رجعت از دیدگاه ادیان و مکاتب (2)

رجعت از دیدگاه ادیان و مکاتب (2)

البته این نظریه مربوط به همه اهل سنّت نیست؛ بلکه بعضی از اهل سنّت، مسأله رجعت را پذیرفته اند.
1. در این زمینه روایاتی نقل شده است که دلالت می کند خلیفه دوّم، عمربن خطاب، قائل به رجعت بود. وی معتقد بود روح پیامبر اسلام، روزی به جسد او بازگشت خواهد کرد. در این باره، برای نمونه دو روایت را از کتاب های اهل سنّت ذکر می کنیم.

اَخبرنا یعقوب بن ابراهیم و… اَخبرنی أنس بن مالک قال:
لمّا توفّی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بکی الناس. فقام عمر بن الخطّاب فی المسجد خطیباً فقال:«لا أسمِعَنَّ أحداً یقولُ:« انّ محمّد قد مات» وَلکَّنَهُ أرسَل إلَی موسی بن عمران فلبث عن قومه اربعین لیله: و الله اِنّی لأرجو أن یقطَع ایدی رِجالٍ و أرجُلَهم یزعمون انّه ماتَ»؛
یعقوب بن ابراهیم و … از انس بن مالک نقل می کند:
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت، مردم به گریه افتادند. عمر بن خطاب، در مسجد به پا خاست و گفت: نشنوم کسی بگوید:«محمّد مرده است، روح او نزد خدا رفته است. هم چنان که موسی بن عمران چهل روز از قوم خود جدا بود. به خدا سوگند! امیدوارم پیامبر خود دست و پای مردمی را که می پندارند او مرده است، قطع کند (1)».
نیز در حدیث دیگری، از ابوهریره چنین نقل شده است:
عن أبی هریره قال: لما توفی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قام عمر بن الخطاب … «و الله لیرجعن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کما رجع موسی… »(2)؛
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، عمر بن خطاب ایستاد و گفت:«… به خدا قسم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رجعت می کند؛ همان گونه که موسی بازگشت. »
آنچه قابل تعمّق است، این که منظور عمر از عدم رحلت پیامبر، زنده بودن او نیست؛ زیرا مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امری بود که همه مسلمانان بر آن اطلاع یافته بودند و همه مردم اطراف خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شده و پیکر آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) را می دیدند؛ پس معنا ندارد چیزی را که همه مردم آن را تصدیق می کردند و می دیدند، مورد انکار عمر قرار بگیرد؛ پس غرض عمر از نفی رحلت پیامبر این بود که پیامبر، گر چه از دنیا رفته است، ولی رحلت آن بزرگوار مرگی نیست که بازگشت نداشته باشد.
قضیه غدیر خم، بزرگ ترین گواه بر این مدّعاست، که عمر می دانست پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از این دنیا رحلت می کنند؛ زیرا آن حضرت، در آغاز خطبه، از رحلت قریب الوقوع خود خبر داده بود و عمر هم آن جا حضور داشت و بعد از این روز، بین مردم در محافل و مجالس، قضیه رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح بوده و همه می دانند که آن حضرت، به طور ناگهانی از دنیا نرفته است؛ بلکه در بستر بیماری قرار گرفته بود. صحابه یکی پس از دیگری به عیادت آن حضرت می آمدند و اظهار نگرانی می کردند. از جمله شخص عمر برای عیادت آمد. پس چگونه می توان گفت عمر معتقد به مرگ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود؟
به علاوه، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در واپسین لحظات عمر پربرکت خود، قلم و کاغذ طلب کرد تا برای هدایت مردم بعد از خود، چیزی بنویسد. عمر گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده است. کتاب خداوند نزد ما هست، کفایت می کند.
«قال ائتونی بکتاب اکتب لکم کتابا لا تضلوا بعده! قال عمر:«انّ النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب الله حسبنا»(3)
همچنین قضیه اعتراض امّ سلمه به عایشه، بعد از جنگ جمل که به عایشه گفت:«یادت هست در مسافرتی که من و تو همراه پیامبر بودیم، پدرت و عمر به رسول خدا عرض کردند: ما نمی دانیم شما تا چه زمانی در قید حیات هستید؟ اگر صلاح بدانی برای خود جانشین معرّفی کن. » آن حضرت فرمود:« اگر این کار را بکنم، از او فاصله می گیرید؛ همان طور که بنی اسرائیل از هارون فاصله گرفتند. »
آن دو ساکت شدند و بیرون رفتند، ما دو نفر ماندیم. تو از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدی:«چه کسی را جانشین خود قرار می دهی؟» آن حضرت فرمود:«آن که مشغول پینه زدن به کفش است». نگاه کردیم؛ جز علی، کسی نبود. عرض کردی:«یا رسول الله! به غیر از علی، کسی را نمی بینم. » حضرت فرمود:«بله، هم او است»(4)
بنابراین نمی توان گفت خلیفه دوّم معتقد به رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود بلکه منظور وی، همان بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.
لذا اگر اهل تسنّن این مطلب را بپذیرند، باید قائل به رجعت شوند؛ چنان که خلیفه دوّم معتقد بوده است و اگر نپذیرند، باید قول خلیفه دوّم را رد کنند؛ در حالی که این موضوع، در برخی کتب معتبر آنان آمده است.
2. جلال الدّین سیوطی از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند:
اصحاب الکهف من اعوان المهدی(5)؛ اصحاب کهف در آخر الزّمان، از یاران مهدی هستند.
این رجعت، قطعاً در آخر الزّمان می باشد.
3. ثعلبی یکی از مفسّران اهل سنّت، در کیفیت زنده شدن اصحاب کهف می نویسد:
انّ المهدی یسلّم علیهم فیحییهم الله عزّوجّل؛ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر اصحاب کهف سلام می کند؛ پس خداوند عزیز آن ها را زنده می کند. (6)
4. ابن ابی الدّنیا، یکی از نویسندگان معروف اهل سنّت که کتاب های زیادی در موضوعات مختلف نوشته و از اعتبار بالایی برخوردار است، کتابی تدوین کرده است به نام من عاش بعد الموت (کسانی که بعد از مردن رجعت کرده اند).
ایشان در این کتاب، از صفحه 13 تا 66، شصت و سه مورد را با مشخّصات و ناقلان آن ذکر کرده است و در بخش آخر کتاب، در ملحقات، از صفحه 69 تا 128، شصت مورد دیگر را از کتب مختلف جمع کرده است و در آن کتاب، نوشته رجعت، در امّت های گذشته و نیز در این امّت در موارد متعدّد و زمان های مختلف اتّفاق افتاده است.
ما به همین نشانی، اکتفا کرده و خوانندگان محترم را به کتاب مذکور ارجاع می دهیم.

جعل احادیث
جای تأسف است، منکران رجعت که نتوانستند مقابل این عقیده مقدس، دلیل ارائه کنند، مجبور شدند احادیثی بر عدم رجعت جعل کنند، که در ذیل بیان می شود.
1. عمرو بن اصم گوید:
قلت للحسن بن علی: انّ هذه الشیعه تزعم انّ علیا مبعوث، فقال: کذّبوا ما اولئک بشیعه، لو کان مبعوثا ما زوجنا نساءه و لا قسمنا میراثه(7)؛
به حسن بن علی گفتم:« شیعه، گمان می کند علی مبعوث خواهد شد. » او گفت:« دروغ گفته اند، ایشان شیعه نیستند. اگر قرار باشد علی مبعوث شود، ما با زنانش ازدواج نمی کردیم و اموالش را تقسیم نمی کردیم.»
این مضمون را زمخشری نیز از ابن عباس نقل می کند. (8)
هم چنین احمد بن حنبل، شبیه این مطلب را از عاصم بن حمزه نقل می کند و به حسن بن علی نسبت می دهد. (9)
2. عسقلانی آورده است:
عن جابر قلت لمحمّد بن علی أکان منکم اهل البیت أحد یقرّ بالرّجعه؟
قال: لا(10)؛
از جابر نقل شده که می گوید: به محمّد بن علی [ امام باقر] گفتم: آیا میان شما اهل بیت، کسی هست که به رجعت اعتقاد داشته باشد؟ گفت:« نه».
3. قیل للحسین بن علی (علیه السّلام):«انّ هذه الشیعه تزعم انّ علیا مبعوث قبل یوم القیامه. »
قال: کذب و الله هؤلاء الشیعه.
به امام حسین (علیه السّلام) گفته شد:«گروهی از شیعه گمان می کنند قبل از قیامت، علی (علیه السّلام) مبعوث می شود. » امام فرمود: «به خدا قسم! این شیعه ها دروغ می گویند»(11).

