تحریک به پیمودن مسیر کمالات در نهج البلاغه (3)

تحریک به پیمودن مسیر کمالات در نهج البلاغه (3)

خلاصه سخنرانی مرحوم علامه محمدتقی جعفری

مبانی استدلال در نهج البلاغه

منظور از استدلال، ارائه واقعیات و توجیه انسانها به سوی آنهاست؛ خواه قابل بیان با اشکال قیاسی و استقرائی و تمثیلی بوده باشد و خواه از ارجاع به دریافتهای شخصی حاصل شود. توجیهات یا استدلالهای هفتگانه عبارتند از:
1- استدلال ریاضی-عینی. 2- استدلال استقرائی. 3- استدلال قیاسی. 4-استدلال تمثیلی. 5- استدلال حکمی. 6- استدلال با دریافتهای شخصی. 7- استدلال شهودی.
1) استدلال ریاضی-عینی: خداوند متعال در قرآن مجید پیامبر اکرم (ص) را به سه نوع بسیار اساسی از راهنمایی به واقعیات معنی دار دستور فرموده است: حکمت و موعظه حسنه و مجادله با بهترین طرق. این راهنماییها در نهج البلاغه هم کاملاً مشهود است. و نیز قرآن مجید سه نوع استدلال را به کار برده است: 1- آفاقی. 2- انفسی. 3- آفاقی-انفسی. که عبارت است از دریافت نظم والای هستی با نمودی نگارین و شفّاف که معنای پشت پرده خود را نشان می دهد.
امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه از این نوع استدلات به طور فراوان دارد.
حدّ الاشیاء عند خلقه لها ابانه له من شبهها. خداوند سبحان همه اشیاء را در موقع آفریدن آنها متعیّن و مشخّص ساخته است تا از امثال یکدیگر تفکیک شوند.
و لا یعزّب عنه عدد قطر الماء و لا نجوم السماء و لا سوا فی الریح فی الهواء و لا دبیب النمل علی الصّفا و لا مقیل الذرّ فی اللیله الظلماء، یعلم مساقط الاوراق و خفی طرف الاحداق.
دور از او نیست عدد قطره های آب و ستارگان آسمان و بادهایی که اشیاء را به این سو و آن سو می برد و حرکت مورچه بر روی سنگ صاف و جایگاه آسایش مورچگان در شب تاریک؛ او می داند. جایگاه سقوط برگها را و حرکت مخفی چشم را.
و در خطبه 91 معروف به خطبه الاشباح، واقعیاتی از عالم هستی را در نظم دقیق و تعیّنهای مستمرّی که دارند، بیان فرموده است. امیرالمؤمنین (ع) با این توجه و ارائه چهره ریاضی هستی، مردم را به حاکمیّت نظم دقیق اشیاء با تجدّد تعیّنهایی که هر لحظه در نتیجه حرکت و تحوّل مستمر بر موجودات عارض می گردد، متوجّه و آگاه می سازد. در این نگرش ریاضی که ذهن در قلّه مرتفع تر از عالم طبیعت ایستاده و یک فعالیّت تجریدی انجام می دهد، در احساس عظمت بسیار والا که از پشت پرده طبیعت بر طبیعت می تابد، فرو می رود که اگر بخواهد آن را قالبهای نارسای الفاظ بیان کند، چنین زمزمه می کند که:

به هر جزئی ز کل کان نیست گردد
کل اندر زیر امکان نیست گردد

جهان کلّ است و در هر طرفه العین
عدم گردد و لا یبقی زمانین

دگر باره شود پیدا جهانی
به هر لحظه زمین و آسمانی

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اگر یک ذرّه را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای

در خطبه 91 (خطبه الاشباح) جملاتی را بیان فرموده است که قابل تطبیق به توجیه (راهنمایی یا استدلال) با آیات آفاقی-انفسی است:
وارانا من ملکوت قدرته، و عجائب ما نطقت به آثار حکمته. و اعتراف الحاجه من الخلق الی ان یقیمها بمساک قوّته، ما دلّنا باضطرار قیام الحجّه له علی معرفته، فظهرت البدائع الّتی احدثتها آثار صنعته و اعلام حکمته… .
خداوند سبحان ملکوت قدرتش را و شگفتیهای آنچه را که از آثار حکمتش گویاست، به ما ارائه فرموده و نیز اعتراف احتیاج مخلوقات به اینکه خداوند سبحان با قدرت نگهدارنده خود، وجود آنها را بر پا داشته است، برای ما دلیل روشن است که الزاماً حجّت بر معرفتش را بپذیریم. پس آشکار گشت موجودات بدیعی که آثار صنعش آنها را ایجاد نموده است… .
درک ملکوت و حکمت و ابداع، بدون فعّالیت تجریدی عالی ذهن و دریافت درونی بایستگیها و شایستگیهای نظم حاکم بر اشیاء، یا تجدّد مستمر تعیّنها و ارتباط آیینه های ذهن با همان موجودات منظّم امکان ناپذیر است. این است مقصود ما از توجیه یا استدلال ریاضی-عینی.
2) استدلال استقرائی: عبارت است از وصول به یک نتیجه کلّی از طریق تتبّع و تفحص موارد. البته هر اندازه موارد تتبّع و تجربه شده بیشتر باشد، بر اطمینان به نتیجه مطلوب افزوده می شود. در سخنان امیرالمؤمنین (ع) این نوع استدلال هم مشاهده می شود. از آن جمله در خطبه 129 می فرماید:
اضرب بطرفک حیث شئت من النّاس، فهل تبصر الّا فقیراً یکابد فقراً، او غنیّاً بدّل نعمه الله کفراً، او… .
چشمت را به هر طرف که از مجتمع بخواهی، بینداز. آیا جز این خواهی دید که یا فقیری است که با فقر و بینوایی سخت دست به گریبان است، یا غنی ای است که نعمت خداوندی را به کفر تبدیل کرده است و یا…
امیرالمؤمنین (ع) در مواردی از سخنان خود، دستور به گرفتن اعتبار از اقوام و ملل گذشته فرموده است. قطعی است که آن حضرت نفرموده است که آنان به اطّلاع چند مورد محدود از سرگذشت مردم که موجب یک آگاهی ناقص می باشد، قناعت بورزند؛ بلکه باید به قدری در سرگذشت انسانها به تحقیق و بررسی بپردازند که قواعد و اصول «حیات معقول» انسانی را بیاموزند و از آنها استفاده کنند. از آن جمله می فرماید:
فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبرین من قبلکم من باس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته…
پس عبرت بگیرید با اطّلاع به آنچه که بر امّتهای مستکبر پیش از شما اصابت نموده است از غضب خداوندی و سطوت و انتقامها و تباهیهایی که او بر آن امم وارد ساخته است. (خطبه 192)
و در وصیّت به فرزند عزیزش امام حسن مجتبی (ع):
و اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاوّلین… .
فرزندم، اخبار گذشتگان را بر نفست عرضه کن و متذکّر باش به نفس خود نتایج کردارهایی را که به پیش از تو از گذشتگان وارد شده است…(نامه ها و وصایا، شماره 31)
باز در همین وصیّت می فرماید:
انّی و ان لم اکن عمّرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی اعمالهم و فکّرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم، حتی عدت کاحدهم، بل کانی بما انتهی الیّ من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره.
من اگر چه عمر مردمی را که پیش از من از این دنیا گذشته اند، ننموده ام، ولی در اعمال آنان نگریسته ام و در اخبارشان اندیشیده و در آثارشان سیر کرده ام، تا اینکه مانند هر یکی از آنها گشته ام (آنچه را که هر یک از آنان انجام داده اند، دیده ام)؛ بلکه گویی به جهت وصول کامل سرگذشتشان به من، از افراد اوّلیه گرفته تا آخرین افرادشان، با آن زندگی کرده ام و در نتیجه، صافی زندگی آنان را از تیره و نفعش را از ضررش بازشناخته ام… .
در این جملات امیرالمؤمنین (ع) به استدلال استقرائی پرداخته و مردم را با تکیه به آگاهی و اطّلاعی که درباره مردم اقوام و ملل به سدت آورده اند، توجیه فرموده اند.
3) استدلال قیاسی: این گونه استدلال که از تطبیق قضایای کلّیه ثابت شده بر موارد به وجود می آید، در سخنان امیرالمؤمنین (ع) به وفور دیده می شود. در خطبه اول از نهج البلاغه قضایای زیر با استدلال قیاسی مطرح شده است:
فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه. و من قرنه فقد ثناه. و من ثناه فقد جزاه. و من جزاه فقد جهله. و من جهله فقد اشار الیه. و من اشاره الیه فقد حدّه. و من حدّه فقد عدّه… .
ترجمه این جملات مبارک را در اشکال قیاسی آن مطرح می نماییم: اولاً برای سهولت بیان قضایای شرطیه را (که مرکّب است از مقدّم و تالی) به قضایای حملیه (که مرکّب است از موضوع و محمول) تبدیل می کنیم: 1- توصیف خداوندی، مستلزم مقارن ساختن صفت به ذات خداوندی است، مستلزم دو قرار دادن اوست. 2- توصیف خداوندی، مستلزم دو قرار دادن اوست و دو قرار دادن او، مستلزم تجزیه او است. پس توصیف خداوندی، مستلزم تجزیه اوست. 3- توصیف خداوندی، مستلزم تجزیه اوست و تجزیه او ناشی از جهل اوست. پس توصیف خداوندی، ناشی از جهل است. 4- توصیف خداوندی، ناشی از جهل است و جهل به او، مستلزم اشاره به اوست. پس توصیف خداوندی، مستلزم اشاره به اوست. 5- توصیف خداوندی، مستلزم اشاره به اوست و اشاره به او مستلزم محدود ساختن اوست. 6- توصیف خداوندی، مستلزم محدود ساختن اوست و محدود ساختن او مستلزم شمارش اوست. پس توصیف خداوندی مستلزم شمارش اوست. پس از این مقدّمات و نتایج که در شکل اوّل از استدلال قیاسی بیان شده است، نتیجه نهایی این است که توصیف خداوندی مستلزم به شمارش درآوردن اوست؛ در صورتی که به شمارش درآوردن او (یعنی معدود و قرار دادن او برای انتزاع عدد) محال است. این نکته را هم باید یادآوری کنیم که نتایج هر یک از استدلالهای فوق را می توان منفرداً نتیجه تلقّی کرده و به آن اعتقاد نمود. همچنین می توان همه مقدّمات و نتایج فوق را به ترتیبی که تنظیم کردیم، منظور نموده و از مجموع آنها نتیجه نهایی را به دست آورد.
4) استدلال تمثیلی: عبارت است از استخراج جامع مشترک موضوعی که حکمی برای آن ثابت شده و تعمیم آن بر همه موارد و مصادیق آن موضوع یا بر همه مواردی که علّت می تواند شامل آن بوده باشد. مانند ممنوعیّت آشامیدن آبجو به علت سکر (مستی)، که علّت ممنوعیّت آشامیدن انواع شراب مسکر است. این گونه استدلال هم در سخنان امیرالمؤمنین (ع) فراوان است. از آن جمله:
و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته ما دلّتک الدّلاله الّا علی ان فاطر النّخله لدقیق تفصیل کلّ شیء و غامض اختلاف کلّ حیٍّ. و ما الجلیل و اللّطیف، و الثّقیل و الخفیف و القویّ و الضّعیف فی خلقه الاسواء.
و اگر در روشهای فکری خود چنان به فعّالیّت بپردازی که به نهایت تفکّرات درباره شناخت موجودات برسی، دلیل تو را دلالت نخواهد کرد مگر به اینکه آفریننده مورچه همان آفریننده درخت خرماست؛ زیرا دقّت تفصیل در هر موجود و عمق هویّت در اختلال هر زنده ای برای تو اثبات خواهد گشت. و نیست بزرگ و لطیف و سنگین و سبک و قوی و ضعیف در آفرینش او مگر مساوی.
5) استدلال حکمی: مقصود راهنماییها و توجیهات عالیه ای است که مبتنی بر مقدّمات (قضایای حکیمانه) است. این نوع استدلال در نهج البلاغه بسیار فراوان است. می توان گفت اغلب قضایایی که امیرالمؤمنین (ع) در سخنان مبارکشان برای اثبات معنی دار بودن کلّ هستی و تحریک مردم برای درک آن و اصول اخلاقی و تحریک برای عمل به آنها می فرماید، از این نوع استدلال است. از آن جمله:
ولو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النّعمه لرجعوا الی الطّریق و خافوا عذاب الحریق، و لکنّ القلوب علیله و البصائر مذخوله.
اگر در قدرت عظیم الهی و بزرگی نعمتی (که در جهان هستی نمایان است) بنگرند، به راه راست بر می گردند و از عذاب آتش می ترسند. ولی دلها بیمار و بیناییها مختل شده است. (خطبه 185)
سیّدرضی از امیرالمؤمنین (ع) در حدود 480 جمله حکیمانه نقل کرده است. اگر کسی با دقّت کامل در این جملات بیندیشد، خواهد دید آنها بر دو قسم عمده تقسیم می گردند:
قمسمتی از آنها بدیهی و نیاز به اثبات و تحلیل و ترکیب نداردند، مانند:
قیمه کلّ مرء ما یحسنه.
ارزش هر مردی بستگی دارد به آنچه که او را نیکو گرداند. (حکمت شماره 81)
الاعجاب یمنع الازدیاد.
خودپسندی، از افزایش رشد مانع می شود. (شماره 167)
لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرّطا.
نخواهی دید جاهل را مگر افراط گر یا تفریط کننده. (شماره 70)
و قسم دیگر، جملات حکیمانه ای است که یا صراحتاً مورد استدلال حکیمانه قرار گرفته است، مانند پاسخی که درباره ترجیح عدل و احسان به یکدیگر فرمودند:
العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها، و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما.
عدالت، همه امور را در موضع بایسته خود قرار می دهد؛ و بخشش و احسان، آن امور را از جهت خود خارج می سازد. عدالت، مدیریت عمومی دارد و احسان، حالت عارضی مخصوص است. پس عدالت، شریف ترین و برترین آن دو است.
(شماره 437)
من نصب نفسه للنّاس اماماً فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه، و معلّم نفسها و مؤدّبها احقّ بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم.
هر کس که خود را برای مردم پیشوا قرار بدهد، باید پیش از تعلیم دیگران، نخست به تعلیم خویش بپردازد؛ و باید تأدیب با کردار، پیش از تأدیب با زبانش باشد؛ و انسانی که به تعلیم و تأدیب خویش بپردازد؛ به تعظیم شدن شایسته تر از معلمّ و مربّی دیگر انسانهاست. (شماره 73)
6) استدلال با دریافتهای انسانهای کمال یافته: امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
و انّی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم و لکنّی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی.
و من به یقین می دانم آنچه را که شما را اصلاح می کند و انحرافتان را راست می سازد؛ ولی من شایسته نمی بینم اصلاح شما را که به افساد نفس خودم تمام خواهد گشت. (خطبه 69)
این یک دریافت عمیق درباره شخصیت است که ایجاب می کند خود را به رضای مردمی که فقط تابع هوا و هوس اند و سود و لذّت مادّی می خواهند، نبازد. به عبارت دیگر، شخصیت انسانی به قدری با عظمت است که نباید برای جلب رضای مردمی که فقط تابع هوس اند و آرمانی جز سود و لذّت مادّی را به رسمیت نمی شناسند، آن را فاسد و مختل ساخت.
این یک قانون کلّی است که شخصیّتهای کمال یافته نمی توانن همه آن دریافتهای شخصی عمیق خود را برای مردم معمولی بازگو کنند؛ زیرا واقعاً مردم معمولی از درک آنها عاجزند. اینکه مولوی می گوید:

بر لبش قفل است و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها

عارفان که جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند

هرکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند

مطلبی است قطعی و چنان که در عبارات زیر از میخائیل نعیمه- نویسنده مشهور مسیحی- هم خواهیم دید، امیرالمؤمنین (ع) اندکی از آنچه را که دریافته، ابراز فرموده است. با این حال همان اندک را اگر بشریت واقعاً در می یافت و به آن عمل می کرد، مسیر تاریخ طبیعی خود را عوض می کرد و وارد مسیر تاریخ انسانی می گشت. عبارات میخائیل نعیمه به قرار زیر است:
فالّذی فکّره و تامّله و قاله و عمله ذلک العملاق العربیّ بینه و بین نفسه و ربّه ممّا لم تسمعه اُذن و لم تبصره عَینٌ. و هو اکثر بکثیر ممّا عمله بیده او اذاعه بلسانه و قلمه… .
آنچه که علیّ بن ابی طالب (ع) مابین خود و شخصیت خویشتن و ما بین خود و پروردگارش اندیشیده و تامّل نموده و گفته و عمل کرده است، خیلی بیش از آن است که با دستش انجام داده یا آن را با زبان و قلمش اشاعه فرموده است.
یک نکته بسیار مهمّ دیگر که در سخنان امیرالمؤمنین (ع) به چشم می خورد، این است که آن بزرگوار اغلب به بیان مطلب اکتفاء نموده و برای اثبات آن دلیلی نمی آورند؛ گویی آن حضرت واقعیتی ملموس را توصیف می فرمایند؛ فقط کاری که برای دریافت چنان واقعیتی باید صورت بگیرد، خم شدن به روی وجدان و فطرت یا دل خویشتن است برای دیدن و پذیرش واقعیتی که در خود دارد.
7) استدلال شهودی: در توضیح دریافتهای انسانهای کمال یافته، مطالبی گفته شد که می تواند روشنگر استدلال و توجیه متّکی به شهود نیز بوده باشد. با این حال چون این دو نوع استدلال با یکدیگر متفاوت می باشند، لذا می پردازیم به بیان مختصری در تفاوت آن دو بایکدیگر. فضایایی که در استدلال با دریافت انسانهای کمال یافته به کار می رود، قابل طرح در فضای معارف عمومی بشر است. از این جهت این گونه دریافتها شباهتی به وحی دارد، که با اینکه انبیاء عظام با گیرندگی شخصی درونی و خصوصیات بسیار والای روحی که خداوند به آنان عنایت فرموده است، وحی را از خداوند متعال در می یابند، آنچه را که به آنان وحی شده است، با تبعیّت از اصلِ:
نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلّم النّاس علی قدر عقولهم.
ما گروه انبیاء ماموریم که با مردم به اندازه عقول آنان سخن بگوییم.
به مردم تبلیغ می کنند. ولی دریافتهای شهودی که مواد تشکیل دهنده استدلال شهودی قرار می گیرند، دو بعد دارند: بعد یکم) این نوع دریافت قابل طرح برای دیگر انسانهاست. بعد دوم) دریافتهای شهودی به طور مستقیم قابل تعلیم و تفهیم نیستند؛ بلکه دریافت کنندگان می توانند فقط مقدّمات و طرق وصول به شهود را بیان نمایند و خود عمل کنندگان به‌ آن مقدّمات و سالکان آن طرق هستند که با عمل و سلوک مزبور به شهود توفیق خواهند یافت.

من تو را بردم فراز قله، هان!
بعد از این تو از درون خود بخوان

در سخنان امیرالمؤمنین (ع) دریافتهای شهودی که با بُعد قابل ابراز آنها طرح شده، فراوان است. از آن جمله:
بصّرنیکم صدق النیّه.
حقیقت شما را با صدق نیّتی که دارم، شهود می نمایم. (خطبه 4)
لَم اعبد ربّاً لم اره.
نپرستیده ام خدایی را که ندیده ام. (خطبه 179)
لا تدرکه العیون بمشاهده العیان. ولکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان.
درک نمی کند خدا را چشمان ظاهری با مشاهده عینی؛ ولی دلها او را با حقیقت ایمان در می یابد.
و نؤمن به مَن عاین الغیوب.
و ایمان می آوریم به خدا، ایمان کسی که حقایق غیبی را می بیند. (خطبه 114)

ارشاد

اگرچه سخنان امیرالمؤمنین (ع) همه و همه برای ارشاد مردم گفته شده است، با این حال کیفیّت ارشادی آن سخنان با توجّه به اختلاف ابعاد بایستگیها و شایستگیهای انسانی در مسیر رشد و سلوک به سوی خدا، مختلف است. توضیح اینکه سه طریق گذشته (بیان واقعیات با اصول و قوانین بنیادین و استدلال یا روش توصیفی و استدلال) در سخنان امیرالمؤمنین (ع)، در حقیقت وسایلی برای ارشاد انسانهاست.
در سخنان امیرالمؤمنین (ع) جز آنچه مربوط به احکام الهی است، همه اوامر و نواهی آن حضرت، ارشاد به واقعیات و صلاح و فساد انسانهاست. حتّی همان اوامر الهی، مانند امر به اقامه نماز هم نوعی ارشاد به ضرورت برقرار کردن رابطه میان بنده و خداست. بعضی از کلمات در سخنان آن حضرت وجود دارد که تقریباً مفهوم ارشاد را به طور مستقیم می رساند؛ مانند توصیه به تقوی که در مواردی متعدّد و با بیاناتی متنوّع آمده است.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید