مطالب مربوط به زندگی گهربار امام سجاد علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید (لطفا کلیک کنید)
گویی نماز، دلتنگ عبادت اوست و خاک، دلواپسِ سجده هایش!
گویی دعا منتظر ترنّم اوست و صحیفه، در انتظار تبسّم دست هایش!
گویی جهاد، آیینه ایمان اوست و واژه ها در انتظار جلوه خطبه هایش!
گویی شام غریبان، دلواپس ناله های عاشورایی اوست و «زینب علیهاالسلام »، دل نگران زخم دلش!
گویی عاشورا منتظر حضور اوست و کربلا منتظر ادامه نگاهش؛
نگاهی که نورانی دیدن و نورانی اندیشیدن را به نسل های خاموش بیاموزد!
سروش آسمانی، بشارتی را به «شهربانو» می دهد؛ بانویی که آسمان، مقابل عظمت نامش تواضع می کند و خورشید، به جمال معنوی اش رشک می برد.
بانویی که نام مبارکش همچون «صحیفه»، مقدس و همچون «کربلا» معطّر است.
بشارت می دهد طلوع نوری را که از مشرق عرفانی ولایت طلوع می کند و رنگین کمان هدایت خویش را ارزانی آسمان «ایران» می کند!
نوری که فصلی جدید از ایمان و اعتقاد در دل «پارسیان» پدید خواهد آورد تا شاهد ظهور عظمتی بی نظیر در تاریخ باشند؛ ظهور مشرقی ترین حکومت الهی.
مولای صحیفه های عاشقانه عبادت می آید تا آسمان به وجود فرزندان «نبوت» ببالد؛ به وجودی ببالد که عبادتش پیامبروار و حلمش علی وار است.
کرامتش حسنی علیه السلام و شهامتش حسینی علیه السلام است.
خطبه هایش، آیینه سخنان زهرا علیهاالسلام و کلمات آتشین بیانش، بت شکن است.
وقارش وقار خلیل علیه السلام و کلامش کلام کلیم علیه السلام است.
از انفاس قدسی اش، مسیحا علیه السلام در شگفت و از شکیبایی وجودش، ایوب علیه السلام درس آموز است.
حضورش، ترکیب بند حماسه کربلا و صحیفه کلامش، آیینه بشکوه عاشوراست.
درویش ترین امیر کشور دل که عارفانه ترین غزل ها از تبسّم نگاهش می تراود و عاشقانه ترین دوبیتی ها از ترنّم دعایش.
می آید تا آسمان را درس تابندگی بیاموزد.
می آید تا زمین را از آسیب جهالت حفظ کند.
می آید تا دل های مؤمن، بی نیایش نمانند.
می آید تا کربلا بهانهای برای ادامه زندگی داشته باشد.
می آید تا شام به وسعت تیرگی خویشتن بنالد.
می آید از مشرقی ترین لحظات شیرینِ خلقت، تا فرصتی تازه برای شادمانی ما باشد.
مولا!
ای چلچراغ ایمان در فصلی از احاطه جهل! حضورت مبارک و ظهورت روشنی بخش سایه زار زمین است.
حضورت مغتنم و سایه لطفت بر سرمان مستدام باد!
مناجات الراغبین (دعای خمس عشره امام سجاد علیه السلام)
گفته بودم به خیال روی تو بینم در خواب
شب زسودای سرزلف توام خواب کجاست
خدای من!
کوله بارم اگر چه از توشه راه تهی است، انباشته از توکل که هست.
الهی ان کان قل زادی فی المسیر الیک فلقد حسن ظنی بالتوکل علیک و ان کان جرمی قد اخافنی من عقوبتک فان رجائی قد اشعرنی بالامن من نقمتک…
اگر چه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است.
اگر چه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگر چه موریانه های بیم، استواری پاهایم را سست کرده است، دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو.
اگر چه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند، آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
و ان کان ذنبی قد عرضنی لعقابک فقد آذننی حسن ثقتی بثوابک و ان انامتنی الغفله عن الاستعداد للقائک فقد نبهتنی المعرفه بکرمک و ألائک و ان اوحش ما بینی و بینک فرط العصیان و الطغیان فقد آنسنی بشری الغفران و الرضوان…
اگر خواب سرد زمستانی گناه دلم را به انجماد کشیده است، نسیم بهاری اعتماد به لطف تو درآوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان، در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است شناسایی سبزینه فطرتی که تو در وجود نهاده ای سر می شکفد و در اشتیاق تو رشد می کند.
اگر گناه و غفلت، استعداد لقای تو را در وجودم به خواب برده است، عرفان کرامت و بخششت هر لحظه بر دیواره تن خسته ام آونگ می شود.
اگر گناه و طغیان و عصیان من هر لحظه میان من و تو حصار می شود نسیم مژده غفران و رضوان تو از ورای این حصار در من روح تازه می دمد و در شریان گناه، خون امید به بخشش می دواند.
خدایا!
اگر معصیت من، میان من و تو حجاب می شود، اعتقاد به کرم تو پرده می دراند و دیوار می شکند.
خدایا!
در زیر بار سنگین گناه، دلخوشیم به دستهای مهربان توست.
اسئلک بسبحات وجهک و بانوار قدسک و ابتهل الیک بعواطف رحمتک و لطائف برّک ان تحقق ظنی بما اومله من جزیل اکرامک و جمیل انعامک فی القربی منک والزلفی لدیک و التمتع بالنظر الیک…
به پاکی و تنزه زیبایی و جمالت و به روشنایی مقدس ذاتت از تو می خواهم و تمام وجود رگه های عاطفی لطفت را بهانه می کنم و شاخه های پربار مهرت را می تکانم که قله ای را که با قلم گمان در صفحه ذهن از بخشش و کرامت تو تصویر کرده ام عینیت و تحقق ببخشی.
و پرنده زیبای انعام تو را که با دستهای رؤیا به بغل گرفته ام وجود خارجی ببخشی و این همه راه را که در جاده آرزوها به تو نزدیک گشته ام بازم مگردانی و بالهای آرزوی مرا در آسمان آبی رحمتت مسوزانی و از چشم خیال که تابحال به تو می نگریسته ام نقبی به بصیرت دل بزنی.
وها آنا متعرض لنفحات روحک و عطفک و منتجع غیث جودک و لطفک، فارمن سخطک الی رضاک، هارب منک الیک، راج احسن مالدیک.
و من اینک درخت وجود خویش را در مسیر نسیم روح افزای تو قرار داده ام و دهان تشنه گلبرگهای وجودم را رو به باران تو گشوده ام.
خدایا! کودک دلم هراسناک و بیم زده،” خائفاً یترقب” از آتش شعله ور خشم تو و هیمه های خویش به دامن تو می گریزد، از تو، به تو پناه می برد.
هارب منک الیک.
خدا! و هنوز بهترین گل بوستان تو را می طلبد و بهترین میوه رحمت تو را آرزو میکند. و زلالترین چشمه لطف ترا له له می زند و بر زمین بخششهای تو، پای اعتماد می کوبد و نگاه توجه آمیز و عنایت آکنده ترا امید می بندد.
الهی ما بدأت به من فضلک فتممه و ما وهبت لی من کرمک فلا تسلبه و ما سترته علی بحلمک فلا تهتکه و ما علمته من قبیح فعلی فاغفره.
خدایا! تو که درخت فضل را رویانده ای، به میوه بنشان.
تو که کرم را بنا نهاده ای، به اتمام رسان.
تو که دانه لطف کاشته ای، آبیاری کن.
” درون تیره ای دارم زخواطرهای نفسانی
به سینه مطلعی از روزن نور و ضیا بگشا”.
خدایا! آنچه را که بر من بخشیده ای باز پس مگیر.
نعمتهای تو را نه فقط قدر نمی دانم و سپاس نمی گذارم که حتی نمی شناسم.
من استحقاق این همه کرم ندارم، اما تو که از ازل به استحقاق ننگریسته ای، ما را برای این همه که تو بخشیده ای چه حقی بر تو بوده است؟
خدایا! نکند که پرده ای را که خود کشیده ای پاره کنی، طشتی را که خود مخفی کرده ای از بام بیفکنی و رازی را که خود نهان داشته ای برملا کنی.
خدایا!
قبل از آنکه طوفان خشم تو حجاب از گناهان من کنار زند تو خود همه را ببخش.
الی استشفعت بک الیک و استجرت بک منک، اتیتک طامعاً فی احسانک راغباً فی إمتنانک مستسقیاً وابل طولک، مستمطراً غمام فضلک، طالباً مرضاتک، قاصداً جنابک، واردا شریعه رفدک، ملتمساً سنی الخیرات من عندک وافداً الی حضره جمالک مریداً وجهک، طارقاً بابک مستکیناً لعظمتک و جلالک فافعل بی ما انت اهله من المغفره و الرحمته ولا تفعل بی ما انا اهله من العذاب و النقمه برحمتک یا ارحم الراحمین.
خدایا!
برای آنکه نزد تو آیم در جستجوی شفیعی بودم، واسطه ای می جستم تا مرا به حضورت بپذیری، میانجی طلب می کردم تا مرا از درت نرانی.
و خدایا! مهربان تر از تو نیافتم.
چه کس این گناه مجسم را در پیش تو میانجیگری خواهد کرد؟!
چه کس این عصیان محض را واسطه خواهد شد؟!
چه کس شفاعت نافرمانی یک عمر خواهد کرد؟!
از خوان تو با نعیم تر چیست
و زحضرت تو کریم تر کیست.
خدایا!
برای آمدن به نزد تو هم تو را شفیع قرار می دهم.
خدایا!
از آفتاب تو به سایه تو پناه آورده ام.
خدایا!
من بال طمع، متواضعانه بر پای احسان تو پهن کرده ام.
خدایا!
این دل خسته پای رغبت به سوی تو می دواند و این دست شکسته جبر تو طلب می کند و این قامت به کمان نشسته توان از تو می جوید.
خدایا!
این زبان چون لایه های کویر ترک خورده گناه زلالی باران رحمت تو را له له می زند.
و این برگهای پژمرده دل خنکای نسیم رضایت تو را آرزو می کند.
خدایا!
کبوتر دل به یاد گردش به دور بارگاه تو می تپد.
خدایا!
این جان در اشتیاق روی تو می سوزد.
خدایا!
این چشم بهانه تو را می گیرد و اشک می ریزد.
خدایا!
این ریه ها به شوق تو تنفس می کنند.
خدایا!
سینه در هجران تو آتش گرفته است.
خدایا!
این پنجه ها در طلب چشمه بی انقطاع تو به خاک می روند.
خدایا!
این دستها عمری سحوری در خانه تو را رها نکرده اند.
خدایا!
خون رگها به جستجوی تو در گردش است.
خدایا!
با من آن کن که تو شایسته آنی از آمرزش و بخشش و رحمت و نه آنکه من سزاوار آنم از عذاب و مجازات و نقمت، بحق رحمتت ای هر چه جوی لطف از چشمه جود تو.
مختصری از زندگانی حضرت امام سجاد(ع)
اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیه او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.
حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمه طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همه فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.
ایمان امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح می گوید:
یا من دل علی ذاته بذاته. «ای کسی که برهان وجود خود هستی.»
حضرت سجّاد نیز در دعای ابوحمزه ثمالی می گوید:
بک عرفتک وانت دللتنی علیک وعوینی الیک ولولا انت لم أدرما انت. «تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی شناختم.»
این گونه کمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است که امیرالمؤمنین می فرماید:
لو کشفت لی الغطاء ما ازددت یقینا. «اگر بر فرض محال ممکن بود خدا را بر این چشم ظاهری دید و می دیدم بر یقین من که الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمی شد.».
علم امام سجّاد (ع)
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «از من بپرسید هرچه می خواهید که به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می دانم، حضرت سجاد نیز می گوید: «اگر نمی ترسیدم که مردم در حق ما غلوّ کنند، وقایع را تا روز قیامت می گفتم.»
تقوای امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
والله لو اعطیت الاقالیم السبعه وما تحت افلا کها علی ان اعصی فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلت.
«به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند که به مورچه ای ظلم کنم و بیجهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، نمی کنم.»
حضرت سجّاد نیز می فرمود:
«خداوند را معصیت می کنی و ادعا می کنی که او را دوست داری. به جان من این ادعا از عجایب امور است. اگر راستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می کردی، زیرا محّب همیشه مطیع محبوب است.»
در این اشعار نیز امام سجاد می گوید محال است که خداوند را معصیت کنم، زیرا او را دوست دارم.
عبادت امام سجاد (ع)
درباره امیرالمؤمنین گفته شده است که روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح عبادت می کرد. حضرت سجّاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات که به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد. عبادت و سجده او به حدی بود که به زین العابدین و سجّاد ملقّب شد.
از رسول اکرم روایت شده که روز قیامت خطاب می شود: «کجا است زین العابدین؟» و می بینم که فرزندم علی بن الحسین جواب می دهد و می آید. از امام باقر روایت شده که: «پدرم را می دیدم که از کثرت عبادت پاهای او ورم کرده، و صورت او زرد، و گونه های او مجروح، و محل سجده او پینه بسته بود.»
سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)
در تاریخ است یکی از کارهای امیرالمؤمنین (ع) اداره کردن فقرا بطور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شبها خوراک، پوشاک و هیزم به خانه بینوایان می برد، و آن بینوایان حتی نمی دانستند که چه کسی آنها را اداره می کند. همچنین میان مورخین مشهور است که امام سجاد (ع) چنین بوده است.
راوی می گوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم که از مناقب امیرالمؤمنین (ع) صحبت شد و گفته شد هیچ کس قدرت عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ کس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین نبوده است که صد خانواده را اداره می کرد. شبها گاهی هزار رکعت نماز می خواند.»
از طریق اهل تسنن روایت شده است که چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد که آن حضرت صد خانواده را بطور مخفی اداره می کرده است.
زهد امام سجّاد (ع)
چنانچه امیرالمؤمنین (ع) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به کسی جز به خدای متعال نداشته است. همچنین بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود:
اصحابی، اخوانی، علیکم بدار الآخره ولا اوصیکم بدار الدنیا فانکم علیها وبها متمسکون اما بلغکم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطره فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلکم الدار الدنیا ولا تتخذوها قراراً.
«ای یاران من، برادران من، مواظب خانه آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی کنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید که حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه کسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»
سیاست امام سجّاد (ع)
امیرالمؤمنین به اقرار همه مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانکه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لهک عمر، یعنی: «اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.»
امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند که تدبیر امام سجّاد، مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.
حلم امام سجاد (ع)
درباره امیرالمؤمنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند: «برآدم بیخردی گذشتم که به من بد می گفت. از او صرف نظر کردم گویی که او حرفی نزده است.»
درباره امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرمودند:
«بر کسی گذشتم که به من بد می گفت. بدو گفتم که اگر راست می گویی خداوند متعال مرا رحمت کند، و اگر دروغ می گویی خدا تو را بیامرزد!»
تواضع امام سجاد (ع)
آن حضرت با فقرا می نشست، با آنان غذا می خورد، از آنان دلجویی می کرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، برای آنان کار می کرد و از آنان پذیرایی می نمود، و درباره آنان به دیگران سفارش می کرد.
تاریخ نویسان اقرار دارند که امام سجاد (ع)، دوست داشت فقیران، یتیمان و بینوایان سر سفره اش باشند و با آنها بنشیند، غذا برای آنها آماده کند و حتی غذا در دهن آنان بگذارد.
فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)
فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، کنایه، لطایف و مثالها را به کار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول کلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آنچنانکه درباره نهج البلاغه گفته شده:
دون کلام الخالق وفوق کلام المخلوق.
«پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.»
امام سجّاد صحیفه کامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه ای که چون آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه ای که در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یک دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد. صحیفه ای که محققین اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد نهاده اند. صحیفه ای که ابلهی با فصاحت ادعا کرد که می تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق کرد و مرد.
جهاد امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگترین مجاهد اسلام است که توانست اسلام را از دست کفار و مشرکین نجات دهد. ولی فرزندش امام سجّاد گرچه در کربلا کشته نشد اما وجودش، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است. قیام ابی عبدالله الحسین (ع) درختی بود که در کربلا کاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زینب کبری انجام گرفت.
تدبیر امام سجاد در اسارت، گریه های امام سجاد در مدینه، نوحه خوانی و روضه خوانیهای آن حضرت در مدت سی و پنج سال سخنرانیش، به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمربخش که تحلیل سیاسی تاریخ، این مطالب را نشان می دهد.
عفو و جوانمردی امام سجّاد (ع)
اگر تاریخ درباره امیرالمؤمنین (ع) می گوید که چگونه از ابن ملجم مواظبت کرد و هنگامی که ظرف شیری را برای حضرت می آوردند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد، و درباره او وصیّت و سفارش فراوان نمود، درباره امام سجّاد نیز منقول است که: فرماندار مدینه که دل امام سجاد را خون کرده بود، از طرف عبدالملک مروان معزول شد و امر شد که او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین کنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود که مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملک مروان وساطت او را کرد که از این خواری نجات یابد.
آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار کردم.
زندگی امام سجاد (ع)
می دانیم زندگی امیرالمؤمنین (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه می فرماید: صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی. یعنی: «صبر نمودم در مصایب نظیر کسی که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد.» ولی زندگی امام سجّاد علیه السلام از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحه جنگ صفین به دنیا آمد: در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا کرده. معاویه را با کشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعه سبّ امیرالمؤمنین در خطبه ها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسه کربلا و اسارت، که هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل بیت پدرش پشت سر نهاد. قضیه حره که ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده کرد.
یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود.
او شاهد قضیه عبدالله بن زبیر است ـ که همه بنی هاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود که بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حکم بود که دشمن سرسخت اهل بیت بود. شاهد حکومت عبدالملک مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است که در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاه الحیوان می گوید خوراک آنها دو قرصه نان بود که بیشتر آن خاکستر بود. شاهد کشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل بیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی کرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.
مطالب مربوط به زندگی گهربار امام سجاد علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید (لطفا کلیک کنید)
خادم الصادقیون
عرض سلام و ادب ؛ این ویژه نامه برای سال ۱۳۹۵ به روز رسانی شد ..