ب. نسبت ناروای غلو به شیعه امامیه
در طول تاریخ تشیع، تهمت های ناروا از سوی نویسندگان و دانشمندان پیرو قدرت طلبان و حاکمان فرصت طلب، بر شیعه امامیه وارد شده است. این، مطلب تازه ای نیست و سابقه آن به بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باز می گردد.
اینان تهمت هایی بر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز روا داشته اند. تا آن جا که هنگام شهادت حضرت علی (علیه السّلام)، مردم از اینکه آن حضرت، در مسجد شهید شده اند، ابراز تعجّب می کردند که علی را به مسجد چه کار؟! قبل از بررسی این موضوع و عقائد اهل غلات، واژه غلو را از نظر لغت و اصطلاح بررسی می کنیم.
ابن اثیر می گوید:« ریشه کلمه غلو، ارتفاع و تجاوز از اندازه در هر چیزی است. »(12)
بعضی، کلمه غلو را به معنای تجاوز از حد و گذشتن از اندازه در هر چیزی می دانند و آن را مرادف با افراط و زیاده روی می گیرند. (13) در لغت نیز کلمه غلو به معنای از حد گذشتن و تجاوز از حد تعریف شده است. (14) علاّمه مجلسی، غلو را چنین تعریف می کند: غلو، گذشتن از حد در دین بوده، ریشه آن بالا رفتن و عبور از قدر و ارزش هر چیز است. (15)
شیخ طوسی در تفسیر آیه (قل یا اهل الکتاب لا تغلو فی دینکم)(16) می گوید:
«غلو به معنای بیرون رفتن از حد به سوی زیادی است: و ضد غلو به معنای تقصیر و تجاوز از حد به سوی نقصان و کمبود است. »(17) علّامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق می نویسد:
غالی کسی را گویند که از حد تجاوز کرده، مرتکب افراط شود. همان طور که در مقابل آن، قالی شخصی را گویند که تفریط و کوتاهی کرده باشد. آیه خطاب دیگر به پیامبر است که به آن بزرگوار دستور می دهد تا از اهل کتاب بخواهد در دین خود مرتکب غلو، افراط و زیاده روی نشوند. (18)
فخر رازی نیز در توضیح کلمه غلو می نویسد:
غلو، ضد تقصیر و معنای آن خروج و خارج شدن از مرز و حد است که همیشه حق و حقیقت در وسط قرار دارد و در دو طرف آن، زیاده روی و کوتاهی است؛ لذا زیاده روی، غلو و کوتاهی کردن، تقصیر محسوب می شود. (19)
امّا غلات چه کسانی هستند و چه عقائدی دارند؟ بنا بر نظر علّامه مجلسی، غلو در چند مورد محقّق می شود:
1. کسی به خدایی و الوهیت پیامبر و امامان معتقد شود؛
2. شریک قایل شدن برای خداوند در معبودیت، پیامبر و امامان را می توان مانند خداوند پرستید؛
3. اعتقاد به این که معصومان مانند خداوند خالق و رازقند؛
4. اعتقاد به حلول خداوند در معصومان یا اتّحاد خداوند با آن ها؛
5. اعتقاد به این که معصومان به طور مستقل، بدون وحی و الهام خداوند، از غیب آگاهاند،
6. اعتقاد به نبوّت امامان؛
7. قایل شدن به این که شناخت امامان، ما را از انجام تکالیف دینی بی نیاز می کند؛
8. اعتقاد به تناسخ ارواح در جسم دیگر. (20)
البتّه غلات، به فرقه های مختلفِ دارای عقاید گوناگون تقسیم می شوند. گروهی به همان رجعتی معتقد هستند که شیعه امامیه به آن اعتقاد دارد. برخی رجعت را همان زنده بودن امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می دانند و برای آن حضرت مرتبه الوهیت قائلند. اینان بازگشت حضرت علی (علیه السّلام) به دنیا را رجعت می دانند.
بعضی غلات، قائل به تناسخ هستند؛ یعنی معتقدند روح همه انسان ها پس از جدا شدن از بدن، به جسم دیگری باز می گردد و مسیر تکامل را همین رجعت های مکرّر می دانند که شخص در زندگی بعدی، نتیجه اعمال خود را که در زندگی گذشته انجام داده است، می بیند. تفصیل این موضوع، در مبحث تناسخ در شبهه نهم خواهد آمد.
حال که نظریه اهل غلو مشخّص شد، جای تأسّف است که برخی دانشمندان، از روی جهل یا تجاهل، عقاید غلات را که شیعه همواره از آن ها بیزاری جسته است، به عنوان عقاید شیعه، بررسی کرده و در ذهن خوانندگان چنین القا می کنند که شیعه، چیزی جز این عقیده نیست. شاید می خواهند با چنین اتّهامی، مذهب شیعه را، مذهبی خرافی و باطل معرّفی کنند و بسیاری از ناآشنایان با این مذهب را منزجر و متنفّر سازند و حال این که شیعه دوازده امامی، همیشه از دستورات امامان معصوم پیروی کرده، انزجار خود را از عقیده غلات و مفوّضه اعلام کرده است.
امام رضا (علیه السّلام) در یک روایت، خصوصیات امام و حوادث بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که جبرئیل به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده است، بیان می فرماید:
ممّا عهد الی النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) جبرئیل (علیه السّلام) من علّام الغیوب عزّوجلّ جمیع الائمه الاحد عشر بعد النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قتلوا بالسّیف … و السّم و قتل کل واحد منهم طاغیه زمانه و جرا ذلک علیهم الحقیقه، لا کما تقوله الغلّاه و المفوّضه- لعنهم الله- فإنّهم یقولون: إنّهم لم یقتلوا علی الحقیقه، و أنّه شبّه للناس امرهم فکذبوا، علیهم غضب الله(21)؛
از چیزهایی که جبرئیل به پیامبر اسلام خبر داده است، این که همه امامان یازده گانه [ غیر از حضرت مهدی ] بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شمشیر و یا زهر به شهادت می رسند و همه را، طاغوت های زمانشان به حقیقت می کشند، نه آن گونه که غلّات و مفوّضه می گویند. خداوند، آنها را از رحمتش دور کند؛ چون آن ها معتقد هستند که ائمّه حقیقتاً کشته نشده اند، بلکه امر آنان برای مردم مشتبه شده است ( و مثل حضرت عیسی (علیه السّلام) به آسمان ها برده شده اند). پس این ها دروغ می گویند و غضب خداوند بر آن ها باد.
فضل از امام صادق (علیه السّلام) سؤال می کند:
یَا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا تَقُولُ فِی قَومٍ مِن شِیعَتِکَ یَقُولُونَ بِهِ. فَقَالَ (علیه السّلام): مَا هَؤُلاَءِ مِن شِیعَتِی وَ أَنَا بَرِیءٌ مِنهُم(22)؛
فرزند رسول خدا؛ چه می فرمایید درباره قومی از شیعیانتان که قائل به زنده بودن ائمّه (علیهم السّلام) هستند. حضرت فرمود: آن ها شیعیان من نیستند و ما از این ها بیزاریم.
امام رضا (علیه السّلام) می فرماید:
الغلاه کفّار و المفوّضه مشرکون من جالسهم أو خالطهم أو خالطهم أو آکلهم أو شاربهم أو واصلهم أو زوّجهم أو تزوّج منهم … خرج من ولایه الله عزّوجلّ و ولایه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایتنا أهل البیت (23)
غالی ها کافرند و مفوّضه ها مشرکند، هر کس با ایشان بنشیند و خلوت کند و بخورد و بیاشامد و بپیوندد و ازدواج کند، از تحت ولایت خداوند و ولایت رسول و ولایت ما اهل بیت، بیرون رفته است. (24)
امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
احذَرُوا عَلَی شَبَابِکُمُ الغُلَاهَ لَا یُفسِدُوهُم فَإنَّ الغُلَاهَ شَرُّ خَلقٍ یُصَغَّرونَ عَظَمَهَ اللَّهِ وَ یَدَّعُونَ الرُّبُوبِیَّهَ لِعِبَادِ اللَّهِ وَ اللَّهِ إِنَّ الغُلاَهَ لَشَرُّ مِنَ الیَهوُدِ وَ النَّصاَرَی وَ المَجُوسِ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا؛(25)
جوانان خود را از غلات بر حذر دارید که فاسد نکنند؛ چون آن ها بدترین خلق خدا هستند. عظمت و بزرگی خدا را کوچک کرده، و برای بندگان خدا به خدایی خوانده است. به خدا قسم! غلات از یهود و نصاری، مجوس و مشرکان بدتر است.
عقیده خرافی و انحرافی میان غلات و مفوّضه، مشهور و رایج بوده است. چه بسا این اندیشه را دشمنان اهل بیت میان مردم گسترش داده و تلاش کرده اند که کشندگان ائمّه (علیهم السّلام) را که از بنی امیه و بنی عبّاس بودند، تبرئه کنند. بنابراین اگر مسأله رجعت را منصفانه بررسی کنیم می بینیم در هیچ یک از ابعاد این مسأله زیاده روی نشده است، تا مصداق غلو باشد؛ چون رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است که از طرف خداوند صورت می گیرد و در قرآن، آیات زیادی دال بر رجعت وجود دارد و همه ادیان آسمانی، به آن اعتراف دارند.
«غلو» در جایی استعمال می شود که مقام و شأنی برای کسی نباشد و ما او را از حد و منزلت واقعی او بالاتر معرّفی کنیم.
ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود:
لا تَرفَعوا عَلیاً فَوقَ ما رفَعهُ الله وَ لا تَضَعوا علیاً دون ما وضعه الله کفی بِعلی أن یقاتل اهل الکّره (26)؛
حضرت علی را از مقام و مرتبه ای که خدا بالا برده است، بالاتر نبرید و از آن مرتبه، پایین تر نیاورید. در فضیلت آن بزرگوار، همین بس که در هنگام رجعت با کافران می جنگد…
در این روایت امام باقر (علیه السّلام) در عین حال که نسبت به غلو، هشدار می دهد، رجعت امام علی را نیز مطرح می کند.
امام باقر (علیه السّلام) در روایت دیگری می فرمایند:
محمّد بنُ یَحیَی و … عَن أبِی الصَّامِتِ الحُلوَانیِ عَن أبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ فَضلُ أمِیرِ المُؤمِنِینَ (علیه السّلام) مَا جَاءَ بِهِ آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَی عَنهُ أنتَهِی عَنهُ جَرَی لَهُ مِنَ الطَّاعَهِ بَعدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الفَصلُ لِمحمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) المُتَقَدِّمُ بَینَ یَدَیهِ کَالمُتَقَدَّمِ بَینَ یَدَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ المُتَفَضِّلُ عَلَیهِ کَالمُتَفَضِّلِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الرَّادُّ عَلَیهِ فِی صَغیِرهٍ اَو کَبیِرَه عَلَی حَدِّ الشِّرکِ باللهِ فَإنَّ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بَابُ اللَّهِ الَّذِی لَاً یُوتَی إلَّاٌ مِنهُ وَ سَبِیلُهُ الَّذِی مَن سَلَکَهُ وَصَلَ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَذَلِکَ کَانَ أمِیرُ المُؤمِنینَ (علیه السّلام) مِن بَعده وَ جَرَی لِلأئمَّهِ (علیه السّلام) وَاحِداً بَعدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أرکَانَ الأرضِ أن تَمیِدَ بِأهلِهَا (27)…؛
فضیلت حضرت علی (علیه السّلام) این است که هر چه آورده به آن عمل می کنم و از هر چه نهی کرده، پرهیز می کنم. اطاعت او پس از رسول خدا، همان اطاعت رسول خدا است؛ هر کس از او جلو افتد، مانند کسی است که از خدا و رسولش جلو افتاده و کسی که بر او برتری جوید، مانند کسی است که بر خدا و رسولش برتری جسته و هر که در امر کوچک یا بزرگی او را رد کند، در حدّ شرک به خدا است؛ زیرا رسول خدا، تنها راه معرفت خدا بود و راهی بود که هر که آن را بپوید، به خدای عزّوجلّ می رسد و حضرت امیر و امامان (علیهم السّلام) یکی پس از دیگری این مقام را دارند. خدای متعال، آن ها را ارکان زمین قرار داده است، تا اهل زمین، آرامش داشته باشند… .
طبق این روایت، اطاعت حضرت علی (علیه السّلام)، اطاعت خدا و رسول است، بنابراین اگر شیعه «رجعت» را بر اساس روایاتی که بخشی از آن ها از علی (علیه السّلام) روایت شده است، بپذیرند نه تنها غلو نکرده، بلکه از کلام علی (علیه السّلام) و سایر امامان (علیهم السّلام) که همان کلام خدا و رسول او است، پیروی کرده است.
بنابراین اگر عقیده به «رجعت» مردگان، در زمان قیام حضرت مهدی، غلو به حساب آید، خلیفه دوّم از نخستین غلو کنندگان خواهد بود که بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: پیامبر بر می گردد.
ناگفته نماند در رابطه با عقاید اهل غلو، در شبهه دهم بحث خواهیم کرد.

ج. رجعت از نظر شیعه
همه ادیان هر کدام به نوع خاص معتقد به رجعت در آخر الزّمان هستند، امّا در این میان، شیعه امامیه به صورت جدّی و بسیار روشن نظریه پردازی کرده است؛ موارد و اهداف آن را کاملاً شفّاف ترسیم کرده و با استناد به قرآن و سنّت دو منبع اصلی اسلام درباره آن روز سخن فراوان گفته اند. بنابراین اعتقاد:
رجعت، بازگشت دو گروه از مردگان مؤمنان محض و کافران محض، پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
از بسیاری آیات و روایات که به آن ها اشاره خواهد شد، دانسته می شود رجعت، عالمی است با ویژگی خاصّ خود که نه مثل عالم دنیا است و نه همانند عالم آخرت، و در عین حال، برزخ هم نیست. علّامه طباطبایی می فرماید:
رجعت از مراتب روز قیامت است؛ اگر چه در کشف و ظهور، پایین تر از روز قیامت می باشد و دلیل پایین تر بودن آن از قیامت، امکان راه یافتن فساد و شر در آن است، به خلاف قیامت که هیچ گونه فساد و شری در آن، راه نخواهد یافت. (28)
همچنین مرحوم علامه از کلام امام باقر (علیه السّلام) که ایام الله را سه روز ظهور، رجعت و قیامت معرفی فرموده است، چنین برداشت کرده است که با وجود آن که رجعت، در همین دنیای مادّی اتّفاق خواهد افتاد، امّا مقیاس هایی که در آن روز بزرگ به وقوع خواهد پیوست، آن را به کلّی از نحوه حیات در زمان ما جدا خواهد کرد و بدون شک، امروزه تبیین زوایای آن، کاری بس مشکل خواهد بود؛ همان طور که حقیقت معاد، همچنان از اسرار است.
امام صادق (علیه السّلام) یکی از شرایط ایمان را، اعتقاد به رجعت دانسته چنین می فرماید:
من اَقَر بسبعه اشیاء فَهو مؤمن … و منها الایمان بالرّجعه؛(29)
هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است که یکی از آن ها، ایمان به رجعت است.
اعتقاد به رجعت در طول اعتقاد به توحید و همانند آن، از ضروریات به شمار می آید و نزد شیعه، از جایگاه بسیار والایی برخوردار است که برخی احادیث، انکار کننده رجعت را، از دایره تشیع خارج می داند. امام صادق (علیه السّلام) فرموده است: لیس منّا من لم یؤمن بکرّتنا؛ از ما نیست کسی که ایمان به بازگشت ما ندارد. (30)
با دقّت در عبارت :«بازگشت ما» در می یابیم که حضرت صادق (علیه السّلام) با جمعی از ائمّه یا همه آنان در رجعت باز می گردند.
در این روایت، امام صادق (علیه السّلام) اعتقاد به رجعت را یکی از ویژگی های فکری شیعه معرّفی کرده و از منکران آن برائت می جوید.
شیخ مفید در توضیح کلام امام صادق (علیه السّلام) می نویسد:
و امّا قوله (علیه السّلام) من لم یؤمن برجعتنا فلیس منّا فإنّما اراده بذلک ما یختصّه من القول به فی أن الله تعالی یحیی قوما من أمّه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد موتهم قبل یوم القیامه، و هذا مذهب یختصّ به آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) (31)
امّا قول معصوم (علیه السّلام) که فرموده:«هر کس قائل به رجعت ما نباشد، از ما نیست. » همانا از آن، مسأله رجعت را اراده کرده که عبارت است از این که خداوند گروهی از امّت محمّد (علیه السّلام) را پس از مردن، قبل از روز قیامت، زنده می کند و این، عقیده ای است ویژه آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)
و جای دیگر می گوید:
و الرّجعه إنما هی لممحضی الإیمان من أهل الملّه و ممحضی النّفاق منهم دون من سلف من الأمم الخالیه. (32)
همانا رجعت، برای مؤمنان محض و منافقان محض از امّت اسلام خواهد بود، نه برای کسانی که از امّت های گذشته بوده اند.
مرحوم شیخ مفید، دلیلی بر مدّعای خود که رجعت محدود به امّت اسلامی است، ارائه نکرده است؛ بلکه دلیل بر عمومیت رجعت کنندگان، دلالت دارد. اینک آن دلایل، به طور خلاصه بیان می شود:
1. خداوند در قرآن می فرماید:( وَ یَومَ نحَشُرُ مِن کُلّ أمَّهٍ فَوجًا)؛ از هر امّتی گروهی را برمی انگیزیم.
2. روایت مفضل بن عمر است که می گوید: «پانزده نفر از قوم موسی، هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون با حضرت قائم رجعت می کنند».
در مقاله های بعد، این آیه و روایات و همچنین نظریه برخی از اندیشمندان اسلامی مورد بحث قرار می گیرد.
نیز علامه طباطبایی می گوید:
الحشر لیس مقصورا، علی الامه الاسلامیه بل افواجا من امم شتّی(33)؛
رجعت محدود به امّت اسلامی نیست؛ بلکه از امّت های مختلف گروه- هایی باز می گردند.
به هر صورت اعتقاد به رجعت، یک تفکّر و اندیشه فعّال و مخالف با ظلم و ستم در طول تاریخ بوده است.

پی نوشت ها :
1. الطبقات الکبری، ج2، ص 266؛ سیره ابن هشام، ج4، ص 305؛ تاریخ طبری، ج2، ص 233.
2. الدر المنثور، ج2، ص 81.
3. صحیح مسلم، ج5، ص 76؛ صحیح بخاری، ج1، ص 36؛ مسند احمد، ج1، ص 336؛ این مضمون با اختلاف مختصری در عبارات، در کتب دیگری نیز آمده است از جمله : الطبقات الکبری، ج2، ص 242؛ فتح الباری، ج8، ص 102.
4. شرح نهج البلاغه، ج6، ص 218؛ شرح خطبه، 79؛ سنن ابن ماجه، ج5، ص 592؛ حدیث 3715 باب 20؛ مناقب علی بن ابی طالب.
5. الدر المنثور، ج4، ص 215.
6. ثعلبی، ج6، ص 157.
7. المطالب العالیه، ج3، ص 98.
8. کشّاف، ج4، ص 14.
9. مسند احمد، ج1، ص 148.
10. التشیع، محمّد البنداری، ص 227.
11. همان، ص 227.
12. النهایه، ج3، ص 382.
13. لسان العرب، ج15، ص 131-132.
14. مفردات راغب، ص 377؛ مجمع البحرین، ج2، ص 327.
15. مرآه العقول، ج11، ص 142.
16. سوره مائده: 77.
17. تبیان، ج6، ص 593.
18. المیزان، ج6، ص 593.
19. مفاتیح الغیب، ج12، ص 411.
20. بحارالأنوار، ج25، ص 336.
21. عیون اخبار رضا، ج2، ص 193.
22. علل الشرایع، ج1، ص 225.
23. عیون اخبار رضا، ج1، ص 203.
24. مفوضه به دو طائفه گفته می شود:1. گروهی که معتقدند خداوند حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خلق کرده و تدبیر جهان و امور مخلوقات را به او سپرده و او هم به حضرت علی (علیه السّلام) و عاقبت به دیگر ائمه واگذار شده است. 2. طائفه ای از مسلمانان که عقیده دارند انسان در مقام عمل، مستقل است و قائل به اختیار مطلق هستند که «معتزله » گفته می شود. در مقابل کسانی که انسان را در مقام عمل، مجبور می دانند که همان جبریه هستند؛ مثل اشاعره.
25. سفینه البحار، ج2، ص 324؛ بحارالانوار، ج25،ص265؛ امالی طوسی، ص 650.
26. الإیقاظ، ص 361.
27. کافی، ج1، ص 197.
28. تفسیر المیزان، ج2، ص 109.
29. بحارالأنوار، ج53، ص 121؛ وسائل الشّیعه، ج2، ص 240.
30. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 4-8؛ بحارالانوار، ج53، ص 95.
31. المسائل السّرویه، سلسله مؤلفات الشیخ المفید، ج7، ص 32.
32. همان، ص 35.
33. المیزان، ج5، ص397.
منبع مقاله :
محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید