درس هایی از زندگی نیمروزه یک جوان عاشورایی
جوان مسلمان ایرانی می خواهد تا آن رستگاری نزدیکی که فراروی اوست، چراغی از دانایی و بینایی بیفروزد؛ چراغی که روشنگری خویش را از سرمایه های پربرگ و بار اسلامی وام گیرد.
واقعه عاشورا یکی از این سرمایه ها و شاید بزرگ ترین هزینه ای است که برای مانایی آموزه های اسلامی پرداخت شده است. عاشورا، حادثه ای نیست که در یک نیمروز گرم و غمناک اتفاق افتاده باشد و بس. زندگی مردان، زنان و کودکان کربلا هم خاطرات یک نیمروز نیستند.
بی تردید، مهم ترین صحنه های زندگی این افراد، در همان نیمروز رقم خورده است . چه بسا کربلاییانی که اگر تاریخ، آن نیمروز گرم و پر دردشان را ثبت نمی کرد، هیچ مشقی از آنها برای امروز ما نمی ماند و هیچ برگی از تاریخ به نام آنان روشنی نمی گرفت.
بهترین الگو
اسوه ها و قهرمانان نهضت بزرگ اسلامی، هیچ گاه کم نبوده و نیستند . هر چه این اسوه ها کامل تر، متعالی تر، خدایی تر و آسمانی تر باشند، راه روشن تری از هدایت، پاکی و ایمان در برابر جوانان قرار می دهند.
علی اکبر امام حسین(علیه السلام) یکی از اسوه های جاویدان برای امروز و فرداهاست. حق طلبی، شجاعت، شرافت، محبت، هوشیاری، بخشندگی و دیگر ویژگی های نیکوی او، پیش از آنکه در کربلا روایت شوند، بارها بر زبان دوست و دشمن جاری گشته اند.(1)
چنین پشتوانه بی نظیر و پر افتخاری، دل گرمی های فراوانی برای جوانان امروز پدید می آورد؛ دل گرمی هایی که هر آزاد اندیشی را به پیروی از علی اکبر (علیه السلام) فرا می خواند . شایستگی های علی اکبر(علیه السلام) به اندازه ای است که کینه توزترین دشمنان را به اقرار وامی دارد.
«معاویه وچند تن از نزدیکانش در مجلسی گرد هم نشسته بودند که معاویه پرسید: چه کسی شایسته ترین فرد برای پیشوایی مردم است؟ اطرافیان گفتند: خود شما . معاویه گفت: نه، علی بن الحسین بن علی (علیه السلام) از همه لایق تر است . جد او رسول خداست . او شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی بنی ثقیف را به ارث برده است.»(2)
حق طلبی
قوت سپاه حق، به جوانانی است که بدون هیچ سهل انگاری تنها در جست و جوی حق هستند و بدون هیچ وابستگی خاطر، مسیر حقیقت را می پیمایند. آنچه سعادت آدمی را رقم می زند، جز حقیقت نیست و حضرت علی اکبر (علیه السلام)،الگوی هر جوان حقیقت جوست.
کاروان امام حسین (علیه السلام) به سوی کربلا در حرکت بود که صدای «انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین.» از زبان امام حسین (علیه السلام) در گوش شب پیچید و تکرار شد. علی اکبر (علیه السلام) خود را شتابان به مرکب امام حسین (علیه السلام) رسانید تا علت را دریابد. امام فرمود: «چشمانم را بر هم نهاده بودم که دیدم، سواری نزد من آمد و گفت که این قوم می روندو مرگ نیز به دنبال آنان روان است. دانستم که این خبرِ کشته شدن ماست.»
اکبر(علیه السلام) پرسید: «پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟» امام حسین (علیه السلام)فرمود: آری، والله که ما جز به راه حق نمی رویم.» اکبر(علیه السلام) گفت: «اگر این چنین است، چه باک از مردن در راه حق.» سخن اکبر (علیه السلام) در جان امام، شیرین نشست . حسین (علیه السلام) که سر خویش را این گونه محو حق و طالب حقیقت دید، فرمود: خداوند پاداشی به تو دهد که هیچ فرزندی را از جانب پدر عطا نکرده باشد.»(3)
علی اکبر(علیه السلام) به هدف خویش آگاهی کامل دارد و با بصیرت و یقین، تنها برای رسیدن به حق گام بر می دارد؛ باوری که سختی ها و مصیبت ها و حتی کشته شدن در راه حق را به راحتی می پذیرد و کوچک ترین تردیدی به خود راه نمی دهد. شاعر درباره حضرت علی (علیه السلام) چنین سروده است: «دنیا بر دین او اثری ندارد و حق را با باطل معامله نمی کند.»(4)
پدر، عشق و پسر
علی اکبر (علیه السلام)، فرزند امام حسین (علیه السلام) است . رابطه و رفتار حسین (علیه السلام) با علی اکبر (علیه السلام) بهت آور است؛ رابطه ای شگفت انگیز که عده ای را به کفرگویی وادار کرد و آن را رابطه عابد و معبود خوانده اند، رابطه عاشقانه دو اسم اعظم خداوند که کسی نفهمید پدر، معشوق بود یا پسر! هر چه بود، پدر بود و عشق بود و پسر.
لباس رزم را بر تن کرد و در مقابل چشمان ملتمسانه امام حسین (علیه السلام) چند قدم برداشت . قامت اکبر (علیه السلام)، هم به حسین (علیه السلام) توان می بخشید، هم از او توان می زدود؛ هم دل می داد و هم دل می ربود و حسین (علیه السلام) پدری بود که انگار همه دنیاست و همین یک پسر. همین امر، دل کندن را برایش سخت می کرد. به دیگران می گفت که دل بکنید و رهایش کنید، ولی هنوز خودش دل نکنده بود. امام زمان دل به کسی بسته باشد و ملک الموت، توان گرفتن جانش را داشته باشد! این بود که در میانه نبرد، به سوی پدر بازگشت و از بی تابیِ جسم و تشنگیِ لبش گفت . امام حسین (علیه السلام) زبان خشک خود را در دهان علی اکبر(علیه السلام) گذاشت و دوباره او را روانه میدان کرد.(5)
عشقِ این دو را در سراسر سخنانشان می توان یافت؛ وقتی امام حسین (علیه السلام) در کشاکش نبرد، با فرزند خویش سخن می گوید و او را چنین عاشقانه خطاب می کند:
«ای حبیب من، ای میوه دلم، ای نور چشم من… .(6)
«اشک های پی در پی امام حسین (علیه السلام) بهترین گواهان این عشقند.»(7) ناله های عاشقانه امام حسین (علیه السلام) بر پیکر فرزند شهید خود و آرزوی پیوستن هر چه زودتر به علی اکبر(علیه السلام)، هنوز در گوش تاریخ جاری است.
شجاعت علوی
از بارزترین ویژگی های جوانی، شجاعت است؛ صفتی که چون شمشیری دو سر، هم می تواند در مسیر کمال قرار گیرد، هم می تواند به نادانی و جسارت بدل شود و آدمی را به کوره راه گمراهی بکشاند . جوان امروز در جهان امروز بیش از هر چیز نیازمند شجاعتی برای ابراز ایمان و اعتقاد خویش است؛ شجاعتی که در برابر دشمنی ها و بی خردی ها قد علم کند و مسیر رستگاری خود را باز شناسد و پیشروی در آن را هدف اصلی زندگی اش قرار دهد.
علی اکبر(علیه السلام) در رزم آوری و سلحشوری مانند علی اعظم، امیرالمؤمنین بود. کوچک ترین ترسی در او دیده نمی شد و هیچ جنگجویی توان مبارزه در برابر وی را نداشت .(8) رجزخوانی او در هنگام پیکار با دشمن، چنان وحشتی به دل ها می افکند که هیچ کس، توان هم پایی با او را در خود نمی دید.(9)
عمربن سعد، که دید هیچ مبارزی برای مبارزه با علی اکبر(علیه السلام) روانه میدان نمی شود، رو به طارق بن کثیر، یکی از پهلوانان سپاهش کرد و گفت: سر این جوان را که چنین رجزخوانی می کند، برای من بیاور! طارق که ترس در کلامش موج می زد، سرانجام با وعده حکمرانی بر موصل، تصمیم به نبرد با اکبر (علیه السلام) گرفت. یک ضربه شمشیر اکبر (علیه السلام) طارق را نقش بر زمین کرد. برادر طارق و بعد از او پسر طارق هم برای انتقام به میدان آمدند، ولی هر دوی ایشان با یک ضربه از پا درآمدند.
علی اکبر(علیه السلام) خِبره تر و آزموده تر از آن بود که رقیبانش مجال جنگیدن پیدا کنند.(10) بکربن غانم به میدان آمد، ولی او نیز تاب شمشیر اکبر (علیه السلام) را نیاورد. علی اکبر (علیه السلام) آن قدر از آنان کشت که صدای ناله از سپاه دشمن بلند شد .(11) مورخان، شمار کشته شدگان را در نبرد نخست علی اکبر(علیه السلام) 120 تن شمرده اند. تشنگی، توان را از پیکر اکبر(علیه السلام) گرفته بود. نزدپدر آمد . نفسی تازه کرد و میدان بازگشت .
حضرت علی اکبر(علیه السلام) جوان، ضربه های شمشیر خود را چنان توصیف کرد که نیرو را از سپاه ابن سعد فراری داد. او خود را جوانی معرفی می کند که با شکست و عقب نشینی بیگانه است . در نبرد دوم، 81 تن به دست اکبر (علیه السلام) بر زمین افتادند، تا آنکه دشمن چاره ای جز یورش یک پارچه ندید. آن قدر با شمشیر و نیزه بر بدن علی اکبر (علیه السلام) زدند تا اینکه از اسب بر زمین افتاد(12) و درس شهادت در راه هدف را به آزادمردان جهان آموخت .
شبیه پیامبر
علی اکبر (علیه السلام) یکی از اسوه های بی بدیل تمدن اسلامی است . هر جمله از سخنش و هر گوشه از زندگی اش، سرلوحه ای از آزادگی و بزرگ منشی است، ولی پرسش اینجاست که علی اکبر(علیه السلام) چه کسی را الگوی خویش قرار داده بود که توانست بر قله بلند نیک مردی بایستد؟
پاسخ این پرسش را در کلامی از امام حسین (علیه السلام) می توان یافت . این جمله، مشهورترین و نیز دقیق ترین توصیفی است که درباره علی اکبر(علیه السلام) به دست ما رسیده است .
زمانی که علی اکبر(علیه السلام) سوار بر مرکب به سوی سپاه دشمن می راند، امام حسین(علیه السلام) دستان خود را زیر محاسن برد سپس رو به آسمان بلند کرد و با چشمانی پراشک فرمود:«خداوندا، شاهد باش جوانی را به میدان می فرستم که شبیه ترین مردم به پیامبرت در صورت، سیرت و سخن گفتن است… برکت زمین را از آنان [دشمنان ایشان] دریغ بدار….».(13)
به جمال نبوی و چهره پیامبر گونه علی اکبر (علیه السلام) در بسیاری از روایت اشاره شده است، آن چنان که دشمن از شباهت او به پیامبر، در شگفت مانده بود.(14) در اینجا با توجه به دو آیه از قرآن کریم، دو نکته مهم از سخن امام حسین(علیه السلام) را بررسی می کنیم:
ـ سوره قلم، آیه 4: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ.» خداوند اخلاق پیامبر را اخلاق عظیم می خواند. پس اگر حضرت علی اکبر (علیه السلام) جامع ویژگی های نیک اخلاقی است، سرچشمه آن را باید اخلاق عظیم نبوی دانست.(15)
ـ سوره نجم، آیه 3:«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی.» رسول اکرم (ص) هرگز از روی هوا و هوس سخن نگفت . علی اکبر (علیه السلام) به گفته امام حسین (علیه السلام)، همچون پیامبر سخن می گوید ؛ یعنی هرگز از سر هوس دهان به سخن نمی گشاید.
بنا بر این شباهت هاست که امام حسین (علیه السلام) می فرماید:«هر زمان که مشتاق دیدار پیامبر می شدیم، به علی اکبر(علیه السلام) می نگریستیم.»(16)
پی نوشت ها :
1. فاضل دربندی، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ج2، ص687.
2. بحارالانوار، ج45، ص45؛ مقاتل الطالبین، ص 86.
3. لهوف، ص 50؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص84.
4. مقاتل الطالبین، ص 86.
5. شریف الجوهری، مثیرالاحزان، ص 79؛ مؤسسه تحقیقاتی باقرالعلوم،موسوعه کلمات الامام الحسین(علیه السلام) ص 461
6.موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السلام) ص 463.
7. الارشاد، ص 239.
8. محمد بسیومی مهران، فی رجاب النبی آل بیته الطاهرین، ج8، ص 113.
9. مقرم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 256.
10. اکسیر العبادات، ج2، صص 640 و 641.
11. بحارالانوار، ج45، ص42.
12. مثیرالاحزان، ص 80؛ فی رحاب النبی، ص 114.
13. مثیرالاحزان، ص 79.
14. مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 256.
15. اکسیر العبادات، ص 684.
16. لهوف، ص 77 ؛ مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 258.
منبع: گلبرگ 115