نخستین بحرانی که ابوبکر با آن روبه رو شد

نخستین بحرانی که ابوبکر با آن روبه رو شد

نویسنده: آیت الله سید علی حسینی میلانی

کتابی به دستم رسید که نویسنده اش مدعی شده آنچه در این کتاب آورده، سیره ی واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام است!
عنوان این کتاب چنین است:
المرتضی: سیره امیرالمؤمنین سیّدنا أبی الحسن علی بن أبی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه
نام نویسنده ی آن «ابوالحسن علی الحسنی الندوی»
و ناشر آن «دارالقلم للطباعه و النشر و التوزیع» در دمشق است.
اکنون سلسله مقالات پیش روی شما به بررسی و نقد این کتاب پرداخته است.
هدف ما در این بررسی و نقد روشن ساختن حقایقی است که نویسنده آنها را انکار کرده و یا از آن ها غفلت ورزیده است.
ما در این سلسله مقالات بر آن بودیم شیوه های پیچیده ای را که نویسنده به پیروی از پیشوایان گذشته خود و استحکام بخشیدن به بنیان نهاده شده از سوی پیشینیان خود – به شیوه ی مخلوط کردن سم در عسل- دنبال کرده، روشن سازیم که هدایت در گفتار و کردار از آنِ خدای سبحان است.
***
نویسنده در صفحه ی 81 کتاب می نویسد:
«محدّثان و سیره نگاران اتّفاق نظر دارند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «ما پیامبران ارث بر جای نمی نهیم و آن چه که از ما بر جای بماند، صدقه است.»
برای ابوبکر بحرانی حادث شد تا استواری او را بیازماید. تفصیل ماجرا آن است که بخاری در صحیح خود به سند خویش روایتی را از عائشه نقل می کند. او می گوید: فاطمه و عباس به نزد ابوبکر رفتند و میراث خود را از او طلب کردند.
ابوبکر بر اعتقاد خویش استوار ماند و تصمیم گرفت که وصیت رسول خدا را عملی سازد.
از سوی دیگر فاطمه نیز بر خواسته خود پافشاری می کرد. اصرار فاطمه بر این خواسته یا به این دلیل بوده است که از روایت پیامبر که درباره ارث انبیا فرموده و ابوبکر از آن آگاه بود، مطلع نبوده است، یا آن که توجیه یا اختیاری برای خلیفه رسول الله دیده که اجابت درخواست او و محقق ساختن خواسته اش را ممکن می ساخته است. به هر حال، هر دو در عملکرد خود اجتهاد کرده و عذر و ثواب خویش را دارا هستند.
در مسند امام احمد بن حنبل نیز آمده است که سرورمان فاطمه به ابوبکر گفت: تو بدان چه که از پیامبر شنیده ای آگاه تری.»
نگارنده پس از نقل این ماجرا می نویسد:
«فاطمه شش ماه پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در قید حیات بود. او در پی این حادثه از ابوبکر خشمگین شد و از او دوری می جست تا آن که از دنیا رفت.
البته امثال این حوادث در جوامع بشری، بسیار رخ می دهد و از مسائلی است که طبیعت انسان و احساسات، عاطفه و قانع بودن او به آن چه که دانسته و به آن معتقد است، آن را اقتضا می کند.
اما باید دانست که اختلاف فاطمه در این امر و خشم او با ابوبکر همراه با زیر پا نهادن حدود شرعی و مخالف با کرامت نفس، بلند نظری و بخشندگی او نبود. چراکه روایت شده که عامر می گوید: در زمانی که بیماری فاطمه شدّت یافته بود، ابوبکر به نزد او رفت و اذن ورود طلبید.
علی به فاطمه گفت: ابوبکر کنار در ایستاده و برای ورود اجازه می طلبد، اگر می خواهی به او اذن ده.
فاطمه گفت: آیا آن گونه دوست می داری؟
علی پاسخ داد: آری.
پس ابوبکر وارد شد، و با فاطمه سخن گفت و معذرت خواهی کرد، فاطمه نیز از او راضی شد.»
نگارنده در ادامه این سخن می نویسد:
«اکنون به جاست که این بحث را با سخن استاد عقّاد به پایان برسانیم…»

خلافت ابوبکر و غصب فدک
اینک به بررسی و نقد سخن نویسنده می پردازیم:
البته روشن است که آنچه این نویسنده آورده، همه ماجرا نیست و اصولاً چگونه می توان موضوعی را که قرن هاست درباره آن کتاب ها نگاشته می شود در یک صفحه به تفصیل آورد؟!
شیوه نویسنده در طرح این ماجرا، ما را بر آن می دارد که مهم ترین بخش های این حادثه را با استناد به احادیث صحیح موجود در کتاب های مورد وثوق در نزد اهل سنّت، تشریح نماییم:
حضرت فاطمه علیها السلام به ابوبکر گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله، فدک را به او بخشیده است.
ابوبکر به او پاسخ داد: شاهدی بیاور، اگر چه سیاه رو باشد یا سرخ رو تا بر این امر گواهی دهد.
آن حضرت ام ایمن را حاضر ساخت و او نیز بر آن گواهی داد.
اما ابوبکر گفت: او زن است و سخنش پذیرفتنی نیست.
سپس حضرت علی علیه السلام برای گواهی حاضر شد و بر این امر گواهی داد.
اما ابوبکر این بار نیز گفت: او همسر توست و به سود خود شهادت می دهد؛ از این رو بر اساس شهادت او حکمی به نفع تو صادر نمی کنیم.
هنگامی که ابوبکر به سخن فاطمه علیها السلام بی اعتنایی کرد و شهادت شاهدان او را نپذیرفت، فاطمه علیها السلام، چنان که اشاره خواهد شد، از باب ارث خواستار فدک شد.
این حقیقت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فدک را به فاطمه علیها السلام بخشیده است، در کتاب های بزرگان اهل سنّت نیز روایت شده است. آنان گفته اند: هنگامی که آیه ی شریفه (وَآتِ ذَا القُربی حَقَّهُ)(1) نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه علیها السلام بخشید.(2)
از راویان این خبر می توان افراد زیر را نام برد:
1. ابوبکر بزّار متوفای سال 291.
2. ابویعلی موصلی متوفای سال 307،
3. ابن ابی حاتم رازی متوفای سال 327،
4. ابن مردویه متوفای سال 401،
5. حاکم نیشابوری متوفای سال 405،
6. طبرانی متوفای سال 360،
7. ابن نجار متوفای سال 643،
8. ذهبی متوفای سال 748،
9. هیثمی متوفای سال 807،
10. جلال الدین سیوطی، متوفای 911،
11. متقی هندی متوفای سال 975.
البته کسان دیگری از بزرگان اهل سنّت نیز این ماجرا را روایت کرده اند.

فدک در زمان رسول خدا
بدیهی است که فدک در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله در مالکیت حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است، اما از آن جایی که بخشش آن به فاطمه علیها السلام توسط پیامبر در خانه حضرت صورت گرفته است، شاهدان آن اندک هستند.
ولی اُمّ ایمن که از شاهدان ماجرا بوده، به تصریح پیامبر اهل بهشت است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره ی او فرمود:
من سرّه أن یتزوّج امرأه من أهل الجنّه فلیتزوّج اُمّ أیمن؛(3)
هر کس که دوست دارد با زنی از اهل بهشت ازدواج کند، با اُمّ ایمن ازدواج کند.
در این هنگام زید بن حارثه با او ازدواج کرد و از او صاحب اسامه بن زید شد.
امیرمؤمنان علی علیه السلام دیگر شاهد این ماجرا نیز به اعتراف خود آنان اهل بهشت است؛ چنان که اجمالاً می توان به این حدیث اشاره کرد که پیامبر درباره ی او فرموده است:
علی مع الحق والحق مع علی؛
علی با حق است و حق با علی.
این حدیث در نزد تمام مسلمانان قطعی و ثابت است و از تنی چند از صحابه روایت شده است. کسانی چون ترمذی، حاکم نیشابوری، ابویعلی موصلی، بزّار، طبرانی، خطیب بغدادی، ابن عساکر دمشقی و دیگران نیز آن را روایت کرده اند و عدّه ای از آنان از جمله حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین و ذهبی در تلخیص خود آن را حدیثی صحیح معرفی کرده اند.(4)
البته روایت طلب نمودن فدک از ابوبکر از سوی فاطمه علیها السلام و شهادت حضرت علی علیه السلام و اُمّ ایمن نیز در همه ی کتاب ها نقل شده است.(5)
اگر ابوبکر، سخن فاطمه سلام الله علیها درباره هبه شدن فدک به وی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق نکرده، پس آن ملک هم چنان به پیامبر متعلق بوده است.
بنابراین، حضرت زهرا علیها السلام که تنها وارث آن بوده، به نزد ابوبکر رفت و آن را از باب ارث بودن مطالبه کرد. آن گونه که آنان روایت می کنند ابوبکر پاسخ داده است: پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق نکرده، پس آن ملک هم چنان به پیامبر متعلّق بوده است.
بنابراین، حضرت زهرا علیها السلام که تنها وارث آن بوده، به نزد ابوبکر رفت و آن را از باب ارث بودن مطالبه کرد. آن گونه که آنان روایت می کنند ابوبکر پاسخ داده است: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ما پیامبران، ارثی از خود بر جای نمی نهیم، آن چه از ما بر جای بماند صدقه است.»
روشن است که این سخن نمی تواند سخن پیامبر باشد؛ زیرا آن حضرت سخنی بر خلاف کلام خداوند نمی گوید. چرا که در قرآن کریم چنین آمده است:
(وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ) (6)
و سلیمان از داوود ارث برد.
و از زبان زکریا آمده است:
(وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَ کَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ….)؛(7)
من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند) و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد… .
از طرفی نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها به ابوبکر فرمود:
أنت ورثت رسول الله صلّی الله علیه و آله أم أهله؛
آیا تو وارث پیامبر هستی یا خانواده او؟
ابوبکر پاسخ داد: خانواده او.(8)
در السیره الحلبیه نیز آمده است که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به ابوبکر فرمود:
أفی کتاب الله أن ترثک ابنتک ولا ارث أبی؟….؛(9)
آیا در کتاب خدا آمده است که دختر تو از تو ارث می برد، اما من از پدرم ارث نمی برم؟… .

حدیث منحصر به فرد ابوبکر
نکته دیگر آن که، آن چه را که ابوبکر از قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده، کسی جز او آن را از حضرت نشنیده است و فقط از قول ابوبکر روایت شده است.حافظان بزرگ و محدّثان اهل سنّت نیز بر این مسأله تصریح داشته اند که از جمله آن ها می توان به افراد ذیل اشاره نمود:
1. ابوالقاسم بغوی متوفای 317،
2- ابوبکر شافعی متوفای سال 354،
3- ابن عساکر دمشقی متوفای سال 571،
4- جلال الدین سیوطی متوفای سال 911،
5- ابن حجر هیتمی مکی متوفای 973،
6- متقی هندی متوفای 975. (10)
هم چنین دانشمندان بزرگ اصول فقه اهل سنّت در بحث خبر واحد بدان تصریح کرده اند.(11) متکلّمان بزرگ اهل سنّت نیز به این امر اذعان کرده اند.(12)
بنابراین، اکنون که دانستیم این حدیث با قرآن مخالف است و جز از ابوبکر، آن هم تا آن لحظه، شنیده نشده است و او با این روایت، امیرمؤمنان علی علیه السلام، صدّیقه طاهره و اهل بیت علیهم السلام را دروغ گو شمرده است، نمی توانیم این حدیث را بپذیریم.
افزون بر این، یکی از حافظان بزرگ اهل سنّت یعنی حافظ کبیر ابومحمد عبدالرحمان بن یوسف ابن خراش، متوفای سال 283، نیز این حدیث را دروغ دانسته و به ساختگی بودن آن تصریح کرده است.(13)
فخر رازی نیز در این باره می گوید:
«کسانی که نیاز داشته اند که حکم این مسأله (یعنی ارث بردن از پیامبر صلی الله علیه و آله) را بدانند، تنها فاطمه، علی علیهما السلام و عباس هستند که خود از بزرگان اهل زهد، علم و دین بوده اند.
اما ابوبکر به دانستن این مسأله نیازی نداشته است؛ چرا که می دانسته به هیچ وجه از پیامبر ارث نخواهد برد.
پس چگونه ممکن است که پیامبر این مسأله را با کسی که با آن هیچ احتیاجی ندارد در میان بگذارد، اما کسانی را که با دانستن حکم آن بسیار نیاز دارند، از آن آگاه نسازد؟!»(14)

خشم حضرت زهرا سلام الله علیها از ابوبکر
نکته دیگر آن که در پی این حادثه، صدّیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بر ابوبکر خشم گرفت و سوگند یاد کرد که هیچ گاه با او سخن نگوید و تا زمان شهادت از او دوری گزید. بخاری این مسأله را از زبان عایشه نقل کرده است. او می گوید:
«فاطمه، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله، فرستاده ای را به سوی ابوبکر گسیل داشت تا میراثی را که پیامبر صلی الله علیه و آله برای او به جای نهاده بود؛ یعنی آن چه را که خداوند در مدینه به پیامبر بخشیده بود و فدک و بقیه خمس خیبر را، مطالبه نماید.
اما ابوبکر در پاسخ گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ما پیامبران ارثی از خود به جای نمی نهیم و آن چه از ما به جای می ماند، صدقه است» خاندان محمّد فقط از این مال (بیت المال) بهره می برند و به خدا سوگند که من هیچ چیز از صدقه رسول خدا را از آن حالتی که در عهد رسول خدا داشته خارج نمی سازم و در آن تغییری نمی دهم و همان گونه با آن برخورد می کنم که پیامبر با آن برخورد کرده است.
بدین ترتیب ابوبکر از اعطای آن چه فاطمه مطالبه کرده بود، خودداری کرد.
فاطمه نیز بر او خشم گرفت و از او دوری گزید و با وی سخنی نگفت تا آن که از دنیا رفت. او شش ماه پس از پیامبر زنده بود.
هنگامی که فاطمه از دنیا رفت، همسرش علی او را شبانه دفن کرد و بی آن که ابوبکر را از آن آگاه سازد، خود بر او نماز گزارد و تا فاطمه زنده بود علی در میان مردم وجاهت داشت.(15)
جالب توجّه است که نویسنده کتاب المرتضی پس از تصرّف در این حدیث می نویسد:
«امثال این حوادث در جوامع بشری، بسیار رخ می دهد و از جمله مسائلی است که طبیعت انسان، و احساسات، عاطفه و قانع بودن او به آن چه دانسته و به آن چه معتقد است، آن را اقتضا می کند»(!!)
اما این درحالی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره جایگاه فاطمه علیها السلام می فرماید:
أنّ الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها؛
خداوند با خشم فاطمه خشمگین می شود و با رضایت او راضی می گردد.
بنابراین، خواننده حق جو باید توجه کند که چگونه بعضی، سخنانی در مقابل سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله به زبان می رانند!!
از کسانی که این حدیث را روایت کرده اند، می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1. امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام در مسند خویش.(16)
2. حافظ ابوموسی ابن مثنّی بصری، متوفای سال 252 در معجم خود.(17)
3. حافظ ابوبکر بن ابی عاصم متوفای سال 287. (18)
4. حافظ ابویعلی موصلی متوفای سال 307 در مسند خود.(19)
5. حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای سال 360 در معجم خود.(20)
6. حافظ حاکم نیشابوری، متوفای سال 405. (21)
7. حافظ ابوسعد خرگوشی متوفای سال 406 در شرف النبوه. (22)
8. حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای سال 430 در فضائل الصحابه. (23)
9. حافظ ابوالحسن ابن اثیر متوفای سال 630. (24)
10.حافظ محب الدین بن نجار بغدادی متوفای سال 643. (25)
11. حافظ ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای سال 654. (26)
12. حافظ محب الدین طبری متوفای سال 694. (27)
13. حافظ ابوالحجاج مزّی متوفای سال 742. (28)
14. حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای سال 852. (29)
15. حافظ ابن حجر هیتمی مکی متوفای 954. (30)
16. حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122. (31)
17. حافظ علی متقی هندی. (32)
هم چنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سخن دیگری فرمود:
إنَّ فاطمه بضعه منّی من آذاها فقد آذانی، أو فمن أغضبها أغضبنی؛
فاطمه پاره تن من است. هر که او را بیازارد، مرا آزرده است. یا این که فرمود: هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است… .
این حدیث را نیز محدّثان زیر روایت کرده اند:
1. محمد بن اسماعیل بخاری.
2. مسلم بن حجّاج نیشابوری.
3. ترمذی.
4. نسائی.
5. ابوداوود.
6. احمد بن حنبل شیبانی.
7. حاکم نیشابوری.
8. بیهقی.
9. ابونعیم اصفهانی.(33)
به همین دلیل است که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام وصیت کرد که شبانه دفن شود و هیچ یک از کسانی که آن حضرت را آزار داده و خشمگین ساخته اند، بر او نماز نگزارند.
این مسأله از ضروریات تاریخ اسلام است که از راویان اهل سنّت آن می توانیم شخصیت های زیر را نام ببریم:
1. بخاری در باب فرض الخمس.
2. مسلم در کتاب الجهاد والسیر.
3. محمّد بن سعد.
4. طحاوی.
5. طبری.
6. حاکم نیشابوری.
7. بیهقی.
8. ابونعیم اصفهانی.
9. ابن عبدالبرّ.
10. محی الدین نووی.
11. ابوبکر هیثمی.
12. ابن اثیر جزری.
13. ابن حجر عسقلانی.(34)
هم چنین ماجرای برخورد حضرت علی علیه السلام و عباس با عمر را مسلم در صحیح خویش آورده است. متن این حدیث چنین است:
عمر گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کرد، ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم. پس شما دو نفر به نزد او آمدید درحالی که تو (یعنی عباس) میراث پسر برادرت را طلب می کردی و این (یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام) میراث همسرش از پدر را مطالبه می نمود.
ابوبکر در پاسخ شما گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ما (پیامبران) ارثی از خود به جا نمی گذاریم، آن چه از ما بر جای می ماند، صدقه است».
اما شما دو نفر او را دروغ گو، معصیت کار، نیرنگ باز و خائن می پنداشتید.
درحالی که خداوند می داند که او راستگو، نیکوکار، هدایت یافته و پیرو حق بود(!)
هنگامی که ابوبکر درگذشت من گفتم: من جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین ابوبکر هستم، اما شما مرا نیز دروغگو، معصیت کار، نیرنگ باز و خائن شمردید.(35)
بخاری نیز این حدیث را نقل کرده است، اما در آن دست برده و آن را به اشکال گوناگونی تحریف کرده است. این حدیث در «باب فرض الخمس» و «باب حدیث بنی النضیر» در «کتاب المغازی»، «باب حبس نفقه الرجل قوت سنته» در «کتاب النفقات»، «باب قول النبی: لا نورث» در «کتاب الفرائض» و «باب ما یکره من التعمّق والتنازع» در «کتاب الاعتصام»، در صحیح بخاری آمده است.(36)
احمد بن حنبل و بزّار، که البته بزّار سند این حدیث را حسن(37) دانسته از ابن عباس این گونه نقل کرده اند:
«هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درگذشت و ابوبکر بر جای او نشست، عباس با علی علیه السلام در آنچه که از پیامبر صلی الله علیه و آله بر جای مانده بود، دچار نزاع شده بود.
ابوبکر به آن ها گفت: این چیزی است که از پیامبر بر جای مانده است. او بدان دست نزد. پس من نیز بدان دست نمی زنم.
در زمانی که عمر به جای ابوبکر نشست، او نیز در پاسخ به منازعه آن دو گفت: این چیزی است که ابوبکر بدان دست نزده است پس من نیز بدان دست نمی زنم.
پس از به خلافت رسیدن عثمان نیز، عباس و علی علیه السلام، نزاع خود را به نزد او بردند، او سکوت کرد و سر خویش را پایین افکند.
ابن عباس گوید: ترسیدم که پدرم آن را بستاند، پس با دست به پشت او زدم و گفتم: ای پدر! تو را سوگند می دهم که آن را واگذار.(38)
اینک نکاتی چند قابل توجه است.

نخست آن که
کسی که همراه عباس آمده، امیر مؤمنان علی علیه السلام بوده است، نه حضرت فاطمه سلام الله علیها.

دوم آن که
آن دو به نزد عمر رفته اند، نه به نزد ابوبکر.

سوم آن که
عمر، درباره خود و ابوبکر، سخنی گفت که مسلم آن را نقل کرده و بخاری به تحریف آن پرداخته و نویسنده نیز به تبعیت از او دست به تحریف زده است.
آن چه گذشت، گوشه هایی از تفصیل ماجرا بود که با استناد به آن چه که در منابع اصلی اهل سنّت آمده است، مطرح شد. اکنون خواننده گرامی، خود می تواند عقل خود را داور قرار داده و به مقتضای دین و انصاف حکم نماید.

فاطمه علیها السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله
نویسنده در ادامه و در صفحه ی 87 می نویسد:
«طبق روایت مشهورتر، فاطمه رضی الله عنها، شش ماه پس از رحلت پیامبر، درگذشته… و شبانه دفن شده است… او برای علی، حسن، حسین، محسن و ام کلثوم را به دنیا آورد.»
در پاسخ این دیدگاه می گوییم:
1. اگر فاطمه سلام الله علیها، شش ماه پس از پیامبر در قید حیات بوده و درنهایت درحالی که از ابوبکر دوری گزیده و با او بیعت نکرده بود، درگذشته است، پس با چه کسی بیعت نموده است؟
امام او که بوده است؟ آیا او کسی جز امیر مؤمنان علی علیه السلام بوده است؟!
2. چرا حضرت زهرا سلام الله علیها شبانه به خاک سپرده شد؟!
3. محسن، فرزند امیر مؤمنان علی علیه السلام، کجاست؟
او چه زمانی متولد شد؟
سرنوشت او چه بوده است؟!

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره اسراء: آیه 26.
2- ر. ک: الدر المنثور: 177/4 ، شواهد التنزیل: 439/1.
3- الطبقات الکبری: 224/8، الاصابه: 433/4.
4- صحیح ترمذی: 592/5، المستدرک علی الصحیحین: 119/3 و 124، مجمع الزوائد: 234/7 – 235، 134/9، تاریخ بغداد: 321/14، تاریخ مدینه دمشق: 449/42.
5- ر. ک: تفسیر الرازی: 284/29، الصواعق المحرقه: 21، السیره الحلبیه: 486/3 ، وفاء الوفاء: 995/3.
6- سوره نمل: آیه 16.
7- سوره مریم: آیه های 5و6.
8- مسند احمد: 4/1.
9- السیره الحلبیه: 488/3.
10- ر.ک: تاریخ الخلفاء: 28، الصواعق المحرقه: 20، کنزالعمال: 605/5 ، حدیث 14071.
11- ر.ک: شرح المختصر، ابن حاجب: 59/2، المحصول فی علم الاصول، رازی: 180/2 و 181، المستصفی فی علم الاصول، غزالی: 121/2 و 122، الاحکام فی اصول الاحکام، آمدی: 75/2-77.
12- ر.ک: شرح المواقف: 355/8 ، شرح المقاصد: 278/5.
13- ر.ک: تذکره الحفاظ: 284/2، سیر اعلام النبلاء: 510/13.
14- تفسیر رازی: 210/9.
15- صحیح بخاری: باب غزوه خیبر: 82/5، صحیح مسلم: کتاب الجهاد والسیره: 152/5.
16- ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی: 39.
17- همان.
18- الاصابه فی معرفه الصحابه: 378/4، شرح المواهب اللدنیه: 202/3.
19- ر.ک: کنزالعمال: 111/12، حدیث 34238.
20- المعجم الکبیر: 108/1.
21- المستدرک علی الصحیحین: 154/3.
22- ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی: 39.
23- ر.ک: کنز العمال: 111/12، حدیث 34238.
24- اسدالغابه فی معرفه الصحابه: 522/5.
25- ر.ک: کنز العمال: 674/13، حدیث 37725.
26-تذکره خواص الامه: 310.
27- ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی: 39.
28- تهذیب الکمال: 250/35.
29- الاصابه فی معرفه الصحابه: 378/4، تهذیب التهذیب: 469/12.
30- الصواعق المحرقه: 105.
31- شرح المواهب اللدنیه: 202/3.
32- کنز العمال: 111/12 و ج 674/13.
33- صحیح البخاری، کتاب بدء الخلق، باب مناقب قرابه رسول الله صلی الله علیه و آله: 210/4، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبی علیها الصلاه والسلام: 141/7، سنن ترمذی، فضل فاطمه رضی الله عنها: 360/5، حدیث 3961، خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام: 121، سنن ابی داود: باب ما یکره ان یجمع بینهن من النساء، مسند احمد بن حنبل: 238/4 و 323 و 332؛ المستدرک علی الصحیحین: 158/3؛ السنن الکبری، بیهقی: 64/7؛ حلیه الاولیاء: 40/2 و 174.
34- ر.ک: البدایه والنهایه: 2/6-10؛ الطبقات الکبری: 29/8؛ تاریخ الطبری: 162/3؛ المستدرک علی الصحیحین: 162/3؛ السنن الکبری: 300/6 و 396؛ حلیه الأولیاء: 43/2؛ الاستیعاب: 1898/4؛ شرح مسلم: 77/12؛ مجمع الزوائد: 211/9؛ الکامل فی التاریخ: 540/5 فتح الباری: 167/3.
35- صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم الفی: 152/5.
36- ر.ک: صحیح بخاری: 503/4 و ج 188/5 و ج 120/7 و ج 551/8 و ج 754/9.
37- حدیث حسن به اصطلاح اهل تسنّن، خبر مسندی است که راویان آن، نزدیک به درجه وثاقت باشند.
38- ر. ک: کنز العمال: 586/5، حدیث 14044.
منبع مقاله: حسینی میلانی، سیّدعلی؛ (1392)، نگاهی متفاوت به سیره ی حضرت علی علیه السلام، قم: الحقایق، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید