مفهوم کارکرد گرایى

مفهوم کارکرد گرایى

یکى از مسائل جدید کلامى که به عنوان روشى براى پاسخ یابى به مسئله ى انتظار بشر از دین و گستره ى شریعت به کار مى رود، مسئله ى کارکردهاى دین است. قبل از آن که به تبیین کارکردها، آثار و خدمات دین بپردازیم، توجه به نکات مقدماتى ذیل ضرورت دارد:
کارکردهاى دین در کلام سنّتى و کتاب هاى اعتقادى متکلّمان گذشته نیز با عنوان هاى آثار دین، آثار ایمان، نقش دین در زندگى فردى و اجتماعى، فواید بعثت پیامبران و… به کار رفته است;[1] ولى از آن رو که علوم انسانى در این دو قرن اخیر، رشد و تحوّل و بالندگى پیدا نموده و به رفع بسیارى از نیازهاى فردى و اجتماعى پرداخته است; جاى این پرسش جدید باز گردید که آیا با توجه به کارکردهاى علوم انسانى و اجتماعى، به ویژه روان شناسى و جامعه شناسى، کارکردى بى بدیل براى دین مى ماند؟ آیا مى توان نقشى براى دین در زندگى فردى و اجتماعى قائل شد؟ از این رو مى توان مسئله ى کارکردهاى دین را به عنوان مسئله ى جدید کلامى دانست.
عنوان « کارکردهاى دین »، صبغه ى جامعه شناسانه دارد; گرچه ما در این نوشتار، برداشتى اعم از جامعه شناختى را در نظر گرفته ایم. منظور جامعه شناسان از مفهوم کارکرد (Function) در اصطلاح کارکرد گرایى (Functionalism) اثرى است که پدیده هاى اجتماعى از خود بر جاى مى گذارد. کارکردگرایان معتقدند که این آثار، نتیجه و دستاورد ساخت هاى اجتماعى اند.
« فونکسیونالسیم، کارکردها را به ساختارها نسبت مى دهد; زیرا معتقد است که نظم و ترتیب هاى اجتماعى که جامعه شناسان، ساخت مى دانند، داراى اثرهاى به سامانى هستند که ناشى از شیوه ى خاص سازمان یافتن این ساخت هاست ».[2] آثار و کارکردهاى پدیده هاى اجتماعى و یا گزاره هاى دینى با دقّت و بررسى به دو نوع منشعب مى شود: برخى از آثار قابل رؤیت و پیش بینى اند; این ها را کارکردهاى آشکار (Manifest Functions) مى نامند; و دسته اى دیگر، آثارى هستند که خود کنش گران نیز از وجود آن ها بى خبر بوده و قابل پیش بینى نمى باشند; این ها را کارکردهاى پنهان نامیده اند.[3] نکته ى قابل توجه دیگر این که ساخت ها، همیشه داراى کارکرد مثبت نیستند; چه بسا کارکردهایى که منفى تلقى شوند، یا ساخت ها و نظام اجتماعى که فاقد کارکرد و اثر خاصّى باشند.[4] بنا بر این، چه بسیار نهادهایى که به منظور خاصّى تأسیس مى شوند، ولى کارکرد دیگرى از آن ها ظاهر مى گردد; کارکردى که در ذهن متولیان آن نبوده است.
گرایش هاى فونکسیونالیستى
فونکسیونالیست ها در یک طبقه بندى، به سه گرایش عمده منشعب مى شوند:
گرایش فونکسیونالیزم مطلق; این گرایش توسط راد کلیف براون و مالنیوفسکى به وجود آمد. مالینوفسکى (1942 ـ 1884.م) نماینده ى روى کردى است که ریشه ى نیازهاى نظام هاى اجتماعى را نیازهاى اشخاص مى داند; یعنى به دلیل این که نیازهاى گسترده ى اشخاص و احتیاج هاى ثابت و دائمى افراد، توسط تک تک افراد تأمین نمى شود، به تشکیل نهادهاى اجتماعى اقدام مى کنند. بنا بر این مالینوفسکى از انفرادى ترین پدیده ها، مانند پدیده ى مرگ، تحلیل جامعه شناختى و کارکردى ارایه مى کند.[5] گرایش فونکسیونالیزم جامعه شناختى ـ روان شناختى; این گرایش توسط مرتن به وجود آمد. تحلیل کارکردى در این نگرش براى تشخیص نیازهاى درونى برخى از گروه ها و بخش هاى اجتماعى از راه یک ساختار اجتماعى خاص تعریف شده است.[6] گرایش فونکسیونالیزم ساختارى که توسط پارسونز به وجود آمد. وى با پرهیز از فرد گرایى افراطى و جبر گرایى افراطى معتقد است که خواسته هاى فردى در حصر الگوهاى منسجم، تحت عنوان ایستارهاى ارزشى به لحاظ فرهنگى متعین قرار مى گیرد.[7] تفاوت کارکرد جامعه شناختى با کارکرد به معناى فلسفى و دینى اش در آن است که جامعه شناسان کم تر به حُسن و قبح آثار و کارکردهاى نهادهاى اجتماعى توجه دارند و عمده ى نظر آن ها به مطلق کارکردها معطوف است و اگر به کارکردهاى دین عنایت دارند، از آن روست که دین، اثرى بر جامعه به عنوان یک مجموعه و کل ذو اجزا و مراتب مى گذارد و خدمتى در تعادل، بقا و قوام جامعه ایفا مى کند; ولى در فلسفه و کلام، اولا، به حسن و قبح کارکردهاى دین توجه مى شود; ثانیاً، به مطلق کارکردهاى آشکار دین، اعم از کارکردهایى که به تعادل جامعه مى انجامد یا نیازهاى فردى و رفتارى را تأمین مى کند، مى پردازد.
روش کارکرد گرایى
روش کارکردگرایى، گزاره ها و باورهاى دینى را از زاویه ى عملى و کارکرد گرایى مورد ارزیابى قرار مى دهد و نگاه معرفت شناسانه و واقع گرایانه به قضایا و جمله هاى دینى ندارد; گرچه هر انسان متدیّنى به صدق گزاره هاى دینى اذعان دارد و با یک تلازم منطقى از صدق گزاره هاى دینى به نفع و فایده ى آن ها سوق پیدا مى کند.
توضیح مطلب این است که مجموعه ى گزاره هاى دینى به دو دسته انشعاب مى یابند: نخست، گزاره هایى که از سنخِ است یا هست و نیست اند; یعنى گزاره هایى که از امور واقع حکایت مى کنند و اِخبارى اند; دوم، گزاره هایى که از سنخِ باید و نباید و غیر حاکى از امور واقعى هستند; این سنخ از گزاره هاى دینى نیز به دو گروه تقسیم پذیرند:
نخست، بایدها و نبایدهایى که به اعمال ظاهرى انسان ها تعلق دارند; مانند خوردن، خوابیدن، آشامیدن، نگاه کردن و… این اعمال علاوه بر فاعل، مشهود دیگران نیز قرار مى گیرند; دوم، باید و نبایدهایى که به اعمال باطنى چون حسادت، عُجب، تقوا، ریا و غیره تعلق دارند. گزاره هاى واقع گرا و اِخبارى در علم کلام، و گزاره هاى انشایى مربوط به اعمال ظاهرى و گزاره هاى انشایى مربوط به اعمال باطنى در علم فقه و اخلاق مورد بحث و تحقیق قرار مى گیرند; آن گاه این گزاره هاى سه گانه ى دینى را با دو نگرش متفاوت کاوش مى کنند:
نگرش اوّل، نگرش حقّ جویانه یا پرسش گرایانه از درستى و نادرستى گزاره هاى دینى است; متکلّمان، فقها و علماى اخلاق با این نگرش به اثبات صانع، صفات، افعال الهى و احکام خمسه ى افعال مکلفین و خلق و خوى انسان ها مى پردازند. پیش فرض این نگاه این است که باورهاى دینى، صدق و کذب بر دارند; خواه مدلول مطابقى آن ها باشند و خواه مدلول التزامى آن ها; مانند گزاره هاى فقهى و اخلاقى.
