انتقاد از جامعه مسلمین در کلام امام علی (ع)

انتقاد از جامعه مسلمین در کلام امام علی (ع)

نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین سیدابراهیم سیدعلوی

چکیده

امیرالمؤمنین برای نقد جامعه مسلمانان، ابتدا به مزایای آن اشاره می کند. عصر رسالت عصر قوت ایمان است. این نیرومندی بنا به دلایلی به شرح زیر به دست آمده است:
1- انسان در عصر رسالت توانست به کرامت رسیده و تبعیض و بی عدالتی را از میان بردارد.
2- دیگر خواهی، بیداری احساس انسانی و رسیدگی به هم نوع از ویژگی های آن جامعه است.
3- عظمت مسلمین در نظر دیگران به واسطه صداقت و پایداری آنها حاصل آمده بود.
4- شکوه و هیبت مسلمانان نه بر اثر تهدید و تجاوز بلکه بر اثر شخصیت خاص اسلامی ایجاد شده بود.
ضعف و زبونی از زمانی آغاز شد که تعهدات ایمانی به کناری نهاده شدند. اما می بینیم که این بی توجهی خشمی را بر نمی انگیزد، در حالی که عهدشکنی های قومی به شدت مورد توجه قرار می گیرند. امیرالمؤمنین از عهدهای الهی سخن به میان می آورد؛ اینان همانا وحی و اوامر الهی اند که به بوته فراموشی سپرده شده اند و نااهلان بر جامعه حاکم گشته اند. بدین ترتیب، مسلمانان استقلال را از دست داده و تحزب ها و گرایش های سیاسی آنها را فراگرفت. پس از آنکه مسلمانان مرکزیت اوامر الهی را از دست دادند قشر ستمگر و جاه طلب بر اوضاع مسلمین تسلط پیدا کردند. ضعف دیگر جامعه مسلمان، شبهه زایی است که به انحاء گوناگون در محیط های دانشگاهی و آموزشی وارد می شود.
پس از آن البته امیرالمؤمنین جامعه مسلمان را نوید رهایی می دهد. جهان آینده برای ستمگران روز بسیار بدی خواهد بود در حکومت جهانی واحد سلاح از کف دشمن گرفته می شود.

مقدمه

معارف نهج البلاغه و ملاحم آن، برگردان تفسیری و تاویلی از آیات قرآن کریم است و قرآن، کلام خدای متعال و وحی می باشد که بر قلب نازنین رسول ا… صلی الله علیه و آله نازل شده است و بینش و سخن علی بن ابیطالب علیه السلام هم وحی آسا می باشد.
«اری نور الوحی و الرساله و اشمّ ریح النبّوه»
من نور وحی و رسالت را می بینم و رایحه نبوّت را می بویم.
چه کلام پخته و سخن شیوایی است زیرا علی علیه السلام قبل از بلوغ که در دامن محمد صلی الله علیه و آله بالیده، به اسلام گرویده و به آیین یکتاپرستی ایمان آورده و آنی از عمر خویش را به پرستش جز خدا سپری نساخته است.
آری شمیم رسالت و نبوّت بر جان علی علیه السلام نشسته و پرتو وحی در وجود شریفش انعکاس یافته و او آنرا با چنان تعبیر با صلابتی ترسیم فرموده است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دنباله همان کلام، گفت:
من فریاد و شیون شیطان را به هنگام نزول وحی بر رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم و پرسیدم: یا رسول الله! این شیون و فریاد چه بود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن شیطان است که از پرستش و اطاعت خویش نومید گشته است. (یا علی) تو آنچه من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی. فقط تو پیغمبر نیستی لیکن تو وزیر هستی و بر خیر و نیکی می باشی.
نکته دیگر این آیه که آیه های قرآن مجید و حجله های نورانی آن، فرا زمانی هستند که از مرزها و حدودی مادی می گذرند و فراگیر می شوند هرچند که در نهایت هر کلامی ممکن است شان نزولی داشته و به مناسبتی فرود آمده باشد لیکن بقول معروف مورد مخصّص نیست و گستره مفهوم و مصداقِ سخن، مهمّ است و از دیدگاه ما این ویژگی را در کلمات علی علیه اسلام در نهج البلاغه هم می توان یافت که سخنان مولای پارسایان در روزگار صدور، مفهوم و مصداقی داشته است لیکن کلام در وسعت دایره آن مفهوم و مصداق می باشد که در طی گذشتِ سالیان دراز در معانی تاویلی، مورد پیدا کرده است. ما با دید باز و روشن در روزگاران بعد، مفاهیم و مصادیق متکاملتری برای آن جمله ها، ملاحظه می کنیم که تطبیق آن جمله ها بر چنان مفاهیم و مصادیق به هیچ وجه تحمیلی و تصنعی نیست و با نوعی خلسه و تجرید، علی علیه السلام را می بینیم بر منبر خطابه و بر کرسی افاضه که آن کلمات را در ارتباط با رویدادهای جاری عصر، بیان می فرماید.
و ما با همین دید و با در نظر گرفتن مقدمه مزبور به تحلیل فراز پایانی خطبه یکصدو ششم نهج البلاغه می نشینیم و در سه بخش آنرا خلاصه می کنیم.
1- عصر کرامت، دوران عزّت در پرتو رسالت.
2- آغاز ضعف و زبونی امّت مسلمان پس از رحلت نبیّ مکرّم.
3- نوید رهایی، مژده نجات و بشارت به روز حاکمیت حق.

الف- عصر رسالت

علی امیرمؤمنان علیه السلام در بخش نخست فرمود:
«و قد بلغتم من کرامه الله تعالی لکم منزله تکرم بها امائکم و …»
ای اصحاب من و ای مسلمانان! همانا شما در اثر تکریم خدای متعال نسبت به شما، به منزلت و جایگاهی رسیدید که حتی کنیزان و خدمتکاران شما نیز به کرامت دست یافتند و با همسایگان شما در پرتو همان منزلت انسانی، پیوند برقرار شد و کسانی که در بزرگداشت شما می کوشند که شما را بر آنها فضلی و شما را درباره آنان، احسان و نیکی نبوده است و مردمانی مهابت شما را بر دل دارند که هیچ ترس هجمه و یا سلطه ای را از سوی شما ندارند و هرگز تحت امر و فرماندهی شما نیستند.
علی علیه السلام در به نقد کشیدن جامعه مسلمان ابتداء به نقاط قوّت آن اشاره فرمود و طبق چند جمله مزایای مثبت جامعه مسلمان را در عصر رسالت برشمرد:
یک: اوج کرامت و رفع تبعیض. در پرتو آموزه های اسلام و تعالیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله انسان کرامت اصلی خود را باز یافت و امتیازات پنداری و اشرافیت های خیالی از میان رفت. بنده و مولی، کارگر و کارفرما، بینوا و دارا با حفظ موقعیّت شغلی و اجتماعی به کرامت رسیدند و همه مورد احترام و تکریم اند.
دو: دومّین نقطه قوت، دیگرخواهی است که در پیوند و صله به همسایه تجلّی پیدا می کند. این احساس انسانی را آموزه های وحی در دل پیروانش به وجود آورد و پرورد و چنان نیست که انسانی از وضع انسان دیگر بی خبر باشند و یا او گرفتار تنگنا باشد و به سامان دهی وضع او همت نگمارند.
سه: سومین نقطه قوّت، بزرگی و عظمت مسلمان در نظر دیگران است. این تنظیم و بزرگداشت به چه سبب بود؟ آیا مسلمانان منهای مزایای فرهنگی اسلام، فضل و مزیّتی دیگر بر غیرمسلمانان داشتند؟ و یا در حق ایشان، احساس و نکویی مادّی، انجام داده بودند؟ امّا به فرموده ی مولای متّقیان نه آن و نه این بوده بلکه مردم جهان آن روز، به مسلمانان به دیده عظمت و احترام می نگریستند چون در آنان صداقت، درستی، ایمان و پایداری دیدند و جز با این عامل، نمی توان آن حس احترام را با عامل دیگر توجیه و تحلیل کرد.
چهار: شکوه و هیبت. مسلمانان در نظر دیگران دارای مهابت بودند. آیا آنان از مسلمانان می ترسیدند که به آنها هجوم آورند و از حمله و تجاوزشان بیمناک بودند و یا زیردست و فرمانبر ایشان بودند؟ امّا از دیدگاه مولیِ پرهیزگاران، آن و این، نبوده بلکه این هیبت و مهابت و این شکوه شخصیّت اسلامی بوده که آنان را نسبت به مسلمانان در چنان روحیه ای هیبت آمیز قرار داده بوده و بس.

ب- آغاز ضعف و زبونی

از دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام پس از حاکمیت رسالت محمدی و تحقّق نسبی حکومت آرمانی و وزش نسیم روحبخش انسانی در پرتو شریعت احمدی، اوضاع اندکی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله دگرگون شد و بسیاری از مسلمانان، آن مزایای فرهنگی اسلامی را از دست دادند و به ملاک های صرفاً مادی و سودجویانه رو کردند و ارزش های وحدانی را به کناری گذاشتند که نخستین آنها، احترام به تعهّدات ایمانی و پاسداری از اوامر و نواهی خداوندی است.
«و قد ترون عهود الله منقوضه فلا تغضبون و انتم لنقض ذمم آباءکم تانفون…»
و شما می بینید که عهدها و پیمان های الهی نقض می شود و رعایت نمی گردد ولی چنین امری، خشم شما را بر نمی انگیزد در حالی که شما برای عهدشکنی های اقوام و قبایل، که آنها را نیاکان بسته بودند، عزّت نشان داده، گردن می افرازید و چنان پیمان شکنی را خوش ندارید.
شگفتا: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر اختلاف رنگ پوست و زبان و تمایزات موهوم طایفی گری خط بطلان کشید و تنها تقوا و پارسایی را ملاک کرامت انسانی شناخت. لیکن مسلمانان به ویژه عرب، زود فراموش کردند و به سوی تعصّبات قومی و پای بندی بر برتری جویی های زبانی و عشیره ای غلطیدند.
و ما دیروز و هم اکنون با نظرات جاهلی و شعار نحس «القومیه العربیّه» و امثال آن، مواجه بوده و هستیم.
عهدهای الهی که علی علیه السلام از آنها سخن به میان آورده چیست؟ جز همین وحی و اوامر و نواهی خداوندی که به بوته فراموشی سپرده شده و ابداً آنها را پاس نمی داریم!
همان عهدهایی که قرآن مجید از آن سخن گفت که شیطان را نپرستیم و بنده خدای یگانه باشیم.
«الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان» (1)
همان عهدهایی که مسلمانان در عصر رسالت با پیامبر صلی الله علیه و آله بستند که به دشمن پشت نکنند و از جلو او فرار ننمایند.
همان عهدهایی که خدا برحذر داشت که آنها را به ثمن ناچیز نفروشیم.
آری همان عهد و پیمانی که خدا فرمود: «بلی من اوفی بعهده و اتّقی فان الله یحّب المتقین» (2)
بلی، هرکس بر عهد و پیمان خود وفادار بماند و پارسایی پیشه کند خدا پارسایان و پرواداران را دوست می دارد.
آیا امروز وضع بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان چنان است، یا حاکمیت های بلاد اسلامی بر آن منهاج قرآنی جریان دارند؟!
همان عهدهایی که علی علیه السلام درآن باره سخنانی دارد؛ اکثریت، عهد الهی را دگرگون کرده و حق خدا را ندانستند. (3)
و درباره عمرو عاص فرمود: او سؤال می کند و بسیار سماجت کرده و اصرار می ورزد و به عهد و پیمان خیانت می کند. (4) و در نامه ای به معاویه نوشت:
«و حاش لله ان تلی للمسلمین بعدی صدراً او ورداً و ان اجری علی احد منهم عقداً او عهداً …» (5)
حاشا که تو پس از من بر مسلمانان حکم برانی و متصدی ورود و خروج امور باشی و با تو درباره آنان عهد و پیمانی ببندم (که پایدار نخواهی ماند.)
و در حق خود چقدر زیبا فرمود: احدی پیش از من در اجابت به دعوت حق و در صله و پیوند و رفتار بزرگوارانه، شتاب نشان نداده است، سخن مرا بشنوید و فرمانم را آویزه گوش کنید. می بینم پس از من برای بدست آوردن ریاست، شمشیرها کشیده می شود، عهد و پیمان ها زیر پا قرار می گیرد، خیانت ها به عمل می آید و سرانجام برخی از شما پیشوایان و گمراهان می شوند و پیروان مردمان بی خرد می گردند. (6)
اگر مصداق کلام مولی در دیروز تاریخ، بنی امیه و اولاد عبدشمس بودند و در ادامه آن وارثان تاج و تخت شاهی و سلاطین اسلام پناه در منصب حکمروایی بر بلاد اسلامی، تمام محرّمات الهی را عملاً حلال و پیمان های بسته شده را می شکستند (7) امروزه نیز فرمانروایان در سرزمین های مسلمین با سران استکبار نرد می بازند، مجالس میگساری تشکیل می دهند و عملاً مروج فحشاء و مخالف عفت مردان و زنان پاکدامنند.
اینهمه بی تفاوتی و سکوت، همه در برابر عهود الهی و محرّمات دینی است و گرنه درباره معاهدات بین المللی و مواجهه با ملّت ها و طائفی گری ها و تحزّب ها، قشقرق راه می اندازند و روزنامه ها منتشر می کنند و باصطلاح مو از ماست می کشند و می کوشند حرف خود بر کرسی بنشانند و چه زیبا فرمود: «و انتم لنقض ذمم اباءکم تانفون.» دومین نقطه ضعف: فقدان مرکزیت و استقلال.
امام علیه السلام در بیان نقطه قوت به این موضوع پرداختند که مسلمانان عصر رسالت با فقدان ساز و برگ نظامی و با دستی تهی از مال و منال دنیایی غلبه یافتند و بهترین امّت شدند و در اثر همین تفوّق فرهنگی مورد احترام و بزرگداشت دیگران گشتند و مهابتشان بر دلها نشست. بنابراین اولین و آخرین حرف را مسلمانان زدند و مرکز تصمیم گیری ها جامعه مسلمان بود، ورود و خروج و مرجعیّت امور با جماعت مسلمان بود که این کم کم در اثر فقدان غیرت نسبت به نقض پیمان های الهی و فاصله گرفتن از وحی آسمانی و غلطیدن به سوی ارزش های مادّی و فقط این دنیایی و طرح قومیّت ها و تحزّب ها و گرایش های ناصحیح سیاسی، آن شخصیّت معنوی انسانی را از دست دادند و آن مرکزیّت، از بین رفت و خود آن حضرت، چقدر مختصر و مفید بیان فرمود:
«و کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع»
امور خدا بر شما وارد و از شما صادر می شد و به شما بر می گشت.
معنا آنست که امور خدا به صورت وحی بر پیامبر شما وارد می شود و برنامه تربیتی و آموزشی شما بود و آن در روح و روان و رفتار شما انعکاس می یافت و به صورت عمل و رفتاری متناسب، صادر می گردید و سرانجام مردم به شما به عنوان الگوی حسنه رفتاری رجوع می کردند. اگر کلمه کلیدی در عامل ضعف، نخست عکس العمل نشان ندادن در برابر نقض عهد و شکستن پیمان الهی است در این عامل دوّم واژه های ورود، صدور و رجوع، کلمات کلیدی مطلب می باشند.
سومین نقطه ضعف: تمکین ظالمان
مسلمانان پس از آنکه مرکزیت ورود، صدور و رجوع اوامر الهی را از دست دادند و از بعد فرهنگ انسانی گرفتار ضعف گشتند، خود به خود عامل سوم ضعف و زبونی آشکار شد و آن بالا آمدن قشر ستمگر و هواپرست و جاه طلب، و گرفتن زمام امور و حتی تعیین حد و مرزهای دینی و اسلامی به دستشان بود و میدان عمل آنان کارهای شبهه ناک و شهوات و هوس های خانمان برانداز بود و بس.
از خود علی علیه السلام بشنویم که سخنش کوتاه و پرمعناست:
«فمکّنتم الظلمه من منزلتکم و القیتم الیهم ازمّتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم، یعملون بالشبهات و یسیرون بالشهوات»
ستمگران را در خانه تان تمکین داده و مستقر کردید و افسارتان را به آنان دادید و امور الهی را در دستان ایشان نهادید و آنان به شبهه ها می پردازند و بر مسیر هواها و هوس ها سیر می کنند.
جمله ی بسیار فصیح و بلیغ است، به کار بردن فعل های ماضی از تحقّق چنان کارهایی حکایت دارد و در مورد آنچه به صورت حادتر و گسترده تر شکل می یابد از باب محقّق الوقوع بودن است؛ و فعل های مضارع دلالت بر استمرار و تکرار دارد و چنان کارهایی از زمان صدور کلام تا امروز ادامه دارد. منزل و منزلت به معنای خانه و کاشانه و شأن و مرتبه است و تمکین از مکان، جادادن و مستقر کردن است.
ملاحظه می کنیم که شارحان، کلام را درباره ی بنی امیه صادق دانسته اند لیکن انصافاً مفهوم و مصداق، بسیار گسترده تر است و ما می توانیم این جمله را جزو ملاحم و پیشگویی های آن امام مظلوم بدانیم.
ستمگران بنی امیه در اثر سقوط فرهنگی جامعه و ترک امر به معروف و نهی از منکر بر مردم حکمروایی کردند. «فَیُوَلّی علیکم شرارکم» (8)
امّا همان، آغاز سقوط ها و انحطاط های بعدی بود. همان ستمگران و خائنان داخلی، راه را به سلطه بیگانگان نامسلمان باز کردند و تا آنجا پیش رفتند که آنان در بلاد اسلامی استقرار یافتند و فعّال مایشاء شدند.
زمین ها را متصرف و در خانه و کاشانه مردم سکنی گزیدند و به اسلام زدایی درونی پرداختند، هماهنگ با اسلام زدایی برونی که از غرب ریشه می گرفت.
آیا جمله نهج البلاغه فرا زمانی نیست؟ آیا شامل حرکت های استعماری دشمنان اسلام و اعمال ضدّ انسانی صهیونیست ها در سرزمین فلسطین نمی باشد؟ راستی که جمله بسیار پردامنه است: شما ستمگران را در خانه و کاشانه و در رتبه خودتان، جا دادید، تمکینشان بخشیدید.
این حلول و ورود فیزیکی، آن حرکت فرهنگی بعد را به دنبال داشت؛ دادن زمام امور به دست استعمارگران و صهیونیست ها که در همه مراکز تصمیم گیری حضور دارند و با اسلام زدایی فرهنگ سازی ویژه می کنند.
ملاحظه کنید امروز در بلاد اسلام اعم از عربی و غیر عربی فرهنگ برهنگی و رواج فحشاء و بی عفّتی، قماربازی و میگساری و دهها پدیده زشت، امری مشهود است.
این نتیجه آن تمکین و القاء زعم امور و سپردن کارهای دینی و فرهنگی به دست همان ستمگران سلطه گر و مستبدان و خائنان درونی و برونی است.
اهل لغت، منزل و منزلت را به خانه و رتبه معنا کرده اند. آمدن ایادی استعمار و استقرار آنان در بلاد مسلمانان و فروش زمین ها توسط عده ای طمعکار، تمکین فیزیکی دشمن و صهیونیست ها است. امّا تمکین در رتبه و منزلت، امری دیگر است که علی علیه السلام با به کار بردن آن واژه و کلماتِ شارحِ بعدی، روشنگر آنست.
اداره جامعه مسلمان و برنامه ریزی ها، بایستی توسط مسلمانان مستعد صورت گیرد.
لیکن در قرون اخیر، دشمن با طرح گسترده استعمار و سلطه فیزیکی زمینه مسخ فرهنگی و بستر اسلام زدایی را در بلاد مسلمین فراهم کرد که تشکیل سازمان ملل با فروع و شاخه هایش کانال ورودی است برای این هدف.
حالا در کلام علی یک بار دیگر دقّت کنیم: شما ستمگران را در خانه و کاشانه و در شان و رتبه خود جا دادید و تمکین بخشیدید و رشته امور زندگیتان را به آنها دادید و افسار، در اختیار ایشان گذاشتید و امور الهی و فرهنگی و معنوی را هم به ایشان سپردید و میدان عمل برایشان فراهم ساختید.
چهارمین نقطه ضعف:
شبهه زایی و هوسرانی، چهارمین نقطه ضعفی است که علی علیه السّلام در این بیان جامع، به آن اشارت دارد.
شما امروزه اگر کوچه و بازار جامعه مسلمان را در سطح جهان بنگرید و محیط های دانشگاهی و آموزشی را با دید جامعه شناسانه و روانشناسانه بکاوید می بینید که حتی برخی درسهای وارداتی غربی با هدف شبهه زایی و افشاندن بذر بی ایمانی و ایجاد شکاف و تردید در اصول اعتقادی است تا نسل جوان را خلع سلاح کنند و به جایش چیزی ندارند بدهند جز برخی فلسفه های بشر پرداخته و فرضیه های آبکی و برفکی. [بنگرید: از دوست پرکار و تلاشگرمان رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های سیاسی، مذهبی ایران] حتی این میدان در درون زندان های طاغوت ورافتاده و در عصر پهلوی دوم نیز دایر بوده و حتماً اربابان او، نظر مساعد داشته اند تا چنان بازاری گرم نگاه داشته شود و بچه مسلمانان در آنجا تغییر ایدئولوژی بدهند.
همه این ماجراها را علی علیه السلام در دو جمله خلاصه کرد:
«یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات» و از نظر ما این نقطه ضعف، نتیجه نقطه ضعف سومی است که تا حدی توضیح دادیم که برنامه ریزان و طراحان بلاد اسلامی ابرقدرت های شرقی و غربی اند.
پس عمده ترین کار جهانخواران سلطه گر، دامن زدن به شبهه ها و سرگردانی نسل ها، و برای مشغول کردن آنان مواد مخدر توزیع کردن با باندهای بین المللی و گرم نگه داشتن بازار شهوترانی و هوسرانی و رسمیّت بخشیدن به اماکن فساد.

ج- نوید رهایی

«وایم الله لوفرّقوکم تحت کل کوکب لجمعکم الله لشرّ یوم لهم.» (9)
به خدا قسم اگر شما را بپراکنند و هر کدامتان را زیر ستاره ای پرت کنند قطعاً خدا شما را برای روزی گردآوری و آن روز برای آنان، بد روزی خواهد بود.
فاعل فعل «فرقوا» کیست و تفرقه انداز کدام است و مراد آن حضرت چه جریانی می باشد؟
در جمله های پیشین، فقط از «ظَلَمه» سخن به میان آمده که متاسفانه در بلاد مسلمین و در خانه و کاشانه آنان تمکّن یافته و در ثروت ها، تصمیم گیری ها، برنامه ریزی ها و در کلیّه سیاستگزاری های داخلی و خارجی، دخالت داشته و دارند.
از دیدگاه علی علیه السلام منشاء این همه تباهی، روح ستمگری و تجاوز است چه توسط ایادی داخلی و چه اجانب سلطه گر و فزون خواه که زمینه ساز استضعاف و بیچارگی مسلمانان می باشد.
و از سویی علی علیه السلام که این چنین دارد سخن می دهد رهبر جامعه است روح و روان نسل ها را در مدّنظر خود دارد و ملاحظه می کند که مبادا یأس و نومیدی غلبه کند و نشاط و تلاش از مسلمانان بگیرد.
او فرزند قرآن است که می فرماید:
«و نرید ان نمنّ علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین…» (10)
و می خواهیم به آنان که در زمین ضعیف و زبون گشته اند، منّت نهیم و احسان کنیم و آنان را پیشوایان قرار دهیم و وارث شان سازیم، و برایشان در زمین تمکین بخشیم.
«ما در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح و شایسته ما ارث می برند.» (11)
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و کَفی بالله شهیداً» (12)
او آن خدایی است که رسول خویش با هدایت و دین حقّ، فرستاد تا او را بر همه ادیان، غالب گرداند و گواهی خدا بس است. (13)
آری علی علیه السلام در پایان سخن، نوید رهایی و بشارت نجات می دهد.
پس از آنکه در وضع جاری انتقاد می کند امّا سرانجام شایستگان را یاد می آورد و آن از ملاحم نهج البلاغه و پیشگویی های علی علیه السلام است.
علی علیه السلام از غیب می گوید لیکن وحی آسا و از کانال دانش احمدی و آموزش محمدی صلی الله علیه و آله، که پیشگویی های آن حضرت از روی حدس و گمان نیست.
علی علیه السلام در این بیان، از ظهور حضرت مهدی (عج) خبر می دهد، اگرچه از او نامی نمی برد و هیچ یک از شارحان نهج البلاغه هم نگفته اند که این جمله درباره ظهور مهدی آخر الزمان (عج) است.
امّا آن کسیت که آن تفرقه و پراکندگی را سامان بخشد و آن فضای نفاق و شقاق را به محیط گرم زندگی انسانی بدل سازد جز مهدی فاطمه (س) و (عج).
با ذکر چند نکته ادبی، بلاغی و عملی این مقال را می بندیم و دل در گرو دیگر بیانات روشنگر علی علیه السلام می سپاریم که سخنان او دلگشا و راه نماست.
1- علی سخن خویش را با قسم آغاز می کند «وایم الله.» چرا؟ چون علی علیه السلام پیشگو نیست از نوع پیشگویان بشری بلکه او از روی تعلّم من ذی علم صحبت می کند و از ماورا خبر می دهد و قاطع و جازم حرف می زند و نه از روی حدس و گمان.
2- جمله از حیث ادبی مبالغه است و شدّت امر تفرقه و جدایی را می رساند که امروز ما مشاهده می کنیم که چگونه یک میلیارد و نیم مسلمان به شدّت پراکنده اند نه وحدت جمعی فیزیکی دارند و نه اتحاد یکپارچگی عقیدتی و فکری و نه با هم الفت دارند و دلها یکی.
و عامل این تفرقه، دشمن بیگانه است و بدخواه و خائن داخل خانه و پرچمداران این جدایی و چندگانگی، حاکمان خودسر و زمامداران دست نشانده و مزدورانند. لیکن ملت ها رو به بیداری اند و آثار چنین حرکتی در کلّ ملل مشهود است و طلوع فجر امید چندان دیر نیست.
3- جمله «تحت کل کواکب» جمله ای است فرا زمانی که تصوّر مردم آن زمان (زمان صدور کلام) درباره ستارگان و کرات آسمانی، آن نبوده که امروز هست و احتمال مسکون بودن آنها امری معقول است.
4- آن روزی که علی علیه السلام از آن سخن گفت و فرمود:
آن رور برای ستمگران و دشمنان اسلام و انسانیت، بسیار روز بدی است و سخت، جز دوران ظهور مهدی (عج) و حکومت واحد جهانی او چه روزی است که شمشیر دشمن نابرّا و سلاح او ناکارآمد و نقشه های بدخواهان خنثی و بی اثر است.

پی نوشت ها :

1- سوره یس / 60.
2- سوره آل عمران / 76.
3- نهج البلاغه، خطبه 1.
4- همان، خطبه 84.
5- همان، نامه 65.
6- همان، خ 139.
7- بنگرید: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ابن عبدربه، عقدالفرید و دهها کتاب درباره خلفای جور اموی و عباسی و …
8- نهج البلاغه، نامه ی 47.
9- نهج البلاغه، خطبه 106.
10- سوره قصص / 5.
11- سوره انبیاء / 105.
12- سوره محمد / 28.
13- بنگرید: سوره 61/ 9.

منبع: نشریه النهج شماره 15-16

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید