ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی غزنوی، یا حکیم سنایی از بزرگترین شاعران قصیدهگو و مثنویسرای زبان فارسی است که در سده ششم هجری میزیسته است.
سنایی، عطار و مولانا را قلههای شعر و ادبیات عرفانی بهشمار میآورند؛ چنانچه مولانا خود در اینباره میسراید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
سنایی اشعار زیادی درباره روزه و روزهداری و ماه مبارک رمضان دارد که این مضامین را در قالبهای شعری قصیده، غزل و رباعی بیان میکند. ولی عمده اشعار او در زمینه روزه و رمضان با قالب قصیده سروده شده است.
او در قصیدهای در مدح ابوبکربن محمد با مطلع «ای کس به سزا وصف تو ناکرده بیانی» میگوید:
دریافتهایم این را حقش بگزاریم
باشد نگزارند به ماه رمضانی
او در قصیده دیگری که موعظه برای توشه آخرت است، میآورد:
دل غافل مباش خفته درین مرحله
طبل قیامت زدند خیز که شد غافله
روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید
پیک اجل در رسید ساخته کن راحله
آنکه ترا زاد مرد و آنکه ز تو زاد رفت
نیست ازین جز خیال نیست از آن جز خله
خیزو درین گورها در نگر و پند گیر
ریخته بین زیر خاک ساعد و ساق و کله
آنکه سر زلف داشت سلسله بر گرد رو
سلسله آتشین دارد از آن سلسله
تکیه مکن بر بقا زان که در آرد به خاک
صولت شیر عرین پیکر اسب گله
زود کند او خراب این فلک کوژ را
هم زحل و مشتری هم اسد و سنبله
این همه آهنگ تو سوی سماع و سرود
وینهمه میلت مدام سوی می و ولوله
خانه خریدی و ملک باغ نهادی اساس
ملک به مال ربا خانه به سود غله
فرش تو در زیر پا اطلس و شعر و نسیج
بیوهی همسایه را دست شده آبله
او همه شب گرسنه تو ز خورشهای خوب
کرده شکم چارسو چون شکم حامله
سعی کنی وقت بیع تا چنهای چون بری
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله
دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان
بر در دکان زند خواجه به زخم پله
در همه عمر ار شبی قصد به مسجد کنی
گر چه به روی و ریا بر کنی از مشعله
در رمضان و رجب مال یتیمان خوری
روزه به مال یتیم مار بود در سله
مال یتیمان خوری پس چله داری کنی
راه مزن بر یتیم دست بدار از چله
صوفی صافی شوی بر در میر و وزیر
صوف کنی جامه را تا ببری زان زله
گر بخوری شکر کن ور نخوری صبر کن
پس مکن از کردگار از پی روزی گله
چند شوی ای پسر از پی این لقمه چند
همچو خران زیر بار همچو سگان مشغله
دامن توحید گیر پند سنایی شنو
تا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله
سنایی در قصیده دیگری با مطلع «ای خدایی که بهجز تو ملکالعرش ندانم» چنین میسراید:
فرستاده توراتم و انجیل و زبورم
من فرستاده فرقانم و ماه رمضانم
او در قصیده دیگری میآورد:
ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست
از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویهای نیست که پر خون جگری نیست
آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست
ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را بجز از وقت صبوحی سحری نیست
بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو ترا خود خبری نیست
آن دل که همی ترسد از شعلهی آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست
بس کس که چو ما روزه همی داشت ازین پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست
ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
ما ناکت ازین آتش در دل شرری نیست
بسیار کسا کو بر عیدی چو تو میخواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست
اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست
این عارف و شاعر قرن ششم در قصیدهای با مطلع « ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری» میآورد:
جسم و جان را همچو مریم روزه فرمای از سحر
تا درآید عیسی یک روزه در دین گستری
سنایی غزنوی در یک رباعی میگوید:
خواهی که تو را روی دهد صرف نیاز
دستار نماز در خرابات بباز
مستی کن و بر نهاد هر مست بناز
مر مستان را چه جای روزهست و نماز
در قصیدهای در مدح نصرالله بن داوود سرخسی با مطلع «پیش پریشان مکن از پی آشوب من» میآورد:
ای که ز بس نازکی از تف روزه ترا
خشک شده سرو بن زرد شده نسترن
عیدی خواهی ز ما بیش زیادی مخواه
هیچ نباید ترا از من و مانند من
سنایی در قصیدهای با مطلع «کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار» میگوید:
تا گرفت او روزه پیوسته در تابوت مرگ
خون همی گریند بهر او جهانی روزهدار
خالق «حدیقه الحقیقه» در قصیده «نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار» میگوید:
لفظ شیرینش غذای جان ما شد بهر آنک
گر غذای تن شدی بی زور ماندی روزهدار
از چنین شاخی چنین باری پدید آمد به شهر
پس درخت گل چه آرد جز گل خوشبوی بار
سنایی در قصیده دیگری با مطلع «ای بیسببی از بر ما رفته به آزار» آورده است:
در روزه چو از روی تو ما روزه گرفتیم
ای عید رهی عید فراز آمده زنهار
در روزه چو بیروزه بنگذاشته ایمان
اکنون که در عیدست بیعیدی مگذار
او در قصیده بلند «ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار» میآورد:
در رجب خود روزهدار و «قل هوالله» خوان و پس
در صفر خوان «تبت» و در چارشنبه روزهدار
همچنین در قصیده با مطلع «ای بنده ره شوق ملک بی خطری نیست» چنین میسراید:
از روزه و از گریه چو یک کام و دو چشمش
در بادیه تقوا خشک و تری نیست
سنایی در غزلی با مطلع «گل به باغ آمده تقصیر چراست» میسراید:
روزکی چند بود نوبت گل
روزه و توبه همه روز بجاست
او در غزل دیگری میگوید:
توبه من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
منبع: خبرگزاری فارس