نگرش دوم، کارکرد گرایى است. در این نگرش به حقّ یا باطل بودن گزاره هاى دینى توجهى نمى شود; بلکه به دنبال این پرسش اند که ایمان به گزاره هاى دینى، چه مَنِش و شخصیتى از مؤمنان مى سازد و تأثیرات منفى و مثبت آن ها چیست؟ و این که دین تا چه اندازه نیازهاى آدمیان را برآورده کرده است؟ چه خدمات فردى و اجتماعى بر جاى گذاشته و اصولا آیا با نگرش بى طرفانه ـ نه مؤمنانه و نه منکرانه ـ مى توان حسناتى را به دین نسبت داد؟ این پرسش ها را مى توان نسبت به تک تک گزاره هاى دینى مطرح ساخت; مثلا آیا خدا باورى بر زندگى افراد اثر مى گذارد؟ مکانیزم این اثر گذارى چگونه و آثار آن کدامند؟ آیا شواهد و مصادیقى در تأیید این اثر گذارى وجود دارد؟
به عبارت دیگر، اگر زندگى انسان را به پیکر و بدن انسان تشبیه کنیم براى اعضا و جوارح این پیکر، جایگاه و کارکردهاى مشخصى مطرح است. مغز انسان نیز ابعاد مختلف فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، سیاسى و اخلاقى، دنیوى و اخروى و… را داراست. حال پرسش ما در این روش این است که دین، تدین، اعتقاد و ایمان قلبى به باورهاى دینى، در کدام یک از ابعاد زندگى انسان جایگاه مشخصى پیدا مى کند و کارکردها و آثار خود را نشان مى دهد ؟ کارکردهاى مادى دارد یا معنوى؟ کارکردهاى فردى دارد یا اجتماعى؟ کارکردهاى دنیوى دارد یا اخروى؟ و آیا این کارکردها بى بدیل اند یا جانشین پذیرند؟ آیا علوم بشر در ایجاد این کارکردها رهین توفیق اند و آیا توانایى دین و علوم طبیعى و انسانى در رفع این نیازها و تجلّى کارکردها برابرند؟ آیا آدم خوبى بودن و اخلاقى عمل کردن، جانشین دین دار بودن در تحقق کارکردهاى دین مى گردد؟
انواع نگاه به کارکردهاى دین
کارکردهاى دین را هم از منظر و روى کرد مؤمنانه و متعهدانه مى توان شناسایى کرد و هم از منظر غیر مؤمنانه و بى طرفانه و هم از منظر منکرانه و معاندانه مى توان ارزیابى نمود. این که مارکس، دین را افیون جامعه یا ایدئولوژى کاذب و توجیه گر کاذبانه ى وضع موجود تلقى مى کرد، با عینک منکرانه و معاندانه چنین حکمى مى راند; زیرا اولا، مارکس تنها با دین مسیحیت آن هم به طور اجمال آشنایى داشت; ولى همه ى ادیان را به ایدئولوژى کاذب توصیف مى کرد; ثانیاً، تاریخ انقلاب ها و جنبش ها و انتقادها نسبت به وضع موجود و اصلاح طلبى ها، از دامن دین گسترش یافته است.
و یا این که دورکیم دین را عامل همبستگى اجتماعى معرفى مى کند و تأکید مى نماید که دین چیزى جز تجسم دیگرى از جامعه نیست.[8] وى روى کردى بى طرفانه نسبت به دین دارد. البتّه از این نکته نباید غفلت کرد که کشف کارکردهاى دین بدون پیش فرض تحقق پیدا نمى کند و این مطلب در هر سه منظرِ مؤمنانه، بى طرفانه و معاندانه ظاهر است.
تفاوت روش کارکرد گرایى با روش کارکرد گرایانه
روش کارکرد گرایى با کارکرد گرایانه یا پراگماتیستى تفاوت دارد; پیش فرض روش کارکرد گرایانه و پراگماتیستى این است که صدق به معناى مصلحت و منفعت گرایى است، نه به معناى مطابقت با واقع; به همین دلیل، فیلسوفانى که به غیر شناختارى بودن زبان دینى گرایش داشتند و به طور عمده از کارکردها و آثار دین سخن گفته اند; به ویژه فیلسوفان مسیحى که به بشرى بودن و خطا پذیرى کتاب مقدس اعتقاد ورزیدند و وحى را به عنوان مجموعه ى گزاره هاى حکایت گر از واقع انکار نمودند و گزاره هاى متون دینى را کلام بشرى و زمینى، نه الهى و آسمانى خوانده اند، بر این اساس، شناختارى بودن زبان دینى به فراموشى سپرده شد و توجه بیش ترى به کارکردهاى دین معطوف داشتند.[1] . دیدگاه هاى متکلّمان سنتى اسلامى در باره ى کارکردهاى دین، در کتاب انتظارات بشر از دین، اثر نگارنده ذکر شده است.
[2] . ویلیام اسکید مور، تفکر نظرى در جامعه شناسى، (نشر سفید، 1372)، ص 142.
[3] . همان، ص 147.
[4] . ریمون بودون، روش هاى جامعه شناسى، ترجمه ى عبدالحسین نیک گهر، (تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1369)، ص ص 110 ـ 111.
[5] . ویلیام اسکید مور، تفکر نظرى در جامعه شناسى، ص 114; جى. اچ، آبراهانر، مبانى و رشد جامعه شناسى، ترجمه ى حسن پویان، (انتشارات چاپخش، 1369)، ص ص 795 و 796.
[6] . ریمون بودون، همان، ص 114.
[7] . ویلیام اسکید مور، تفکر نظرى در جامعه شناسى، ص 175.
[8] . ر. ک: عبدالحسین خسروپناه، انتظار بشر از دین، بخش انتظارات بشر از دین و متفکران غربى، فصل دورکیم و انتظار بشر از دین.
@#@ البتّه در زمینه ى غیر شناختارى بودن زبان دینى، نظریه هاى مختلفى از سوى راندل، ویتگنشتاین و… مطرح گردیده است; ولى در اصلِ توجه به آثار دین نزد صاحبان این نظریه ها، اشتراک روش شناختى وجود دارد.
و امّا روش کارکرد گرایى که به آثار و خدمات و حسنات دین توجه دارد و آن ها را مورد شناسایى قرار مى دهد; پیش فرض هایى از قبیل نفى شناختارى بودن زبان دین و نفى نظریه ى مطابقت را برنمى تابد; به همین دلیل معتقدان به نظریه ى مطابقت و واقع گرایى گزاره هایى دینى نیز مى توانند از کارکردهاى دین سخن بگویند.
اهمیّت نگرش کارکرد گرایى به دین
نکته ى قابل توجه دیگر آن است که تحلیل روان شناختى و جامعه شناختى دین و آثار و فواید خداباورى و تأثیر گذارى آن بر حیات بشرى، آن قدر با اهمیّت است که اگر با مطالعات تاریخى و آمارى تأیید گردد، رهنمودهاى فراوانى براى نهادهاى فرهنگى و اجتماعى از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالى، وزارت ارشاد، صدا و سیما و تمام افراد جامعه و معلّمان و مربیان تربیتى به دست مى آورد. این روى کرد مى تواند با استفاده از مکانیزم هاى روان شناختى و جامعه شناختى، افراد و گروه هاى جامعه را به سمت خدا باورى سوق دهد، به طورى که در زندگى خانوادگى و رفتارهاى اجتماعى از آثار مثبت خدا باورى و جاودان طلبى بهره برند. بیش تر دانشمندان اسلامى، مطالعات مربوط به مسائل اعتقادى را با صبغه ى فلسفى و عقلى پیش مى برند و به تحقیقات روان شناختى و جامعه شناختى دین کم تر توجه مى نمایند; در حالى که متفکرین مغرب زمین، از جمله فروید در کتاب هاى «توتم»، «تابو»، «آینده ى یک پندار» و…; یونگ در کتاب هاى «روان شناسى و دین»، «دین و خاطرات» و…; اریک فروم نیز در «روان کاوى و دین»; و ویلیام جیمز در کتاب «دین و روان»; و سایر علماى علوم اجتماعى در آثار خود، خدمات دین را از ساحت ها و حیطه هاى مختلف انسان شناسى، یعنى ساحت شناختى عاطفى و رفتارى، مورد مطالعه و تحقیق قرار داده اند.
