تکبر و غرور

تکبر و غرور

تکبّر عبارت است از حالتی که انسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد. و فرق این با عجب، آن است که: انسان خود را شخصی بداند، و خود پسند باشد، اگر چه پای کسی دیگر در میان نباشد، ولی در کبر، باید پای غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند. و این کبر، صفتی است در نفس و باطن. و از برای این صفت، در ظاهر، آثار و ثمراتی است که اظهار آن آثار را تکبّر گویند.
و آن آثاری است که باعث حقیر شمردن دیگری و برتری بر آن گردد، مانند:
خود داری کردن از همنشینی با او، یا هم خوراکی با او، یا امتناع در پهلو نشستن با او، یا رفاقت او، و انتظار سلام کردن و توقّع ایستادن او، و پیش افتادن از او در راه رفتن، و تقدّم بر او در نشستن، و توجهی با او در سخن گفتن، و به حقارت با او سخن گفتن، و پند و موعظه او را ارزش دانستن، و امثال این‏ها.
و از جمله آثار کبر است با ناز و آهسته و دامن کشان راه رفتن. و بعضی از این افعال گاهی از حسد و کینه و ریا نیز نسبت به بعضی صادر می‏شود، اگر چه انسان خود را از او بالاتر هم نداند.
و بدان که: کبر از بزرگترین صفات رذیله است، و آفت آن بسیار، و گزند آن بی‏شمار است. چه بسیاراند از خواص و عوام که به واسطه این مرض به هلاکت رسیده‏اند. و چه بسا بزرگان دوران، که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشته‏اند. حجاب بزرگی است که انسان را را از رسیدن به مرتبه فیوضات، و پرده‏ای است بزرگتر برای انسان که مانع می شود مشاهده جمال سعادات، زیرا که: این صفت، مانع می‏گردد از کسب اخلاق حسنه. چون به واسطه این صفت، انسان بر خود بزرگی می‏بیند، که او را از تواضع و بردباری، و قبول نصیحت، و ترک حسد و غیبت و امثال این‏ها منع می‏کند. بلکه هیچ اخلاق بدی نیست مگر اینکه صاحب تکبّر محتاج به آن است به جهت محافظت عزّت و بزرگی خود. و هیچ صفت نیکی نیست مگر اینکه از آن عاجز است به سبب ترس از فوت برتری خود. و از این جهت آیات و اخبار در مذمت و انکار بر آن خارج از حد شمارش و یاد آوری است.
خدای – تعالی – می‏فرماید: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» 40: 35 خلاصه معنی آنکه: زنگ و چرک می‏فرستد خدا بر هر دل متکبری.
و می‏فرماید: «انَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ» 16: 23 یعنی: «به درستی که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را».
و دیگر می‏فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّروُنَ» 7: 146 یعنی: «بزودی بر می گردانم از آیات خود، روی کسانی را که تکبر می‏ورزند».
و باز می‏فرماید: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوی الْمُتَکَبِّرینَ» 40: 76 یعنی:
«داخل شوید در درهای جهنم، در حالتی که مخلّد خواهید بود در آن، پس بد مقامی است مقام تکبر کنندگان».
متکبرین در روز قیامت
و حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – فرمودند که: «داخل بهشت نمی‏شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد. و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن، ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد». و فرمودند که: «خداوند عالم فرموده: کبریا و بزرگی شایسته من است، و عظمت و برتری سزاوار من، هر که خواهد در یکی از این‏ها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند». و فرمودند که: «در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان، و خواهد گفت که: من موکل به سه طایفه هستم:
یکی: متکبرین. دیگری: کسانی که با خدا، خدای دیگری را خوانده‏اند. و سوم:
کسانی که صورت، نقش می‏کرده‏اند». و فرمودند که: «سه نفرند که خدای – تعالی – در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود، و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت، و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود: پیر زناکار، و پادشاه ستمگر، و متکبر بی‏خبر». و نیز از آن حضرت روایت شده است که: «بد بنده‏ای است بنده‏ای که تکبر کند و از حد خود تجاوز نماید، و پروردگار قاهر بلند مرتبه را فراموش کند. و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید. و بد بنده‏ای است بنده‏ای که به سهو و سرگرمی بیهوده بگذراند و گورستان و پوسیدن بدن‏ها را در آنجا فراموش کند». و نیز از آن جناب روایت شده است که: «دشمن‏ترین شما به سوی ما، و دورترین شما از ما در روز آخرت، پرگویان، نازک گویان و متکبران‏اند». و فرمودند که: «متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچه‏های کوچک، که به جهت بی‏قدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد». و فرمودند که: «در جهنم وادی ای است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد». و از کلام عیسی بن مریم است که: «همچنان که گیاه در زمین نرم می‏روید و بر سنگ سخت نمی‏روید، همچنین دانائی و حکمت جای می‏گیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمی‏گیرد در دل متکبر. نمی‏بینید که هر که سر می‏کشد و سر خود را بلند می‏کند که به سقف رسد، سقف سر او را می‏شکند؟ و هر که سر خود را به زیر افکند، سقف بر سر او سایه می‏افکند و او را می‏پوشاند؟». زمانی که رحلت حضرت نوح – علیه السّلام – فرا رسید فرزندان خود را طلبید و گفت: شما را به دو چیز امر می‏کنم و از دو چیز منع می‏کنم: منع می‏کنم از شرک به خدا و کبر. و امر می‏کنم به گفتن «لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده». و روزی که حضرت سلیمان بن داود – علیهما السلام – امر کرد که: مرغان و جن و انس بیرون آیند، پس بر بساط نشست و دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنّیان با او بودند و چه بسیارط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان‏ها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدائی بلند شد که کسی می‏گوید: اگر در دل صاحب شما به قدر ذره‏ای کبر می‏بود او را به زمین فرو می‏بردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را». و از حضرت امام محمد باقر – علیه السّلام – روایت شده است که: «از برای متکبرین، در جهنم وادی ای است که آن را «سقر» نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و اجازه خواست که یک نفس بکشد، وقتی نفس کشید، از نفس او جهنم سوخت». و فرمود که: «متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود». و فرمود که: «هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی می‏بیند، – که می‏خواهد تکبر آن را بپوشاند -». و فرمود که: «دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگان‏اند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند، و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند». و فرمود که: «ستمگر ملعون، کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد». و فرمود که: «هیچ بنده‏ای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانائی است. و ملکی است که نگاه می‏دارد آن حکمت را از برای او. پس اگر تکبر کرد می‏گوید: ذلیل شو، که خدا تو را ذلیل گردانید، پس او در پیش خود از همه کس بزرگ‏تر، و در نظر مردم از همه کس کوچک‏تر می‏شود. و اگر تواضع و فروتنی نمود می‏گوید: بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد، پس او در دل خود از همه کس کوچک‏تر می‏شود و در چشم مردم از همه کس بلندتر می‏گردد».
اقسام تکبر و درجات متکبرین
بدان که تکبر به سه قسم است:
اول آنکه: تکبر بر خدا کند، همچنان که نمرود و فرعون کردند. و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است. و سبب این، محض جهل و سرکشی است. و به این قسم خدای – تعالی – اشاره فرموده که: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِروُنَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» 40: 60 یعنی: «به درستی که: کسانی که تکبر و گردن‏کشی از بندگی من می‏نمایند به زودی داخل جهنم می شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند».
دوم آنکه: بر پیغمبران خدا تکبر کند و خود را از آن بالاتر داند که انقیاد و اطاعت ایشان را کند، مانند: ابو جهل و امثال این‏ها. و ایشان کسانی بودند که می‏گفتند:
«أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» 6: 53 یعنی: «آیا این‏ها را خدا منّت گذارد و پیغمبر کرد در میان ما؟».
و می‏گفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا» 23: 47 یعنی: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو انسان مانند ما؟».
و می‏گفتند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلا بَشَرٌ مِثْلُنا» 14: 10 یعنی: «نیستید شما مگر بشری مانند ما».
و این قسم نیز نزدیک تکبر به خدا است.
سوم آنکه: اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید، که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در کنار خود پست و حقیر شمارد. و این قسم اگر چه در زشتی، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از هلاک کننده های بزرگ است. بلکه چه بسیار باشد که منجر به مخالفت خدا شود، زیرا که صاحب آن، گاهی حق را از کسی می‏شنود و چون خود را از او بالاتر می‏داندخودداری از قبول و پیروی آن می‏کند. بلکه چون عظمت و تکبر و برتری و «نشان دادن قدرت» مختص ذات پاک خداوند – علی اعلی – است پس هر بنده‏ای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا، با او منازعه نموده است.
همچنان که برای تکبر، سه قسم است، همچنین برای آن، سه درجه است.@#@
درجه اول اینکه: این صفت خبیثه در دل آدمی جا گرفته باشد و خود را بهتر و برتر از دیسنگین بیند، و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر کند. مثل اینکه: در مجالس، بالاتر نشیند. و خود را بر هم ردیفان و هم راهان خود مقدم دارد. و روی خود را از ایشان بگرداند و اخم کند. و چین بر پیشانی افکند. و کسی که کوتاهی در تعظیم او کند بر او انکار نماید و اظهار مفاخرت و مباهات کند. و در صدد غلبه بر ایشان در مسائل علمیه و کارهای عملیه باشد.
و این درجه، بدترین درجات است، زیرا که: درخت کبر، در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگ آن بلند شده و جمیع اعضا و جوارح او را فرو گرفته.
درجه دوم اینکه: در دل او کبر باشد و کردار متکبرین نیز از او صادر گردد و اما به زبان نیاورد.
و این درجه، یک شاخه کمتر از درجه اول است.
درجه سوم اینکه: در دل، خود را بالاتر داند اما در کردار و گفتار مطلقا اظهار ننماید، و نهایت سعی در تواضع و فروتنی کند. و چنین شخصی شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و سعی کند، او به آسانی بتواند از آن خلاص گردد. و اگر احیانا بی‏اختیار میل به برتری کند و لیکن در مقام مجاهده بوده باشد گناهی بر او نیست و خدا توفیق نجات به او کرامت می‏فرماید.
طریقه معالجه تکبر:
دانستی که: کبر از جمله مهلکات، و مانع رسیدن به سعادات است. و باعث آن نیست مگر حماقت و نادانی و بی‏خردی و غفلت، زیرا که: همه آسمان‏ها و زمینها و آنچه در آنها موجود است در مقابل مخلوقات خدا هیچ و بی‏مقدارند. و همچنین زمین در کنار آسمان‏ها، و موجودات زمین در جنب زمین، و حیوانات در جنب آنچه بر روی زمین است، و انسان در جنب حیوانات، و این مسکین بیچاره متکبر، در جنب افراد انسان. پس چه شده است او را که بزرگی کند.
خویشتن را بزرگ می‏بینی راست گفتند که یک را دو بیند لوچ ای احمق قدر و مقدار خود را بشناس و ببین چیستی و کیستی و چه برتری بر دیسنگین داری، به فکر خود باش و خود را بشناس.
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی که خدا را چو تو در ملک بسی جانورست
اول و آخر خود را در نظر گیر و اندرون خود را مشاهده کن، ای منی گندیده و ای مردار ناپسندیده، ای ظرف نجاسات و ای جایگاه کثافات، ای جانور بد بو و ای کرمک گندیده، ای عاجز بی‏دست و پا و ای به صدهزار احتیاج مبتلا، تو کجا و تکبر کجا؟ ای ایاز از پوستینت یاد آر (گذشته ات را به یاد آور که چه بودی).
شپشی خواب و آرام از تو می‏گیرد، و جستن موشی تو را از جا بلند می کند. لحظه‏ای گرسنگی از پایت در آورد. ذره ای غذای اضافه باد گندیده از حلقومت بیرون می‏فرستد. و به اندک حرکت زمین، مثل اسفند از جا می‏جهی. چه بسیار باشد در شب تاریک از سایه خود می‏ترسی و غیر این‏ها از آنچه من و تو می‏دانیم. دیگر تو را تکبر چیست؟ قد خم و موی سفید اشک دمادم یحیی تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود پس در صدد معالجه این مرض برآی و بدان که: معالجه آن مانند معالجه مرض عجب است، چون کبر، متضمن معنی عجب نیز هست. و از معالجات مخصوصه مرض کبر، آن است که: انسان آیات و اخباری که در مذمت این صفت رسیده به نظر در آورد و آنچه در مدح و خوبی ضد آن، – که تواضع است – وارد شده ملاحظه کند، چنانچه خواهد آمد.
علاوه بر این، آنکه: تأمل کند که حکم کردن به بهتری خود را از دیگری نهایت نادانی و بی خردی است، زیرا که: می‏تواند که اخلاق کریمه نیز در آن غیر باشد، که این متکبّر آگاه نباشد، که مرتبه او در نزد خدا بسیار بالاتر و بیشتر باشد. و چگونه صاحب بصیرت جرأت می‏کند که خود را بر دیگری ترجیح دهد، با وجود اینکه: ملاک و میزان عاقبت امر است و خاتمه کسی را به غیر از خدا نمی‏داند. با وجود اینکه: همه کس آفریده یک مولی، و بنده یک درگاه‏اند. و همه قطره‏ای از دریای جود و کرم خداوند مجید، و پرتوی از اشعه یک خورشید.
پس لازم است بر هر کسی که: احدی را به نظر بد و دشمنی نبیند، بلکه همه را به چشم خوبی و نظر دوستی ملاحظه کند. مبادا بگویی کجا رواست که عالم پرهیزگار، نهایت ذلت و فروتنی از برای فاسق شرابخوار به جا آورد و او را از خود بهتر بیند، با وجود اینکه: او را آشکار به فسق و فجور مشغول می‏بیند، و به تقوی و ورع خود یقین دارد. و نیز چرا جایز است که مرد متدین، گمراه کافری، یا فاسق فاجری را دوست داشته باشد با آنکه خدا او را دشمن دارد.
و احادیث در بغض فی الله و ترغیب دشمنی در راه خدا متواتر است، زیرا که می گوئیم:
تواضع و فروتنی این نیست که نهایت ذلت و انکسار را به عمل آورد. و نه اینکه: از برای خود در هیچ چیز مزیتی بر غیر نبیند، زیرا که: ممکن نیست که دانای به علمی خود را در این علم برتر از جاهل به آن نبیند. بلکه حقیقت تواضع آن است که خود را فی الواقع بهتر و خوب‏تر، و در نزد خدا مقرب‏تر نداند. و همچنین نداند که: به خودی خود مستحق برتری است بر دیگری. و تکبر و آثار تکبر را به ظهور نرساند، زیرا که:
معیار و ملاک عاقبت امر است و هیچ کس به عاقبت دیسنگین نمی تواند خبردار شود. شاید که کافر هفتاد ساله با ایمان از دنیا برود و عابد صد ساله عاقبتش به خیر نباشد.
و بالاخص، ملاحظه خاتمه و فهمیدن اینکه: برتری و کمال نیست مگر به قرب خداوند – سبحانه – و سعادت در آخرت، غیر از آن چیزی است که در دنیا ظاهر می‏شود از اعمال، یا آنچه را اهل دنیا کمال دانند. و نه نفی تواضع برای هر احدی.
و اما مقدمه بغض فی الله و دشمنی از برای خدا، پس جواب آن این است که: هر کسی را باید دوست داشت از راه اینکه مخلوق خدا و آفریده او است. و به این جهتی که مذکور شد خود را از او بالاتر ندانست.
و اما دشمنی با او و غضب بر او به جهت کفر و فسق، ضرر ندارد و منافاتی نیست میان خشم و غضب از برای خدا بر یکی از بندگان او به جهت معصیتی که از او صادر شده، و میان بزرگی نکردن بر او، زیرا که: خشم تو از برای خدا است نه از برای خود، و خدا تو را در هنگام ملاحظه معاصی امر به غضب فرموده است، و تواضع و کبر نکردن نسبت به خود تو است یعنی خود را از اهل سعادت و بهشت و او را از اهل شقاوت و جهنم ندانی، بلکه ترس بر خود به جهت گناهان پنهانی که از تو صادر شده بیش از ترس بر آن شخص باشد، از این گناهی که از او ظاهر گشته.
پس لازمه بغض فی الله و غضب از برای او بر شخصی این نیست که بر او برتری و تکبر کنی و قدر و مرتبه خود را بالاتر از او بدانی و این مانند آن است که: بزرگی را فرزندی و غلامی باشد و غلام را بر فرزند خود موکل نماید که او را ادب بیاموزد و چون خلاف قاعده از او سرزند تأدیبش کند و بزند پس آن غلام چنانچه خیر خواه و فرمانبردار باشد هر وقت از آن فرزند آنچه لایق او نیست صادر شد باید به جهت اطاعت آقای خود، بر آن فرزند غضب کند و او را بزند، و اما چون فرزند آقای اوست باید او را دوست داشته باشد و تکبر و برتری بر او نکند، بلکه تواضع و فروتنی کند، و قدر خود را در پیش آقا بالاتر از قدر آن فرزند نداند.
و بدان: برای مرض کبر، معالجه عملی نیز هست که باید بر آن مواظبت نمود تا صفت کبر از بین رود. و آن این است که: خود را بر ضد آن، که تواضع است وادار کند. و خواه ناخواه برای خدا و خلق شکستگی و فروتنی کند. و مداومت بر اعمال و اخلاق متواضعین نماید، تا تواضع ملکه او شود و ریشه درخت کبر از مزرعه دل او کنده شود.
علائم و نشانه‏های تکبر و تواضع
مواظب باش تا فریب نفس و شیطان را نخوری. و خود را صاحب ملکه تواضع، و خالی ازمرض کبر ندانی، تا به خوبی مطمئن شوی و خود را در معرض آزمایش و امتحان در آوری، زیرا که: بسیار می‏شود که انسان ادعای خالی بودن از کبر را می‏کند، بلکه خود نیز چنان گمان می‏کند ولی چون وقت امتحان می‏رسد معلوم می‏شود که این مرض در باطن نفس او پنهان است و فریب نفس اماره را خورده و خود را بی‏کبر دانسته، و به این جهت از معالجه و مبارزه دست کشیده.
و برای هر یک از کبر و تواضع علامت هایی است که انسان به آنها امتحان، و حالت نفس او از کبر و تواضع شناخته می‏شود.
و علامت اول آنکه: چون با هم ردیفان و دوستان خود در مسأله‏ای از مسائل، گفتگو می‏کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه کردند و از غفلت درآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است. و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن سنگین باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نماید معلوم است که تکبر دارد. و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه سنگین است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد. و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند. و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود.
و چه بسیار باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او سنگین باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید.@#@
علامت دوم آنکه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او سنگین نباشد که امثال و هم ردیفان بالاتر از او نشینند و او فروتر از ایشان نشیند، و مطلقا تفاوتی در حال او نکند. و همچنین در وقت راه رفتن، مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود. و اگر چنین باشد، صفت کبر ندارد. و اگر بر او سنگین باشد، متکبّر است و باید چاره خود کند، و زیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد.
حضرت صادق – علیه السّلام – فرمودند که: «تواضع آن است که: انسان در مکانی که پست‏تر از جای او باشد بنشیند. و به جائی که پائین‏تر از جای دیگر باشد راضی شود. و به هر که ملاقات کند سلام کند. و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد. و نخواهد که او را بر تقوی و پرهیزکاری مدح کنند».
و بعضی از متکبرین طالب صدر، می‏خواهند امر را مشتبه کنند عذر می‏آورند که مؤمن نباید که خود را ذلیل کند. و بعضی از متشبّهان به اهل علم متمسک می‏شوند که:
علم را نباید خوار کرد. و این از فریب شیطان لعین است.
ای بیچاره مسکین بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و هم ردیفان تو باشد، چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن؟ و چه خواری از برای علم است؟ سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند، یا نزدیک به تو. این عذر اگر مسموع باشد در جائی است که اگر مؤمنی در مجمع اهل کفر باشد، یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظالمین حاضر شود. علاوه بر این، اگر عذر تو این است، چرا اگر اتفاقا در جائی زیر دست نشستی متغیر الحال می‏شوی و مضطرب می‏گردی؟ بلکه گاه است خود را چون کسی تصور می‏کنی که عیبی بر او ظاهر شده. به یک بار زیر دست نشستن، ذلت ایمان و علم به وجود نمی‏آید. هزار مسلمان و عالم را می‏بینی که انواع مذلت به ایشان می‏رسد چنان متغیر نشوی که به یک «متر» زمین جایت تفاوت کند، و چنان می‏دانی که این حرمت ایمان و علم است. نه چنین است، بلکه این از گمان ناشی از شرک و جهلی است که در باطن تو است. و بعضی از متکبرین هستند که: چون وارد مجمعی می‏شوند و در صدر، جائی نمی‏بینند در کفش کن می‏نشینند، با وجود اینکه میان صدر، وکفش کن جای و مکان خالی بسیار است. یا بعضی از مردم پست را میان خود و میان کسانی که در صدرند می‏نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته‏ایم نیز صدر است، یا اینکه ما خود از صدر گذشته‏ایم.
و گاه است در زاویه‏ای که صدر قرار داده‏اند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را در کفش کن رو به خود می‏کند و می‏نشیند. و چه بسیار باشد در راه رفتن چون میسّر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس می‏کشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود. و این‏ها همه نتیجه کبر و خباثت نفس، و اطاعت شیطان است. و این بیچارگان، این اعمال را می‏کنند به جهت عزت خود و نمی‏دانند که زیرکان، به خباثت نفس ایشان برمی‏خورند.
تیز بینانند در عالم بسی واقف‏اند از کار و بار هر کسی علامت سیم آنکه: پیشی گرفتن در سلام کردن بر او سنگین نباشد. پس اگر مضایقه داشته و توقع سلام از دیسنگین داشته باشد متکبر خواهد بود. و عجب آنکه جمعی که خود را از جمله اهل علم می‏دانند سواره در کوچه و بازار می‏گذرند و از پیادگان و نشستگان چشم سلام دارند در حالی که شایسته آن است که ایستاده بر نشسته، و سواره بر پیاده سلام کند. اف بر ایشان که یکی از سنت های عالی پیغمبر آخر الزمان را وسیله تکبر خود قرار داده‏اند.
علامت چهارم آنکه: چون فقیر بی‏نوائی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود. و به جهت حاجت رفقا و خویشان، به کوچه و بازار آمد و شد نماید. اگر این برایش سنگین باشد تکبر دارد. و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیزم و گوشت و سبزی و امثال این‏ها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او سنگین و دشوار نباشد متواضع است و الا متکبر. و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او سنگین باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود.
حضرت امیر المؤمنین – صلوات الله علیه – فرمودند که: «برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال، از کمال مردی چیزی کم نمی‏کند». «روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می‏بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیر المؤمنین به من ده تا بیاورم. فرمود:
صاحب عیال، سزاوارتر است که بردارد». و روایت شده است که: «حضرت امام صادق – علیه السّلام – مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می‏برد، چون حضرت را دید شرم کرد.
حضرت به او فرمود که: از برای عیالت خریده‏ای و برداشته‏ای؟ به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند براستی که دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم دو بردارم». و ظاهر آن است که: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود، و در نظر مردم قبیح می‏نمود، و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن و مذمت نمودن ایشان می‏شد، به این جهت آن حضرت اجتناب می‏فرمودند. و از آنجا استفاده می‏شود که: چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد و باعث این شود که مردم به غیبت‏ کردن صاحب آن مشغول شوند، ترک کردن آن بهتر است. و این نسبت به اشخاص و شهرها و زمان ها مختلف می‏شود، پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند. و ملاک آن است که: به حد قباحت و مذمت رسد. پس آگاه باش، تا فریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی.
علامت پنجم آنکه: بر او پوشیدن لباس های ارزان و خشن و کهنه و چرک دشوار نباشد، که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس، و بر به دست آوردن لباس فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود.
و حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – فرمود که: «این است و جز این نیست که من بنده‏ای هستم که بر روی خاک می‏نشینم و چیزی می‏خورم، و جامه پشمینه می‏پوشم، و شتر را می‏بندم، و انگشتان خود را می‏لیسم، و چون بنده‏ای مرا بخواند اجابت می‏کنم.
پس هر که روش مرا ترک کند از من نیست». و روایت شده است که: «سید انبیاء – صلّی اللّه علیه و آله – پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، که چند وصله آن از پوست گوسفند بود».
«به سلمان گفتند که: چرا لباس نو نمی‏پوشی؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشید». و حضرت رسول – صلّی اللّه علیه و آله – فرمود که: «جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است». «سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه، لباسی بسیار کهنه که بر آن وصله بسیار بود پوشیده بود، یکی از اصحاب او را سرزنش کرد. حضرت فرمود: در آن چند فایده هست: یکی آنکه: مؤمنین، اقتدا به من می‏کنند و چنین رفتار می‏کنند. و دیگر آنکه: دل را خاشع می‏کند و از کبر پاک می‏گرداند». علامت ششم آنکه: با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند، اگر بر او دشوار نباشد متواضع است و الا متکبر.
شخصی از اهل بلخ روایت کند که: «با سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا – علیه و علی آبائه و اولاده التحیه و الثناء – در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند، من عرض کردم: فدای تو شوم اگر سفره جدائی از برای ایشان قرار دهی بهتر است. فرمود: ساکت باش، به درستی که: خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر و مادر همه یکی است، و جزای هر کس را به قدر عمل او می‏دهند». و مخفی نماند که: امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع، منحصر به این‏ها نیست، بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست، مانند اینکه: بخواهد کسی در پیش او بایستد.
حضرت امیر المؤمنین – علیه السّلام – فرمودند که: «هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفه‏ای ایستاده باشند». بعضی از صحابه نقل کرده‏اند که: «احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزتر و محترم‏تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد می‏شد به جهت او از جای بر نمی‏خاستند چون می‏دانستند که آن حضرت از آن خوشش نمی آید. و از جمله علامات کبر این است که: تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد. و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند، سواره راه روند.
روایت شده است که: «هر که کسی، پشت سر او راه رود تا وقتی که چنین است دوری او از خدا زیاد می‏شود». و حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – بعضی اوقات با اصحاب راه می‏رفتند و اصحاب را پیش می‏انداختند و خود میان ایشان راه می‏رفتند». و باز از جمله علامات کبر این است که: از زیارت کردن بعضی اشخاص مضایقه کند، اگر چه در زیارت آنها فایده‏ای از برای او باشد. و مضایقه کند از همنشینی فقرا و مریضان و آزارداران.
روایت شده است که: «مردی آبله در آورده بود و آبله او چرک برداشته و پوست آن رفته بود و بر حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – داخل شد در وقتی که آن حضرت به چیز خوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوی هر که نشست از پیش او برخاست، حضرت او را پهلوی خود نشانید و با او چیزی خورد». «روزی آن حضرت با اصحاب، چیزی می‏خوردند، مردی که مرض مزمنی داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوی خود نشانید و فرمود: چیزی بخور».@#@ و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می‏شود. و طریقه و رفتار سید انبیا – صلّی اللّه علیه و آله – جامع همه علامات تواضع، و خالی از همه جوانب کبر بود، پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند.
ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول – صلّی اللّه علیه و آله – بود روایت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر می‏داد. و آن را می‏بست. و خانه را جارو می کرد و گوسفند را می‏دوشید. و نعلین خود را وصله می‏کرد. و لباس خود را وصله می‏نمود. و با خدمتکاران چیز می‏خورد. و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می‏شد آن حضرت خود آسیا می‏کشید. و از بازار چیزی می‏خرید و به دست یا به گوشه جامه خود می‏گرفت و به خانه می‏آورد. و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می‏کرد. و به هر که بر می‏خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام می‏کرد. جامه خانه و بیرون او یکی بود. هر که او را دعوت می کرد اجابت می‏کرد. و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود. به آنچه او را دعوت می‏کردند حقیر نمی‏شمرد، اگر چه چیزی به جز خرمای پوسیده نبود. صبح از برای شام چیزی نگاه نمی‏داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی‏کرد. کم خرج بود. خوش خلق و بخشنده و گشاده رو بود. و با مردمان نیکو معاشرت می‏کرد تبسّم کنان بود بی‏خنده، و اندوهناک بود بدون ترشرویی. در امر دین، محکم و استوار بود بی‏سختی و درشتی با مردمان.
متواضع و فروتن بود بی‏مذلّت و خواری. بخشنده بود بی‏اسراف. مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب. نزدیک بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمّه. دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود. و هرگز این قدر چیز نمی‏خورد که دچار زیاده روی شود. و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی‏کرد».
ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 202-208- با اندکی تغییر و تلخیص

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید