قوم لوط

قوم لوط

نگاهی به بعضی از کارهای زشت قوم لوط ـ علیه السلام ـ
از کارهای زشت قوم لوط گلوله پرانی با کمان، و هسته انداختن به یکدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی می‎کردند که هسته به هر کسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی).
هم چنین لباسهای فاخر بلند می‎پوشیدند (که امروز رقّاصه‎های دنیا در جهان غرب می‎پوشند) و دکمه‎های کت و پیراهنشان را می‎گشودند[1] و قلم از بیان بعضی از زشتکاریهای آنها شرم دارد، از جمله از کارهای آنها این بود که راهها را برای زشتکاری می‎بستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام می‎دادند و تفسیر آیه 29 عنکبوت:
«وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ؛ آمده: با یکدیگر در ملأ عام کارهای رکیک و زشت انجام می‎دادند.[2] و در بعضی از تفاسیر، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آن هم به خاطر هوسهایشان بود.[3] از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنکبوت استفاده می‎شود، که زشتکاری قوم لوط به گونه‎ای زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت:
«إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتی انجام می‎دهید که احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانی را که در آینده از آنها پیروی می‎کنند نیز به دوش خواهند کشید، بی‎آنکه از گناه آنان چیزی کم شود.
از زشتکاری قوم لوط این که: کف دست بر پشت یکدیگر می‎زدند، دشنامهای رکیک و زننده به همدیگر می‎گفتند،‌بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی می‎کردند، با انواع آلات موسیقی سر و کار داشتند، سنگ پرانی و متلک گفتن از کارهای معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه می‎کردند و…
حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که:
«اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی می‎گویی عذاب خدا را برای ما بیاور».[4] لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم
مفسد، پیروز گردان».[5] نکته قابل توجه این که در حالات قوم لوط نوشته‎اند یکی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه کاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، می‎خواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند، ولی کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.[6] به هر حال چنان که خاطر نشان خواهد شد به سخت‎ترین عذاب الهی گرفتار شدند، به امید آن که در جامعه ما هیچ گونه از کارهای قوم لوط نباشد، که کیفر آن بسیار سخت است.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسجد مردی را دید به طرف کسی هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شیوه‎های قوم لوط است آن گاه آیه فوق (29 ـ عنکبوت) را خواند[7] و از کارهای زشت آنها این بود که محل مدفوع خود را نمی‎شستند، و خود را از جنابت تطهیر نمی‎نمودند و بسیار بخیل و دست بسته بودند، هرگز کسی را به غذا دعوت نمی‎کردند.[8] آری وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمی‎رسید، به جای این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا که کسی جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت می‎کردند، و او را به آلودگی جنسی می‎کشاندند.
حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتی نزدیکترین فرد نسبت به او که می‎بایست راز دار و حافظ اسرار و همکاری صدیق و صمیمی برای او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یاری نمی‎کرد بلکه به مخالفت با او اقدام می‎کرد و با نشانه‎هایی به مخالفان یاری می‎نمود.[9] موضعگیری زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط ـ علیه السلام ـ
لوط سی سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی می‎نمود و حجّت را بر آنها تمام می‎کرد. لوط ـ علیه السلام ـ هم چون استادش ابراهیم ـ علیه السلام ـ مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد می‎شد با کمال احترام از او پذیرایی می‎کرد.
ولی قوم او، وقتی که مسافران و واردین غریب را می‎دیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسی اصابت می‎کرد، اموالش را می‎گرفت و با او عمل زشت انجام می‎داد و سه درهم به عنوان غرامت می‎پرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت می‎کرد.
و به طور کلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط می‎شدند (همچون مواردی که هم اکنون در کشورهای غربی وجود دارد) و زشتکاری و کثافتکاری را به جایی رساندند که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «زمین گریه کرد تا حدی که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّی که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). [10] دعوت پیاپی لوط ـ علیه السلام ـ و لجاجت قوم
حضرت لوط ـ علیه السلام ـ برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سرکشی و لجاجت خود می‎افزودند، برای روشن شدن این مطلب، نظر شما را به ترجمه آیه 160 تا 175 سوره انبیاء جلب می‎کنیم:
«هنگامی که برادرشان لوط ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: آیا پرهیزکاری را پیشه خود نمی‎سازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه کنید و از من پیروی نمایید من از شما پاداشی نمی‎خواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.
آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس می‎روید (چه کار زشتی؟!) و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است رها می‎کنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید.
قوم لوط در پاسخ گفتند:
ای لوط اگر از این گفتار دوری نکنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید می‎کنیم)
لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.
پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام می‎دهند، رهایی بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنی که در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانی (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدی بود این باران انذار شدگان.
در این ماجرا (ی قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»
گفتگوی ابراهیم ـ علیه السلام ـ با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط ـ علیه السلام ـ
چنان که قبلاً در زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ ذکر شد: به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم ـ علیه السلام ـ که به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد 2. عذاب رسانی به قوم لوط.
وقتی که این فرشتگان نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم ـ علیه السلام ـ گفتند، ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ می‎تپید و با خود می‎گفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم لوط باشد. از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب می‎رسانید؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟
فرشتگان: قطعاً لوط ـ علیه السلام ـ در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.[11] وقتی که برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت، و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود، و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشأت می‎گرفت.
و در بعضی از روایات آمده: ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی کرد:
«اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّکَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.»[12] دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.[1] . بحار، ج 12، ص 151؛ خصال،‌ج 1، ص 160.
[2] . سفینه البحار، ج 1، ص 597.
[3] . تفسیر قمی، ص 496.
[4] . عنکبوت، 29.
[5] . عنکبوت، 30.
[6] . تفسیر نمونه، ج 16، ص 254.
[7] . تهذیب الاحکام شیخ طوسی (ره)، ط جدید، ج 3، ص 262.
[8] . سفینه البحار، ج 2، ص 516.
[9] . بحار، ج 12، ص 115.
[10] . سفینه البحار، ج 2، ص 517 ـ در این جا این مطلب شایان ذکر است که در اسلام عمل لواط از گناهان کبیره است، و حد آن برای هر دو در صورتی که از روی اختیار بوده یا اعدام با شمشیر (و اسلحه دیگر) است و یا دست و پای او را بستن و از کوه به طرف زمین پرت کردن و یا در آتش، سوزاندن است، و ضمناً مادر و خواهر و دختر کسی که لواط داده بر لواط کننده حرام ابدی می‎شود.
در حالی که اسلام این چنین با این عمل زشت، برخورد شدید کرده، دنیای غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت پرستی،‌مسخ شده است که همجنس بازی و حتی جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شورای خود به تصویب رسانده‎اند، با توجه به این مطلب در قرن بیستم، دیگر جای تعجب نیست که در زمان لوط آن چنان غوطه‎ور در آلودگی بودند!.
[11] . تفسیر برهان، ج 2، ص 226؛ عنکبوت: 32.
[12] . بحار، ج 12، ص 156.
@#@
گفتگوی مأموران عذاب با حضرت لوط ـ علیه السلام ـ
سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبایی را دید و در این موقع مشغول آبیاری زراعتش بود، به آنها گفت: شما کیستید؟
آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از یک سو، و ورود جوانان زیبا از سوی دیگر، در فشار روحی قرار گرفت، که چه کند، اگر این جوانان را مهمان کند ترس آبروریزی است، این فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت:
«هذا یومٌ عَصیبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناکی است».[1] اما لوطِ مهمان نواز چاره‎ای جز این نداشت که مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوی خانه‎اش راهنمایی کرد ولی برای این که آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتکار و منحرفی دارد، تا اگر مهمان‎ها توانایی مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند.
در بعضی از روایات آمده: لوط آن قدر مهمانهای خود را معطّل کرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریکی دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایی کند.[2] به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهمیدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانی آمده‎اند. و از هر سو به سرعت به سوی خانه لوط ـ علیه السلام ـ هجوم آوردند.[3] گفتگوی لوط ـ علیه السلام ـ با قوم تبهکار
وقتی که قوم شرور، به درِ خانه لوط ـ علیه السلام ـ رسیدند به لوط گفتند: آیا ما تو را از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نکردیم؟
لوط ـ علیه السلام ـ که هوی و هوس آنها را می‎دانست، سخن از ازدواج (که امری طبیعی برای ارضای غریزه جنسی و بقای نسل است) به میان آورد و فرمود: «اینها دختران منند، برای شما پاکیزه‎ترند» (با آنها ازدواج کنید و از عمل شنیع لواط دوری کنید) از خدا بترسید و مرا در میان مهمانهایم، رسوا نکنید.
«أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک نفر دارای رشد و غیرت نیست؟»[4] آنها در پاسخ گفتند: تو که می‎دانی ما حق (و میلی) در دختران تو نداریم و خوب می‎دانی ما چه می‎خواهیم.
وقتی که حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذیر، مأیوس شد، گفت: «کاش دارای نیرو یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی بودم»[5] (آنگاه می‎دانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!)
آری لوط در این هنگام از غربت و بی کسی خود یاد کرد و گفت: اگر نیرویی می‎داشتم چنین خوار و گرفتار شما نمی‎شدم و در برابر تعدّی و گزند شما دفاع می‎کردم و در مقابل فشار شما مقاومت می‎نمودم.
عجبا حتی یک مردم سالم و غیرتمند نبود که به پشتیبانی از لوط برخیزد، و تعبیر به «أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک مرد رشید نیست؟»
حاکی است که اگر یک انسان عاقل و فهمیده و متعهد در میان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوایی نمی‎کشید.
خبر دختر لوط ـ علیه السلام ـ به پدر!
بعضی چنین می‎نویسند:
فرشتگان مأمور عذاب وقتی که از ابراهیم ـ علیه السلام ـ جدا شدند، و به صور جوانان زیبا به شهر «سدوم» روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسیدند، دختری را دیدند که از چاه آب می‎کشد، از او خواستند که آنها را پذیرایی کند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نیرویی برای حمایت ایشان ندید و خواست تا در یاری آنها از پدرش استمداد کند، او دختر لوط بود، از این رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت.
حضرت لوط از شنیدن این خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصیات آن جوانان از دخترش توضیح خواست، و برای یافتن بهترین راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شاید از پذیرفتن و استقبال از واردین، مردّد بود، و فکر می‎کرد از پذیرفتنشان، معذرت بخواهد، یا حقیقت حال را برای آنها بگوید، تا به زحمت نیفتد، ولی مهر و محبّت و مهمان نوازی لوط ـ علیه السلام ـ ، او را بر آن داشت که مخفیانه، دور از دید مردم، به استقبال واردین برود، آنها را با کمال احترام به منزل بیاورد (با توجه به این که قوم لوط، لوط را از مهمان کردن غریبان منع کرده بودند) سرانجام لوط به تصمیم خود عمل کرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با کمال احتیاط، دور از دید مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روی آنها بست تا کسی مطّلع نشود.[6] به این ترتیب حضرت لوط ـ علیه السلام ـ در شرایط بسیار سخت، خصلت مهمان نوازی خود را به خوبی انجام داد، که بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند.
به یاد حضرت قائم (عج)
جالب این که در پاره‎ای از روایات در تفسیر آیه:
«قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ؛ کاش در برابر شما قدرتی داشتم و یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیارم بود.»
آمده؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: منظور از «قوّه» همان «قائم (عج)» است و منظور از «رکن شدید» 313 نفر یاران (مخصوص) آن حضرتند».[7] به این ترتیب نقش نیرو و سپاه قدرتمند در پیشبرد اهداف انسانی، ‌روشن می‎شود، و در ضمن حضرت لوط آرزو می‎کند که چنین نیرویی داشته باشد، و حکومت جهانی در پرتو وجود حضرت قائم ـ علیه السلام ـ با ارتش متعهّد و نیرومند در همه جهان تشکیل گردد تا از مفاسد و زشتیها به شدت جلوگیری شود (امید آن که هر چه زودتر خداوند لطف کند، تا با ظهور حضرت قائم ـ علیه السلام ـ و تشکیل حکومت جهانی، همه گونه مفاسد از روی زمین برچیده گردد و دنیا پر از عدل و داد شود).
چگونگی عذاب وحشت بار قوم لوط ـ علیه السلام ـ
از آن جا که قوم سرکش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جای پذیرش راهنمایی‎ها و نصیحت‎های حضرت لوط، او را تهدید به تبعید کردند، و سالها بر این وضع نکبت بار ادامه دادند و درست به عکس فرمان خدا همه چیز را وارونه نمودند، خداوند نیز مجازات آنها را به تناسب کارهای وارونه آنها، وارونه کردن زمین قرار داد و به جای آب باران، آنها را سنگباران کرد، اینک اصل ماجرا را بشنوید:
وقتی که مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زیبا) در خانه لوط ـ علیه السلام ـ بودند، لوط ـ علیه السلام ـ از یکی از آن جوانان پرسید کیستی؟ او گفت: من جبرئیل هستم، لوط گفت: چه مأموریتی داری؟ جبرئیل گفت: مأموریت هلاکت قوم را دارم، لوط گفت: همین الآن؟
جبرئیل گفت:
«أَ لَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ آیا صبح نزدیک نیست؟»[8] معلوم شد که لحظه هلاکت در پایان شب، صورت می‎گیرد.
در این هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسیدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئیل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طوری که چشمشان محو و نابینا شد. [9] وقتی آنها چنین دیدند دریافتند که عذاب (همان عذابی که مکرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسیده است.
جبرئیل به لوط گفت: تو با افراد خانواده‎ات شبانه (دور از دید مردم) از شهر بیرون برو جز همسرت که او باید در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.[10] دانشمندی در میان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط و خانواده‎اش از شهر بیرون روند، چرا که تا او در میان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بیرون رود، ولی جبرئیل ستونی از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، کسی متوجه نخواهد شد، لوط و خانواده‎اش به این ترتیب از درون نور، از شهر بیرون رفتند، همسر گناهکار لوط از جریان مطّلع شد، خداوند سنگی به سوی او فرستاد، و او هماندم به هلاکت رسید، وقتی که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر یک در یک ناحیه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمین را تا هفت طبقه‎اش جدا کردند و به سوی آسمان بردند. به طوری آن سرزمین نزدیک آسمان شد که اهل آسمان صدای سگها و خروسهای شهر آنها را می‎شنیدند.
سپس آن سرزمین را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهایی از سجّیل (گلهای متحجّر متراکم) که نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها بارید، و به این ترتیب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترین وضعی، تار و مار و متلاشی گشتند.[11] یک آیه عبرت در قرآن
در قرآن در آیه 70 سوره توبه می‎خوانیم:
«أَ لَمْ یأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْینَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ؛ آیا خبر کسانی که پیش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسیده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) که پیامبرانشان با دلایل روشن به سوی آنها آمدند (ولی به دعوت پیامبران اعتنا نکردند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویش ستم می‎کردند (همه آنان با اختیار خود به هلاکت رسیدند، قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهای تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهیم با نابودی نعمت و هلاکت نمرودیان، و قوم مدین (قوم شعیب) به وسیله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگونی شهرها و سنگباران نابود شدند.)[12][1] . سوره هود، آیه 77.
[2] . المیزان، ج 10، ص 362.
[3] . سوره هود، آیه 78.
[4] . سوره هود، آیه 78ـ79.
[5] . سوره هود، آیه 80 (بحار، ج 12، ص 157 و 158).
[6] . قصص قرآن بلاغی، ص 76.
[7] . بحار، ج 12، ص 158؛ تفسیر برهان، ج 2، ص 228.
[8] . سوره هود، آیه 81.
[9] . تفسیر آیه 37 سوره قمر.
[10] . سوره هود، آیه 81.
[11] . سوره هود آیه 81 تا 83؛ بحار، ج 11، ص 168.
[12] . مجمع البیان، ج 5، ص 49.
@#@
منظور از «مؤتفکات» (شهرهای زیر و رو شده) شهرهای قوم لوط ـ علیه السلام ـ است که به گفته بعضی چهار شهر بودند، به نامهای: سدوم، عامورا، دوما و صبوایم، و بزرگتر از همه، سدوم بود که حضرت لوط ـ علیه السلام ـ در آن سکونت داشت.[1] و از محدّث معروف، مسعودی نقل شده: خداوند حضرت لوط ـ علیه السلام ـ را به پنج شهر اعزام نمود که عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.[2] درس عبرت
قرآن در آیه 83 سوره هود، پس از بیان عذاب سخت قوم لوط می‎فرماید:
«وَ ما هِی مِنَ الظَّالِمِینَ مِنْ اُمَّتِکَ بِبَعِیدٍ؛ ای محمد این گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نیست.»[3] و در سوره قمر (که از آیه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آیه 40 می‎خوانیم:
«وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ؛ ما قرآن را با بیان آسان و روشن برای یادآوری و تذکّر (غافلان) قرار دادیم، آیا پند گیرنده‎ای هست؟!»
از دو آیه فوق و از آیات دیگر به روشنی در می‎یابیم که هدف از ذکر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دوری از گناه، و اندیشیدن درباره عواقب گناه و عذاب الهی در دنیا و آخرت است.
آیه نخست (83 ـ هود) صریحاً اعلام می‎دارد این گونه عذابها برای ستمگران در هر امتی دور نیست، یعنی اگر ما در هر بُعدی ستم کنیم، و راه طغیان و ظلم را بپیماییم سرانجام کار ما عذاب سخت الهی خواهد بود.
پس باید عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازی کرد، و با آب توبه حقیقی آلودگی‎های گناهان سابق را شست.
لوط ـ علیه السلام ـ مظلومترین پیامبران
این بود ماجرا غمبار زندگی حضرت لوط ـ علیه السلام ـ و سرانجام نکبت بار قوم لجوج آن حضرت، که به نصیحت ناصحان دلسوز گوش ندادند و خود را سیه روز و تیره بخت دنیا و آخرت نمودند.
در میان پیامبران شاید مظلومتر از حضرت لوط ـ علیه السلام ـ نباشد که سی سال قوم خود را به سوی خدا دعوت نماید، و هیچ کس به او پاسخ مثبت ندهد، و هنگام فرود آمدن عذاب، تنها یک خانه با ایمان در آن شهرها وجود داشت و آن خانه خود حضرت لوط ـ علیه السلام ـ بود، در این خانه همسر لوط نیز حامی قوم بود و هنگام بیرون رفتن شبانه لوط، از خانه خارج شد تا به قوم خبر دهد، سنگی آسمانی آمد و به او خورد و کشته شد.
حضرت لوط ـ علیه السلام ـ پس از این ماجرا مدتی زنده بود، سرانجام از دنیا رفت، مرقد مطهرش در قریه «کفر بریک» در یک فرسخی مسجد خلیل در کنار مرقد شصت نفر از پیامبران است.[4] [1] . همان، ص 185.
[2] . مروج الذّهب، ج 1، ص 21.
[3] . بحار، ج 12، ص 152.
[4] . بحار، ج 12، ص 158؛ تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 359.
تاریخ انبیاء / عمادزاده

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید