نهج البلاغه،کلام انسان «هادی»* (3)

نهج البلاغه،کلام انسان «هادی»* (3)

شناخت ششم
1- آیات الهی، هنگام نزول وپس از آن، تا هنگامی که کتاب خدا حضور دارد وتکلیف باقی است، جایگاهی برای استقرار می خواهد. در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)، نفس ربوبی وروح قدسی او محل قرار وحی واسرار وعلوم آن بود. کتاب الهی به طور مستقیم برپیامبر نازل شده وخطاب نیز مستقیم به اوست.
2- کلام وحی پس از پیامبر نیز قرار گاه می خواهد تا به نیابت و وصایت از پیامبر، هدایتهای گوناگون کتاب الهی حضور و فعلیت بخشد، وبه نحو مقتضی آن را آموزش دهد. این امر به طور کامل از اختیار و توان انسان هابط به دور است. تنها خدا انسان هادی را می شناسد واو را بر می گزیند. وصی بلافصل پیامبر از ابتدا باید زیر نظر پیامبر تربیت یافته وفطرت الهی وی به هیچ چیز آلوده نگردد تا بدین ترتیب بتواند به عهد الهی نائل آید. زیرا خداوند سبحان می فرماید، … لا ینال عهدی الظالمین (بقره، 124).
بنابراین وصی وخلیفه باید روحانیتی فطری وهم سنخ با روحانیت پیامبر داشته باشد تا انسانی هم تراز با قرآن گردد وتوان استفاده از حقیقت علم وروحانیت قرآن را داشته باشد وهمانند پیامبر به ساختن عقول ومعماری نفوس بپردازد.
بنابراین، انسان هادی یا انسان مبعثی(برانگیخته وفرستاده خدای متعال)، یا انسان غدیری است که از طرف پیامبر معرفی شده است. چنین کسی عالم به همه علوم تنزیلی وتأویلی قرآن کریم است. امتداد رشته ولایت تنها از طر یق ممکن است، و احدی دراین کار دخالت ندارد. هر که در علم وعمل این طریق را بپیماید از وصی پیروی کرده است. بنابراین رسالت اصلی نبی که تزکیه وتعلیم است با اصل وصایت استمرار می یابد.
3- اشاره شد که اصل وصایت ادامه نبوت ومکمل آن است: ….الیوم اکملت لکم دینکم …. (…امروز دین شما را به کمال رساندم…، مائده 67). و، یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس…(این پیامبر! آنچه از خدابر تو نازل شده به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت وادای وظیفه نکرده ای و خداوند تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت…، مائده، 67)، اگر در تعیین وصی ونصب او مسامحه شود، انگار که اصل رسالت انجام نشده است. زیرا رسالت ختمی وکتاب هادی ومفسرش ، انسان هادی،باید تا قیام قیامت باقی باشند.
4- دراینجا لازم است حقیقتی بزرگ عنوان گردد. حکومت حق انبیا واوصیا است غفلت از این حقیقت غفلت از همه ارزشهاست. تنها در چنین حکومتی به اصل دین عمل می شود وانسان به دور از ضعف وجهل وهوا حکومت می کند. تنها دراین صورت کرامت انسانها حفظ می شود، ومحرومیت های مادی ومعنوی ازجامعه رخت می بندد. این است که تشکیل حکومت الهی ، وسپس سپردن آن به وصی پس از خود از وظایف حیاتی پیامبران بزرگ است. اگر جز این شود، خلافت الهی وحکومت قرآنی سر از درباره های غرق در ستم امویان وعباسیان وسپس دیگران و دیگران د رمی آورد؛ وبر تاریخ می گذارد، آنچه گذشت.
5- همگنی با مقام انسان هادی نه بر ای انسان هابط ممکن است ونه از او چنین خواسته اند . وجود انسان هادی چون مشعلی در تاریکی است . هر کسی به قدر استعداد وتلاش خود از کانون نور وروشنایی گیرد وراه خود را بشناسد ودر پرتوآن از ظلمات و گمراهی نجات یابد تا، سرانجام درشعاع وجودی نور قرار گیرد. سعادت بزرگ همین است، خروج از دایره ظلمات وقرار گرفتن درشعاع نور. این فاصله مقامی که میان هابط وهادی است به سود هابط ونعمتی بزرگ برای او است؛ زیرا شعاع نور وجودی هادی است که راه را بر هابط می نمایاند.
6- برتری انسان هادی، از هر نظر، نسبت به دیگران یکی به این دلیل است که سعه وجودی انسان هادی، از هر نظر، باید درحدی باشد که مجموعه استعداهای بالقوه و بالفعل همه افراد بشر و قابلیتهای آنان را در طول تاریخ فراگیرد وبر آنها اشراف داشته باشد ، تا بدین ترتیب بتواند استعدادهای بالقوه وبالفعل انسانها را شکوفا سازد و دردها و نقصهای انسانها را به فراخور حال آنها بشناسد، وراه علاج آن را نیز بداند. بنابراین انسان هادی باید آگاه به دردها ونقصهای افراد بوده و از روابط آنها با هم مطلع باشد؛ درعین حال، علل آنها را در نفوس بشر بداند ودر رفع وشفای آنها توانا باشد.
7- مقام انسان هادی نیاز به درک، ریاضت وتلاش فراوان دارد، بلکه لازمه آن انجام وظایفی بسیار سنگین است که حدود دقیق آن وظایف وسنگینی بار آن امانت برای دیگران قابل تصور نیست، زیرا دیگران در آن مرتبه از معرفت قرار نگرفته اند.
انسان هادی مرکز اعلای معرفت توحیدی است که شناخت و معرفتی بالاتر از آن درعالم هستی متصور نیست. او حافظ سرهستی است؛ او حامل علم قرآنی است؛ او صاحب تمکن تام و درامر الهی است؛ او به مرتبه تام محبت الهی رسیده است واین امر بزرگ ، خود حضوری بالاتر از توان همه انسانها وفرشتگان را می طلبد؛ او مخلص در توحید ذات است؛ او عامل بر طبق اراده الهی است؛ او مخزن عزائم الهی است؛ او حامل نور وبرهان الهی است؛ او وجه نزول نور وبرهان الهی است؛ او وجه نزول رحمت مادی و معنوی است؛ او لحظه ای از حضور غافل نیست، او فنای فی الله است ودرمقام انقطاع الی الله است و احدی را در مقام اوتوان جولان نیست. به همین میزان تکلیف او نیز سنگین و توجهش بیشتر وخوفش افزون است.
کمال فعلیه انسان هادی نیز پس از دریافت عنایات خاصه با مجاهدات و زحمات مافوق توان بشری کسب شده، باقی می ماند وتداوم می یابد. این مرتبه خود سبب دریافت فیض ورساندن آن به کائنات است. پس وجود آنان لطفی بس بزرگ است و زحمتهایی که می کشند رحمت را برای دیگران به ارمغان می آورد. این امر دلیل تعلق خاطر بسیار به ولی زمان وانسان هادی است که موجب عنایت او و سبب نیل به کمالات ابدی می شود.

شناخت هفتم
1- بزرگ ترین لطف الهی به انسان، پس از خلقت، هدایت اوست. ارسال انسان هادی که از سنخ نور وجدا از دنیای ظلماتی است، بالاترین لطف حضرت باری (جل جلاله) به انسان هابط است. خداوندمتعال پنج رکن از سنخ نو را برای هدایت انسان مقرر کرده و این هر پنج باید با هم ارتباط داشته باشند تا هدایت کامل صورت گیرد. این ارکان عبارتند از
الف) فطرت؛
ب) عقل؛
ج) وحی (کتاب آسمانی)؛
د) حامل وحی (پیامبران یا انسان هادی)؛
هـ) شارح وحی (وصی پیامبر یا انسان هادی).
انسان هادی فطرت را متجلی می سازد و به کارگیری صحیح عقل را می آموزاند ووحی را می آورد وتفسیر می کند.
2- این لطف الهی بر انسان هابط، به نص قرآن نعمت عظیم ورحمت کبر است، که در روز رستاخیز درباره آن سؤال کرده، واز چگونگی برخورد ونحوه استفاده انسانها از آن پرسیده می شود. چنانکه در روایات دوستی ومحبت اهل بیت پیامبر (انسانهای هادی) را نعمتی الهی برشمرده اند. در روز محشر پس از سؤال از توحید ونبوت، از ولایت و وصایت آنان پرسیده خواهد شد. هر کس د رطریق ولایت قرار گیرد وبه آن وفادار بماند اهل بهشت خواهد بود.(سفینه البحار، ج2،ص 599).
3- شکر این نعمت بزرگ وفرو فرستادن چنین هادیانی برای انسان اسیر درجهان ظلمانی بر هر انسانی واجب است. شکر این نعمت به آن است که مکتب آنان را در همه ابعاد وبه صورت جامع و عمیق شناخته و با کوشش واخلاص وراستی و ارادتی خاص در راه شناخت آنان گام برداریم، ودر آن راه قرار گیریم. هر یک از ما به آن عمل کرده وبه نشر آن شناختها وتعالیم د رجامعه بپردازیم.به اقامه عدل برخیزیم وجامعه را بر اساس آن بسازیم.محبت ومکتب اهل بیت (علیهم السلام) را احیا کنیم تا دیگران نیز از آنان مستفیض شده و پیروز گردند.
4- زندگی دنیا فرصتی دراختیار انسان است تا به سوی خدا بازگشته، واز هبوط به صعود راه یابد. انسان هنگام طی این طریق اختیار کامل دارد وباید از اختیار خود به نحوه مطلوب بهره برد واز اختیار سوء بپرهیزد وبه حسن اختیار بگراید. انسان باید به اختیار انسان هادی را بشناسد وبه او محبت جوید ودست در دامان او آویزد وبر امرش گردن نهد، و آرام آرام از طبیعت ظلماتی خود به فطرت نورانی راه یابد.
5- صورت ظاهری انسان از دیگر موجودات متمایز است، اما این تمایز در سیرت باطنی انسان صورت دیگری می یابد. اگر انسان در طریق پیروی از انسان هادی قرار گیرد و به علم صحیح و سلوک شرعی وطریق ولایت وارد شود، می تواند ظاهر انسانی خویش را به محل ظهور فضایل انسانی یا انسانیت باطنی مبدل سازد. درواقع، سیرت انسانی خصوصیتی بالقوه است وباید توسط خود شخص وافکار وعقاید وصفات واعمال او فعلیت یابد.هدف انسان هادی نشان دادن راه کمال به انسان و مدد به او در گذر از مرحله انسان هابط به انسان صاعد ورسیدن به مقام رجوع الی الله – وصف راضیه مرضیه- است پس، از این حقیقت نباید غفلت شود که وساطت، هدایت ودلالت انسان هادی برای رسیدن به هر مقامی ضروری است.
6- در روایت است از امیر مؤمنان (ع) به نقل از صادق آل محمد (ع) که فرمود: خداوند متعال اگر می خواست خود (بدون واسطه) را به بندگان بشناساند، می شناساند. لیکن ما را واسطه وراه شناخت خود قرار داد و وسیله رسیدن به فیوضات خود ساخت، او (جل جلاله) ما را همان جهتی قرار دادکه باید از ان سوی به خدا روی آورند. پس کسانی که از ولایت ما (2) سرباز زنند یا دیگران را بر ما برتری دهند از صراط مسقتیم دور افتاده اند.آن که به دیگری گرود، با انسان مؤمنی که به ما گرویده هرگز برابر نخواهد بود. مردم به سراغ چشمه های ظلمت رفتند، که هر یک از چشمه ای به چشمه دیگر می ریزد. اما آنان که به ما گرویدند به چشمه های صاف و زلالی پیوستند که به امر پروردگار همواره جاری است وهیچ پایانی وگسستی ندارد.(اصول کافیفج1،کتاب الحجه،ص 180)
از این روایت در می یابیم که مواهب انسان هادی جاودانه است. بنابراین، ممکن است که پیروان راستین انسان هادی نیز از جاودانگی فیض گیری وفیض یابی بهره مندشوند.
7- انسان خردمند هرگز نمی تواند پیشینه خود (به معنای مبدا)؛ آینده خود (به معنای سرانجام کار) وحال خود (به معنای زندگی این جهانی خود) را نادیده انگارد. کتاب هادی وجود آدمی را از خدا می داند وبازگشت و رجوع او را هم به سوی خدا می داند (انا لله وانا الیه راجعون…). از این آیه شریفه دو نکته مستفاد می گردد . اول، حرکتی این گونه، دارای آغاز و پایان، ممکن نیست بی هدف باشد. دیگر اینکه زندگی دنیوی انسان بی ارتباط با این دو نیست. پس انسان ارتباط با گذشته را باید در آیینه فطرت بنگرد و نقش آینده را باید در سلوک دنیوی خود وفرصت عمر تعیین کند. اما چه کسی جز انسان هادی می تواند فطرت را به انسان بشناساند وراه بهره مندی از انوار فطرت را به انسان بنمایاند؟ سلوک فردی واجتماعی برای بهره بیشتر در طول عمر چیست؟ مراحل و سرانجام گذر بی مخاطره برای نیل به عالم سرمدی چیست؟
مسلم است که هیچ کس جز انسان هادی از این مسائل آگاه نیست. پس انسان هادی را باید شناخت و جان ودل وعقل به تعالیم او سپرد.
8- حال که شناخت انسان هادی ومقام و کمال او معلوم شده؛ نعمت وجود ونیاز به او بیشتر حس می شود وتوجه وتوسل به او افزایش می یابد.پس، توجه انسان به سمت او و کسب رضایت او بیشتر در زندگی آدمی متجلی می شود. بدین منوال، ارادت قلبی و محبت به او بیشتر خواهد شد واندک اندک با جان آدمی در می آمیزد. هرگاه محبت ولی خدا در دل انسان رسوخ بیشتری یابد، دل نیز به او روی آورده ودر پی اغیار نخواهد رفت. تلاش انسان در کسب فیض و رضای دوست دراین حالت فزونی می یابد واستمرار آن سبب می شود تا از سوی ولی (مرکز رحمت واسعه و مرکز محبت الیه)، لطف، نظر وعنایتی شامل حال انسان شود. دراین حال، به انسان درپیمودن مسیر تکامل و گذر از مراحل صعب آن لطف وکمک خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

*- این مقاله توسط فصلنامه نهج ازمتن کتاب کلام جاودانه تهیه و به تصحیح وتأیید نهایی استاد رسیده است.
2- ولایت به معنای قبول هدایت وپیروی است.حاصل هدایت نیز ایمان صحیح به معنای شناخت صحیح وعمل صالح است که این دو، دو رکن نجات ودو بال صعود انسانند.
منبع:نشریه النهج شماره 27و 28
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید