دو. روایات عدم جواز تا هنگام ظهور
محمد بن زیاد ازدی از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) درباره امام غایب(علیه السلام) نقل کرده است: «…تَخْفَی عَلَی النَّاسِ وِلادَتُهُ وَ لا تَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِیتُهُ حَتَّی یظْهِرَهُ اللَّهُ فَیمْلا الارْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛1 «…کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آنها روا نیست، تا آن گاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را از عدل و داد آکنده سازد؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد».
عبدالعظیم حسنی گوید: … امام هادی(علیه السلام) فرمود: «… وَ مِنْ بَعْدِی ابْنِی الْحَسَنُ فَکَیفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قُلْتُ وَ کَیفَ ذَلِکَ قَالَ لانَّهُ لایرَی شَخْصُهُ وَ لا یحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّی یخْرُجَ فَیمْلا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا…»؛2 « … و پس از من پسرم حسن است و مردم با جانشین او چگونه باشند؟ گفتم: فدای شما شوم برای چه ؟ فرمود: زیرا شخص او را نمی بینند و بردن نام او روا نباشد؛ تا آنکه قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید…».
سه. روایات جواز بدون بیم خطر
در این دسته از روایات، به علت نام نبردن حضرت اشاره شده است. در این صورت اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهی نیز ساقط است.
امام باقر(علیه السلام) در جواب ابوخالد کابلی ـ که از نام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرسیده بود ـ فرمود: «…سَأَلَتنی وَاللَّهِ یا اَبا خالِدِ عَنْ سُؤالٍ مُجْهِدٍ، وَلَقَدْ سَأَلْتَنی عَنْ اَمْرٍ ما کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً وَ لَوْ کُنتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لَحَدَثْتُکَ، وَلَقَدْ سَألْتَنی عَنْ اَمْرٍ لَوْ اَنَّ بَنی فاطِمهَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلی اَنْ یقْطَعُوهُ بَضْعَهً بَضْعَهً»؛3 «به خدا سوگندای اباخالد! پرسش سختی پرسیدی که مرا به تکلیف و زحمت میاندازد؛ همانا از امری سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفتهام و ] اگر آن را به کسی گفته بودم، مسلماً، به تو میگفتم. همانا تو از من چیزی را سؤال کردی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند».
از روایت یاد شده استفاده میشود که اگر ضرر و خطری بر آن حضرت به وجود نیاید، دانستن و نقل نام آن حضرت، بدون اشکال است.
از خود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی آمده است: «…فَاِنَّهُمْ اِنْ وَقَفُوا عَلَی الاِسْمِ اَذاعُوهُ وَاِنْ وَقَفُوا عَلَی المَکانِ دَلُّوا عَلَیهِ»؛4 «پس به درستی که آنان اگر اسم را بدانند، آن را رایج ساخته و اگر بر مکان آگاهی یابند، آن را نشان خواهند داد». شیخ حر عاملی(ره) ذیل این روایت نوشته است: این دلالت می¬کند بر اینکه نهی اختصاص به ترس و ترتب مفسده دارد.5
بنابراین، این دسته از روایات، دایر مدار ترس و تقیّه است و با منتفی شدن آن، حرمت نام بردن نیز منتفی خواهد شد.
چهار. روایات جواز نام بردن
بی گمان در روایات فراوانی وقتی سخن از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، به میان آمده، به نام آن حضرت تصریح شده است. در اینجا به بعضی از این روایات، اشاره میشود:
4ـ1. روایاتی که قبل از ولادت ایشان، به نام مبارک آن حضرت اشاره کرده است:
4ـ1ـ1. شیخ صدوق(ره) در کمال الدین و تمام النعمه از حضرت علی(علیه السلام)، نقل کرده است: رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) ، نام امامان بعد از حضرت علی(علیه السلام) را یکی پس از دیگری برای آن حضرت برشمرد، تا اینکه فرمود: «…مَهْدِی اُمَّتی مُحَمَّدٌ الَّذی یمْلا الارْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً…»؛6 «مهدی امتم [در میان ایشان] محمد است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد…»
4ـ1ـ2. حضرت علی(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده که ضمن بردن نام ائمه دوازدهگانه(علیهم السلام)، فرمود: «…فَاِذا حَضَرَتْهُ (الحسن) الوَفاهَ فَلْیسلِمْها اِلی اِبْنِهِ مُحَمد…»؛7 «پس هنگام رحلت حسن آن را تسلیم به فرزندش محمد میکند…».
4ـ1ـ3. در الفضائل نیز شبیه این روایت آمده و تصریح به نام «محمد» شده است.8
همچنین در الاحتجاج طبرسی، از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده است که فرمود: از جبرئیل شنیدم: «…ثُمَ اِبْنهُ القائِمُ بِالحَقِ مَهْدی اُمتی مُحمد بن الحَسَنِ صاحِبِ الزَّمان…»؛9 «…سپس فرزندش قائم به حق، مهدی امتم، محمد بن حسن صاحب الزمان…».
4ـ1ـ4. در کلام امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به این نام، اشاره شده است؛ چنان که شیخ صدوق(ره) در کمال-الدین و تمام¬النعمه آورده است: حضرت علی(علیه السلام) بر فراز منبر درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمود: «…لَهُ اِسْمانِ: اِسْمٌ یخْفی وَاِسْمٌ یعْلَنُ، فَاَمّا الَّذی یخْفی فَأَحْمَدُ، وَاَمَّا الَّذی یعْلَنْ فَمُحَمَّدٌ…»؛10 «برای او دونام است: یکی نهان ودیگری آشکار؛ اما نهان احمد و نام آشکار محمد است».
4ـ1ـ5. از موارد دیگری که قائلان به جواز نام بردن حضرت، بدان اشاره کردهاند، حدیث لوح حضرت زهرا(علیها السلام) است. در قسمتی از این لوح ـ که هدیهای از طرف پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به حضرت زهرا (علیها السلام) بود ـ آمده است: «…وَاُکْمِلُ ذلِکَ بِاِبْنِهِ مُحمد رَحْمَهً لِلْعالَمینَ عَلَیهِ کَمال مُوسی وَبَهاءُ عیسی وَصَبْرُ اَیوبُ…».11 «… و اوصیا را به وجود فرزندش محمد- رحمت برجهانیان- تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی(علیه السلام) و بهاء عیسی(علیه السلام) و صبر ایوب(علیه السلام) را دارا است…».
4ـ1ـ6. شیخ صدوق(ره)، قسمت مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را این گونه آورده است: «…اَبُوالقاسِمِ مُحَمدُ بْنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَّهُ اللَّهِ تَعالی عَلی خَلْقِهِ…»؛12 «… ابو القاسم همو حجت خداوند متعال بر بندگان است…».
خود جابر نیز در مواردی تصریح کرده که از حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آن لوح، به عنوان محمد یاد شده است.
4ـ1ـ7. امام باقر(علیه السلام) نیز در ذیل آیه شریفه: اِنَّ عِدَهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اِثْنا عَشَرَ…13 یک یک نام ائمه را برد تا اینکه فرمود: «…وَاِلی اِبْنِهِ الحَسَن وَاِلی اِبْنِهِ مُحَمَّد الهادی المَهْدی، اِثْنا عَشَرَ اِماماً…»؛14 «و به فرزندش حسن و به فرزندش محمد هدایت کننده هدایت شده، دوازده امام هستند».
4ـ1ـ8. از امام صادق(علیه السلام) نیز در مواردی هنگام معرفی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نام «محمد» تصریح شده است؛ چنان که میفرماید: «الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدی هُوَ المَهْدِی، اِسْمُهُ مُحمد وکْنْیتُهُ اَبُوالقاسِمِ یخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ یقالُ لِاُمِّهِ صَقیل»؛15 «خلف صالح از فرزندانم مهدی است. نامش محمد و کنیهاش ابوالقاسم، در آخرالزمان خروج میکند و مادرش صقیل نامیده میشود».
شیخ صدوق(ره) شبیه این روایت را در کمال الدین و تمام النعمه آورده است.16
4ـ1ـ9. امام صادق(علیه السلام) وقتی خواست در جواب زید شحام نام امامان معصوم(علیهم السلام) را برشمرد، فرمود:
«نَحْنُ اِثْنا عَشَرَ – هکذا – حَوْلَ عَرْشِ ربِّنا جَلَّ وَعَزَّ فِی مُبتدَءِ خَلقنا اَوَّلِنا محمد وَاَوْسَطُنا مُحمد وآخِرنا مُحمدٌ»؛17 «ما دوازده تن بدین گونه (اشاره با دست به صورت دایره) از آغاز آفرینش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشتهایم، نام اوّلین فرد ما محمد و نفر میانه محمد و آخرین فرد ما نیز محمد است».
4ـ1ـ10. از امام عسکری(علیه السلام) در موارد فراوانی نقل شده که به نام آن حضرت تصریح کرده است. زمانی که مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ایشان حامله شد، امام عسکری(علیه السلام) به او فرمود: «سَتَحْمِلینَ ذَکَراً وَاِسْمُهُ محمد وَهُوَ القائِمُ مِنْ بَعْدی»؛18 «تو حامل پسری هستی که نامش محمد است و او قائم پس از من است ».
همچنین آن حضرت در ضمن حدیثی فرمود: «…اِبْنی مُحمد، هُوَ الاِمامُ والحُجَّهُ بَعدی مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْهُ مات مِیتهً جاهِلیهً…»؛19 « فرزندم محمد، او است امام و حجّت پس از من، هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است».
4ـ2. گروه دوم شامل سخنانی است که پس از ولادت ایشان، از آن حضرت با نام محمد یاد کردهاند:
4ـ2ـ1. ابراهیم کوفی، نقل کرده است که امام عسکری(علیه السلام) گوسفندی سربرید و برای من فرستاد و فرمود: «هَذا مِنْ عَقیقَهِ اِبنی مُحمد»؛20 «این بخشی از عقیقه فرزندم محمد است».
4ـ2ـ2. محمدبن یعقوب کلینی(ره) از احمد بن محمد بن عبداللَّه، ضمن روایتی نقل کرده است: «…وَ وُلِدَ لَهُ (ابی محمد) وَلَدٌ سَمَّاهُ مُحمد…»؛21 «برای او (امام عسکری(علیه السلام)) فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نامید».
4ـ2ـ3. شیخ طوسی(ره)، در کتاب الغیبه در بخشی از یک حکایت نقل کرده که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با عنوان «محمد بن الحسن» از خود نام برده است.22
4ـ2ـ4. از ابی غانم خادم نقل شده است: «وُلِدَلابی مُحَمد مَوْلُودٌ فَسَماهُ مُحَمَّداً و…»؛23 «برای ابو محمد (امام عسکری(علیه السلام)) فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نام نهاد و…».
4ـ2ـ 5. شیخ صدوق(ره)، به نقل از عبدالله سوری، در ضمن داستانی از ملاقات با حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت صغرا، نوشته است: «…پس دیدم جوانانی را که در برکه، آب بازی میکردند. جوانی بر سجادهای نشسته بود و آستین لباس خود را مقابل دهان قرار داده بود. پس گفتم: این جوان کیست؟ گفتند: محمد بن الحسن است و شبیه پدرش بود…».24
5ـ2ـ6. در کمال الدین و تمام النعمه ضمن بیان سرگذشت مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آمده است: «…وَعَلی قَبْرِها مَکْتُوبٌ عَلَیهِ هَذا قَبْرُ اُمِّ مُحَمَّدٍ»؛25 «و بر آرامگاه او نوشته شده بود، این قبر مادر محمد است».
با توجه به اینکه از ایشان به عنوان «ام محمد» یاد نشده تا گفته شود لقب ایشان بوده است؛ بنابراین دلیل برای جواز نام بردن نام خاص آن حضرت است.
پی نوشت ها:
1 . شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، 2، ص368، ح6 .
2 . همان، ص379، ح1.
3 . نعمانی، الغیبه، ص288، ح2 و نیز ر.ک: محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبه، ص333، ح288.
4 . کتاب الغیبه، ص364، ح331.
5 . وسائل الشیعه، ج16، ص240.
6. شیخ صدوق(ره)؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص284، ح37.
7. محمد بن حسن طوسی(ره) ؛ کتاب الغیبه ص150، ح111.
8. ابن شاذان، الفضایل، ص158.
9 . شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص68، ح34.
10. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص653، ح17؛ ر.ک: اعلام الوری، ص465؛ وسائل الشیعه، ج16، ص244.
11. شیخ کلینی، کافی، ج1، ص527، ح3.
12. کمال¬الدین و تمام النعمه، ج1، باب 27.
13. سوره توبه(9)، آیه 36.
14. محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبه، ص149، ح110.
15. کشف الغمه، ج2، ص475.
16. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص334، ح4.
17. نعمانی، الغیبه، ص85، ح16.
18. کشف الغمه، ج2، ص475.
19. همان، ج2، ص409، ح9.
20. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص432، ح10.
21. کافی، ج1، ص329، ص514.
22. ر.ک: کتاب الغیبه، ص269، ح234.
23. وسائل الشیعه، ج16، ص243، ح21467.
24. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص441، باب 43، ح13؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص959.
25. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص431، ح7.
نویسنده:خدامراد سلیمیان
درسنامه مهدویت1-ص204 تا ص210