تعقل از نظر ملاصدرا(2)

تعقل از نظر ملاصدرا(2)

نویسنده:سحر کاوندی

تبیین دیگری از صدرالمتألهین در مورد تعقل

صدرالمتألهین در تبیین و تشریح کیفیت ادراک و حصول صور عقلی, بیان دیگری مبنی بر ارتباط و اتحاد نفس با عقل فعال و افاضه صور ادراکی و عقلی از جانب آن به نفس, دارد. ایشان این مطلب را که اصل آن را به ارسطو نسبت داده‌اند و بعد توسط مشائیان و نیز ابن‌سینا پرورانده شده است, براساس مبانی خود ذکر می‌کنند.
در گفتار ملاصدرا, دو تبیین بظاهر متفاوت از چگونگی تعقل در انسان بچشم می‌خورد, از سویی گفته می‌شود: عقل فعال, صور عقلیه را به نفس افاضه می‌کند, و از سوی دیگر بیان می‌شود که نفس در اثر حرکت جوهری و گذر از مرتبه جسمیت و رسیدن به مرتبه تجرد عقلانی, واجد صور عقلی می‌شود. آیا این دو تبیین قابل جمعند؟ آیا این دو براساس دو مبنای متفاوت بیان شده‌اند؟ آیا اگر ما قائل به حرکت جوهری برای نفس باشیم می‌توانیم افاضه صور عقلی از سوی عقل فعال را بپذیریم و عالم شدن نفس را در سایه ارتباط و اتحاد با آن بدانیم؟
ایشان معتقدند که حرکت جوهری نفس با این امر که عقل فعال مفیض صور عقلی است, منافاتی نداشته و این دو تئوری, فی حد نفسه قابل جمع می‌باشند.
اعتقاد ما به حرکت جوهری در اجسام, بمعنای استغنا و بینیازی آنها از مبادی عالیه و مجردات و در نهایت ذات واجب تعالی, و حرکت و تکامل خود بخود آنها نمی‌باشد. در حقیقت ما در یک حرکت و یا تکامل, دو جهت داریم و یا حرکت مانند سکه ای است که دو روی دارد. ما در یک حرکت فقط یک روی سکه که همان تحرک جسم متحرک است, یعنی حرکت متحرک از ناحیه قابل از مبدأ تا منتهی را مشاهده می‌کنیم. اما روی دیگر سکه, تحریک جسم و ایجاد تکامل در آن یکی پس از دیگری علی نعت الاتصال و الوحده است و یا افاضه فعلیتها با وسائط فیض از ناحیه واجب تعالی. این دو جهت هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند. ملاصدرا این مطلب را اینگونه توضیح می‌دهد که براساس مبانی حکمت متعالیه نفس جسمانیه‌الحدوث و روحانیه البقاء است و موجودی است که حرکت خود را از جسمیت آغاز کرده و بسوی مرتبه کمال عقلانی که مرتبه مفارقات و مجردات است, حرکت می‌کند و در هر مرحله واجد کمالاتی می‌شود که قبلاً نبوده است. اولین مرتبه فعلیتی که نفس واجد آن می‌شود, صورت جسمیه است. (البته این بنابر مبنایی است که ما صورت جسمیه را واقعاً فعلیت بدانیم نه آنکه جسمیت را فقط یک معنای جنسی در نظر بگیریم) کمال بعد از صورت جسمیه, صورت عنصری است و پس از آن صور معدنی است که مرکب می‌باشد و سپس صورت نباتی و صورت حیوانی است. بعد از مرتبه حیوانیت, آغاز مرتبه فوق جسمانی و تجرد است. در صورتیکه تکامل و ارتقای نفس ادامه یابد بسوی موجودات کاملاً مفارق و مجرد, یعنی عقل فعال, خواهد رفت. پس از وصول به آن مرتبه, عقل مستفاد نامیده می‌شود که واجد همه ادراکات عقلی, اعم از تصورات و تصدیقات می‌باشد.([11])
عقل مستفاد شباهت زیادی به عقل فعال دارد. زیرا هر دو واجد همه معقولات و صور عقلانی می‌باشند با این تفاوت که عقل مستفاد امر مفارقی است که ابتدا مادی بوده و در اثر استکمال, به مرحله تجرد رسیده است اما عقل فعال از بدو پیدایش, واجد همه کمالات عقلانی بوده است. ([12])

استدلال بر نفی اتحاد نفس با عقل فعال

بنابر آنچه گفته شد صدرالمتألهین تحقق تعقل را فقط از طریق اتحاد نفس با عقل فعال می‌داند. با توجه به پیشینه نظریه اتحاد با عقل فعال در امر حصول ادراکات عقلانی (و شاید اتصال), شیخ الرئیس آن را نپذیرفته و بر نفی اتحاد نفس با عقل فعال استدلال کرده است.([13])
خلاصه استدلال شیخ آن است که بنابر اتحاد نفس با عقل فعال یا باید تجزی در عقل فعال را بپذیریم و یا باید قائل شویم کسیکه با عقل فعال اتحاد پیدا می‌کند به هنگام تصور یک صورت عقلی, باید تمامی معانی و معقولات موجود در عقل فعال را تصور نماید و به همه آنها علم حاصل کند.
صدرالمتألهین با انتساب این دلایل به حکمای اسلامی در توضیح آنها می‌گوید:
عقل فعال, یا موجود بسیط, واحد غیر قابل تجزیه است و یا امری دارای اجزاء و ابعاض, در هر دو صورت اتحاد نفس با آن محال است. در صورت اول, چون عقل فعال, واجد همه معقولات است, از اینرو در صورت اتحاد نفس با آن به هنگام تعقل یک شیء نفس باید همه معقولات را تعقل کند, و در صورت دوم که به هنگام تعقل, نفس با بعض و یا جزئی از عقل فعال, اتحاد حاصل می‌کند اولاً: مستلزم آن است که عقل فعال, امری قابل تجزیه و تبعیض باشد. ثانیاً: عقل فعال باید اجزای غیر متناهی داشته باشد زیرا معقولات مختلف الحقایق, غیرمتناهیند و از طرفی چون هر یک از این معقولات, به تعداد نفوسی که آن را تعقل و درک می‌کنند, امکان دارد افراد نامتناهی داشته باشد, بنابرین مستلزم آن است که عقل فعال, اجزای نامتناهی داشته باشد مانند صورت عقلانی «انسان» که ممکن است توسط افراد نامتناهی, مورد تعقل قرار گیرد و چون تعقل هر فرد از انسان منوط به اتحاد نفس او با صورتی در عقل فعال است, پس هر نوع از معقولات باید افراد نامتناهی داشته باشد.
ثالثاً: باید پرسید تمایز و افتراق دو صورتی که با هم اتحاد در نوع داشته و در عقل فعال موجودند, به چیست؟ چون این دو صورت بجهت اتحاد در ماهیت, تمایز به ماهیت و یا لوازم آن نخواهد داشت پس تمایزشان به عوارض غیر لازم خواهد بود و حال آنکه چنین عوارضی منحصر به امور مادی است ولیکن عقل فعال, هم خودش و هم اجزائش, مجرد می‌باشند. بنابرین وقتی تمایز به عوارض هم, جایز نباشد تکثر در آن راهی نخواهد داشت و عقل فعال, بسیط خواهد بود و این خلاف فرض است زیرا بنا به فرض, عقل فعال, مرکب از اجزاء است. پس با ابطال این شقوق, اتحاد نفس با عقل فعال محال خواهد بود.([14])
همانگونه که مشاهده می‌شود این اشکال برگرفته از اشکال شیخ الرئیس در اشارات می‌باشد.

رفع استبعاد ملاصدرا از اتحاد نفس با عقل فعال

ملاصدرا پس از ذکر دلیل حکمای اسلامی بر استبعاد و محال بودن اتحاد نفس با عقل فعال, ابتدا مقدمه‌ای را به این شرح بیان می‌کند که درک این مطلب بسیار دشوار است و کمک و امداد خداوند و نیز تصفیه ذهن را می‌طلبد و ما برای فهم این مسئله, با عقل خود بسوی خداوند ابتهال کرده و نه تنها دست ظاهر بلکه دست باطن خود را پیش او دراز کرده و برای کشف این مسئله, نزد او تضرع نمودیم, تا اینکه خداوند عقول ما را روشن کرده و بعضی از حجابها و موانع را برداشت و ما عالم عقلی را مشاهده کردیم و دیدیم با اینکه آن عالم, موجود واحد بسیطی است همه موجودات این عالم به آن اتصال دارند و آن منشاء و اصل معقولات است و زمانی که صور عقلی را به دیگران افاضه می‌کند, چیزی از او کاسته نمی‌شود و وقتی اشیاء با او اتصال پیدا می‌کنند, چیزی بر او افزوده نمی‌گردد.
(البته صدرالمتألهین در این مشاهده حضوری عالم عقلی, اتصال همه موجودات به عقل فعال را ذکر می‌کند اما آیا تعقل با اتصال به عقل فعال حاصل می‌شود و یا با اتحاد با آن؟ از طرفی چون عقل در انسان, زمانی حاصل می‌شود و زمانی تحقق پیدا نمی‌کند, یعنی انسان گاه تعقل می‌کند و گاه تعقل نمی‌کند, بنابرین اتصال همه موجودات به عقل فعال نمی‌تواند ملاک تعقل باشد.
بنظر می‌رسد, ایشان با این بیان درصدد رفع استبعاد و استیحاش از اتحاد بوده است و با آنکه عقل فعال امر واحد بسیطی است, اتحاد امور متکثر با آن, موجب تجزی و تبعض آن نمی‌گردد). ملاصدرا برای رفع محال بودن اتحاد نفس با عقل فعال سه مطلب را ذکر می‌کند:
اول: با توجه به مسئله اتحاد عاقل و معقول _ براهین مربوط به آن در بخش بعد ذکر خواهد شد _ نفس به هنگام تعقل امری, عین صورت عقلی آن می‌شود.
دوم: عقل و یا هر مجرد تامی, کل معقولات مادون خود می‌باشد به این معنا که هر کمالی که در عوالم مادون بنحو کثرت موجود است همه در عقل فعال بنحو وحدت و بساطت موجود می‌باشد بدون آنکه وجود آنها لطمه‌ای به وحدت و بساطت عقل فعال برساند.
سوم: وحدت, معنای مشترکی است که گاه بمعنی وحدت عددی و گاه بمعنی وحدت عقلی بکار می‌رود. وحدت عقول, وحدت عددی نیست. زیرا وحدتی که در جسم و جسمانیات است با وحدت دیگری که در کنار آن قرار می‌گیرد, بزرگتر و بیشتر می‌شود, اما وحدت عقلی اینگونه نیست. اگر هزاران بار یک تعقل تکرار گردد هرگز بیشتر و بزرگتر نخواهد شد.
ایشان با توجه به سه مطلب مذکور می‌گوید: نفس انسان می‌تواند تک تک حقایق را درک کند تا حدی که تمام حقایق را تعقل کند و با توجه به مقدمه اول, انسان در درک هر حقیقتی, با آن متحد می‌شود تا آنجا که نفس انسان می‌تواند عالم عقلی مضاهی با عالم عینی گردد.
از طرفی معنایی که انسان تعقل می‌کند مانند ماهیت کلی فرس, ماهیت صرف است و واحد به حد و نوع می‌باشد, نه واحد به تشخص و وضع. بنابرین تعدد ندارد _ چون صرف الشیء لا یتکرر _ و اگر بخواهد تعدد یابد, باید عوارض مشخصه ای به آن افزوده شود تا دارای معنایی زائد بر ذاتش گردد. (منظور از صرف الشیء, صرافت مفهومی است که تعدد هم نمی‌پذیرد, اما اینکه معنای صرف, در دو نفس مختلف, دو وجود نداشته باشد, قابل قبول نیست چون یک معنا در نفسی, وجودی و در نفس دیگر, وجود دیگری دارد و حتی وقتی یک نفس, چندین مرتبه آن معنا را تصور می‌کند, با هر تصوری, وجودی می‌یابد. اما چون صدرالمتألهین قائلند که درک عقلی بمعنای مشاهده رب‌النوع و مثل افلاطونی و اتحاد با آن است, لازمه این حرف آن است که چون درک عقلانی هرکس بمعنای مشاهده مثالی عقلانی است و از طرفی مثال عقلانی, واحد است, بنابرین همه یک چیز را درک و مشاهده می‌کنند).
پس وقتی فرس عقلی, ماهیت صرف بوده و تعدد نداشته باشد بنابرین, فرس عقلی موجود در عقل فعال و فرس عقلی موجود در نفس, یکی خواهد بود و همانگونه که نفس با فرس عقلی, اتحاد پیدا می‌کند با فرس عقلی موجود در عقل فعال نیز اتحاد خواهد داشت و چون فرس عقلی که در نفس است متحد با نفس است, پس نفس نیز متحد با فرس عقلی‌ای که در عقل فعال موجود است, خواهد بود. اما این اتحاد از جمیع جهات نیست بلکه فقط از جهتی است که عقل فعال مشتمل بر فرس عقلانی است و از اینرو نفس, فقط با همین صورت اتحاد پیدا می‌کند و با معقولات دیگری که موجود در عقل فعالند, متحد نمی‌شود.
بنابرین صور عقلانی موجود در عقل فعال, همه موجود به یک وجودند, نه وجودهای متمایز و متباین و بعبارتی کثرت در موجود است, نه وجود, یعنی عقل فعال وجود واحد بسیطی دارد که مشتمل بر موجودات کثیره است. البته معانیی که با وجود واحد در عقل فعال موجودند می‌توانند در موطن دیگری غیر از عقل فعال, مانند عالم جسمانی, با وجودهای متفرق موجود شوند.
از سوی دیگر, همانگونه که کثرت معانی در عقل فعال, موجب تجزیه و انقسام عقل فعال نمی‌شود, نفوس کثیره هم به هنگام اتحاد با عقل فعال, موجب تجزیه عقل فعال نمی‌شوند و این اشتباه برای افراد از جهت عدم درک وحدت عقلانی در عقول و تمایز آن با وحدت عددی است, در حالیکه چنین مسئله‌ای بعید نمی‌باشد. زیرا همانطور که هر نوعی با جنس خود اتحاد دارد و به هنگام تصور نوع مانند انسان, جنس متحد با آن _ حیوان _ نیز تصور می‌شود اما انواع دیگری مانند فرس و بقر که متحد با آن جنس می‌باشند تصور نمی‌شوند و انسان بجهت اتحادش با حیوان, با فرس و بقر, متحد نشده و انسان, فرس نمی‌شود, به همان صورت, در عقل فعال نیز حقایق مختلف با وجود جمعی موجود می‌باشند اما فی حد نفسه, قابل افتراقند و هر نفسی به هنگام تعقل معنایی, فقط با شأنی از شئون عقل فعال متحد می‌شود, نه با کل شئون و حیثیات عقل فعال.([15]) در حقیقت اشکال شیخ ریشه در آشکار نبودن حدود مسئله برای او دارد. اتحاد نفس با عقل فعال بمعنی اتحاد دو شیء مستقل و یا جدای از یکدیگر نیست, بلکه نوعی ارتباط است به این معنا که عقل فعال, وجودی برای خود و وجودی برای ما (نفوس ما) دارد که از آن تعبیر به وجود رابطی می‌شود و اتحاد نفس با وجود رابطی اوست نه با وجود عینی و نفسی آن. اتحاد در اینجا از قبیل اتحاد امر بالقوه با امر بالفعل است. از طرفی غفلت شیخ‌الرئیس از این مطلب, به جهت خلط وحدت اطلاقی با وحدت عددی است.

پی‌نوشت‌ها:

11. البته کلام ملاصدرا در قسمتی که پس از مرتبه حیوانیت را, آغاز مرتبه تجرد دانست, بر اساس مبانی حکما و فلاسفه پیش از اوست. زیرا با اعتقاد ایشان بر تجرد مثالی و برزخی در ادراکات خیالی و تجرد مایی در ادراکات حسی, و از طرفی وجود چنین ادراکاتی در حیوانات و نیز واجد اراده و شوق بودن حیوانات, باید مرتبه حیوانیت نیز جزو مراتب فوق جسمانی تلقی گردد.
12. البته می‌توان با استفاده از مبانی صدرایی فرق دیگری نیز برای این دو قائل شد و آن عبارت است از اینکه: عقل فعال, کمالات و معقولات را خود بخود واجد می‌باشد؛ یعنی بدون نیاز به وسائط دیگر و نیز حرکت و تأمل و اکتساب و فقط به افاضه از جانب واجب تعالی. اما حصول معقولات در عقل مستفاد, بالغیر است و او مستغنی و بینیاز از افاضه عقل فعال نمی‌باشد.
13. الاشارات و التنبیهات, ج 3, ص 270 و 271.
14. اسفار, ج 3, ص 335 و 336؛ رساله اتحاد عاقل و معقول, ص 35.
15. همان, ج 3, ص 336 – 339؛ ج 8, ص 397, رساله اتحاد عاقل و معقول ص 36 – 40؛ مبداء و معاد, ص 412.

منبع:www.mullasadra.org
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید