ماجرای فتح مکه

ماجرای فتح مکه

در سال ششم هجرت، جریان «صلح حدیبیه» (چنان که خواهیم گفت) راه را برای فتح مکّه هموار کرد و هم چون نردبانی بود که مسلمانان توانستند با پیمودن پله‎های آن بر بام فتح مکّه گام نهند.
با توجه به این که مکّه پایگاه قریش و بت پرستان و مشرکین جزیره العرب بود و با آزاد سازی آن، بزرگترین پیروزی نصیب مسلمانان می‎شد، به اهمیت این فتح بزرگ پی می‎بریم.
اما این که این فتح شیرین و عجیب چگونه صورت گرفته و از کجا شروع شد؟ بطور مشروح در آینده خاطر نشان خواهد شد.
یکی از مواد پیمان نامه صلح حدیبیه این بود که: بستن پیمان دوستی بین طوایف، آزاد است و شکستن اجباری آن از ناحیه دیگری برخلاف اصول پیمان نامه است ولی این صلح تا زمانی محترم است که نقض نشود، ولی نقض آن توسط مشرکان به منزله بطلان آن است. و بر این اساس، بعضی از طوایف با بعضی دیگر، پیمان بستند، از جمله: قبیله کنانه با قریش، و قبیله خزاعه با مسلمین پیمان بستند.
ولی طولی نکشید که «قبیله کنانه»، به قبیله «خزاعه» (هم پیمانان اسلام) حمله‎ور شدند، و عده‎ای از آنها را با وضع رقّت بار در بستر خواب کشته، و عده‎ای را اسیر کردند. وقتی این گزارش به پیامبر رسید،[1] آن حضرت از این پیمان شکنی، سخت ناراحت شدند و به همین جهت تصمیم به فتح مکّه را گرفتند، چرا که در جزیره العرب مکّه تنها پایگاهی بود که در دست مشرکان و مخالفان اسلام باقی مانده بود و آن را مرکز کارشکنیهای خود قرار داده بودند، و بدیهی است که می‎بایست این سرزمین مقدس، از لوث وجود مشرکان پاک می‎گردید.
پیامبر اعلام بسیج عمومی کرد، مسلمانان با شور و هیجان به این اعلام، پاسخ مثبت دادند و طولی نکشید که ده هزار نفر مسلمانان مسلّح آماده شدند.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همراه اصحاب و ده هزار نفر مسلمان در ماه رمضان[2] از مدینه به سوی مکّه حرکت کردند حرکت سپاه محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ به قدری منظم و براساس اصول تاکتیک نظامی بود که ده هزار نفر مسلمان همراه پیامبر تا سرزمین «مرّ الظّهران» (چهار فرسخی مکّه) آمدند؛ بدون آن که قریش و مشرکان متوجه حرکت سپاه اسلام بشوند، این حرکت غافلگیرانه و تلاشهای رزمی سپاه مسلمین، رعب و وحشت عجیبی بر دل دشمن افکند.
جالب این که عباس عموی پیامبر که در خفا قبول اسلام کرده بود و در ظاهر در میان مشرکان مکّه بسر می‎برد، و آنها می‎دانستند که او مسلمان است، نقش فعّالی در سرکوب معنوی دشمن داشت. از طرفی اخباری که به ضرر دشمن بود مخفیانه به آنها می‎رساند، و بالعکس اخبار دشمن و مشرکان را به مسلمین گزارش می‎داد.
ابوسفیان که مورد احترام مشرکان اهل مکّه و رئیس آنان بود، وقتی در بیرون مکّه، لشکر اسلام را مشاهده کرد (چنان که چگونگی آن در داستانهای آینده خاطر نشان می‎شود) آن چنان وحشت زده و مرعوب لشکر پر صلابت اسلام گردید که به مکّه برگشت و فریاد زد: «ارتش اسلام کاملاً مجهّز است و به زودی شهر مکّه را محاصره خواهد کرد، بزرگ آنها محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قول داده که هر کس به مسجد الحرام و کنار کعبه رود و یا اسلحه را به زمین بگذارد در امان خواهد بود.»
این پیام، روح مقاومت را از مردم مکّه سلب کرد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با تقسیم نمودن سپاه خود و کنترل دروازه‎ها، شهر مکّه را محاصره نمود، و طولی نکشید که به آسانی مکّه آزاد گردید و تحت تصرّف سپاه اسلام در آمد فقط گردانی که به فرماندهی خالد بن ولید بود با جمعی از مشرکان زد و خوردی نمودند که مشرکان با دادن 28 کشته متواری شدند، و از مسلمانان سه نفر شهید شدند، آن هم به خاطر این که راه را گم کرده بودند و در قسمت پائین مکّه غافلگیر شده و به دست کفّار به شهادت رسیدند.
رسول اکرم و مسلمین وارد مکّه شدند، آن حضرت کنار کعبه آمد، روبروی در کعبه ایستاد و گفت:
«لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ هَزَمَ الْأحْزابَ وَحْدَهُ؛
معبودی جز خدای یکتا نیست، یکتایی که شریک ندارد، او که وعده‎اش را (در مورد پیروزی مسلمین) ادا کرد، و بنده‎اش را یاری فرمود و گروههای مختلف شرک را به تنهایی شکست داد.»
و پس از طواف کعبه و انجام مراسم شکرگزاری، سخنرانی مشروحی برای جمعیت ایراد کرد و سپس خانه کعبه را با کمک علی ـ علیه السلام ـ از لوث بت‎ها پاک نمود، و هر جا که بت و بتکده بود، از بین برد، و اعلام عفو عمومی نمود.
به مردم مکّه فرمود: درباره کردار من با شما، چه فکر می‎کنید گفتند: «مانند کردار یک پدر بزرگ یا برادر بزرگ نسبت به فرزند و برادرش.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَلْیوْمَ لا تَثْرِیبَ عَلَیکُمْ؛ امروز ملامت و توبیخ بر شما نیست.» (همان سخنی که حضرت یوسف به برادران جفا کارش فرمود که در آیه 92 سوره یوسف آمده است.)
و فرمود: اسیر و برده بودید: «اَنْتُمُ الطُّلَقاءَ؛ شما همه آزادید.» یعنی شما که طبق قانون اسلام، می‎بایست اسیر و برده می‎بودید، و سزاوار بود هم چون کالا در بازار به خرید و فروش درآیید، آزاد هستید.
همه را آزاد کرد جز چند نفر معدود را که علت خاصی داشت.
جالب این که در این چند روزی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مکّه بودند، دو هزار نفر از جوانان قریش به اسلام گرویدند و به لشکر اسلام پیوستند و در نتیجه تعداد لشکر اسلام به دوازده هزار نفر رسید.
این است نتیجه صبر و پایداری، اتّحاد و شجاعت و پیروی از رهبری صحیح و جانبازی در راه او.
و به راستی چه فتح بزرگ و شیرینی، که تمام تلخیهای فراوان زندگی مسلمین را به شیرینی مبدّل ساخت. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پس از 21 سال مبارزه و جنگ و پیکار، اکنون به ثمره زحماتش رسید. یک روز او و مسلمین را از زادگاهشان مکّه، بیرون راندند و عده‎ای را کشتند و عده‎ای را آواره نمودند، و اموالشان را غارت کردند، و شکنجه‎ها بر مسلمین روا داشتند، اما امروز پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خشنود است که سرزمین مقدس مکّه را از لوث شرک و طاغوتیان و بتها، پاک نموده، و پرچم توحید را به اهتزاز در آورده و مرکز استراتژی مشرکان را آزاد نموده است بتها همه شکسته و نابود شدند و اگر بتی باقی مانده بود، بت پرستان آنها را در پس خانه‎ها پنهان کرده بودند.
پیامبر مهربان آن همه آزار مشرکان را نادیده گرفت و در سخنرانی فرمود: «اسلام آمد و به برکت آمدنش آن چه را که در زمان جاهلیت بود همه آنها را زیر پایم نهادم (ملغی نمودم) و با آمدن اسلام، داد و ستدها و امور دیگر دوران جاهلیت قطع گردیده و زندگی از نو شروع می‎شود.»[3] این است فتح مبین (که طبق نقل بعضی از مفسّرین) در آغاز سوره فتح می‎خوانیم:
«إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً؛
ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم.»
داستانهایی از فتح مکّه
خواب دیدن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ
سال ششم هجرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مدینه خوابی دید که آن را برای یاران چنین بازگو فرمود:
«خواب دیدم به اتفاق یارانم برای انجام مناسک عمره، وارد مکّه می‎شویم.»
و مطابق بعضی از روایات فرمود:
«خواب دیدم خداوند به من امر کرد که برای مناسک عمره به مکّه بروم.»[4] یارانش همگی از این رؤیا، شادمان شدند.
و نظر به این که بعضی تصوّر می‎کردند تعبیر این خواب در همان سال ششم هجرت واقع می‎شود، ولی مشرکان در آن سال، مانع رفتن پیامبر و یاران او به مکّه شدند، شکّ و تردید در دل افراد ضعیف الایمان به وجود آمد که چرا خواب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعبیر درست نداشته است؟ و منافقین، آشکارا اعتراض کردند که: چرا این وعده، عملی نشد؟!
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آنها فرمود: «مگر من به شما قول دادم که همین امسال تعبیر خواب محقّق می‎شود؟!»
آیه 27، سوره فتح در صدق این رؤیا نازل شد، که صبر کنید طولی نمی‎کشد تعبیر آن، تحقق می‎یابد، آغاز این آیه چنین است:
«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلَنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ؛ خداوند آن چه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام می‎شوید.»[5] ماجرای مانع شدن مشرکان
در ماههای حرام (ذیقعده، ذیحجه، رجب و محرّم) جنگ کردن نزد همه‌ مردم جزیره العرب، حرام بود و اسلام نیز این سنّت را محترم شمرد؛ و پیامبر این ماهها که ماههای آزادی بود، از فرصت استفاده کرده و به تبلیغ اسلام می‎پرداخت.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سال ششم هجرت تصمیم گرفت که به اتفاق مهاجر و انصار و سایر مسلمین به سوی مکّه بروند و در ماه ذیقعده، در مناسک عمره شرکت کنند.
مسلمانان[6] همراه رسول اکرم در «ذی الحلیفه» نزدیک مدینه احرام بستند و با تعداد زیادی شتر برای قربانی، به سوی مکّه حرکت کردند، وضع حرکت پیامبر به خوبی نشان می‎داد که جز عبادت، قصد دیگری (مانند جنگ) ندارد. مسلمانان به اتفاق پیامبر در روستای «حدیبیه» فرود آمدند.
ولی مشرکان و قریش از حرکت مسلمین مطلع شده و راه را بر آنها بستند، و مانع حرکت مسلمانان گردیدند.[1]. و مطابق نقل دیگر قبیله بنی بکر پیمان شکنی کرده، و با کمک قریش به طایفه خزاعه شبیخون زدند و بیست نفر از آنها را کشتند (منتهی الآمال، ج 1، ص 160).
[2]. اول یا دوم رمضان سال هشتم هجرت حرکت کردند دهم رمضان به مکّه رسیدند و روز هفدهم رمضان مکّه به دست مسلمین فتح گشت.
[3]. شرح بیشتر در تاریخ طبری، ج 3، ص 20؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 239 تا 272؛ اعلام الوری، ص 112 تا 118؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 43؛ بحار، ج 21 و… آمده است.
[4]. نور الثقلین، ج 5، ص 150.
[5]. مجمع البیان، ج 9، ص 126.
[6]. که 1400 نفر بودند.
@#@
در صورتی که آنان در این کار، دو سنّت را که قبول داشتند، شکستند: یکی آزادی در ماههای حرام (از جمله ماه ذیقعده) دوم: مانع نشدن از کسی که احرام بسته است.
در این مورد بین مسلمین و مشرکان، کشمکش و گفتگوی بسیار رخ داد که همین امر مقدمه صلح حدیبیه (که فتح بزرگی برای اسلام بود) را پی ریزی نمود و پیمان نامه صلح نوشته شد.
آن گاه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به یارانش دستور داد شترهای خود را در سرزمین حدیبیه قربانی کنند و سرهای خود را بتراشند و از احرام بیرون آیند و به مدینه باز گردند، یاران دستور آن حضرت را اجرا نمودند.
مسلمانان با اندوهی سنگین و دلی پر از غم به سوی مدینه بازگشتند و در حالی که به این وضع معترض بودند.
ولی هنگامی که در راه بودند، مرکب پیامبر سنگین شد و توقف کرد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بسیار شادمان شد و مسلمانان نشاط و شادی را از چهره آن حضرت مشاهده کردند، و همه منتظر دانستن علت بودند که به زودی پیامبر به آنها فرمود: «هم اکنون سوره فتح (چهل و هشتمین سوره قرآن) بر من نازل شد.»[1] صلح حدیبیه، مقدّمه فتح مکّه و پیروزیهای دیگر
صلح حدیبیه یکی از پیروزیهای بسیار بزرگی است که مسلمانان تحت رهبری داهیانه رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دست آوردند. که هم مقدّمه فتح استراتژیکی مکّه و هم دارای پیآمدهای سیاسی و اجتماعی و مذهبی فراوان و عالی بود.
و از آن جا که این صلح پیمانی بین مسلمین و مشرکان، در سرزمین و روستای «حدیبیه» (20 کیلومتری مکّه در راه جدّه که به مناسبت چاه یا درختی که در آن جا بود، به این نام نامیده می‎شد) واقع شده بود، به آن «صلح حدیبیه» گفتند.
صلح حدیبیه، به قدری مهم بود که موجب زمینه سازی پیروزیهای پی در پی دیگر گردید که در روایات متعدد، به عنوان «فتح المبین» معرفی شده است.[2] «زُهری» که از اکابر رجال معروف «تابعین» است می‎گوید: «فتحی بزرگتر از صلح حدیبیه صورت نگرفت، چرا که مشرکان با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در مدت سه سال گروه عظیمی به اسلام گرویدند.»[3] صلح حدیبیه در مدت کوتاهی، موجب فتح خیبر (در سال هفتم هجرت) و سبب و زمینه ساز فتح عظیم مکّه (در سال هشتم هجرت) گردید.
بر همین اساس است که اکثر مفسّران می‎گویند: سوره فتح در مورد «صلح حدیبیه» نازل شد که مقدمه فتح مکّه گردید.
علّامه طبرسی نقل می‎کند: هنگامی که پیامبر از «حدیبیه» بر می‎گشت (و سوره فتح نازل شد) یکی از اصحاب عرض کردند: «این چه فتحی است که ما را از زیارت خانه خدا بازداشتند و جلوی قربانی ما را گرفتند؟»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «سخن بدی گفتی، بلکه این بزرگترین پیروزی ما بود که مشرکان راضی شدند، بدون برخورد خشونت‎آمیز، شما را از سرزمین خود دور کنند و به شما پیشنهاد صلح دهند و با آن همه ناراحتی که قبلاً دیده‎اند، تمایل به ترک تعرّض نشان دهند.»[4] «ویرژیل گیورگیو» دانشمند رومانی درباره «صلح حدیبیه» می‎گوید:
«همان طور که جنگ احد از نظر یک مرد نظامی، شکست نبود، زیرا قشون مکّه نتوانست، قشون اسلام را از بین ببرد و نه کشور اسلام (مدینه) را اشغال نماید. توقّف محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ در «حدیبیه» هم برخلاف آن چه بعضی از تذکره نویسان نوشته‎اند، یک شکست سیاسی به شمار نمی‎آمد، بلکه یک موفقیت سیاسی محسوب می‎شود.
انسان اگر اهل سیاست هم نباشد می‎فهمد که محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ با سیاست خود در «حدیبیه» حریف را مجبور کرد که مطیع سیاست او شود.
قریش آن چنان در حد بالای غرور بودند که هرگز نمی‎خواستند با محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ مذاکره کنند و اگر افرادی را می‎فرستادند، به منظور مذاکره نبود، بلکه به منظور شناسایی وضع مسلمین، و روحیه و قدرت آنها و میزان وفاداری آنها به محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود.» سپس مطالبی می‎گوید که خلاصه‎اش این است:
ولی محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ با مانور بیعت رضوان و… آن چنان عمل کرد که آنها به پای مذاکره آمدند و پیمان نامه‎ای را امضاء کردند که در حقیقت، امضای گسترش اسلام و القای رعب و وحشت در دل مشرکان و در نتیجه زمینه سازی برای شکست قریش بود.»[5] مانور بیعت رضوان
قبلاً در مورد پیمان نامه «صلح حدیبیه» و اهمیت آن سخن گفتیم، ولی یکی از عوامل مهمّی که موجب نوشتن این عهدنامه گردید، ترس و وحشت مشرکان از قدرت مسلمانان بود، آنها در آغاز، این قدرت را باور نداشتند، ولی «بیعت رضوان» در آنها ترس و وحشت ایجاد کرد، و همین امر موجب تسلیم آنها در مورد «صلح حدیبیه» که امتیاز مهمی برای اسلام بود گردید، اکنون به داستان زیر در این رابطه توجه کنید:
هنگامی که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سال ششم هجرت همراه با هزار و چهارصد نفر مسلمانان به قصد انجام مناسک عمره از مدینه به سوی مکّه حرکت نمودند، در نقطه‎ای به نام حدیبیه (20 کیلومتری مکّه) فرود آمدند.
«بدیل بن ورقاء خُزاعی» همراه جمعی از مشرکان به حضور پیامبر رسیدند و با آن حضرت در مورد هدف از آمدنشان مذاکره نمودند، و دریافتند که آن حضرت و همراهانشان برای جنگ و مبارزه نیامده‎اند؛ بلکه (در ماه حرام ـ ذیقعده) برای زیارت و انجام مراسم عمره به مکّه آمده‎اند.
گروه بدیل بن ورقاء به مکّه بازگشتند و به سران مکّه خبر دادند که: «در مورد محمد داوری شتابزده نکنید، او قصد جنگ ندارد و برای زیارت می‎آید…»
سرانجام سران قریش «عروه بن مسعود» را که فرد عاقل و زیرکی بود برای مذاکره به حضور پیامبر فرستادند، او به حضور پیامبر رسید و به مذاکره پرداخت، و رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ همان سخنی را که به بدیل فرموده بود، به او نیز فرمود، عُروه بن مسعود در این مذاکره دریافت که یارا

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید