طبق اصول محاوره، تعیین کننده معنایی برای آیه مورد تفسیر نیست، با حدس و گمان آنها را معیّن کننده معنای آن قرار ندهیم؛ به عنوان مثال، جمعی از مفسّران در تفسیر آیه شریفه « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ…»[108] از آیه کریمه « قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[109] استفاده کردهاند،[110] که مراد از کلمات در آن آیه شریفه، همین «ربّنا ظلمنا انفسنا…» است که در این آیه کریمه از حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ و همسرش حکایت شده است؛ ولی این استفاده نادرست است؛ زیرا گرچه آنان پس از ارتکاب عصیان، در مقام عذرخواهی این کلمات را گفتهاند، ولی به چه دلیل میتوان گفت کلماتی که حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ از پروردگارش تلقّی نموده، همین کلمات است؟ این نکته مبتنی بر گمان است و نه تنها وجه قطعی و روشنی برای آن نیست، بلکه شواهدی نیز برخلاف آن وجود دارد؛ از آن جمله اینکه از آیات 23 و 24 سور اعراف درمییابیم که حضرت آدم و حوا کلمات «ربنا ظلمنا انفسنا…» را قبل از قول خدای متعال « اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ» گفتهاند و آیات 36 و 37 سوره بقره دلالت بر آن دارد که تلقّی کلمات بعد از آن قول خدای متعال «اهبطوا بعضکم لبعض عدو…»، بوده است. وقتی آیات سوره بقره همراه با آیات سوره اعراف ملاحظه میشوند، چنین استفاده میشود که وقتی حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ و همسرش از آن درخت خوردند، خدا به آنان فرمود: «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و نگفتم شیطان دشمن آشکار شما است؟» آنان در مقام عذرخواهی گفتند: «ربنا ظلمنا انفسنا…» و خدا فرمود: «اهبطوا بعضکم لبعض عدوّ…». سپس حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ کلماتی را از خدا تلقّی نمود و بر اثر آن، خدا توبه او را پذیرفت و فرمود: «اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ…» و شاهد دیگر بر این برداشت، روایاتی است که در مصادر عامه و خاصه آمده است[111] و کلمات مزبور را غیر از «ربّنا ظلمنا انفسنا…» معرفی کردهاند.
و همچنین برخی در تفسیر آیه کریمه « أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا…»[112] «فتقناهما» را به فتق آسمان به وسیله باران و فتق زمین به وسیله رویش گیاهان تفسیر نموده و آن را با آیات کریمه « وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ وَالأرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ »[113] منطبق و مستند کردهاند.[114] ولی دلیل روشنی بر اینکه منظور از فتق آسمان و زمین در آیه اوّل، همان «رجع» (باران) و «صدع» (شکاف در اثر رویش گیاهان) ذکر شده در آیه دوّم است، وجود ندارد.
از این نمونهها در تفاسیر فراوان یافت میشود، که برای اختصار به همین دو نمونه اکتفا کردیم.
پی نوشت ها:
[1] . ر. ک، المیزان، ج 1، ص 12.
[2] . همان، ص 12.
[3] . سوره انبیاء، آیه 81.
[4] . سوره ص، آیه 36.
[5] . مجمع البیان، ج 7، ص 105.
[6] . سوره انبیاء، آیه 30.
[7] . طبری، جامع البیان، ج 9، ص 20.
[8] . سوره طارق، آیه 11.
[9] . سوره حج، آیه 9.
[10] . جامع البیان، ج 9، ص 114.
[11] . سوره منافقون، آیه 5.
[12] . سوره لقمان، آیه 7.
[13] . ر. ک، نویا، پل، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، ص 99.
[14] . ر. ک، جامع البیان، ج 1، ص 56 و 57.
[15] . از این تفسیر تنها جزء پنجم آن در دسترس و مابقی نایاب است. همین جزء توسط محمود فاضل به پارسی ترجمه شده و انتشارات آستان قدس رضوی (1366 ش.) آن را منتشر کرده است.
[16] . رضی موسوی، محمد، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، ص 23. شایان ذکر است که سید رضی بر استفاده از سیاق آیهها تأکید دارد و این خود یکی از راههای استفاده از قرآن در تفسیر است.
[17] . طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 174 و ج 9، ص 110. برای آشنایی بیشتر ر. ک: خضیر، جعفر، «تفسیر القرآن بالقرآن عند الشیخ الطوسی»، مجله رساله القرآن، شماره سوم، دارالقرآن الکریم، قم.
[18] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 7، ص 46، 59، 63، 72، 102، 103 و 119.
وی دو تفسیر دیگر نیز نوشته که تنها یکی از آن دو، یعنی جوامع الجامع موجود است. در جوامع الجامع که بخشهایی از آن اقتباسی است از الکشاف، کمتر از آیههای دیگر سود برده است (تفسیر دیگر وی الکاف الشاف نایاب است).
[19] . ر. ک: زمخشری، محمود الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج 2، ص 264، 265 و ج 3، ص 185.
[20] . ر. ک: قرطبی، محمد بن احمد انصاری، الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 137، 139، 142، 143 و 149.
[21] . ابن تیمیه، تقیالدین احمد، مقدمه فی الاصول التفسیر، ص 39.
[22] . ر. ک: ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج 1، ص 100 به بعد و ج 3، ص 222 به بعد.
[23] . ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 4 (مقایسه کنید با مقدمه فی اصول التفسیر، ص 39 به بعد).
[24] . همان، ج 1، ص 39.
[25] . به عنوان نمونه، ابیالسعود (در قرن دهم) گاهی به سیاق آیهها ـکه کمک گرفتن از خود قرآن استـ توجه دارد و مولی محسن فیض کاشانی (م. 1091 هـ) در مقدمه تفسیر صافی، (ص 75) میگوید: «… بالجمله ما یزید علی شرح اللفظ و المفهوم مما یفتقر الی السماع من المعصوم فان وجدنا شاهداً من محکمات القرآن یدل علیه اتینا به فان القرآن یفسر بعضه بعضاً…» «… به طور کلی، آنچه افزون بر شرح کلمه و مفهوم است، که درباره آن به بیان معصوم نیازمندیم، اگر شاهدی از آیههای محکم قرآن که بر آن دلالت کند، یافتیم، آن را میآوریم، زیرا بخشی از قرآن بخشی دیگر را تفسیر میکند».
[26] . مانند تفسیر القرآن الکریم، مشهور به المنار از محمد عبده، به قلم محمد رشید رضا (که شامل 12 جزء اوّل قرآن است). اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن از محمد امین شنقیطی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّه از محمد صادقی و … .
[27] . علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر خود، به طرح شیوههای مختلف تفسیر که در بین مفسران رواج داشته پرداخته و با نقد و بررسی آنها، در پایان نتیجه میگیرد که بهترین شیوه تفسیر قرآن آن است که برای رفع ابهام از آیات قرآن، به آیات دیگر آن مراجعه کنیم و با ارجاع متشابهات به محکمات و تفسیر قرآن به قرآن، به مقصود خداوند پی ببریم. ایشان منبع قرار دادن قرآن برای فهم آیات را شیوه مورد پذیرش و توصیه امامان معصوم (ع) میداند و معتقد است که قرآن که خود را نور مینامد، نمیتواند مبهماتش را خود آفتابی نسازد، بر همین اساس، ایشان معتقدند که اگر در فهم آیات از آیات دیگر بهره گیریم، هیچ غبار ابهامی بر رخسار آیات نورانی قرآن بر جای نخواهد ماند (ر. ک: المیزان، ج 1، ص 4ـ 12).
[28] . سوره حمد، آیه 6.
[29] . المیزان، ج 1، ص 28ـ 38.
[30] . برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 420.
[31] . نمونه این گونه آیات در ادامه بحث خواهد آمد.
[32] . به عنوان مثال، برای فهم آیات ناظر به اهل سعادت و بهشتیان، در مواردی میتوان به آیات ناظر به شقاوتمندان و اهل جهنم مراجعه کرد.
[33] . سوره مریم، آیات 63ـ 66.
[34] . الدر المنثور، ج 4، ص 501.
[35] . المیزان، ج 14، ص 81، علامه طباطبایی صرف نظر از روایت یاد شده، وجه اتّصال دیگری برای دو آیه فوق بیان کردهاند. ر. ک: همان، ص 85.
[36] . سوره زمر، آیه 33.
[37] . مجمع البیان، ج 8، ص 400.
[38] . الدر المنثور، ج 5، ص 615.
[39] . «عن السدی فی قوله و «الّذی جاء بالصدق» قال هو جبرئیل و صدق به قال النبی (ص)» «از سدی درباره آیه آنکه راستی را آورد». نقل است که گفت: او جبرئیل است و درباره کسی که آن را تصدیق کرد گفت او پیامبر (ص) است». (همان جا).
[40] . المیزان، ج 17، ص 264.
[41] . سوره زمر، آیات 30ـ 32.
[42] . سوره زمر، آیه 34.
[43] . سوره انبیاء، آیه 34.
[44] . ر. ک: المیزان، ج 14، ص 292. البته روایت فوق کاستیهای دیگری نیز دارد که علامه طباطبایی بدان اشاره کرده است و ما برای اختصار از آن صرف نظر نمودیم.
[45] . سوره توبه، آیات 81ـ 84.
[46] . سیوطی الدر المنثور، (ج 3، ص 475 و 476) وی پنج روایت دیگر نیز از ابنعباس، جابر و غیر آنان آورده است، که همه حاکی از نمازگزاردن حضرت بر عبدالله بن ابی است. نیز ر. ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 330 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 107.
[47] . برای توضیح بیشتر، ر. ک: المیزان، ج 9، ص 367 و ج 17، ص 68 و 69، روایات مربوط به آیات 6ـ 10 سوره یس.
[48] . سوره صافات، آیات 50ـ 61.
[49] . المیزان، ج 17، ص 139؛ نیز ج 18، ص 24، ذیل آیه «و ما اختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله…» (سوره شوری، آیه 10).
[50] . ر. ک: همان، ج 17، ص 356 و 357.
[51] . سوره غافر، آیه 82.
[52] . درباره اصطلاح مکّی و مدنی سه نظر وجود دارد؛ مشهورترین نظر در میان دانشمندان علوم قرآنی آن است که اگر آیهای قبل از هجرت نازل شده باشد، مکّی، و اگر بعد از هجرت نازل شده باشد ـچه در مدینه و چه در مکّه و چه در جای دیگرـ مدنی است. ر. ک: الاتقان، ج 1، ص 26.
[53] . همان، ص 28 و 31 و 30 و در روایاتی که مکّی بودن آن گزارش شده ـبه ویژه روایتی که از ابن عباس نقل شده و سیوطی در الاتقان سند آن را معتبر دانسته استـ سخنی از مدنی بودن برخی از آیههای آن به میان نیامده است (الاتقان، ج 1، ص 28 و 29)، جز آنچه طبری در سبب نزول یازده آیه ابتدای سوره روایت کرده است (الاتقان، ج 1، ص 48).
[54] . البته خود این روایات با هم اختلاف دارند؛ زیرا در برخی از آنها تصریح به مکّی بودن آیات یاد شده است؛ مانند روایتی که ابن جریح از ابن عمیر نقل کرده است که سه آیه ابتدای سوره درباره عمار بن یاسر، به هنگامی که وی در راه خدا شکنجه میشد، نازل شده (ر. ک: جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 10، ص 121). این حادثه (شکنجه شدن عمار) به اتفاق همه مورخان اسلامی در مکه پیش از هجرت بوده است. روایتی از ضحاک نقل شده که آیه «و من الناس من یقول آمنا بالله (سوره عنکبوت، آیه 10)» «و از میان مردم کسانیاند که میگویند: به خدا ایمان آوردهایم» درباره گروهی از مردمان منافق است که در مکه ایمان آوردند و هنگامی که آزار مشرکان دیدند، از ترس کافر شدند. (همان، ص 124). همچنین کلبی درباره آیه «و وصینا الانسان» (سوره عنکبوت، آیه 8) «و به انسان سفارش کردیم» گفته است که درباره عیاش بن ابیربیعه مخزومی نازل شده که از ترس خانواده خود ـبه سبب ایمان آوردن به پیامبر (ص)ـ قبل از هجرت پیامبر (ص) به مدینه رفته بود (مجمعالبیان، ج 8، ص 9) و این نیز حکایت از آن دارد که آیه فوق در مکه نازل شده است.
[55] . برای توضیح بیشتر، ر. ک: المیزان، ج 16، ص 98 به بعد. برای مطالعه بیشتر درباره نقش سیاق در شناخت مکّی و مدنی ر. ک: جعفر، خضیر، تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبایی، ص 143ـ 146.
[56] . سوره زمر، آیه 32.
[57] . سوره زمر، آیه 29.
[58] . سوره زمر، آیه 31.
[59] . ر.ک: المیزان، ج 17، ص 260.
[60] . همین کتاب، ص 193.
[61] . سوره بقره، آیه 240.
[62] . سوره بقره، آیه 234.
[63] . سوره نساء، آیه 12.
[64] . «هذه الایه منسوخه بالاجماع» (تفسیر شبّر، ص 76).
[65] . وسائل الشیعه، ج 15، ص 453، باب 30، ابواب العدد، روایتهای 4، 5، 7 و 9.
[66] . ر.ک: فروع کافی، ج 5، ص 66، 69، 70، کتاب المعیشه، حدیث 1؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12، حدیث 9؛ وسائل الشیعه، ج 18، ب 13، صفات قاضی، ص 135، حدیث 23، ص 145، حدیث 51، ص 148، حدیث 62، ص 149، حدیث 65، ب 14، ص 153، حدیث 1.
[67] . سوره حمد، آیه 6.
[68] . سوره یس، آیه 61.
[69] . سوره انعام، آیه 161.
[70] . سوره نساء، آیه 69.
[71] . سوره عصر، آیه 2 ـ 3.
[72] . سوره بقره، آیه 285.
[73] . سوره بقره، آیه 177.
[74] . سوره بقره، آیه 23.
[75] . سوره یونس، آیه 38.
[76] . سوره عنکبوت، آیه 48.
[77] . سوره احقاف، آیه 15.
[78] . سوره بقره، آیه 233.
[79] . شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 1، ص 202.
[80] . سوره بقره، آیه 104.
[81] . سوره نساء، آیه 46.
[82] . البته گاه این نوع آیات را متشابه به معنای همگون شبیه یکدیگر میدانند،که حاکی از روشن نبودن معنای آنها نیست.
[83] . سوره انعام، آیه 61.
[84] . سوره نحل، آیه 28.
[85] . سوره سجده، آیه 11.
[86] . سوره زمر، آیه 42.
[87] . ر.ک: المیزان، ج 17، ص 269.
[88] . سوره صافات، آیه 24.
[89] . سوره حجر، آیه 92.
[90] . سوره الرحمن، آیه 39.
[91] . سوره یس، آیه 65.
[92] . ر.ک: همان، ج 19، ص 107 و البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 184.
[93] . سوره الرحمن، آیه 41.
[94] . سوره نساء، آیه 101.
[95] . سوره بقره، آیه8 15.
[96] . ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 542، ح 527.
[97] . سوره بقره، آیه 7.
[98] . سوره نساء، ایه 155.
[99] . سوره انعام، آیه 20.
[100] . سوره فتح، آیه 29.
[101] . نور الثقلین، ج 1، ص 708، حدیث 37.
[102] . سوره اعراف،آیه 157.
[103] . سوره آل عمران، آیه 8.
[104] . سوره صف، آیه 5.
[105] . سوره زخرف، آیه 45.
[106] . سوره اسراء، آیه 1.
[107] . نور الثقلین، ج 4، ص 606.
[108] . سوره بقره،آیه 37.
[109] . سوره اعراف، آیه 23.
[110] . ر.ک: تفسیر طبری، بیضاوی، ابن کثیر، المنار، ذیل آیه 37 سوره بقره.
[111] . ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن و الدر المنثور، ذیل آیه 37 سوره بقره.
[112] . سوره انبیاء، آیه 30.
[113] . سوره طارق، آیه 10 ـ 11.
[114] . عکرمه به نقل طبری در جامع البیان، ج 17، ص 15.
غلامعلی غزیزیکیا- روششناسی تفسیر قرآن
روش های یادگیری
بسیار عالی