شهید آیت الله سعیدی از مبارزه تا شهادت

شهید آیت الله سعیدی از مبارزه تا شهادت

نویسنده:مقصود رنجبر

مقدمه

دهه 1340 از جهات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جائز اهمیت فراوان در تاریخ تحولات کشور است. بررسی وضعیت سیاسی و اجتماعی این دهه، ضمن آن که زمینه های تکوین جهت گیری های منجر به انقلاب اسلامی را نزد نیروهای فعال روشن می سازد، شناخت واقع بینانه ای را از روابط این نبردها با یکدیگر و نسبت به خط اصلی نهضت پدید می آورد. مهم ترین بحرانی که شاه را بعد از سال 1332 سراسیمه ساخت و اعتقاد او را به « کسب قدرت مطلقه » مضاعف گردانید، قیام عمومی 15 خرداد 1342 بود. این حرکت، حکومت را به این جمع بندی رساند که نوسازی و احیای سنت های شاهنشاهی و ناسیونالیسم غیر مذهبی، با وجود و حضور رهبران مذهبی، به ویژه با حضور اشخاصی نظیر امام خمینی (ره)، ممکن نخواهد بود، از این رو رژیم پس از شدت عمل در برابر قیام پانزدهم خرداد که به کشتار وسیع مردم و سرکوبی روحانیون منجر شد، رهبران اصلی نهضت، به ویژه حضرت امام (ره) را دستگیر، زندانی و محصور گردانید و چاره کار را در این دید که فضای سیاسی جامعه بسته و تحت فرمان شاه باشد. رفتار سیاسی رژیم در این سال ها، بر اعمال شدت و خشونت مبتنی بود و از این زمان به بعد تمام کارگزاران رژیم پهلوی به عاملان سیاستی تبدیل شدند که در آن فقط شاه آمر و تصمیم گیرنده بود.
از سوی دیگر دهه چهل نقطه عطف شکل گیری مبارزات مردمی به رهبری امام خمینی است. با نگاهی به شرایط دهه چهل به خوبی در می یابیم که هم شاه به این نتیجه رسیده بود که باید به سمت اقتدار و حکومت فردی حرکت کند و هم امام خمینی شرایط آغاز یک انقلاب بنیادین را فراهم می دید، از این رو، دهه چهل سرآغاز تضادها و چالش ها بود. این تضاد با وقوع قیام 15 خرداد سال 1342، محمدرضا را به سوی رویکرد بسته نگاه داشتن جدی فضای سیاسی جامعه سوق داد تا در سایه برخورداری از حمایت غرب، به ویژه آمریکا، بقای سلطنت خاندان پهلوی تضمین شود. رژیم شاه در طول یک دهه، برنامه های خود را پیش برد، بر اصول شش گانه انقلاب سفید، در مراحل مختلف، اصل های دیگری را افزود و در نهایت آن را به 17 اصل رساند و اصلاحات ارضی را مطابق میل خود اعمال کرد، مستشاران آمریکایی را به ایران آورد و افرادی چون « امیر عباس هویدا » را بر مسند قدرت و دولت نشاند، انقلابیون را سرکوب کرد، رهبران مذهبی را تهدید، دستگیر و گاه تطمیع ساخت، روابط دوستانه ای را با دولت های غربی، به ویژه آمریکا برقرار ساخت، به تدریج به سمت ژاندارم منطقه شدن، حرکت کرد، با اسرائیل مراودات دوستانه، ولی محتاطانه و مخفیانه ای را شروع کرد و در پایان دهه چهل به ثروت های هنگفت نفتی نیز دست یافت، ولی از سوی دیگر، جامعه را به سمت فساد و مظاهر کاذب تمدن غرق سوق داد و به احیای اندیشه کهن پارسی همت گماشت. در واقع، دو شاخصه « استبداد » و « مذهب زدایی » حکومت پهلوی، دو عامل اساسی تقابل و رویارویی نیروهای مذهبی و ملی و حتی غیر مذهبی با رژیم بودند. این سیاست ها موجب به حرکت درآمدن نیروهای مخالف گردید و در واقع حرکت این نیروها معلول آن سیاست ها بود. شاگردان و پیروان امام (ره) در مدت تبعید ایشان که تا دوازدهم بهمن 1357 به طول انجامید، مبارزه و مخالفت با رژیم را به انحای مختلف ادامه دادند و به آن استمرار بخشیدند. این گروه از روحانیون که مسئولیت های اساسی را در تهران، قم و شهرستان های بزرگ به عهده داشتند، به دو دسته تقسیم شدند که هر کدام مقوم دیگری بودند، 1. گروه نخست به مبارزات فکری و فرهنگی روی آوردند و نهضت سیاسی امام را با نهضت علمی و فرهنگی آمیختند. این افراد، در دهه چهل به طرق مختلف به مبارزات و فعالیت های خود ادامه دادند و بخشی از بار عظیم نهضت را به دوش کشیدند. آنان زمینه های ذهنی و فکری و عقیدتی انقلاب را تسهیل نمودند و به سیر انقلاب سرعت و شتاب بخشیدند. شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر مفتح و شهید دکتر باهنر از نمونه های سرشناس این گروه هستند. میان این دسته و حضرت امام (ره) رابطه عمیق فکری و سیاسی حاکم بود، به طوری که امام (ره)، در اغلب موارد، دیدگاه های آن ها را در تعیین مسیر مبارزه، مهم و اساسی می شمرد.
2. گروه دوم کسانی بودند که به کارزار سیاسی و انقلابی وارد شدند. این عده در سراسر کشور ارتباطی زنجیره ای را ایجاد و رابطه مخالفان رژیم را با هم تسهیل کردند. مرحوم آیت الله طالقانی، آیت الله خامنه ای، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، شهید سعیدی و… نمونه های بارز این دسته بودند. دراین سال ها، روحانیون مبارز، تحت بیشترین فشارها قرار داشتند و اغلب آن ها یا در تبعید بودند، یا در زندان به سر می بردند و یا به دلیل تعقیب از سوی ساواک و نیروهای امنیتی، به صورت مخفی زندگی می کردند و به زمینه سازی برای بیداری مردم، هوشیاری نیروهای سیاسی و ایجاد وحدت و تعامل میان نیروهای مذهبی و سیاسی مشغول بودند. این حرکت ها و فعالیت ها، در دهه 1340، هر چند افت و خیز داشت، هیچ گاه به طور کامل متوقف نشد و هر بار به طریقی تداوم یافت.
آیت الله سعیدی در فرایند انقلاب اسلامی در زمره این گروه بود. در واقع این گروه شاگردان امام بودند و برای خلع پهلوی از قدرت، به فعالیت سیاسی گسترده روی آوردند. امام خمینی بر این باور بود که خط مرجعیت در گذشته چندان خوب عمل نکرده است. امام درنامه ای که به شهید سعیدی نوشته اند، آشکارا به این موضوع اشاره کرده اند: « سلف صالح ما فرصت عجیبی را درموقع رفتن سلف خبیث از دست داده اند و پس از آن هم فرصت هایی بود و از دست ر فت تا این مصیبت ها پیش آمد ».

ویژگی های شخصیتی شهید سعیدی

چنان که گفته شد دردهه چهل، نیروهای مبارز در آن شرایط سخت دست از مبارزه برنداشتند و با وجود تردیدهای جدی در آن مقطع و تقسیم شدن نیروها به گروه های مختلف، هیچ عاملی نتوانست درنگی در مبارزات برخی از مخالفین رژیم ایجاد کند. شهید سعیدی درچنین فضای مبهم و پر اضطرابی به مبارزه خود ادامه دا و در واقع به نوعی فداکاری کرد. از زمانی که امام رااز ایران تبعید کردند، اقدامات سختگیرانه رژیم دو چندان شد و در عین حال در درون حوزه هم نیروهای مخالف با مبارزه، بر تردیدها می افزودند، در چنین شرایطی، فشار دو جانبه ای بر مبارزان وارد می شد و تحمل این فشارها و ادامه مبارزه، فداکاری بزرگی بود. شهید سعیدی با وجود افق های بسیارم مبهم مبارزه، چنین فداکاری ای را به جان خرید. در واقع پیشرفت مبارزه درچنین مقاطعی جز از طریق فداکاری افرادی چون وی ممکن نبود. باید گفت که مرحوم سعیدی چنین روحیه مبارزی را بیش از هر چیز مرهون امام بود و هیچ یک از شخصیت های حوزه به میزان امام در تکوین شخصیت وی، به ویژه از بعد سیاسی اثر گذار نبودند. به جرئت می توان گفت که اگر شهید سعیدی از محضر درس امام بهره نبرده بود، هیچ گاه این روحیه مبارز را نداشت، البته بخشی از این روحیه هم اساسا به روحیه منتقد وی باز می گردد. تا حدی که به اذعان بسیاری از همدوره ای هایش، بیشترین اشکالات را در مجلس درس مطرح می کرد.
بنا به نقل مرحوم علی دوانی، وی از طلابی بود که همواره با اساتید وارد مباحثه می شد. این موضوع هم در درس « خارج » آیت الله بروجردی و هم در درس « خارج » امام (ره) وجود داشته است. با این همه، ایشان از لحاظ علمی، خود را شاگرد و به لحاظ سیاسی هم مرید امام می دانست.
وی هم از نظر علمی و هم از جنبه سیاسی انسان بسیار شجاعی بود و در شرایطی که بسیاری حتی جرئت شنیدن نام امام را هم نداشتند، او با صراحت در بالای منبر، نام ایشان را مطرح می کرد. او بر خلاف بعضی معتقد بود که باید با رژیم برخورد مستقیم کرد تا هم ماهیت رژیم افشا شود و هم ترس مردم از بین برود، البته برای تحقق این هدف صرفا به موارد فوق بسنده نمی کرد و از هر فرصتی برای آموزش مردم استفاده می کرد. نکته جالب این است که بر آموزش زنان هم تاکید ویژه ای داشت و این امر در شرایط حاکم بر جامعه آن روز ایران، بسیار غریب و البته نوآورانه بود. به تعبیر خود وی در نامه ای به امام: « اگر نیمی از جامعه را زنان تشکیل می دهند، نیم دیگر که مردها باشند، باید در دامن آن ها پرورش یابند. اگر زن های ما ساخته نشوند، رشد نکنند، رشد فکری و عقلی پیدا نکنند، یقینا مردا هم نمی توانند ساخته شوند. دامن با تقوا از ضروریات یک مادر است که می تواند مردان لایق و بزرگی را پرورش و به جامعه تحویل دهد. »

دیدگاه های سیاسی و اجتماعی و مبارزات

محور اصلی بیانات شهید سعیدی مبارزه با رژیم پهلوی و استعمار است. مخالفت وی با رژیم شاه به سه دلیل اساسی است: اول آن که آیت الله سعیدی رژیم پهلوی را یک رژیم ظالم می دانست، دوم آن که آن را عامل فساد و فقر و بی عدالتی در جامعه می دانست و به عیاشی های حکام و عمال آن ها در کنار فقر و بیچارگی مردم به شدت معترض بود و سوم این که رژیم شام را رژیمی وابسته به کشورهای بیگانه، به ویژه آمریکا می دانست. شهید سعیدی گاه آشکار و گاه با کنایه، رژیم را مورد حمله قرار می داد. وی به شدت به آمریکایی ها، اسرائیلی ها و یهودیان، بدبین و حساس بود و اساسا استعمار را که اینک در راس آن ها آمریکا قرار دارد، عامل عقب ماندگی کشورهای اسلامی می دانست. در عین حال رژیم به دلیل وابستگی شدیدی که به آمریکا داشت، از هر گونه انتقاد از‌آمریکا واهمه داشت و به شدت نگران می شد و شهید سعیدی هم به خوبی به این نقطه ضعف رژیم پی برده بود و همواره آمریکا و اسرائیل را به باد حملات خود می گرفت، اوج این حملات در جریان کنسرسیوم سرمایه گذاری آمریکا در ایران بود. وی مبارزه با استعمارگران را برای همه واجب می دانست. هم چنین لبه تیز حملات خود را متوجه رژیم اسرائیل می کرد، رژیم شاه را به دلیل برقراری رابطه آشکار و پنهان با آن رژیم، مورد سرزنش و نکوهش قرار می داد، با اطلاع از روابط پنهانی رژیم با اسرائیل،‌هر گونه معامله ای را با اسرائیل حرام و هدف نهایی یهودیان را نابودی مسلمانان و اسلام می دانست. وی برای مبارزه با رژیم اسرائیل از سمبل های تاریخی اسلام مثل صلاح الدین ایوبی بهره می برد.
مورد دیگری که شهید سعیدی بر آن تاکید داشت، نبود آزادی بیان در ایران بود. وی به شدت از نبود آزادی عقیده و سرکوب سیاسی رژیم انتقاد می کرد:
« امروزه اظهار عقیده در تمام کشورهای دنیا آزاد است به جز در کشور فساد پرور و جنایت خیزما »
وی بر رسالت تاریخی روحانیت در مبارزه با ظلم و جور تاکید داشت و آن را تداوم راه انبیاء و ائمه معصومین می دانست. به نظر وی در طول تاریخ، روحانیون، پیش قراولان مبارزه در راه ارزش های انسانی عدالت و حریم دین بوده اند، بنابراین بر روحانیت است که مردم را از آن چه در جامعه می گذرد، مطلع گرداند و همواره باید بین مردم و روحانیت پیوند وجود داشته باشد تا آنان از این که جامعه به یکباره در دامن شیطان پرستان و ظالمین بیفتد،‌جلوگیری کنند. البته این تاکیدات مرحوم سعیدی در مورد روحانیت مانع از آن نمی شد که وی به شدت از برخی روحانیون انتقاد نکند. به نظر وی برخی از روحانیون با داشتن عبا و عمامه و ریش و تسبیح، به دین خدا و مردم خیانت می کنند و در طول تاریخ اسلام از این موارد فراوان بوده اند.
علاوه بر این،‌ وی با برخی دیدگاه های انحرافی رایج در آن زمان در افتاد. بر اساس اعتقاد برخی،‌زمانه باید آن قدر خراب شود تا زمینه های ظهور امام زمان (عج) فراهم شود. وی می گفت که اگر این دیدگاه درست باشد،‌با این همه ظلم و جنایت، چرا امام زمان ظهور نمی کنند؟ وظیفه ما چیست؟ نباید برای خدا کاری کنیم و منتظر بمانیم تا امام زمان خودشان ظهور کنند؟ شهید سعیدی می دانست که این دیدگاه ها مانع از مبارزه با رژیم شاه می شوند. از سویدیگر در آن مقطع دیدگاه های دیگری در بین روحانیون مطرح شد که از جمله آن ها دیدگاه های ابوالفضل برقعی بود. شهید سعیدی با صراحت در مقابل وی ایستاد و وی را طوری از صحنه حذف کرد که تا مدت ها خبری از او نبود. سخنرانی های برقعی در آن مقطع درباره امور اعتقادی چون معجزه، وحی قرآن،‌علم غیب و… بود که موجب ایجاد دودستگی در بین روحانیون و مردم شده بود. برای مرحوم سعیدی بیش از آن که صحت و سقم دیدگاه های برقعی اهمیت داشته باشد، این موضوع اهمیت داشت که رژیم از این دو دستگی در بین روحانیت و مردم به نفع خود استفاده می کند. البته شهید سعیدی این رویکرد را هم از امام یاد گرفته بود. امام در کتاب کشف الاسرار، به چنین دیدگاه هائی، پاسخ های محکمی داده اند.
مرحوم سعیدی با دیدگاه هائی که چه در درون و چه در بیرون حوزه در موردجدایی دین از سیاست وجود داشت،‌ مخالف بود و معتقد بود که اگر ما رهبری خوب و مسئولین دلسوز و با ایمان داشته باشیم، می توانیم در پناه خداوند، زندگی آرامی داشته باشیم، ولی افسوس که فاقد آن هستیم. چون مرتبا توی سر مسلمانان می زنند که در سیاست دخالت نکند. از نظر ایشان از زمانی که پست سیاسی و پست روحانیت تفکیک شدند، روسای مذهبی هم به دنبال امرای ملت رفتند و کار ملت بدبخت به این جا رسید. البته ایشان در دوران غیبت، موضوع حکومت را از مرجعیت تقلید جدا می کرد و این امر را به این دلیل مورد تاکید قرار می داد که از نظر ایشان در آن مقطع، مراجع به شدت از مسائل دور بودند، بنابراین از نظر او اگر مرجع تقلیدی مثل حضرت آیت الله العظمی خمینی پیدا شد، باید ذوالریاستین باشد و ضمن مرجعیت تقلید، حکومت راهم به دست گیرد. از نظر ایشان، فعلا یعنی تا امام زمان (عج) نیامده اند، حکومت از مرجعیت تقلید جداست و ممکن است کسی در مسائل طهارت و صلوات و خمس و امثال آن مجتهد باشد و اتفاقا غالبا همین طورند. چنین افرادی در مسند حکومت، قطعا بدتر از شاه سلطان حسین خواهند بود. ایشان این موضوع را مستظهر به دیدگاه مرحوم میلانی هم می کند که به نظر وی چنین نیست که هر مجتهدی که لیاقت تقلید را دارد، لیاقت رهبری را هم داشته باشد. لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمداری دارد که عالم به زمان خود باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران نهراسد و اکنون با این مشخصات کسی جز آیت الله خمینی نیست. نقش آیت الله سعیدی در طرح مسئله مرجعیت امام خمینی (ره) نیز بسیار بارز بوده است. در واقع ایشان به طور هدفداری از زمان ارتحال آیت الله بروجردی به دنبال مطرح کردن امام به عنوان مرجع شیعیان بود و این طبعا با اهداف سیاسی ایاشن همسو بوده است. وقتی که حضرت آیت الله بروجردی از دنیا رفت، مسئله مرجعیت بعد از ایشان در قم مطرح بود و بسیاری معتقد بودند که دیگر مرجعی مثل آیت الله بروجردی پیدا نخواهد شد. سیاست کلی رژیم هم اینبود که دیگر مرجعیت متمرکزی وجود نداشته باشد و در اصل،‌مرجعیت از ایران خارج شود و به همین دلیل رژیم هم درباره مقام آیت الله بروجردی و خلاء پس از ایشان، تبلیغات زیادی را به راه انداخت تا قدرت مرجعیت در ایران متمرکز شود و حتی آن را از ایران خارج و به عراق منتقل کند. در داخل حوزه هم کشمکش هائی به وجود آمده بود،‌ در این میان برخی از شاگردان و علاقمندان حضرت امام (ره) به دنبال مطرح مرجعیت ایشان بودند که شهید سعیدی، چه در آن مقطع، یعنی قبل از تبعید امام و چه پس از آن، ایشان را به عنوان مرجع شیعیان مطرح کرد. وی برای طرح مرجعیت و رهبری امام (ره) همواره در سخنرانی های خویش، نهضت و حرکت امام (ره) را به حرکت ائمه اطهار (علیه السلام) تشبیه و اقدام رژیم شاه را با اعمال یزید و معاویه مقایسه و از این تمثیل تاریخی برای آگاه کردن و جلب حمایت مردم از امام (ره) استفاده می کرد، بنابراین نقش ایشان در مقطع بعد از تبعید امام بسیار برجسته تر و تعیین کننده تر است و چه بسا بیشترین نقش را در زنده نگهداشتن نام و یاد امام در آن مقطه پر خطر در ایران به عهده داشت و این هدف را از هر طریق ممکن پیگیری می کرد و طبعا از خطرات آن هم آگاه بود. وی حتی برای اولین بار در مدرسه فیضیه برای امام شعار داد. در تهران هم با صراحت امام را مرجع اصلی و علاوه بر آن رهبر شیعیان معرفی می کرد و همواره بر این نکته تاکید داشت که امام باید به زودی به ایران بازگردد. البته شهید سعیدی همواره از طریق نامه با امام در ارتباط بود و امام ایشان را به ادامه راه و ناامید نشدن تشویق می کردند. شهید سعیدی هر جا که بود به یاد امام بود. او در نامه ای که از نجف برای دوستان خود ارسال کرد،‌برای آنان چنین نوشت که باید به هر صورت ممکن نام و یاد امام را زنده نگه داشت و برای لغو تبعید امام به رژیم فشار آورد و در این راه نباید احساس خستگی کرد. بنا به نوشته مرحوم دوانی،‌ برای مراجعت امام خمینی به ایران، به هر کاری دست می زد و در جلسات متعدد،‌بیش از همه جوش و خروش داشت، به دیدن آقایان مراجع می رفت و در جلسات جامعه مدرسین هم گاهی به خاطر تبعید امام و ناراحتی ناشی از آن، چنان منقلب می شد که گویی از حال طبیعی خارج شده است. در عین حال شهید سعیدی بیشترین نقش را در ترویج کتاب حکومت اسلامی امام در ایران داشت و از شاگردان خود می خواست که آن را به هر نحوی استنساخ، کپی بردای و تکثیر کنند.
شهید سعیدی از اولین روحانیونی بود که به ضرورت و اهمیت حزت و تشکیلات پی برد و با این که طبق اسناد ساواک در هیچ حزت و تشکل سیاسی یا مذهبی خاصی عضویت نداشت، ولی با برخی از تشکل های سیاسی مثل نهضت آزادی و بعضی از اعضای این حزب مانند مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی و شیبانی، ارتباط داشت. وی حتی پس از بازگشت از نجف در پی ایجاد یک تشکل مذهبی به نام « جمعیه العلما » برمی آید که بنا به دلایلی این امر میسر نمی شود، البته احتمالا یکی از علل اساسی این موضوع شهادت ایشان به دست رژیم است که مانع از تحقق این هدف شد.
شیوه مبارزاتی شهید سعیدی گاه مستقیم و گاه با ابهام و کنایه بود، ولی در این موارد هم تقریبا منظور ایشان آشکار بود و مستمعین به راحتی به منظور وی که رژیم شاه بود، پی می بردند. او گاه دولت را مورد حمله قرار می داد،‌گاه آمریکا و اسرائیل و یهودیان را به باد انتقاد می گرفت، گاه به نابرابری و فقر مردم در کنار ثروت بی انتهای مقامات رژیم حمله می کرد، گاه به سیاست رژیم در ترویج بی دینیو فساد می تاخت، گاه از زد و بندهای سیاسی رژیم شاه انتقاد می کرد و گاه به همراه دیگر علما برای مقامات رژیم نامه سرگشاده می فرستاد.
اوج مبارزات شهید سعیدی به دوران حضور ایشان در مسجد امام موسی کاظم (علیه السلام) باز می گردد. امام هم از حضور ایشان در تهران استقبال کردند، زیرا از نظر امام، مرکز بیش از جاهای دیگر به علمای عامل نیاز داشت و در واقع برای پیشبرد انقلاب هم، تهران از اهمیت بسیار بیشتری برخودار بود. در این مسجد بود که ایشان با شجاعت تمام به مبارزه با رژیم ادامه داد و مباحث مربوط به مرجعیت مذهبی و رهبری سیاسی امام را مطرح کرد و پس از‌آن، مسجد امام موسی کاظم (علیه السلام) به پایگاه انقلاب تبدیل شد. البته شهید سعیدی علاوه بر فعالیت هایی که در مسجد داشت، در تهران با افراد بسیاری که در انقلاب فعال بودند،‌ارتباط داشت و در واقع منزل ایشان محل رفت و آمد افراد مختلف از ملی گراها گرفته تا نیروهای مذهبی بود. افرادی چون مرحوم طالقانی، بازرگان، محمد تقی فلسفی واعظ مشهور و سید ابوالفضل تولیت از جمله این افراد بودند.
در عین حال با بررسی سیر فعالیت های ایشان در تهران به این نتیجه می رسیم که دائما بر شدت وحدت و وسعت مبارزات خود افزوده و بیش از همه روی جوانان و زنان متمرکز شده و آنان را برای مبارزه مهیا کرده است. این وضعیت طبعا موجب حساسیت ساواک در مورد برنامه ها و فعالیت های شهید سعیدی شده و ایشان را به شدت تحت نظر داشته که این موضوع از اسناد مختلف ساواک کاملا مشخص است. برای مثال به رغم اعمال محدودیت های ساواک، آیت الله سعیدی بر شدت مبارزات خود افزود و رساله « تحریر الوسیله » حضرت امام را چاپ و توزیع کرد که به دنبال آن ساواک دستور شناسایی عاملین توزیع و جمع و ضبط آن ها را صادر کرد و در نتیجه سعیدی دیگر بار احضار و از وی تعهد گرفته شد، اما پس از آزادی، بازهم به شویه مالوف به مبارزه ادامه داد.
شهید سعیدی به خوبی به حساسیت کار خود واقف بود و بارها به خطراتی که از این ناحیه وی را تهدید می کرد، اشاره داشت. با این حال، روز به روز بر شدت مبارزات خود می افزود، به حدی که در اوایل سال 1348 جلسات متعددی را در منزل خود و با حضور افرادی چون سید حسن طباطبائی، محمد منتظری، محمد مفتح و ربانی شیرازی تشکیل می داد و با افرادی چون آقایان شهید مطهری و مرحوم طالقانی و منتظری جلسات و ارتباط داشت. در طی این سال ها پس از آن که رژیم، آیت الله طالقانی را ممنوع المنبر کرد، روحانیون دیگری از جمله شهید سعیدی در مسجد هدایت سخنرانی می کردند. در گزارشی هم آمده است که آیت الله طالقانی از شهید سعیدی درخواست کرده است تا آیت الله خزعلی را راضی کند تا در مسجد هدایت سخنرانی کند. وی هم چنین به فکر گسترش حوزه مبارزاتی خود افتاده بود و سعی می کرد پایگاه هایی را در اطراف تهران ایجاد کند. طبیعتا ساواک باز هم فشار خود را بر ایشان بیشتر کرد. به هر حال ایشان مسجد امام موسی کاظم (علیه السلام) در تهران را به مرکز توزیع اعلامیه ها و تبلیغ اندیشه های امام تبدیل کرده بود.

شهادت شهید سعیدی و پیامدهای آن

نقطه اوج سخنرانی های شهید سعیدی که به دستگیری و شهادت ایشان به دست ساواک منتهی شد، به موضوع کنسرسیوم سرمایه گذاری آمریکا در ایران باز می گردد. در تاریخ 7/2/1349 روزنامه های ایران خبر مربوط به کنسرسیوم سرمایه گذاری آمریکا را در ایران منتشر کردند. وی در نخستین اقدام خود در واکنش به سرمایه گذاری مذکور، در مسجد امام موسی کاظم (علیه السلام) به افشاگری علیه آن پرداخت و در نهایت به صدور بیانیه ای به نام حوزه علمیه قم که در آن به شدت به کنسرسیوم سرمایه گذاری حمله شده بود، پرداخت. در قسمت هایی از این بیانیه آمده بود:… استعمارگران وقتی می خواهند کشوری را تیول خود قرار دهند، به اسم عمران و آبادی وارد می شوند… و بعد تا سر حد قدرت و امکانات خود، خون مردم را می مکند.
شهید سعیدی در توزیع این اعلامیه تلاش فراوانی کرد و ساواک از محتوای اعلامیه پی برد که متن توسط مرحوم سعیدی نوشته شده است و در صدد دستگیری وی برآمد و او را در مورخه 11/3/1349 بازداشت کرد و ده روز پس از بازداشت به شهادت رساند.
سوال این است که آیا ساواک قصد به شهادت رساندن مرحوم سعیدی را داشته و یا وی به طور اتفاقی و به دلیل شدت شکنجه ماموران ساواک به شهادت سیده است؟ در برخی از تحلیل ها بر شهادت ایشان در زیر شکنجه های ساواک اذعان شه و آن را هم زمان با تشدید فشار رژیم بر ضد مخالفان می دانند. بنا به نوشته غلامرضا نجاتی در اواخر دهه چهل، ساواک به سرکوب شدید مخالفان روی آورد و شهادت مرحوم سعیدی هم در همین مقطع پیش آمد. یکی دیگر از دلایلی که نشان می دهد شهادت ایشان با تصمیم قبلی بوده است، قراینی است که شاهدان و راویان به آن ها اشاره می کنند. شهید محلاتی از زندانیان دیگری چون داریوش فروهر نقل می کند که در شب حادثه محیط زنان را خلوت و دور و بر سلول ایشان را خالی و نسبت به شهادت ایشان اقدام می کنند. خاطره دیگری نقل شده است که از اولی گویاتر است. بر اساس این قول در شب پنج شنبه مورخ 21 خرداد 1349، برق زندان قزل قلعه به یکباره قطع شده و زندان در تاریکی فرو رفت. پس از لحظه ای چند تن شتابان وارد سلول شهید سعیدی شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و پس از آن سکوتی مرموز بر آن محیط حاکم شد. زندانیانی که حس کنجکاوی شان تحریک شده بود، به سلول آن مرحوم سرک کشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعه باری رو به رو شدند. سعیدی با وضع غیر عادی در گوشه ای افتاده و عمامه به دور گردن او محکم حلقه شده بود. جالب است که مفاد گزارش ساواک هم مشابه موارد فوق است. با این تفاوت که آن را خودکشی معرفی می کند. پزشکی قانونی هم دقیقا مشابه با گزارش قبلی پزشکی قانونی مرگ وی را ناشی از ضربات وارده به ناحیه شکم، سینه و پشت و سایر نقاط حساس بدن اعلام می کند، بنابراین به نظر می رسد که ساواک بعد از قتل شهید سعیدی، در واقع با پیچاندن عمامه به دور سر ایشان، به دنبال فضاسازی برای القای خودکشی وی بوده است. با این تفصیل می توان گفت که شهادت ایشان با تصمیم قبلی رژیم صورت گرفته است. برای این موضوع دلایل مختلفی وجود دارند. اول این که مرحوم سعیدی با مبارزات خود واقعا دستگاه ساواک را خسته کرده بود و شجاعت وی موجب عصبانیت رژیم می شد. در شرایطی که به جز مبارزات مخفیانه هیچ راه دیگری برای مخالفین نمانده بود، شهید سعیدی یک تنه به مبارزه ادامه می داد و این مبارزه را هم همواره با نام امام خمینی همراه می کرد، در حالی که رژیم به شدت به این موضوع واکنش نشان می داد، بنابراین خوف از شهید سعیدی انگیزه مهمی در این تصمیم بوده است. او مبلغ حقیقی امام در دوران دوری امام از ایران بود و این برای رژیم بسیار گران تمام می شد. انگیزه بعدی، ایجاد جو ارعاب و وحشت در جامعه و به ویژه در بین مبارزان و روحانیون بود. فریاد مخالفت شهید سعیدی گر چه رساتر و سهمگین تر از فریادهای دیگر بود، ولی در کنار او فریادهای دیگری هم بلند بودند که با خاموشی او،‌ آنان نیز دچار وحشت می شدند. رژیم در واقع می خواست با یک تیر دو نشان بزند. هم سعیدی را برای همیشه خاموش کند و هم او را مایه عبرت دیگران سازد و آنان از ترس سرنوشت مشابه به دنبال کار خود بروند، غافل از این که رژیم خود در حال تبدیل شدن به دستمایه عبرت بود.
انگیزه بعدی رژیم از خاموش کردن صدای آیت الهل سعیدی، ارزیابی بازتاب های داخلی و خارجی این حادثه بود. رژیم تاآن موقع به شدت علم گروه های چپ و چریکی واکنش نشان داده و آنان را قلع و قمع کرده بود، ولی در مورد روحانیون مخالف، کار به این مرحله نر سیده بود. در واقع آیت الله سعیدی، اولین روحانی شهید در زندان بود. رژیم شاه می خواست عکس العمل توده مردم، گروه های مختلف اعم از مذهبی و ملی، دانشگاه ها و حوزه های علمیه را در این مورد بسنجد و بر اساس آن تصمیم گیری کند. البته برخی معتقدند که رژیم نمی خواست وانمود کند که سعیدی خودکشی کرده است، زیرا هدف آنان از کشتن ایشان ایجاد رعب و وحشت در جامعه بود. باید گفت که اعلام خودکشی شهید سعیدی با ایجاد رعب و وحشت تضاد داشت، چون ساواک می دانست که با توجه به شناختی که از مرحوم سعیدی در جامعه وجود داشت، کسی خبر خودکشی وی را باور نمی کرد، بنابراین ساواک با قتل ایشان و اعلام خودکی می توانست به هدف خود برسد. در صورتی که اگر قتل ایشان را عمدی و کار ساواک اعلام می کرد، اوضاع برایش خطرناک تر می شد.
با شهادت سعیدی مبارزه با رژیم شاه عمق و گستره بیشتری پیدا کرد. این شهادت، خیل عظیمی را به حرکت درآورد و موج وسیعی از مخالفت ها را علیه رژیم به راه انداخت که خارج از تصور رژیم بود. با وجود این که رژیم تلاش کرده بود تا اوضاع را تحت کنترل خود داشته باشد و با اعلامیه شدید اللحنی،‌هر گونه عزاداری و مجلس بزرگداشت را برای مرحوم سعیدی ممنوع اعلام کرده بود، ولی عملا اوضاع از دست رژیم خارج شد و در شهرهای مختلف مجالس بزرگداشت متعددی برای ایشان برگزار و همه آن ها به نوعی به تریبون محاکمه رژیم تبدیل شد. جالب است که در این مجالس، طیف های سیاسی مختلف شرکت کردند. درتهران مجالس متعددی برگزار شد و ساواک با وجود اعلامیه های متعدد نتوانست مانع از تشکیل این مجالس شود. در واقع تعداد این مجالس آن قدر زیاد بود که ساواک را سردرگم می کرد. علاوه بر این، مردم اعلامیه هایی را بر در و دیوار شهر می چسباندند و مسئولیت شهادت ایشان را متوجه رژیم می کردند. در قم هم واکنش های متعددی به ماجرا نشان داده شد. آیت الله گلپایگانی به یکی از نزدیکان خود به نام سید محمد آل طه دستور داد ضمن تماس با خانواده سید محمدرضا سعیدی، ترتیبی دهد اعلامیه ای از طرف آنان صادر شود و فوت ایشان را از ناحیه ساواک قلمداد کنند.
مهم ترین واکنشی که در قم نسبت به این واقعه صورت گرفت، اعلامیه حوزه علمیه قم بود که در تاریخ 22/3/1349 منتشر شد که در‌آن با لحن تندی به رژیم حمله شده بود. در مشهد هم واکنش های مشابهی نشان داده شد و جالب است که بر اساس گزارش ساواک کسانی که قبل از شهادت مرحوم سعیدی نمی توانستند آشکارا از امام نام ببرند، بعد از این واقعه آشکارا به تبلیغ امام می پرداختند و بعد از رحلت آیت الله حکیم، ایشان را یگانه مرجع معرفی می کردند. علاوه بر ایران، در کشورهای خارجی به ویژه عراق و برخی از کشورهای اروپای هم شهادت مرحوم سعیدی بازتاب مخربی برای رژیم داشت و جریان های سیاسی متعددی با صدور اعلامیه های تندی رژیم را محکوم کردند. برای مثال در اعلامیه جبهه ملی آمده بود که: « خیانت ها و جنایات رژیم شاه به حدی است که برشمردن آن در این مختصر نمی گنجد، ولی کافی است گفته شود که استقلال و آزادی مردم و میهن ما در کلیه شئون از بین رفته و مشتی جانی و غارتگر بر جان و ناموس مردم حاکم گردیده اند. از اسفند ماه 1348، موج جدیدی از ترور و اختناق سراسر ایران را فرا گرفته است… آقای محمدرضا سعیدی از علمای تهران و آقای مهندس نیک داودی را نیز به همین مناسبت زیر شکنجه کشته اند ».
در مجموع می توان گفت که رژیم در این اقدام ضد انسانی نه تنها به اهداف خود نرسید، بلکه پیامدهای آن برای رژیم بسیار گران تمام شد. شهادت آیت الله سعیدی، فریاد میلیون ها ایرانی را با صدایی رسا به گوش رژیم رساند. هر چند که رژیم نه چشمی برای دیدن داشت و نه گوشی برای شنیدن. قدرت چنان چشم شاه و اطرافیان او را کور کرده بود که از عمق نارضایتی مردم بی اطلاع بودند و همواره چشم خود را به روی حقایق می بستند.

نتیجه گیری

به طور کلی و با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر اواخر دهه 1340، مبارزات شهید سعیدی برجستگی و تاثیرگذاری خاصی پیدا می کند. دهه چهل در ایران دهه ای است که رژیم پهلوی با قلعه و قمع کامل مخالفان سیاسی و فکری خود، به زعم خود بدون داشتن هرگونه دغدغه مخالفت سیاسی و فکری به توسعه اقتصادی مبادرت خواهد کرد، ولی در همان زمان زمینه های مخالفت سیاسی و فکری حادتری را بنیان نهاد. در واقع شاه با این سیاست، طومار رژیم خود را در هم پیچید. در ایران مقطع ضدیت با استبداد رژیم، مهم ترین موضوعی بود که از سوی مخالفین مطرح می شد. سیاست های شاه در سرکوب هر گونه مخالفت موجب شد که این مخالفت ها هر روز شدت بیشتری بگیرند. ثبات سیاسی حاکم در طول سیزده سال نخست وزیری هویدا نشانه هایی از موفقیت رژیم را در سرکوب نیروهای مخالف به همراه داشت و این موضوع امر را بر خود رژیم هم مشتبه ساخت. ظهور امام خمینی موجب دگرگونی عمیق در وضعیت سیاسی اجتماعی کشور شد. به طور کلی رهبری امام خمینی موجب انسجام تمامی نیروهای مخالف رژیم شد و همه آن ها را در مسیر سرنگونی رژیم شاه هدایت کرد و به این ترتیب تمام گرایش های محافظه کارانه به کنار رفتند.
وجه تمایز مهم دیگر چالش های بعد از دهه 1340 با چالش های قبل از ان، در این بو که از این مقطع به بعد، اساس رژیم پهلوی از سوی مخالفان زیر سوال رفت و این فهم، در واقع نتیجه نگرشی انقلابی بود که امام خمینی (ره) اتخاذ کرد. در واقع بعد از دهه 1340 بود که قطب بندی اساسی میان مخالفان شاه و رژیم وی به وجود آمد و با وجود این که همواره جریان های سیاسی متعددی در مبارزه با رژیم پهلوی حضور داشتند، نقش غالب و تعیین کننده آن جریان مذهبی به رهبری روحانیون بود. بنابراین نمی توان معتقد بود که در دهه 1340، پس از سرکوب قیام و شدت عمل رژیم و روی آوردن آن به استبداد و دیکتاتوری، نیروها از فعالیت باز ماندند. واقعیت ها و اسناد و شواعد تاریخی نشان می دهند که صحنه سیاسی ایران، همواره به طرف تکمیل مبارزات پیش می رفت. فضای شدید اختناق مانع از آزادی عمل بود، ولی هیچ گاه مبارزات تعطیل نشد، اگر خلاف این باشد، نباید در تاریخ بخوانیم که در دهه 1340 شهید غفاری و شهید سعیدی به دست عمال رژیم به شهادت رسیدند، امثال شهید مطهری و شهید بهشتی چندین بار بازداشت شدند، هاشمی رفسنجانی و آیت الله خامنه ای تبعید شدند و عده ای از علمای بزرگ حوزوی مانند یزدی، مکارم شیرازی، سبحانی، گرامی، طالقانی و دیگران در محدودیت، تبعید و زندان بودن. همه این مسائل، حاکی از آن است که در فضای پر اختناق دهه 1340، انقلابیون مذهبی به خطر تن دادند و در تکوین نهضت اسلامی تلاش و مجاهده کردند. در این میان آیت الله سعیدی در شرایطی که امام بعد از تبعید، از ایران دور شده بود، نقش تاریخی مهمی را در زنده نگه داشتن یاد امام در ایران درآن شرایط سخت ایفا کرد. در واقع شهید سعیدی با انجام این رسالت بزرگ و فرار نکردن از زیر بار مسئولیت و شکستن فضای رعب و وحشت حاکم بر جامعه، مانع از خاموشی انقلاب شد. او تمامی فشارها را تحمل کرد تا نام امام خمینی در زیر فشار طاقت فرسای رژیم به فراموشی سپرده نشود. ثمره مجاهدت های وی در واقع در سال های بعد خود را نشان داد و شهادت وی راه پیروزی انقلاب را در سال های نه چندان دور هموار کرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید