ماجرای سامری منافق

ماجرای سامری منافق

گفتیم حضرت موسی ـ علیه السلام ـ اکنون که از دست فرعونیان نجات یافته، می‎خواهد برای ملّت بنی‎اسرائیل، حکومت تشکیل دهد و هر حکومتی نیاز به قانون دارد. او با گروهی از برجستگان بنی‎اسرائیل به کوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگیرد، تا همان کتاب آسمانی، قانون اساسی مردم گردد.
نخست طبق وعده خدا، به بنی‎اسرائیل فرمود: «من سی‎روز از میان شما غایب هستم، جانشین من برادرم هارون است. در پرتو راهنمایی‎های او به زندگی ادامه دهید تا من بازگردم.»
موسی ـ علیه السلام ـ به کوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت. سی‎شبانه‎روز به پایان رسید، خداوند ده روز دیگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گردید.
از آنجا که در آغاز هر انقلابی، حوادثی انحرافی رخ می‎دهد، و خود انقلاب کرده‎ها، گاهی حزب و گروه خاصّی را به دو خود جمع می‎کنند، قوم موسی ـ علیه السلام ـ نیز از این انحراف مصون نماندند. موسی‎بن ظفر که بعداً به نام «سامری» معروف شد، از بنی‎اسرائیل بود (او همان کسی بود که در ماجرای درگیری او با قبطی، موسی به کمک او شتافت و قبطی را کشت) سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت، و از یاران موسی بود، پس از پیروزی موسی ـ علیه السلام ـ جزء منافقین گردید و در غیاب موسی ـ علیه السلام ـ، و از زمینه‎ای که در میان بنی‎اسرائیل وجود داشت سوء استفاده کرده و از طلاهای فرعونیان، که جمع شده بود، با زیرکی خاصّی مجسّمه گوساله‎ای درست کرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود.
براثر وزش باد از سوراخهای بدن این مجسّمه صدایی همچون صدای گوساله بیرون می‎آمد و به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی‎اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله‎پرست شدند.
هارون هرچه قوم را نصیحت کرد، و آنها را از گوساله‎پرستی برحذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی‎ها و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند.
برخورد شدید موسی ـ علیه السلام ـ با آشوب سامری
خداوند ماجرای گمراهی قوم توسّط سامری را به موسی ـ علیه السلام ـ وحی کرد، موسی ـ علیه السلام ـ با ناراحتی و خشم از کوه طور به سوی قوم خود بازگشت و آنها را زیررگبار سرزنش خود قرار داد.[1] موسی ـ علیه السلام ـ از شدّت خشم و ناراحتی، الواح تورات را بر زمین زد و شکست، بنی‎اسرائیل به پیش آمده و گفتند: «ما در این کار تقصیری نداریم، بلکه سامری این کار را کرد.»
موسی ـ علیه السلام ـ به برادرش هارون متوجّه شد و از شدّت خشم، سر و ریش او را گرفت و گفت: «چرا وقتی که دیدی آنها گمراه شدند، از من پیروی نکردی؟ آیا از منن نافرمانی نمودی؟»
هارون: «ای فرزند مادرم! ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم بگویی تو میان بنی‎اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی.»
موسی ـ علیه السلام ـ متوجّه سامری شد و او را محکوم و سرزنش کرد و سپس فرمود: «برو که بهره تو در زندگی دنیا این است که هر کس به تو نزدیک شود، خواهی گفت که با من تماس نگیرد.»[2] آری سامری که منافقی خودخواه ولی باهوش بود، از نقاط ضعف بنی‎اسرائیل سوء استفاده کرد و فتنه عظیمی بپا نمود، سرانجام موسی ـ علیه السلام ـ او را آن چنان مجازات کرد که از کشتن بدتر بود یعنی او را از جامعه طرد کرد و مردم او را به عنوان یک مرد نجس و آلوده می‎دانستند و با او تماس نمی‎گرفتند.
روایت شده: سامری به بیماری مرموز و واگیردار «لامساس» گرفتار شد، هرکس با او تماس می‎گرفت به آن بیماری مبتلا شده و بدنش آن چنان می‎سوخت که گویی در میان آتش افتاده است.
او سر به بیابانها نهاد و همچنان گرفتار بیماری و نفرت جامعه بود تا به هلاکت رسید.[3] گرچه سامری، ضربه شدیدی بر وحدت و انسجام بنی‎اسرائیل وارد ساخت، ولی موسی ـ علیه السلام ـ به زودی به فریاد آنها رسید، و با مقاومت و شدّت عمل و برنامه‎های انقلابی غائله سامری را به زباله‎دان تاریخ سپرد، و فریب‎خوردگان را بازسازی نمود و برای چندمین‎بار، بنی‎اسرائیل را از انحراف و سقوط نجات داد، آنها از کرده خود پشیمان شده و توبه کردند، و به فرمان موسی ـ علیه السلام ـ مجسّمه گوساله را خرد کرده و ریزه‎های آن را به رود نیل انداختند.[4] قرار گرفتن کوه بر بالای سر بنی‎اسرائیل، و رفع آن به برکت توبه
هنگامی که موسی ـ علیه السلام ـ از کوه طور بازگشت، تورات را با خود آورد و آن را به قوم خود عرضه کرد و فرمود: کتاب آسمانی آورده‎ام که حاوی دستورهای دینی و حلال و حرام است، دستورهایی که خداوند آن را برنامه کار شما قرار داده است. آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید.
یهود به بهانه اینکه موسی ـ علیه السلام ـ تکالیف دشواری برای آنان آورده بنای نافرمانی و سرکشی گذاشتند، خداوند فرشتگانی را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سر آنها قرار دهند. فرشتگان چنین کردند. یهودیان وحشت‎زده شدند.
موسی ـ علیه السلام ـ در این هنگام به آنها چنین اعلام کرد: «چنانچه پیمان ببندید و به دستورهای خدا عمل کنید و از تمرّد و سرکشی توبه نمایید، این عذاب و کیفر از شما برداشته و برطرف میغشود و گرنه همه به هلاکت می‎رسید.»
آنها تسلیم شدند و برای خدا سجده نمود و تورات را پذیرفتند و در حالی‎که هر لحظه انتظار سقوط کوه بر سر آنها می‎رفت، به برکت توبه، آن عذاب از سر آنها برطرف گردید.[5][1] . مضمون آیات 83 تا 90 سوره‌ طه.
[2] . آیه 92 تا 96 سوره طه.
[3] . تاریخ انبیاء، ص 551.
[4] . بحارالانوار، ج 13، ص 246.
[5] . مجمع البیان، ج 1، ص 128؛ در آیه 63 بقره، و 171 اعراف به این مطلب اشاره شده است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید