نویسنده : دکتر سید اسماعیل حسینی اجداد*
چکیده :
خطبه ی حضرت زینب در اجتماع مردم کوفه با حمد و ستایش خدا و معرفی خود به عنوان دختر پیامبر شروع می شود و با توبیخ و سرزنش مردم کوفه ادامه و با همین مضمون خاتمه می یابد. از این رو، سیاق کلی خطبه ی توبیخ کوفیان است.
حضرت زینب(س) گریه ی ظاهری مردم را زیر سؤال می برند و آنان را بسان احمقی فرض می کنند که رشته های ایمانی خود را بعد از تابیدن محکم، پاره پاره کردند و همه ی اعمال نیک خود را در نزد خدا ضایع کرده و از این رو، مستحق خشم خدا و جاودانگی در عذاب شده است. در جای جای این خطبه ی زیبا، استفاده از ایجاز ، مجاز ، اقتباسات قرآنی و دیگر شیوه های بیانی، به خصوص استعاره ی تمثیلیه، بسیار چشمگیر بوده و به زیبایی خطبه افزوده؛ به گونه ای که با استفاده از مثلهای قرآنی و شیوه های بیانی زیبا، اعمال زشت کوفیان به وضوح در نظرشان به تصویر کشیده شده است.
فصاحت و بلاغت، ویژگی بارز این خطبه است و مخاطبان آن تحت تأثیر بیان شیوای حضرت زینب (س) واقع شدند و ایشان با سلاح سحرآمیز بیان ، به افشاگری و رسوایی دولت اموی پرداختند.
مقدمه :
خطبه های حضرت زینب(س) در مجلس یزید و در جمع مردم کوفه، در اوج فصاحت و بلاغت است. زینب کبری (س) قبل از حادثه کربلا، در هیچ اجتماعی که مردان در آن حضور داشتند ، سخنرانی نمی کردند و برای ایشان صحبت کردن در اجتماع نامحرمان ، آسان نبود. از این رو ، سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که به چه علت ایشان بعد از حادثه کربلا به سخنرانی پرداختند؟ از سوی دیگر، با علم به این مسئله که حضرت سجاد از نظر علمی، از ایشان برتر بودند، پرسش دیگری پیش می آید که چرا در مجالس مهم عمومی ، حضرت زینب سخنرانی و توجه انظار عمومی را به خود جلب می کردند؟
ضرورت یا حکمت این گونه اقتضا می کرد امام زین العابدین(ع) در طول سفر، به افشای حقایق نپردازند تا بدین شیوه، توجه مردم و امرا به قدرت سخنوری ایشان جلب نشود و جان ایشان به عنوان امام ، حفظ گردد. شاید از دلایل دیگر سکوت امام سجاد(ع) این باشد که بعدها در اجتماع بیشتری، نظیر مسجد جامع اموی ، بتوانند به راحتی و بدون مزاحمت به افشاگری جنایات یزید بپردازند؛ چرا که اگر امام سجاد(ع) قبلاً سخنرانی می فرمودند و کارگزاران حکومت اموی به ارزش سخنوری ایشان پی می بردند، دیگر به ایشان مجال صحبت در آن اجتماع عظیم مردمی داده نمی شد و این فرصت طلایی که به تأثیرگذاری و افشاگری آن بیشتر بود- از ایشان سلب می شد.
نگارنده در این مقاله سعی دارد ضمن تأکید بر ارتباط دانش گسترده حضرت زینب (س) به منبع اهل بیت و اشراف ایشان بر کلام، به بررسی میزان تأثیر کلامشان بر مخاطب و فصیح و بلیغ بودن الفاظشان در این خطبه بپردازد. بنابراین، به تجزیه و تحلیل ادبی این خطبه با رویکرد بلاغی پرداخته است. از سوی دیگر، برای درک بهتر مقصود حضرتش در بیان کلمات، گاهی از تفسیر فقهی لغت در معنای اولیه اصلی کلمات نیز کمک گرفته می شود تا مراد ایشان در معانی ثانویه غیر اصلی الفاظ، محسوس تر و ملموس تر تبیین گردد.
خطبه حضرت زینب (س) در کوفه
«بشیربن خزیم اسدی» روایت می کند که حضرت زینب (س) طوری در اجتماع کوفیان سخنرانی کردند که یادآور فصاحت و بلاغت حضرت علی(ع) شدند. گویی فصاحت و شیوایی بیان علی بن ابی طالب بر زبان زینب (س) جاری می شد. ایشان با اشاره دست به مردم آنان را ساکت کردند و سپس فرمودند :
الحمدلله و الصلاه علی ابی محمد و آله الطیبین الاخیار. اما بعد، یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر! أتبکون؟ فلا رقاب الدمعه، و لا هدات الرنه.
انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا، تتخذون ایمانکم دخلا بینکم.
الا و هل فیکم الا الطیف النطف؟ والصدر الشنف؟ و ملق الاماء؟ و غمز العداء؟
او کمر علی دمنه؟ اوکفضه علی ملحوده؟
الا ساء ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون. اتبکون ؟ و تنتحبون؟ ای و الله، فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً. فلقد ذهبتم بعارها و شنارها، و لن ترحضوها بغسل بعدها ابداً.
و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه و معدن الرساله، و سید شباب اهل الجنه، و ملاذ خیرتکم و مفزع نازلتکم، و منار حجتکم، و مدره سنتکم؟ الا ساء ما تزرون. و بعدا لکم و سحقاً، فلقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقه و بوتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذله و المسکنه.
ویلکم یا اهل کوفه!
اتدرون ای کبد لرسول الله فریتم؟!
و ای کریمه له ابرزتم؟!
و ای دم له سفکتم؟!
و ای حرمه له هتکتم؟!
لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سودا فقماء خرقاء شوهاء کطلاع الرض و ملء السماء.
افعجبتم ان مطرت السماء دما؟ و لعذاب الاخره اخزی و انتم لا تنصرون. فلا یستخفنکم المهل، فانه لا یحفزه البدار، و لا یخاف فوت الثار و ان ربکم لباالمرصاد.(26:ج45ص108-109؛ 14: 146-147؛ 18:ص304:ص86)
محتوای خطبه و ساختارهای ادبی آن
الحمدالله و الصلاه علی ابی محمد و آله الطیبین الأخیار.
خطبه با حمد و ستایش خدا و با جمله اسمیه شروع می شود. اسمیه بودن جمله دلالت بر ثبوت آن دارد. (12:ص9) به عبارت دیگر ، اگر با فعل «أحمد»، به صورت متکلم وحده، به ستایش خداوند می پرداخت، بر حدوث دلالت می کرد و به صورت کلی معنای حمد از عمومیت کمتری برخوردار می شد.
حضرت زینب (س) بعد از حمد خداوند، بر پدرش، رسول خدا(ص) درود و سلام می فرستد که این، نهایت ایجاز و بلاغت به شمار می رود. حضرت زینب (س) با این مقدمه کوتاه، خود را برای آن جمعیت معرفی فرمودند و شأن و مقام خود را به آنان گوشزد نمودند و همچنین، بر اهل بیت پاک و معصوم پیامبر(ص) درود فرستادند تا با این ستایش و تعریف ، مخاطبان به مقام شامخ آنان، پی ببرند.
این جمله کوتاه بر نکته مهم دیگری نیز اشاره می کند و آن نکته، این حقیقت است که فرزندان فاطمه(س)، فرزندان پیامبر(ص) به شمار می روند. همچنان که آیه مباهله بر این نکته تأکید دارد : فقل تعالوا ندع ابناء نا و أبناءکم.(1) آل عمران (3)/61) اما بعد یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر.
ای مردم کوفه! ای گروه پیمان شکن و بی وفا.
«ختل» در لغت، به معنای حقه زدن و نیرنگ به کار می رود و «غدر» به معنای خیانت و پیمان شکنی است که همه این صفات، قبل از آن، در مردم کوفه جمع شده بود. از این رو حضرت زینب (س) با استفاده از این عبارات، آن مردمان را متوجه اعمال زشتشان کردند و بیشترین تأثیر را در دلهای آنان برجای گذاشتند. چراکه این توبیخها نتیجه اعمال کوفیان بوده است که در طول تاریخ، در مواقع مختلفی، خیانت کرده بودند.
از موارد خیانت اهل کوفه، پیمان شکنی آنان در قضیه حکمیت است که علی رغم تذکرات حضرت علی(ع) نسبت به حقه عمروبن عاص، آنان در اشتباه خود پافشاری کردند. نیز پس از شهادت حضرت علی و بعد از بیعت با امام حسن(ع) در جنگ با معاویه آن حضرت را تنها گذاشتند و به ایشان یاری نرساندند.
علاوه بر آن، با فرستادن دوازده هزار نامه به امام حسین(ع) از او خواستند که به عراق عزیمت کنند و نامه های خود را با سوگندهای بزرگ مستحکم کردند و هزاران نفر از مردم کوفه با سفیر امام(ع)، مسلم بن عقیل، بیعت نمودند؛ اما مدتی کوتاه نگذشت که مسلم در برابر دیدگان این مردم، کشته و جسد مطهرش در میان کوچه های کوفه روی زمین کشیده شد و پس از آن، حسین(ع) و یارانش با تزویر و خیانت آنان و در برابر سکوتشان کشته شدند و آنها در برابر این همه جنایت تماشاگر بودند و حتی بعضی در این جنایت شرکت کردند که همه این موارد نیرنگ و پیمان شکنی کوفیان را در آن برهه خاص زمانی اثبات می کند.
اتبکون ؟ فلا رقعت الدمعه و لا هدأت الرنه.
آیا گریه می کنید؟! نباید اشک شما قطع شود و ناله اندوهگینتان آرام گیرد. حضرت زینب (س) از گریه ظاهری مردم اظهار تعجب می کنند. از این رو، باید گفت که استفهام از معنای اصلی خود خارج شده و در معنای تعجب به کار رفته است. در واقع این نوع گریه ها با نفاق همراه بوده است که بعد از جنایات خود فقط به گریه بسنده کرده بودند؛ چرا که کوفیان در واقع با سکوت خود، زمینه جنایت یزید را مهیا کرده بودند و پشیمانی بدون عمل و فقط با گریه، دردی را دوا نمی کرد. بنابراین از گریه آنان باید شگفت زده شد.
«رقأ» در لغت به معنای آرامش یافتن (ابن منظور، ماده رقا)… و «الرنه» به معنای صدای اندوهگین در هنگام گریه است و جمله فعلیه در معنای انشائیه به کار رفته است.
چون عقیله بنی هاشم گریه آن فرومایگان را ظاهری می بینند، بر آنان نفرین می کنند که گریه آنان آرام نشود و صدای اندوهگینشان قطع نگردد. بدین سان، آنان را مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهند تا شاید وجدانهای خفته و مرده آنان را بیدار کنند.
انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلا بینکم.
مثل شما مثل آن زن احمقی است که رشته خود را پس از تابیدن محکم، پاره پاره می کرد. شما سوگندهای محکم و استوار خود را برای فریب و فساد به کار می برید.
این قسمت خطبه، از قرآن اقتباس شده است. خداوند در قرآن می فرماید: «لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا تتخذون ایمانکم دخلا بینکم.»(2)(نحل (16)/92).
أنکاث در لغت جمع «نکث» و به معنای از هم وا کردن و باز گشودن رشته ای است که قبلا به صورت محکم بافته شده باشد. و «الدخل» به معنای مکر و خیانت است.
از نظر نحوی، «نکث» حال مؤکده از «غزل» یا مفعول به دوم «نقضت» است؛ در صورتی که متضمن معنای «جعلت» باشد. یا اینکه مفعول مطلق است؛ چراکه به عنوان مصدری در معنای نقض به کار رفته است و غزل نیز به عنوان مصدری در معنای اسم مفعول می باشد که خود مجاز مرسل با علاقه «تعلق اشتقاقی» است. «ریطه»، دختر «عمروبن کعب»، زنی احمق از قبیله قریش بود که با کنیزکان خود از صبح تا نیمه روز، مشغول بافتن پشم ها و نخها می شد. سپس به کنیزکان دستور می داد که رشته های بافته شده را از هم واکنند و این کار عادت همه روزه وی بود.(7:ص266؛ ص389:26 ؛ج45، ص221.)
بنابراین، حضرت زینب (س) مردم کوفه را به آن زن احمق قریشی که رشته های بافته شده را از هم وا می کرد، تشبیه می کنند که همه اعمال نیک خود را از بین بردند؛ چراکه آنان پس از بستن عهد و پیمان، آن را شکستند و خیانت ونیرنگ ورزیدند و با این پیمان شکنی، راه را برای جنایات هولناک کربلا آماده ساختند. اینان در واقع، رشته محکم ایمان الاهی را -که بر پایه و مبنای مودت اهل بیت(ع) بود- پاره کردند و پیمان نامه ها و سوگند نامه های خویش را بازیچه ای برای نیرنگ و فریب قرار دادند و رشته های بافته شده ایمان را از هم گسستند. از این رو، حالت آنان به بهترین وجه ممکن با حالت «ریطه» همانند شده که در واقع، «تشبیه تمثیلی» است. وجه شبه در اینجا برگرفته از حالتها و امور مختلفی است که بعد از استحکام به زوال می گراید.
اثبات خیانت کوفیان نسبت به پیمان نامه هایشان از طریق تشبیه، به مثلی قرآنی محقق شده است که در میان مسلمانان معروف بود. اما به علت زنگار قلبهایشان برای آنان باورکردنی نبود که این چنین با زن احمق جاهلی قیاس گردند و حالات دروغین و چهراه های منافقانه آنان، این گونه برملا گردد. از این رو، سخت وجدانشان به خود آمد و تحت تأثیر سحر بیانی حضرت زینب واقع شدند.
الا وهل فیکم الا الصلف النطف؟ و الصدر الشنف؟ و ملق الاماء ؟ و غمز الاعداء ؟
آیا در میان شما جز افراد متکبر ، خرفت ، کینه توز ، چاپلوس و مزدور کسی وجود دارد؟
استفهام در این جملات، از معنای اصلی خود خارج گشته و در معنای « تقریر» و «اثبات» به کار رفته است. به عبارت دیگر ، حضرت (س) با چند سؤال پی در پی و کوبنده به علت عملکرد کوفیان، این مفاهیم خائنانه را در وجود آنان و اذهانشان اثبات می کنند.
«الصلف» یعنی کسی از روی غرور و تکبر خود را مدح کند؛ به چیزی که در او وجود ندارد. (15 : ماده صلف) «نطف» به کسی می گویندکه با عیب و ننگ چرکین شده باشد. (21: ماده نطف) «ملق» به معنای دوستی و مهربانی ای است که خالصانه و قلبی نباشد. ( 4: ماده ملق) «الشنف» به معنای شدت کینه یا شخص کینه توز است؛ (همان: ماده شنف)«الصدر الشنف» یعنی سینه ای که از خشم و نفرت لبریز شده باشد. (همان : ماده صدر ) بنابراین حضرت (س) بعضی از مردم کوفه را چاپلوسانی معرفی می کنند که زبانشان قلباً پیمان نمی بندد. از این رو ، لکه ننگ قتل نیکان و پاکان اهل بیت(ع) را تا قیامت بر دامان خود دارند و این لکه ننگ بسان داغی بر پیشانی آنان است. بعضی دیگر کینه توزانی اند که سینه آنان از نفرت و خشم بر اهل بیت(ع) لبریز است و دوستی آنان با اهل بیت(ع) از روی تملقات زبانی و بسان کنیزکانی است که در برابر ارباب، برای جلب دوستی او احساساتی دو رویه از خود نشان می دهند.
منظور از عبارت «غمز الاعداء » شاید این باشد که مردم کوفه با کوچک ترین اشاره ای از جانب دشمن، از مسیر حق منحرف می شوند و تابع دستورات آنان می گردند. به سخن دیگر ، شخصیت کوفیان چنان به پستی گراییده است که حاکمان برای اجرای دستورات خود کمترین زحمتی را نیز متحمل نمی شوند؛ بلکه با اشاره ابرو و دست، این زبونان را تحت خواسته های خود در می آموزند.
او کمرعی علی دمنه؟ أو کفضه علی ملحوده.
کلمه «مرعی» علفزاری است که گله های گاو و گوسفند در آن برای چریدن رها می شود و «دمنه» آثار بر جای مانده از خرابه های منازل انسان است که به سبب کوچ، مأوای حیوانات شود( 11: ماده دمن) و خاک آن با فضله های چهار پایان مخلوط می گردد. از این رو، در ترجمه ظاهری عبارت می توان گفت که به سبب رطوبت ناشی از بول حیوانات و کود ناشی از فضله آنان ، گیاهان بسیار زیبا و سرسبز در آن مکان روییده می شود.( 23: ص 230)
در این عبارت نیز حضرت زینب(س) از « استعاره تمثیلیه» بهره می برند و حالت مردم کوفه را – که دارای ظاهری زیبا بودند، اما باطن و درون آنان به پستی گراییده و نفاق در جان آنان لانه کرده بود؛ به گونه ای که دروغ، نفاق و زیرپاگذاشتن ارزشهای الاهی جزء ویژگیهای عمومی آنان گردیده بود- به حالت آن گیاهان به ظاهر زیبا و دلربا با آن حالت رستنگاه کثیف تشبیه می کنند.
لفظ «ملحوده» به معنای جسم در قبر گذاشته شده است . (21: ماده لحد) و «فضه» در این عبارت می تواند به دو معنا تعبیر گردد؛ نخست به معنای تابلوی زیبایی که از نقره ساخته شده باشد که گذاشتن این تابلوی به ظاهر زیبا روی قبر انسان بی دین، باعث جلب توجه افراد ظاهربین می شود؛ چرا که لاشه درون قبر و گندیدن آن با زیبایی ظاهری روی قبر منافات دارد. معنای دوم «فضه»، آجر است؛ بنابراین با توجه به این معنا، یعنی قبری که با آجر و سایر سنگ قبرهای با شکوه مزین گردد؛ اما درون آن لاشه گندیده باشد.
همچو گور کافران پردود ونار
وز برون بر بسته صد نقش و نگار
باید خاطرنشان کرد که عبارت «فضه علی ملحوده» مشبه به دوم این استعاره تمثیلیه است و مشبه، همان حالت به ظاهر زیبا و فریبکارانه مردم کوفه است که به حالت سنگ قبر باشکوهی تشبیه شده که در آن لاشه ای گندیده و متعفن قرار دارد. آری، بوی بد و متعفن کوفیان ، ناشی از قتل امام حسین(ع) و یاران باوفایش ، در اندرون آنان غوغایی برپا کرده است. هر چند که ظاهر آراسته ای داشته باشند و در نظر دیگران زیبا جلوه گری نمایند.
ألا ساء ما قدمت لکم انفسکم أن سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون.
آگاه باشید که توشه بدی برای خود فرستاده اید؛ توشه ای که موجب خشم خدا و باعث جاودانگی در عذاب می شود.
حضرت زینب (س) این جمله را نیز از قرآن اقتباس می کنند. ایشان برای دومین بار و به طوری زیبا، در این خطبه، از استعاره تمثیلیه قرآنی برای اهدافی خاص استفاده می کنند.
خداوند به مسلمانان در دوستی با کافران، به شدت، هشدار می دهد و بیان می دارد که دوستی با آنان خشم خدا و جاودانگی در عذاب را در پی خواهد داشت:
تری کثیراً منهم یتولون الذین کفروا لبئس ما قدمت لهم أنفسهم ان سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون.(3) ( مائده(5)/80)
از این رو، می توان از مفهوم جمله حضرت زینب(س) دریافت که ایشان طرح دوستی مردم کوفه با حکومت اموی را به شدت، محکوم می کنند. از سوی دیگر، سکوت کوفیان در برابر این جنایات را نیز تلویحاً مورد انتقاد قرار می دهند و آن را دوستی کفار قلمداد می کنند که نهایتاً به خشم خدا و بقای همیشگی در عذاب منجر می گردد.
أتبکون و تنتحبون ؟ ای والله ، فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً .
آیا گریه می کنید و فریاد بر می آورید؟ آری به خدا قسم باید بیشتر گریه کنید و کمتر بخندید.
«انتخاب» در لغت، به معنی بلند کردن صدا با گریه شدید است. در اینجا از جهت فن بدیع، صنعت «طباق» به کار رفته و از جهت علم «معانی» استفهام از معنای اصلی خارج شده و برای توبیخ به کار رفته است. چرا که گریه ظاهری و بدون جبران گذشته، سودی برای آنان ندارد و باعث بخشیده شدن جنایاتشان نمی گردد. از این رو، آن حضرت گریه منافقانه آنان را مورد سرزنش قرار می دهند و تأکید می کنند که این گریه های متملقانه، حتی اگر در همه عمرشان ادامه یابد، سودی ندارد. زیرا عملکرد آنان، عذاب همیشگی و گریه ابدی را به دنبال دارد. لذا ، با اقتباس از قرآن ، گریه ابدی آنان را در برابرشان به تصویر می کشند.
فلیضحکوا قلیلاً فلیبکوا کثیراً. (توبه(9)/82)
از سوی دیگر، همان طوری که از مفهوم آیه قابل درک است، می توان نتیجه گرفت که منظور حضرت حضرت زینب(س) در قسمت دوم این جمله ، تهدید به عواقب کار آنان است. یعنی جمله «فلیبکوا کثیراً» در معنای اصلی اش ، یعنی امر به گریه ، به کار نرفته و به منظور تهدید و ارعاب آنان بیان شده است.
فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابدا.
شما لکه ننگ این جنایت و زشتی آن را بر دوش کشیدید و هرگز با هیچ غسلی نمی توانید آن را پاک گردانید.
«شنار» به معنی زشت ترین عیبهاست(21: ماده شنر) ؛ و کلمه «الرحض» در معنای شستن آمده است. جمله با قسم شروع می شود و تأکید می کند که آلودگی این جنایت و ننگ و عیب آن بر دوش کوفیان است و آنان هرگز نمی توانند این ننگ را با هیچ غسلی پاک نمایند؛ چرا که جرم آنان در زمره گناهان کبیره ای است که قابل بخشش نیست. زیرا آنان ولی خدا، امام و پیشوای مسلمانان را به قتل رساندند. و لکه این جنایت را تا ابد بر چهره های خود خواهند داشت.
و أنی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ؟ و معدن الرساله و سید شباب أهل الجنه؟
با کشتن فرزند پیامبر(ص)چگونه می توانید خود را پاک کنید؛ همان فرزندی که در نزد رسول خدا (ص)پرورش یافت و سرور جوانان اهل بهشت است؟
«أنی» ادات استفهامی است و استفهام از معنای اصلی خود خارج شده و در مقام انکار به کار رفته است. کوفیان چگونه می توانند جنایت کشتن فرزند پیامبر(ص) را از خود پاک کنند؟ حال آنکه حتی اگر با آب زمزم هم غسل کنند، گناه آنان بخشیده نمی شود.
امامت امام حسین (ع)در امتداد رسالت نبوی است و خداوند او را برای هدایت مردم برگزیده است. البته باید خاطر نشان کرد که مردم کوفه به این مقام واقف بودند و از علاقه پیامبر(ص) به این امام معصوم اطلاع داشتند. همچنین در آیات قرآن نظیر آیه تطهیر(احزاب(33)/33) به عصمت آن حضرت اشاره شده است و آیه مودت (شوری(42)/23) نیز در ارج نهادن به مقام اهل بیت(ع)تأکید کرده است در سوره «الدهر»یا «الانسان» نیز به ایثار آنان اشاره شده ( دهر (76)/8-9) و مورد ستایش و تمجید خداوند قرار گرفته اند . بنابراین کوفیان و دیگر مردمان با این مقام آشنا بودند و می دانستند که امام حسین(ع) بر طبق آیه «مباهله» از پسران پیامبر(ص) معرفی شده است. ( آل عمران (3) /61) حال چگونه می توان بعد از کشتن فرزند پیامبر (ص)خود را از پلیدی جنایت شست و پاک نمود؟
از سوی دیگر، حضرت زینب(س) امام حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشت خواندند که با این توصیف، حدیث معروف پیامبر(ص) را در اذهان زنده کردند که فرمودند: « حسن و حسین سید و سرور جوانان اهل بهشت اند» . (16: ص 57 ؛ 27: ص 22؛ ص 14 ؛ 17: ص 33؛ 10 ص 419 )
به عبارت دیگر، با اسلوب کنایه ای، از نوع «تعریض»، به مردم کوفه ، گوشزد کردند که آنان سرور جوانان اهل بهشت را به قتل رسانده اند؛ بنابراین ، گریه ظاهری آنان سودی ندارد.
و ملاذ خیرتکم و مفزع نازلتکم و منار حجتکم و مدره سنتکم.
او پناهگاه نیکان شما، جایگاه امن در بلاهای سخت، پرچم حجت شما و زبان و پیشوای سنت در میان شما بود.
حضرت زینب(س) در این بخش از خطبه، با اسلوب تشبیه بلیغ به معرفی امام حسین(ع) ادامه می دهند و به کوفیان با «صراحت» بیان می دارند که آنان پناهگاه مؤمنین را به قتل رسانده اند؛ چرا که سیدالشهدا پناهگاه مردمان در حوادث سخت و مصیبتهای روزگار بود که به دست آنان، به قتل رسید.
«منار» در لغت به معنای پرچم راه است(5: ماده نور ) و در عرف مکانی بود که عرب جاهلی در آنجا به قصد پذیرایی از میهمان، آتش روشن می کرد و افراد خسته و سرگردان پس از درنوردیدن مسافتهای طولانی از سوی افراد کریم، در آنجا پذیرایی می شدند. بنابراین امام حسین(ع) بسان نوری است که برای هدایت گمراهان و هدایت امت منصوب شده و در حوادث سخت و تنگناهای روزگار، یار و مددکار مردم بود.
ألا ساء ما تزرون و بعداً لکم و سحقاً .
چه بد گناهی را مرتکب شدید؛ نفرین و مرگ بر شما باد.
از این رو، حضرت زینب(س) هلاکت و دوری از رحمت خدا را برای کوفیان آرزو می کنند.
فلقد خاب السعی و تبت الایدی.
هر آینه سعی و تلاش، مأیوس و دستها بریده خواهد شد.
در اسناد فعل « خاب» به مصدر «السعی» مجاز عقلی وجود دارد. حضرت زینب(س) با این تعبیر، بیان می دارند که کوفیان در کوشش خود در مسیر رسیدن به اهداف دنیوی خود، ناامید خواهند شد؛ چرا که بعضی از آنان با وعده و وعید حکومت برای رسیدن به جاه و مقام دنیایی یا برای زر و سیم، دست به این جنایت هولناک زده بودند. از این رو، آن حضرت (س) امید آنان را به یأس مبدل می کنند و آنها را مورد نفرین قرار می دهند.
جمله «تبت الایدی» از قرآن اقتباس گردیده و یادآور جنایت سردمداران کفر و شرک، نظیر ابولهب است که در قرآن مورد نفرین الاهی واقع شده اند. آری ، جنایت کوفیان نیز کمتر از ابولهب ، ابوجهل و دیگر اسطوره های کفر صدر اسلام نیست؛ بلکه شاید جرم این گروه بسی سنگین تر از گناه آنان باشد؛ چرا که آنان با تزویر و نیرنگ خود، ابتدا امام حسین(ع) را دعوت کردند سپس او را به قتل رساندند.
و خسرت الصفقه و بؤتم بغصب من الله و ضربت علیکم الذله و المسکنه.
معامله زیان داد و شما درخور خشم خدا، و گرفتار خواری و تنگدستی شدید.
«الصفقه» به معنای زدن کف دست بر کف دست دیگر است به طوری که صدا دهد (5: ماده صفق) و این کار در معامله انجام می شود. بنابراین می توان گفت که منظور حضرت زینب (س) این است که مردم کوفه در این معامله خود ضرر کرده اند . آنها به زعم خود، آخرت را در ازای دنیای پرزرق و برق ، در پرتو حکومت ، یزید فروختند و زندگی در سایه حکومت حسین (ع) را رها کردند. اما این معامله بر ایشان گوارا نخواهد بود و در آینده عمر گلوگیرشان می شود . به همین سبب، حضرت زینب(س) کلام خود را به صورت اقتباس از قرآن مزین می کنند و تأکید می دارند که کوفیان گرفتار خشم خدا خواهند شد و این مجازات به سبب اهانت آنان به مقام ولایت و نادیده گرفتن ارزشهای الاهی است. از این رو، خواری و بدبختی در انتظار آنان است و به سبب کفران نعمت امامت و خوار کردن مقام هدایت، برای آنان ذلت مقدر شده است.
در این عبارت کوتاه حضرت زینب(س)، چند نکته ادبی وجود دارد:
1. معامله آنان درباره فرو گذاشتن حق و یاری کردن باطل به خسران در معامله تشبیه شده است. بر این اساس، در فعل «خسرت» استعاره تصریحیه تبعیه وجود دارد .
2. جمله «بؤتم بغصب من الله و ضربت علیکم الذله و المسکنه» از قرآن اقتباس گردیده (بقره (2)/61) که در بهترین حالت و در اوج فصاحت و بلاغت مورد استفاده واقع شده است.
3. حضرت زینب(س) حالات کوفیان از جهت رها کردن مسیر حق ، انتخاب دولت زودگذر باطل و لذت جویی آنی در پرتو آن را از یک سو، به حالت کسانی تشبیه می نمایند که خشم خدا را برای خود می خرند و از سوی دیگر ، به حالات کسانی تشبیه می کنند که خواری و بیچارگی برای آنان تقدیر شده است. بنابراین استعاره تمثیلیه می باشد.
4. در جمله «ضربت علیکم الذله و المسکنه» ، ذلت و بیچارگی بسان خاک چسبنده ای تشبیه شده است که برای برافراشته شدن بر روی گنبد یادیوار، باید روی هم پی ریزی شود. بنابراین خواری و بیچارگی ، بسان این خاک چسبنده ، بر وجود کوفیان احاطه پیدا کرده است و چون «مستعار منه» حذف شده است، استعاره «مکنیه» محسوب می گردد. از سوی دیگر، چون در اصل تشبیه در برابر «مشبه به » با دو «مشبه» مواجه هستیم، به اعتبار تعدد طرفین، «تسویه» نامیده می شود.
به عبارت دیگر ، نحوه اجرای استعاره در عبارت فوق به این صورت می باشد: «الذله و المسکنه کالطین یضرب علی الحائط أو القبه؛ خواری و بیچارگی بسان خاک چسبنده ای است که بر دیوار یا گنبد کوبیده می شود تا بر آن احاطه یابد و باعث قوام دیوار یا گنبد گردد؛ چرا که استعاره در اصل، تشبیهی است که یکی از طرفین آن حذف شده باشد. به همین اعتبار دراصل معنا بعد از «اجرا» تشبیه «تسویه» می باشد.
ویلکم یا أهل الکوفه! أتدرون أی کبد لرسول الله فریتم؟ و أی کریمه له أبرزتم؟
ای وای بر شما مردم کوفه! آیا می دانید که چه جگری از پیامبر(ع) را قطعه قطعه کردید؟و کدام دختر او را مورد تماشای دیگران قرار دادید؟
«تفریه» در لغت به معنای قطعه قطعه کردن و پاره کردن گوشت است. حضرت زینب(س) با این استفهام – که در معنای توبیخ به کار رفته است، به سرزنش کوفیان می پردازند؛ چرا که آنان پیکر مطهر امام حسین(ع) را تکه تکه کردند و با شمشیرها و نیزه ها تا جایی که توانسته بودند به آن حضرت(ع) ضربه زدند.
«کبد» در این جمله «استعاره» است. زیرا حضرت زینب(س) ، امام حسین را به کبد پیامبر(ص) تشبیه می کنند و نوع استعاره نیز «مصرحه» می باشد. به صورت کلی ، این جمله تعریضی بر اعمال کوفیان است. زیرا آنان با کشتن امام حسین(ع) گویی جگر پیامبر را آتش زدند و با این حال، خود را مسلمان می خواندند.
از سوی دیگر ، ای کافران مسلمان نما با اسیر کردن دختران اهل بیت(ع) به خصوص حضرت زینب(س) و سرگردان کردن آنان در شهرهای مختلف ، باعث شدند که دیگران به تماشای اسیران بپردازند و این حادثه برای اهل بیت(ع) و شخص حضرت زینب(س) بسی طاقت فرسا بود . از این رو، حضرت زینب(س) به سرزنش کردار آنان می پردازند و با انتساب خود به عنوان دختر پیامبر (ص)، اصل و نسب خود را به رخ آنان می کشد تا این توبیخ از شدت بیشتر برخوردار باشد.
و أی دم له سفکتم؟ و أی حرمه له هتکتم؟
آیا می دانید کدام خون او را ریختید: وچه حرمتی را از او دریدید؟
حضرت زینب(س) با بیان این نکته که خون امام حسین(ع) همان خون پیامبر(ص) است که در بدن مطهر امام جریان دارد، به توبیخ کوفیان می پردازند. در زیارت جامعه کبیره نیز این مضمون آمده است که «ارواح، نور و خاک اهل بیت(ع) همه از یکجا سرچشمه می گیرد که برخی از برخی دیگر گرفته می شود.(4) همچنین در دعای ندبه آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «من و علی از یک درخت هستیم و سایر مردم از درختهای مختلفی هستند.»(5) بنابراین حضرت زینب بیان می دارند که آنان با نادیده گرفتن مقام شامخ آل محمد(ص)، حرمت رسول خدا(ص) را شکستند.
از نقطه نظر ادبی، هر دو استفهام در دو جمله، از معنای اصلی خود خارج شده و به منظور توبیخ و سرزنش استفاده گردیده است. و تقدیم «أی» به عنوان مفعول، به منظور اختصاص و تأکید «مفعول به» آمده است.
لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء خرقاء شوهاء کطلاع الارض و ملء السماء.
سوگند می خورم که شما جنایتی شدید، فراموش نشدنی ، طاقت فرسا، همیشگی، هولناک و به اندازه بزرگی زمین و حجم آسمان مرتکب شدید.
«صلعاء» به معنی مصیبت شدید و سخت است. (4: ماده صلع)،. شاید منظور از این کلمه، مصیبت بزرگی باشد که به آسانی فراموش نمی گردد. «عنقاء» به معنی مصیبتی است که شروع شود و شاید، منظور از این لفظ، این گونه تعبیر گردد که مصیبت کربلا و حوادث سخت آن به زودی خاتمه نمی یابد و غم آن ابدی است بلکه شروع یک سلسله از بحرانها و مصیبتهایی است که شر آن دامنگیر شما خواهد شد. از این رو، بعد از این واقعه، از امور خیر زیادی محروم خواهید شد. (23:ص244)
«شوهاء» به معنی زشت و امور ناپسند است و لفظ «فقماء» به معنی امر بزرگ و سخت (4:ماده فقم) و خرقاء باد تندی است که به یک جهت مداومت نکند و در جهات مختلف بوزد. (20:ماده خرق) شاید منظور از این کلمه این باشد که آثار شوم این مصیبت از جهتهای مختلفی شما را در بر می گیرد. از این رو، نباید از پیروزی ظاهری خود سرمست و مغرور شوید.
لفظ «طلاع الأرض» یعنی به اندازه حجم زمین و «ملء السماء» نیز به معنای حجم آسمان می باشد. (4: ماده طلع) منظور از این دو کلمه، این است که این جنایت، بسیار بزرگ و هولناک می باشد و بزرگی آن از عظمت آسمان و زمین نیز بیشتر و هولناکی آن از تصور بشری خارج است.
أفعجبتم أن مطرت السماء دماً؟ و لعذاب الاخره أخزی و انتم لا تنصرون .
آیا شگفت زده شدید از اینکه آسمان خون بارید . در حالی که عذاب آخرت ، خوارکننده تر است و شما در آنجا یاری نخواهید شد.
منابع و کتابهای تاریخی که به داستان خون آلود شدن باران بعد از کشته شدن امام حسین(ع)اشاره دارد، بسیار است. دقت مورخین طوری بوده که حتی به رنگ و غلظت آن توجه کرده اند و از این رو،در کتابهای خود به آن اشاره کردند. (26: ج 45، ص 215-220؛3: ص 54؛13: ص 230 9:ص 257؛ 6: ص 444؛2: ص 45 ؛28: ص 124)
در همین زمینه ، در کتاب های تفسیر، ذیل آیه«فما بکت علیهم السماءو الارض»(دخان(44)/29) امام صادق فرمودند که آسمان و زمین برامام حسین(ع)و «یحیی بن زکریا» بعد از کشته شدنشان گریه کرد(19: 451؛ 26: ص 291)
این باران خونین، زنگ خطری بر اعمال زشت مردمان کوفه و حوالی آن بود تا نکوهش اعمالشان از سوی آسمانها نیز تأیید گردد. البته این مجازات دنیایی است و عذاب دردناک و خوار کنندهآخرت هنوز در پیش است و گریبان مجرمان را خواهد گرفت؛ بدون اینکه در قیامت ، از جانب کسی حمایت شوند و مورد شفاعت قرار گیرند.
فلا یستخفنکم المهل فانه لایحفزه البدار.
مهلت دادن به شما باعث تخفیف عذابتان نخواهد شد؛ چرا که عجله کردن، خدا را به عذاب فوری بر نمی انگیزد.
مهلتها و فرصتها هرگز مانع عذاب الاهی نیست. اگر در انتقام خدا تأخیری می افتد، دلیل برتخفیف عذاب نیست. به عبارت دیگر ، کوفیان گرفتار سنت استدراج الاهی شدند. این جمله حضرت زینب(س) یادآور جملات گهر بار علی بن ابی طالب(ع) است که فرمود: «اگر خداوند به ظالم فرصت دهد، انتقام گیری از او فراموش نمی گردد و خدا در کمین ظالم است. » (22:خطبه 96)
در اسناد فعل «یستخف» به فاعل «المهل» مجاز عقلی وجود دارد. حضرت زینب(س) با این اسلوب تأکید می ورزند که عجله، خداوند را به نازل کردن عذاب بر بندگان وادار نمی کند؛ چرا که حکمت خداوند با وقار و حلم همراه است و برای نزول عذاب، فرصتی مناسب مقدر می شود.
ولا یخاف فوت الثار و ان ربکم لبالمرصاد.
بیمی نمی رود که انتقام فراموش شود؛ چرا که پروردگارتان در کمین است.
حضرت زینب(س) به صراحت، تأکید می ورزند که این جنایت بی پاسخ نمی ماند و به زودی حضرت قائم (عج) در همین دنیا انتقام مظلومان را خواهند گرفت و در عقبی هم، خداوند در کمین ستمگران است و انتقام او بسی سخت تر می باشد.
ایشان با اقتباس از قرآن ، یادآور می شوند که خداوند تجاوزگران و قاتلان شهدای کربلا را رها نمی کند و در کمین آنهاست(فجر(89)/14) و اگر موقتاً فرصتی به آنان داده شده ،بی حکمت نیست و این فرصت برای آن قاتلان ، خوشایند و مبارک نیست؛ چرا که عذابی خوار کننده در انتظار آنان می باشد؛همان طور که خدا وعید داده است: «لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثماًو لهم عذاب مهین.»(6)(آل عمران (3)/178)
نتیجه گیری :
خطبه های حضرت زینب(س) در حضور مردم کوفه، سلیس ، شیوا و در اوج فصاحت و بلاغت ایراد شده و بیانگر کمال سخنوری ایشان است. از ویژگیهای بارز این خطبه، اقتباسات زیبا و فروان آن از آیات، ضرب المثلها و تمثیلات قرآنی است که زیبایی و تأثیر آن را در اذهان مخاطبان و شنوندگان ، دو چندان کرده است. به باور ما ایراد این خطبه ،نتایج حکمت آمیز ذیل را نیز به همراه دارد:
1. سکوت بعضی از مردم کوفه از یک سو و هم دستگی بعضی دیگر با این جنایت از سوی دیگر ، محکوم گردیده و تأکید شده است که کوفیان با سکوت در برابر ظلم، عذاب جاودانه را برای خود خریدند.
2. کوفیان با ترک مسیر حق و گزینش دولت باطل ، خواری و بیچارگی را برای خود رقم زدند.
3. مصیبت کربلا و حوادث طاقت فرسای آن فراموش نشدنی و شروع یک سلسله از بحرانهایی است که شر آن دامنگیر همه مردم کوفه و سایر ظالمان خواهد شد و آنان را از هر نوع خیر و برکت محروم خواهد کرد.
پی نوشتها:
* استادیار گروه عربی دانشگاه گیلان.
1. ای پیامبر(ص) به ایشان بگو، بیایید فرزندان خود را فراخوانیم و شما هم فرزندان خود را دعوت کنید.
2. و مانند زنی که رشته خود را پس از تابیدن محکم واتابیده، نباشید که عهد و قسمهای استوار و محکم خود را برای فریب یکدیگر و فسادکاری به کار برید.
3. بسیاری از آنان را می بینی که کافران را به دوستی می پذیرند و با مشرکان برای نبرد با اسلام همدست می شوند. (با این کار زشت) چه توشه بدی برای خود پیشاپیش می فرستند؛ توشه ای که موجب خشم خدا و باعث جاودانگی در عذاب می شود.
4. إن ارواحکم و نورکم و طینتکم واحده طابت و طهرت بعضها من بعض.
5. أنا و علی من شجره واحده و سائر الناس من أشجار شتی.
6. آنهایی که کفران ورزیدند، گمان نکنند که اگر ما به ایشان مهلت می دهیم، این فرصت برای آنها خوب است؛ ما به ایشان مهلت می دهیم تا گناهانشان افزوده گردد و در پی آن، برایشان، عذابی خوار کننده است.
منابع
1. قرآن کریم.
2. ابن ابی الحدید. شرح نهج البلاغه. ج 16 . قم :کتابخانه آیت الله مرعشی،1404ق.
3. ابن بطریق. العمده. قم:جامعهمدرسین، 1407 ق .
4. ابن شهر آشوب. المناقب. ج 4 . قم: مؤسسه انتشارات علامه.
5. ابن منظور. لسان العرب. بیروت : دار صادر.
6. الجوهری .الصحاح. بیروت :دارالمعرفه، 2005 م .
7. حسکانی، حاکم. شواهد التنزیل . ج 2 . مؤسسهچاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
8. حسینی استرآبادی ، سید شرف الدین. تأویل الایات. قم: جامعه مدرسین،1409 ق.
9. حلّی، ابن نما. مثیرالاحزان . قم: مدرسهامام مهدی(ع)،1406 ق.
10. حلی، حسن بن یوسف. نهج الحق و کشف الصدق . قم:مؤسسه دارالهجره، 1407 ق .
11. دیلمی، حسن بن ابی الحسن. ارشاد القلوب. ج 2 . انتشارات شریف رضی، 1412ق.
12. الزاوی،الطاهر احمد. ترتیب القاموس المحیط. الطبعه الثانیه.
13. زمخشری، جارالله. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. الجزء الاول. بیروت : دارالکتاب العربی.
14. سید ابن طاووس. الطرائف. ج 1 . قم چاپخانه حیدریه، 1400ق.
15. ــــــــ . اللهوف. تهران : انتشارات جهان ،1348ش.
16. الشرتونی. اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد. قم: منشورات مکتبه المرعشی النجفی، 1403 ق .
17. شیخ صدوق . الامالی. تهران :کتابخانه اسلامیه ،1362ش .
18. ـــــــــ . عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2 . تهران انتشارات جهان ، 1378ق .
19. الطبرسی، احمدبن علی. الاحتجاج . ج 2 . مشهد: نشر مرتضی ، 1403 ق .
20. عاملی ، شیخ حر. وسائل الشیعه . ج 14 . قم : مؤسسه آل البیت، 1409 ق.
21. الفراهیدی، خلیل بن احمد . العین.
22. فیروز آبادی. القاموس المحیط. داراحیاء التراث العربی ، 1997م.
23. فیض الاسلام ، علینقی. ترجمه و شرح نهج البلاغه. تهران : انتشارات فقیه .
24. القزوینی، السید محمد الکاظم. زینب الکبری من المهد الی اللحد. قم : منشورات لسان الصدق.
25. قمی ، علی بن ابراهیم . تفسیر القمی، ج 1 . قم : مؤسسه دارالکتاب ، 1404 ق.
26. مجلسی. بحارالانوار، ج 45 . بیروت: مؤسسهالوفاء 1404 ق.
27. شیخ مفید. الامالی. قم : کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
28. نباطی بیاضی . علی بن یونس. الصراط المستقیم. ج 3 . نجف : چاپ کتابخانه حیدریه ، 1384ق.
منبع: فصلنامه سفینه شماره 22