در کلام جدید و فلسفه ى دین نیز به دلایلى این روى کرد مورد توجه قرار گرفته است. از جمله ى این دلایل این است که در کلام جدید، مباحث انسان شناسى و شناخت نیازها، به ویژه نیازهاى دینى انسان و بى بدیل بودن دین در رفع این نیازها، مقدم است; بر خلاف کلام قدیم که مباحث خدا شناسى در آن بر مباحث انسان شناسى تقدم دارد; در کلام قدیم ابتدا به اثبات وجود خدا و صفات کمالیه ى حقّ تعالى پرداخته مى شود; سپس مسئله ى نیاز انسان به دین و جبر و اختیار و سایر مباحث انسان شناسى مورد توجه قرار مى گیرد. از آن جهت که بحث کارکردهاى دین به مباحث انسان شناسى ارتباط پیدا مى کند، در کلام جدید از اهمیّت خاصّى برخوردار مى باشد.
در مسئله ى کارکردهاى دین مى توان به کارکردهاى گوهر ادیان که اعتقاد به خداوند یگانه و حیات اخروى است اشاره کرد. در آن صورت، این مسئله، مطلق ادیان آسمانى را شامل شده است. و هم چنین مى توان به کارکرد گزاره ها و باورهاى اعتقادى و ارزشى (فقهى و اخلاقى) اسلام پرداخت.
شایان ذکر است، با توجه به گستردگى مصادیق آثار، خدمات و کارکردهاى مثبت دین، تنها به نمونه هایى از دو دسته ى کارکردهاى دین مى پردازیم.
کارکردهاى گوهر دین
فیلسوفان و محققانى که در زمینه ى کارکردهاى دین، پژوهش نموده اند، در باره ى حوزه ها و گستره ى کارکردهاى دین، روى کردهاى مختلف دارند. گروهى کارکردها، آثار و فواید دین را در امور فردى یا خصوصى یا اخروى منحصر ساخته اند و عده اى خدمات و حسنات دین را به امور اجتماعى، عمومى و دنیوى نیز تعمیم داده اند. حقّ مطلب این است که دین به ویژه دین اسلام در گستره ى وسیعى در ساحت هاى مختلف فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى، خصوصى و عمومى فواید خود را نشان داده و مى دهد. در این قسمت، بدون ادعاى انحصار گوهر دین، به اجمال به پاره اى از کارکردهاى آن اشاره خواهیم داشت.
1. پاسخ به احساس تنهایى
یکى از احساسات مشترک ما با سایر انسان ها، احساس تنهایى است. همه ى انسان ها از تنهایى رنج مى برند. اگر اندکى در دل و درون خود سیر و سفر کنیم، این احساس را در وجود خود خواهیم یافت; حتّى ممکن است زمانى که در جمع به سر مى بریم، باز احساس تنهایى کنیم. تنهایى در پنج ساحت مختلف متصور است:
الف. تنهایى فیزیکى: به اقتضاى زمان و مکان است; مثلا هنگامى که در منزل یا کتاب خانه تنها باشیم، احساس تنهایى مى کنیم. این تنهایى در همه جا، رنج آور نیست; برخى از انسان ها در حالت هاى ویژه اى طالب تنهایى فیزیکى اند و از آن لذت نیز مى برند.
ب. تنهایى اخلاقى یا تنهایى در معاشرت: که شخص به جهت یک سلسله خصوصیت هاى روحى و ویژگى هاى رفتارى و خلق و خوى هاى روانى، از دیگران فاصله مى گیرد یا دیگران او را طرد مى کنند و شخص در معاشرت احساس تنهایى مى کند; مانند پیرمردها و پیرزن ها که عمدتاً بین آن ها و جوانان به جهت خصایص روحى، خندق عمیقى فاصله است. این احساس تنهایى، رنج آور است; گرچه قابل تحمل نیز مى باشد.
ج. تنهایى ادراکى و ذهنى یا تنهایى روحى: شخص احساس مى کند که دیگران اوضاع و احوال او را در نمى یابند; کسى او را فهم و درک نمى کند; گرچه با او حشر و نشر دارند ولى از حیث اجتماعى رتبه ى والا و بالایى دارد; از حد متوسط مردم فاصله دارد و استعداد مردم، در درک وضعیت او به فعلیت نرسیده است. به تعبیر تولستوى، این غم را به کجا باید برد که سخنش را بعد از او بفهمند، ولى اطرافیان او را در نیابند. چنین شخصى احساس مى کند که با امور درونى خود تنهاست. این نوع رنج تنهایى، با یافتن انسانى هم رتبه ى شخص تنها، قابل بر طرف شدن است; ولى در هر صورت قابل تحمل مى باشد. تنهایى ذهنى و ادراکى در نوابغ، اولیاى الهى و عرفا، بیش تر یافت مى شود.
د. تنهایى عاطفى: شخص تنها به جهت عاطفه ى قوى و نگاه واقع بینانه به اطراف خود، احساس مى کند که دیگران خالصانه او را دوست ندارند و احساس و احترام مردم نسبت به او، یا به مقتضاى آداب و رسوم اجتماعى است یا براى رفع نیازهاى طرف مقابل. اگر از افراد چاپلوس و فریب کار که براى حفظ منافع ناحق خود به عرض ارادت هاى کاذب مى پردازند بگذریم حتّى محبت فرزند نسبت به پدر و مادر، عشق والدین نسبت به فرزندان، علاقه ى معلم به شاگرد و رابطه ى عاطفى شاگرد به معلم و حتّى احساس ایثارگران به افراد نیازمند، اولا و بالذّات براى رفع حاجت هاى خویشتن است; حاجت ها و نیازهاى مادى یا معنوى که با ارایه ى احساس و نشان دادن عاطفه رفع مى گردد. اگر حسّ عاطفى در نهاد مادران تعبیه نمى شد، هیچ گاه نیمه هاى شب به ناله ى کودکان پاسخ مثبت نمى دادند; به همین دلیل این عکس العمل عاطفى در پدران کم تر مشاهده مى شود; وخلاصه در یک کلام، همه اهل تجارت اند و عاطفه و احساس و ایثار را در مقابل بهاى آن ظاهر مى سازند. این دقّت ها سبب مى شود که انسان احساس تنهایى کند و همه ى اطرافیان را سوداگران نفع طلب بداند.
هـ. تنهایى مُصیبتى: انسان ها وقتى در برابر مشکلات و مصایب و رنج ها قرار مى گیرند و دیگران را نیز همانند خود در مقابل این شرور، رنجور مشاهده مى کنند، احساس تنهایى و نا امنى مى کنند; به گونه اى که گویا کسى توان حل این مصایب را ندارد. این احساس تنهایى، به زمانى خاص یا شخص معیّنى محدود نمى شود; احساس تنهایى به ویژه در ساحت تنهایى عاطفى و تنهایى مصیبتى، منشاء آفات فراوان و حساسى است; از جمله این که انسان، احساس مى کند هیچ مشکلى توسط انسان هاى دیگر گشوده نخواهد شد و این امر باعث مى شود که نظام ارزشى از بین رفته و به دنبال آن زندگى و حیات دنیوى بى معنا گردد. بر اساس اطلاعات مؤسسه ى نظر سنجى آمریکا، 52% از آمریکایى ها مى گویند: ما تنها و افسرده ایم.
ادیان با اعتراف به خداوند عالم و قادر و خیرخواه و عاشق مطلق، ساحت هاى مختلف احساس تنهایى را پاسخ مى دهند; زیرا خداوندى که از درون ما با خبر است و به نیازهاى ما آگاهى دارد، آن قدر به ما نزدیک است که از روان ناخودآگاه ما نیز با خبر است; (أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ)[1] (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).[2] خدا از من به من نزدیک تر است; او قادر مطلق و بر آورنده ى نیازهاى آدمیان است و عاشق مطلق و بى قید و شرط است. عشق او نیز از سنخ عشقِ دهندگى است نه عشقِ گیرندگى; یعنى، خداوندِ عاشق به معشوق نزدیک است تا نیازهاى معشوق را اولا و بالذّات براى او بر آورده سازد; بر خلاف سایر عشق ها که از سنخ گیرندگى یا ترکیبى از هر دو نوع اند.
حال اگر انسانى این احساس درونى را به حقّ تعالى پیدا کند، با مناجات و دعا و راز و نیاز، به او تقرب مى جوید و از آفات احساس تنهایى نجات مى یابد. تحمّل شداید، مشکلات و رنج ها بر او آسان مى گردد; احکام ارزشى براى او معنا پیدا مى کند و زندگى معنادار مى شود; اضطراب و دلهره رفع مى گردد و امید جانشین آن مى شود; و هم چنین عاطفه و عشق و محبّت به دیگران براى استمرار در مسیر عشق و محبّت به خدا قرار مى گیرد.
بنا بر این، روشن شد که اعتقاد به خدا و دین دارى، با پاسخ دادن به احساس تنهایى انسان، کارکرد مهم خود را نشان مى دهد و یکى از نیازهاى مشترک انسان ها را مرتفع مى سازد.[1] . سوره ى انفال، آیه ى 24.
[2] . سوره ى ق، آیه ى 16.
@#@
2. کاهش دادن ترس از مرگ
ترس از مرگ، حالتى روانى است که بسیارى از انسان ها را دچار حیرت و گاه بحران مى نماید. دین و باورهاى دین، به ویژه اعتقاد به خدا و حیات اخروى، ترس از مرگ را مى کاهد. این کاهش توسط دین از چند راه تأمین مى گردد:
الف. تفسیر مرگ به انتقال از عالمى به عالم دیگر و ابطال اعتقاد به نابودى و نیستى انسان.
ب. حیات اخروى، ضامن عدالت است و به عنوان سراى دیگر، فاقد هر گونه ظلم و ستم و بى عدالتى و جبران کننده ى ظلم هاى دنیوى است; این معرفت، با تکوینى دانستن اعمال دنیوى و نتایج اخروى، تبیین بیش تر و بهترى پیدا مى کند و تواناتر از قایلان به قراردادى و اعتبارى خواندن رابطه ى دنیا و آخرت، حیات اخروى را تفسیر مى کند.
ج. دین به عنوان ابزار مهمّى براى اتصال انسان به بى نهایت و رساندن او به مقام فنا و توحید وجودى و شهودى، دغدغه هاى کوچک ترى چون مرگ را کاهش مى دهد و انسان وارسته و عارف سالک را ـ که خواهان مقام محبّت و عشق است ـ نسبت به مرگ بى توجه مى سازد; زیرا عارفان الهى مى یابند که اولا، موجود کامل مطلق وجود دارد; ثانیاً، راهى براى اتصال و تقرب به آن قابل دسترسى است; ثالثاً، مسیر رسیدن به کمالات مطلق از جمله علم مطلق، قدرت مطلق و بى نهایت است; رابعاً، شرط لازم تقرب به خدا، اطاعت از اوامر و نواهى الهى است; خامساً، تصویر دین از رابطه ى انسان و خدا، هم به صورت رابطه ى عبد و مولا است و هم به شکل عاشق و معشوق و محب و محبوب; یعنى عارف سالک مى یابد که رابطه ى عاشقانه با رابطه ى خائفانه اجتماع پذیرند. خلاصه ى سخن آن که دین، آرمان ها و ارزش ها و معرفت هایى را به متدینان القا مى کند که مرگ را ناچیز مى پندارند.
د. دستورات دینى و انجام فرایض و مناسک دینى، از نظر روان شناختى نوعى رضایت به انسان عطا مى کند و هر اندازه که احساس گناه کارى کم تر گردد، احساس ترس از مرگ نیز کاهش مى یابد.
هـ. آموزه هاى دینى، دنیا را مقدمه ى آخرت و مدرسه ى انسان معرفى مى کنند و اندیشه ى نفى قیامت را با بیهوده دانستن آفرینش مترادف مى شمارد. (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ);[1] آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و بازگشت شما به سوى ما نیست؟
3. کاهش رنج و تعب
در این زمینه، سه پرسش اساسى وجود دارد: نخست این که چرا انسان ها رنج مى برند و چرا بدون رنج نمى توان زندگى کرد؟ دوم این که چرا همه ى انسان ها به یک سان رنج نمى برند؟ و سوم این که چرا رنج ها بى پاداش مى مانند؟
ادیان با این که منکر رنج زندگى نیستند; ولى با پاسخ دادن به پرسش هاى سه گانه، روان آدمى را براى تحمّل رنج ها آماده تر مى سازند. تعالیم انبیا نسبت به پرسش نخست که چرا آدمیان رنج مى برند، این گونه پاسخ مى دهند که:
اولا، بسیارى از رنج هاى زاییده ى دست بشر است; یعنى رنج هایى وجود دارد که قابل اجتناب اند، ولى انسان با اختیار خود مقدمات آن ها را از جمله شتاب زدگى، بى توجهى به مصالح اجتماعى و… فراهم مى آورد; ثانیاً، پاره اى از رنج ها و شرور، اقتضاى ذاتى، تکوینى و طبیعى این جهان اند و عمومیت دارند; مانند پیرى، که ریشه کَن شدنى نیست، امّا با دستورالعمل هاى ادیان کاهش پذیر و قابل تحمّل تر است; ثالثاً، رنج ها و تعب ها براى آزمایش انسان ها و به تبع تکامل و تقویت آن ها ظاهر مى شوند.
و امّا پاسخ ادیان نسبت به پرسش دوم، یعنى عدم تساوى رنج این است که رنج هاى اختیارى از آن کسانى است که مقدمات آن را فراهم آورده اند و بدین جهت، تعمیم پذیر نیستند; و رنج هاى طبیعى و تکوینى نیز براى همه ى انسان ها به صورت مساوى توزیع مى شود و اقتضاى زندگى این جهانى اند. رنج هاى آزمایشى نیز گرچه به یک سان نصیب آدمیان نمى شود ولى اعتقاد به آن در کاهش رنج مؤثر است.
و امّا آموزه هاى دینى، پرسش سوم ـ یعنى بى پاداش بودن رنج ها ـ را با پذیرش پاداش هاى دنیوى و اخروى رنج ها پاسخ مى دهند. نکته ى قابل توجه دیگر این که رنج زمانى پدید مى آید که انسان به دنبال به دست آوردن تمام امور لذّت بخش باشد و با این غایت طلبى، دچار سرگشتگى شده و همیشه ناراضى مى گردد. و لیکن اگر آدمى تلاش کند تا اصول و قواعد اخلاقى بر زندگى شخصى او حاکم شود و یا به یک معشوق الهى سر سپرَد و عشق براى او فراهم گردد، رنج زدوده مى شود و عشق، زندگى او را فرا مى گیرد.
و امّا آیاتى که تبیین کننده ى مطالب فوق اند:
(وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ);[2] چه بسا چیزى خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است.
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ);[3] هر آینه شما را با اندکى از ترس، گرسنگى و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها مى آزماییم ومردان صبور و با استقامت را مژده بده.
(وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ);[4] ما به ایشان ستم روا نداشتیم لیکن خودشان به خودشان ستم نمودند.
قرآن کریم بین سختى ها و آسایش ها تلازم قائل است و مى فرماید:
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً);[5] پس حتماً با سختى آسانى است l حتماً با سختى آسانى است.
خداوند سبحان به جهت لطف خاصّى که به بندگان سالک و اولیا دارد، آن ها را گرفتار بلا مى کند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: « اِنَّ اللّهَ اِذا اَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاءِ غَتّاً. »[6] خدا زمانى که بنده اى را دوست بدارد او را در دریاى شداید غوطهور مى سازد.
4. معنا دادن به زندگى آدمى
معنادار کردن زندگى، یکى از مهم ترین نحله هاى مهم روان درمانى است که به نام معنا درمانى مطرح مى شود.[7] اهمیّت این مطلب از آن جا روشن مى شود که زندگى ما منحصر به حیات بیولوژیک نیست، و براى این که از حیات خود بهره مند شویم و حقیقت زندگى را دریابیم، باید از پوچى دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسش هاى اساسى در باره ى فلسفه ى زیستن، یعنى از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا مى روم؟ میسّر نیست; و دین به این پرسش هاى سرنوشت ساز پاسخ صریح و شفاف مى دهد و تاریکى ها و ابهام هاى زندگى را مى زداید. عقل گرچه تا حدودى به این پرسش ها پاسخ مى دهد، ولى محدودیت عقل، حاکى از ناتوانى آن در حل نهایى این پرسش هاست. بسیارى از انسان ها از زندگى روزمرّه ى خود بیزار مى شوند و گاه، حیات اجتماعى را رها مى سازند و گاه دست به نابودى خویش مى زنند. و این امور زاییده ى بى معنا خواندن زندگى و انحصار هستى و عالَم، به ماده و گرایش به بى دینى است.
استاد مطهرى(ره) در باره ى خود کُشى صادق هدایت مى نویسد:
« صادق هدایت چرا خود کُشى کرد؟ یکى از علل خود کشى او این بود که اشراف زاده بود; او پول توجیبى بیش از حد کفایت داشت; امّا فکر صحیح و منظم نداشت; او از موهبت ایمان بى بهره بود; جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله مى دانست; لذّت هایى که او مى شناخت و با آن ها آشنا بود، کثیف ترین لذّت ها بود، و از آن نوع لذّت دیگر چیز جالبى باقى نمانده بود که هستى و زندگى ارزش انتظار آن ها را داشته باشد; او دیگر نمى توانست از جهان لذّت ببرد ».[8] زندگى در دو حال معنادار مى شود: نخست آن که شخص، یک سلسله اصول و معارفى را بپذیرد که زندگى را هدف مندانه سازد; دوم آن که با آموزه هایى چند، رنج را تحمّل پذیر و نامحسوس کند و آن را از زندگى بیرون نماید و به عبارت دیگر، زندگى با عشق، معنادار مى گردد. انسان بى دین براى زندگى خود هدف و عشقى قائل نمى شود; بر این اساس یا به نابودى خود دست مى زند و یا با رشد صنعت و تکنولوژى و نفى هر گونه قناعت در تولید، به نابودى سایر انسان ها و جهان مى اندیشد.
شایان ذکر است که فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، در زمینه ى اضطراب، دلهره، ترس و معنادارى، بزرگ ترین دغدغه را داشته اند. مؤسس این تفکر، کى یرکگارد، با طرح اصالت وجود انسان، به اصل آن بحران ها پرداخته است; ولى این مکتب فلسفى، در نهایت به دو نحله ى الحادى و الهى تقسیم شد. تمام فیلسوفان الهى با اعتقاد به خدا عناصر معنادارى، ترس، دلهره و اضطراب را براى خود حل کردند; ولى فیلسوفان الحادى، هم چون آلبرکامو، از درمان این بحران ها اظهار عجز نمودند.
5. حل تنازع و تعارض آدمیان
زندگى دنیوى و مادى انسان ها همراه با کشمکش و چالش هایى رنج آور است و اصولا مقوله هایى چون ثروت و قدرت و سایر امور دنیوى، رقابت پذیر و کشمکش زایند و تنها امور معنوى و باورهاى دینى اند که در تقلیل تعداد نزاع ها و تخفیف رنج هاى چالش ها توفیق دارند. بر این اساس، دین به سبقت در خیرات توصیه مى کند (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ);[9] امّا برترى طلبى در امور مادى را ـ از آن رو که مایه ى خصومت است ـ نهى مى کند و هم چنین به قول « یاسپرس » گناه موجب کشمکش است و دین با نهى از گناه، این نزاع ها را کاهش مى دهد. نتیجه آن که گرایش افراطى به امور مادى و ارتکاب گناه، منشاء نزاع آدمیان است و دین از هر دو عنصر نهى نموده است; زیرا ( إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى).[10][1] . سوره ى مؤمنون، آیه ى 115.
[2] . سوره ى بقره، آیه ى 216.
[3] . سوره ى بقره، آیه ى 155.
[4] . سوره ى نحل، آیه ى 118.
[5] . سوره ى انشراح، آیات 5 و 6.
[6] . محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى ج 1.
[7] . در این زمینه مى توانید به کتاب هاى در جست و جوى معنا و نیز پزشک روح، مراجعه کنید.
[8] . مرتضى مطهرى، عدل الهى، (انتشارات صدرا)، ص 188.
[9] . سوره ى بقره، آیه ى 148.
[10] . سوره ى علق، آیات 6 و 7.
@#@
6. کنترل افراد جامعه
باورهاى اعتقادى، به ویژه اعتقاد به خدا و معاد، ضامن اجرایى ارزش ها و هنجارهاى دینى اند و این ضمانت اجرایى، در کنترل جامعه و سلامت آن نقش به سزایى دارد; به عبارت دیگر، افراد جامعه و حکومت با دو روش، کنترل و نظارت مى شوند; نخست، نظارت بیرونى که از طریق احکام جزایى و انواع مجازات ها صورت مى پذیرد; دوم، نظارت درونى که از طریق باورهاى اعتقادى تحقق مى یابد و این نوع نظارت، علاوه بر هزینه ى کم، تأثیر و نقش بیش ترى را ایفا مى کند.[1] آیات عذاب و رحمت الهى نیز مؤیّد این کارکرد مهم دین اند:
(وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ);[2] بى شک جزاى اعمال واقع شدنى است.
(إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ);[3] آن چه به شما وعده داده مى شود، یقیناً واقع شدنى است.
7. تقدیم منافعِ مهم ترِ دیگران بر منافع شخصى
باورهاى دینى، منشاء پیدایش انگیزه هاى عالى و همت هاى والا، جهت گذشتن از منافع شخصى این جهانى و توجه به منافع اجتماعى و در نتیجه فعلیت بخشیدن به انفاق و شهادت طلبى و ایثار و جان بازى است.[4] هم چنان که باعث مقابله با ستم گران و بى توجهى به منافع زودگذر دنیوى است.[5] 8. جلوگیرى از بحران هاى روانى
حب ذات و علایق ذات، زندگى آدمى را با آفات غم و اندوه و نگرانى و ترس به هم آمیخته است. غم و غصّه براى آن چه ندارد تا به او برسد، و ترس و نگرانى که مبادا حوادث روزگار آن چه را دارد از او بگیرد. ایمان به خدا، هر دو آفت را ریشه کن مى کند; چون ایمان به خداوندِ عالِم قادرِ حکیم و رحیم، او را وادار به انجام وظایفى مى کند که براى او مقرّر شده است; و با انجام وظایف بندگى مى داند که خداوند به عنایت حکمت و رحمت، او را به آن چه خیر و سعادت اوست، واصل مى گرداند; و از آن چه مایه ى شرّ و شقاوت اوست باز مى دارد. (أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْ آخِرَهِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)[6] آن چه اعصاب آدمى را در این زندگى فرسوده مى کند، اضطراب ها و هیجان هایى است که از شادمانىِ دست یابى به علایق مادى، و افسردگى از نرسیدن به آن ها حاصل مى شود و لَنگر ایمان است که در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان مى دهد.[7] (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور).[8] (الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).[9] 9. نقش دین در همبستگى اجتماعى و کنترل رفتار اجتماعى انسان ها
همبستگى و وفاق، اساس یک زندگى اجتماعى است و زوال آن موجب فرو ریزى ساخت جامعه و از هم پاشیدگى حیات اجتماعى است.[10] از طرفى، هر فردى بر اساس غریزه ى خویشتن دوستى، نفع خویش را مى طلبد; گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزى، موجب اختلاف درگیرى است. دین با تبیین حیات دنیوى و مقدمه خواندن آن براى زندگى اخروى و نیز دعوت به گرایش هاى معنوى و تربیت ویژه ى اخلاقى، این وحدت و انسجام و همبستگى را فراهم مى آورد. هم چنان که اوّلین ارمغانى که دین اسلام به ایران داد، تبدیل افکار و عقاید مذهبى متشتت به عقیده ى واحد بود.[11]قرآن براى تداوم همیشگى، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف،[12] پیروى از صراط مستقیم،[13] تمسک به حبل اللّه،[14] پذیرفتن داورى دین[15] و توجه به شعایر الهى[16] را پیشنهاد مى دهد. حضرت استاد وحید خراسانى در تبیین کنترل رفتار اجتماعى توسط دین مى فرماید: « انسان داراى شهوت و غضبى است که با غریزه ى افزون طلبى به هیچ حدّى محدود نیست; اگر شهوت مال بر او غلبه کند، گنجینه هاى زمین او را قانع نمى کند و اگر شهوت مقام بر او چیره شود، حکومت زمین او را کفایت نمى کند، مى خواهد پرچم قدرت خود را بر کرات دیگر برافرازد; (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ * أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاّ فِی تَباب).[17] « هواى سرکش انسان با شهوت شکم و دامن و مال و مقام و استخدام قوه ى غضب براى اقناع هوسِ پایان ناپذیر خود، هیچ مرزى نمى شناسد و از پاى مال کردن هیچ حقّى صرف نظر نمى کند و نتیجه ى حیات انسان با چنین شهوتى جز فساد، و با چنان غضبى جز خون ریزى و خانمان سوزى نخواهد بود; زیرا قدرت فکر آدمى، با شکستن طلسم اسرار طبیعت و استخدام قواى آن، براى رسیدن به آمال نفسانى نامحدود خود، زندگى انسان بلکه کره ى زمین را که مهد حیات بشر است، به نابودى مى کشاند. (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ…)[18]. قدرتى که نفس سرکش را مهار و شهوت و غضب انسان را تعدیل و حقوق فرد و جامعه را تضمین و تأمین مى کند، ایمان به مبدأ و معاد و ثواب و عقاب است که با اعتقاد به خداوندى که (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ)[19] و مجازاتى که (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرًّا یَرَهُ)[20] آدمى به هر خیرى وادار شده، و از هر شرّى بر کنار خواهد بود و جامعه اى بر مبناى تصالح در بقا و بر کنار از تنازع در بقا به وجود خواهد آمد ».[21] 10. اعتراض به وضع موجود و دعوت به وضع مطلوب
دین، همواره جامعه ى انسانى را به مسیر تعالى و رشد و توسعه فرا مى خواند و کژى هاى وسیع و خطرناک را هشدار مى دهد. پیامبران همیشه این روش را در جوامع بشرى به کار گرفته اند. به عبارت دیگر، آن گاه که مؤمنان بین معرفت علمى و باور ایمانى خود و وضعیت اجتماعى جامعه، تعارض و ناسازگارى مشاهده کنند و خواسته هاى حقیقى و اوضاع و احوال جامعه را ناسازگار ببینند، هیچ گاه به تغییر ایمان دینى رضایت نمى دهند; بلکه تلاش مى کنند تا جامعه را به وضع مطلوب نزدیک سازند و راه اصلاحات را دنبال نمایند و اگر جامعه پذیراى تغییر وضع نامطلوب نباشد، مؤمنان از ایمان و معرفت حقیقى خود اعراض نمى کنند و دین در ایجاد این تحولات نقش مهمّى دارد.
برخى از نویسندگان غربى در این باره مى نویسند: « دین مى تواند به عنوان یک نیروى کار ساز، مردم را براى جست و جوى تغییر یا اعتراض علیه نظم موجود، بسیج کند. در این جا هم دین، نقش وحدت دهنده را ایفا مى کند ولى در جبهه ى مخالف… پیامبران از طریق اَعمال یا اصول اخلاقى شان، دین و آیین رسمى را به مبارزه مى طلبند و سامان مذهبى نوینى را بر پا مى دارند ».[22] وقتى سخن از اعتراض به وضع موجود به میان مى آید، منظور این نیست که ادیان به جامعه اهمیّت نمى دهند. جنبه هاى اجتماعى احکام عبادى و معاملاتى اسلام و تقدم حقّ جامعه بر فرد[23] و مصلحت عمومى بر مصلحت فردى، تشویق به ایثار[24]، تعاون و همکارى[25] توجه به اموال عمومى مانند زکات، خمس، غنایم جنگى، خراج، جزیه و…، و امنیت اجتماعى[26] بر توجه دین اسلام نسبت به جامعه دلالت دارد; که جامعه ى مطلوب خواهان اوست.
11. رهایى انسان از اسارت هاى ظاهرى و باطنى
توحید در اسلام، به معناى رهایى و آزادگى و شکستن از قیود و زنجیرها و باز کردن راه تکامل به سوى آستان الهى است و یکى از اهداف بعثت پیامبران، همانا رهایى انسان از بردگى و اسارت بوده است و در دنیاى کنونى که انسان گرفتار انواع اسارت هاى ظاهرى و باطنى مانند اسارت تبلیغاتى شده، بیش از پیش به آزادگى و دین آزادگان نیازمند است.[27] خداوند سبحان در آیه ى 157 در سوره ى اعراف مى فرماید: (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ);[28] همان کسانى که آن رسول و پیغمبر ناخوانده درس را که وصف وى را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مى یابند پیروى کنند، پیغمبرى که به معروفشان وا مى دارد و از منکر بازشان مى دارد و چیزهاى پاکیزه را حلالشان مى کند و پلیدى ها را حرامشان مى کند، تکلیفِ گرانشان را با قیدهایى که بر آن ها بوده است بر مى دارد، کسانى که بدو ایمان آورده و گرامیش داشته و یاریش کرده اند و نورى را که به وى نازل شده پیروى کرده اند آن ها خودشان رستگاران اند.
12. نقش دین در تمدن و فرهنگ انسانى
ادیان الهى و آسمانى در ترویج فضایل، آرمان ها، آداب مثبت و خصلت هاى نیکو، نقش مؤثرى داشته اند. اسپنسر در این باره مى گوید: « بیان آداب و فضایل جوامع که پایه ى تمدن آن هاست، ناشى از دین است ».[29][1] . ر. ک: عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 2، ص ص 545 ـ 546.
[2] . سوره ى ذاریات، آیه ى 6.
[3] . سوره ى مرسلات، آیه ى 7.
[4] . ر. ک: سوره ى نور، آیه ى 37; سوره ى انسان، آیات 7 و 10.
[5] . ر. ک: سوره ى بقره آیه ى 249; سوره ى توبه، آیه ى 52.
[6] . سوره ى یونس، آیات 62 ـ 64.
[7] . آیت ا… وحید خراسانى، توصیح المسائل، ص 23.
[8] . سوره ى حدید، آیه ى 23.
[9] . سوره ى رعد، آیه ى 28.
[10] . آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه ى باقر ساروخانى، (تهران: انتشارات کیهان 1370)، ص ص 65 ـ 64.
[11] . مرتضى مطهرى ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، ج 1 ، ص ص 353 و 354 ; ر . ک : سوره ى آل عمران ، آیات 103 و 105 ; سوره ى شورى ، آیه ى 13 ; سوره ى بقره ، آیه ى 213 ; سوره ى انعام ، آیات 152 و 153 ; سوره ى مائده ، آیه ى 2 .
[12] . سوره ى انفال، آیه ى 46.
[13] . سوره ى انعام، آیه ى 153.
[14] . سوره ى آل عمران، آیه 103.
[15] . سوره ى نساء، آیه ى 65.
[16] . سوره ى مائده، آیه ى 97.
[17] . سوره ى غافر، آیات 36 و 37.
[18] . سوره ى روم، آیه ى 41.
[19] . سوره ى حدید، آیه ى 4.
[20] . سوره ى زلزله، آیات 7 و 8.
[21] . آیت ا… وحید خراسانى، توضیح المسائل، ص 24.
[22] . سایمون کولمن و هان واتسون، در آمدى به انسان شناسى، ترجمه ى محسن ثلاثى، (تهران: نشر سیمرغ)، ص 7 ـ 116.
[23] . مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 225.
[24] . سوره ى انسان، آیات 8 و 9 و سوره ى حشر، آیه ى 9.
[25] . سوره ى مائده، آیه ى 2.
[26] . سوره ى بقره، آیه ى 126 و سوره ى نور، آیه ى 55.
[27] . ر. ک: سید قطب، فى ظلال القران، (بیروت: دارالشروق)، ج 4، ص 2085; مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1، ص 33.
[28] . سوره ى اعراف، آیه ى 157.
[29] ـشیخ محمد عبده، المنار، تقریر رشید الرضا، ج 4، ص 429.
@#@ هم چنین علامه ى طباطبایى مى فرماید: « خصلت هاى نیکوى موجود در انسان هاى امروزى، هر چند اندک باشد، ناشى از تعلیمات دینى است ».[1] 13. زدودن عقاید باطل و خرافى از جوامع انسانى
خرافه ها و عصبیت هاى کور، بزرگ ترین مانع رشد و تکامل و ترقى انسان هاست که زدودن آن ها از مبارزه با شرک و بت پرستى، طاقت فرساتر است. تقلیدهاى کورکورانه از باورهاى باطل گذشتگان، مانند مادّه پنداشتن فرشتگان، نگرش منفى به زن و فرزند کشى، تکاثر اموال، تفاخر و ده ها بیمارى دیگر، تنها به دست دین زدوده شده اند[2] و امروزه نیز با عصبیت هاى مدرن و خرافه هاى پست مدرن رو به روییم که زوال آن ها تنها توسط دین اصیل اسلام میسّر است.
14. پشتیبانى از اخلاق
نقش دین در اخلاق و کارکرد اخلاقى دین، در گفتار دین و اخلاق آمده است; ولى در این جا به اجمال خواهیم گفت که گرچه بر مبناى حسن و قبح عقلى و ذاتى، عقل توان درک کلیات حسن و قبح اشیا و پاره اى از جزئیات را دارد; ولى انسان در بخش مهمّى از مصادیق حسن و قبح به شریعت و دین محتاج است; علاوه بر این که در مدرکات عقل نیز احکام اخلاقى دین، نقش تقویت کننده اى را ایفا مى کند و هم چنین عقاید و باورهاى دینى، پشتوانه و ضامن اجرایى اخلاق اند; علاوه بر این که دین در پیدا کردن هویت اخلاقى به افراد مدد مى رساند.[3] 15. راه حل مناسب براى امور جبران ناپذیر
یکى از کارکردهاى مثبت دین این است که احکامِ امور تجربه ناپذیر و یا تجربه پذیر و جبران ناپذیر را براى انسان ها بیان مى کند; زیرا این ها امورى هستند که اگر بشر براى کشف ضرر و زیان و سود آن ها بخواهد دست به تجربه بزند، بعد از کشف ضرر جبران ناپذیر آن، توان رفع آن را ندارد; مانند ضررهاى ناشى از آزادى هاى جنسى، مواد الکلى و مخدّر و… که مکاتب امپریسم و پوزیتویسم و تجربه گراى افراطى را دچار بحران کرده است.
16. سیر و سلوک عرفانى
ارتباط انسان با خدا و کیفیت سخن گفتن با او، یکى از مهم ترین نیازهاى معنوى انسان است که توسط دین تبیین مى گردد.
دین با ارایه ى برنامه ها و دستورالعمل ها، انسان را به تجربه ى عرفانى و علم حضورى و شهودى سوق مى دهد و آن را از کجى ها و راه هاى منحرف باز مى دارد. اگر عارفانى هم چون حارثه بن زید در صدر اسلام به مقام رؤیت شهودى حقّ و گشودن چشم برزخى رسیدند و در عرصه ى اجتماعات نیز پیامبر را یارى نموده و مقام وحدت و کثرت را یافتند، به جهت درس آموزى از مکتب پیامبر بود.
گفت پیغمبر صباحى زید را *** کیف اصحبت اى رفیق با صفا
گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت *** کونشان از باغ ایمان گر شگفت
گفت تشنه بوده ام من روزها *** شب نخفتستم ز عشق و سوزها
این مقام و منزل، حارثه بن زید را به جایى رساند که گفت:
بهشتى ها را مى بینم که یک دیگر را زیارت مى کنند و از لبان هم بوسه به غارت مى برند و ستیز و عناد جهنمیان را نیز مى بینم. دین، علاوه بر نشان دادن طریقت و سیر و سلوک عرفانى، نحوه ى سخن گفتن و تبدیل علم حضورى به حصولى را به ما یاد مى دهد تا گرفتار شطحیات و جمله هاى کفر آلود نگردیم.
کارکرد باورهاى اسلام
1. کارکرد فىء
خداوند متعال در آیه ى 7 سوره ى حشر مى فرماید:
(ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ).
در این آیه، بر قرارى عدالت و ایجاد تعدیل اقتصادى در بین مسلمین، به عنوان کارکرد فىء معرفى شده است; زیرا خداوند تبارک و تعالى اظهار مى دارد که عملیات فىء، منشأ گردش عمومى پول و ثروت و حذف انحصار مال از دست توان گران مى گردد و با توزیع عادلانه، فاصله ى طبقاتى میان مسلمین از بین مى رود.
2. کارکرد ازدواج
حق تعالى در آیه ى 21 سوره ى روم مى فرماید:
( مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ).
اسلام، به عنوان دین فطرى، به تمام نیازهاى فطرى انسان توجه نموده و هنجارها و احکام قابل توجهى را وضع نموده است. ازدواج فیزیکى از این هنجارهاى فطرى به شمار مى رود که در جهت تأمین نیازهاى جنسى و عاطفى، کنترل و نظام بخشیدن به رفتارهاى جنسى، تولید مثل و استمرار بخشیدن به اجتماع بشرى، فرزندزایى، سکینه و آرامش و… بسیار مؤثر است. ازدواج در اسلام، هنجارها و احکام متعددى دارد که جملگى داراى کارکردهاى مثبت و آشکارند; براى نمونه خواستگارى از ناحیه ى مرد با عنصر عفت و پاکدامنى و رعایت حیا و عزت و سربلندى و فراهم آمدن شرایط و تأمین امتیاز زنان هماهنگى دارد و هم چنین کارکرد اذن ولى در ازدواج دختر، این است که به تعبیر استاد مطهرى، زن اسیر محبّت، و مرد بنده ى شهوت است; بنا بر این، زن با زمزمه هاى محبّت مردان به سرعت متأثر مى شود; پس بر دخترِ مردْ نا آزموده، لازم است که با پدرش ـ که از احساسات مردان بهتر آگاه است و سعادت و خیر دختر را مى خواهد ـ مشورت کند;[4]علاوه بر این که پدر با موافقتش خود را مسئول ازدواج دخترش مى داند و در مراحل مختلف زندگى همیار و همدم او خواهد بود و کارکرد ازدواج کفو با کفو که به شدت مورد تأکید اسلام قرار گرفته، با توجه به نقش اشتراک فکرى و اخلاقى در استمرار زندگى، روشن مى گردد و حرمت ازدواج با کفّار نیز از این منشأ سر چشمه گرفته است. امّا در زمینه ى کارکرد تعدد زوجات باید توجه داشت که اصل اولى در مسئله ى ازدواج تک همسرى است; ولى آن گاه که در یک جامعه، در اثر جنگ هاى زیاد یا به علل دیگر، مردان زیادى از بین روند و زنان بى سرپرست فراوانى باقى بمانند، در آن صورت وحدت زوجه باعث ضایع شدن حقّ تأهل براى زنان بى سرپرست و فساد اجتماعى آن ها مى گردد.[5] 3. کارکرد روزه
استاد مطهرى علاوه بر جنبه ى عبادى روزه، در بیان آثار اجتماعى آن مى نویسد: « اساساً یک فلسفه ى روزه این است که انسان را از ناز پروردگى خارج مى کند…. ببینید در ماه رمضان چاقو کشى، آدم کشى، خراب کارى، قمار بازى چه قدر کمتر مى شود ».[6]هشام بن حکم از حضرت صادق(علیه السلام)در باره ى علت روزه سؤال نمود و امام فرمودند: علت روزه آن است که غنى و فقیر مساوى گردند; زیرا غنى هیچ گاه گرسنگى را ندیده است تا به فقیر رحم کند; چون غنى هر چه را بخواهد مى تواند فراهم نماید. لذا خداوند اراده فرمود که بین خلقش تساوى بر قرار کند و غنى را هم طعم گرسنگى بچشاند تا از این طریق اغنیا قلبشان نرم گردد و بر فقرا و گرسنگان ترحم کنند ».[7] 4. کارکرد و حکمت حرمت هم جنس بازى
حضرت رضا(علیه السلام) قطع روابط جنسى با جنس مؤنث و در نهایت منقرض شدن نسل بشر از زمین را حکمت حرمت هم جنس بازى معرفى مى کند.[8] 5. کارکرد و حکمت حرمت زنا
نظام خانواده از نظر شارع مقدس، از اهمیّت خاصّى برخوردار است; به همین دلیل و نیز کارکردهاى منفى زنا، از جمله انقطاع نسل و نسب،[9] نفى خویشاوندى و قرابت، زوال حقوق نسبى و سببى، سرگردانى و حیرانى کودکان و شانه خالى کردن از تربیت آن ها، قتل و آدم کشى، بحران احترام و منزلت اجتماعى براى فرزندان زنازاده و…; شارع مقدس حکم به حرمت زنا داده است و بر این اساس، هم جنس بازى و آمیزش جنسى با حیوانات نیز ممنوع گشته است;[10] بنا بر این براى حفظ جامعه و زدودن بحران هاى فوق، شارع مقدس براى آمیزش هاى ممنوع، مجازات هاى سنگین قرار داده است; البتّه براى جرم شناسى و اثبات جرم نیز شرایط سختى از جمله شهادت چهار عادل را شرط نموده است.
6. کارکرد حکم شرعى طلاق
امام رضا(علیه السلام) مى فرماید: علت آن که طلاق تا سه بار صورت مى پذیرد آن است که در طول بار اوّل تا سوم مهلتى داده شود تا اگر میل مجددى حاصل شد و یا خشم و غضب فروکش نمود، امکان باز گشت باشد و این موجب ترساندن و تأدیب زنان معصیت کار نیز مى شود. [11] 7. کارکرد قصاص
خداوند سبحان در آیه ى (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ)[12]، حیات اجتماعى را از ثمرات قصاص معرفى مى کند و امّا على بن الحسین(علیه السلام) در تفسیر آیه ى شریفه مى فرماید: « براى شما اى امت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) در قصاص، حیات است; زیرا آن کسى که به قتل همت گمارد و بداند که به سبب آن قصاص مى شود، از قتل دست مى شوید و این امر باعث زنده ماندن شخصى مى شود که بنا بود به قتل برسد و از طرفى قاتل نیز که در نهایت گرفتار قصاص مى شد و با علم به این حکم الهى، مرتکب جنایت نشد و نجات یافت ».[13] 8. کارکرد زکات
امام رضا(علیه السلام) مى فرماید: « علت تشریع زکات آن است که در پرتو آن، غذاى مستمندان تأمین و اموال توان گران حفظ گردد ».[14] 9. کارکرد وصیت
با توجه به ثابت بودن احکام ارث، نسبت به افراد معین و سهم مشخص و شرایط متغّیر، وصیت به عنوان یک هنجار شرعى مى تواند پاسخ گوى اوضاع و احوال متغیر باشد. « از قانون ارث، تنها یک عده از بستگان، آن هم از روى حساب معینى بهره مند مى شوند; در صورتى که شاید عده ى دیگر از فامیل احیاناً تهى دست هستند یا به کلى محروم و یا مبلغ ارث نتواند آن ها را اداره کند و احتیاج بیش ترى داشته باشند و از طرفى جامعیت اسلام هم اجازه نمى دهد که این قبیل خلأها هم چنان باقى بماند، لذا با قانون پسندیده ى وصیت و با اختیارى که به انسان نسبت به یک سوم مال خود داده، این مشکل را حل کرده است ».[15][1] . محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 151.
[2] . ر. ک: فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2085; سوره ى بقره، آیه ى 256; سوره ى اعراف، آیات 59 و 65 و 85; سوره ى هود، آیات 50، 61، 84; سوره ى مؤمنون، آیه ى 23; سوره ى زخرف، آیه ى 23; سوره ى لقمان، آیه ى 21 و سوره ى شعراء، آیه ى 74; سوره ى مائده، آیه ى 104; سوره ى نحل، آیه ى 58; سوره ى نساء، آیه ى 19; سوره ى اسراء، آیه ى 31; سوره ى تکاثر، آیات 1 و 2; المیزان، ج 4، ص 4 ـ 224.
[3] . سامؤل کینگ، جامعه شناسى، ترجمه ى مشفق همدانى، ص 129.
[4] . مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص ص 62 ـ 63 .
[5] . همان، اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 251.
[6] . همان، ج 1، ص ص 78 ـ 79.
[7] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، (مؤسسه دارالحجه للثقافه)، ص 79.
[8] . همان، ص 267.
[9] . همان، ص 237.
[10] . ابومنصور طبرسى، الاحتجاح، (انتشارات اسوه)، ج 2، ص 239 و شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 267 و وسائل الشیعه، ج 14، ص 252.
[11] . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 221.
[12] . سوره ى بقره، آیه ى 179.
[13] . ابومنصور طبرسى، الاحتجاج، ج 2 (انتشارات اسوه)، ص 155
[14] . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 68.
[15] . آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه،(قم: دارالکتب الاسلامیه)، ج 1، ص 449.
@#@
علاوه بر این کارکرد، مى توان از تحکیم روابط عاطفى بین اعضاى خانواده، تعیین تکلیف براى افراد خانواده و آشکار ساختن بدهى هاى مادى و معنوى، به عنوان کارکردهاى دیگر وصیت نام برد.
10. کارکرد احکام ارث
هنجار ارث در تحکیم روابط بستگان و تشویق افراد به کار و تلاش و احساس ارث گذار نسبت به آسایش و امنیت اعضاى خانواده، نقش فراوانى دارد و کارکرد حکم دو برابر بودن ارث پسران از دختران به جهت این است که مخارج زندگى و مسئولیت تأمین معاش بر عهده ى مردان است.[1] علاوه بر این که مردان موظف به پرداخت مهر و صداق هستند.[2] چند تذکر در زمینه ى کارکردهاى دین
ایمان و دین دارى، داراى مراتب و شدت و ضعف است. ضعف و قوت کارکردهاى دین، به شدت و ضعف ایمان متدینان و نحوه ى روى کرد و اقبال آن ها به دین بستگى دارد.
ممکن است برخى گمان کنند که با مواد مخّدر یا هیپنوتیزم و مانند این ها نیز برخى کارکردهاى دین تحقق پذیر است و دین در آن امور، بدیل و جانشین دارد. این سخن، اولا، صرف ادعاست که کسى بگوید همان کارکرد دین با این اعمال محقق مى گردد; ثانیاً، غرض، تنها تحقق کارکرد نیست; بلکه باید بدون ضررهاى جانبى دیگر، داراى کارکرد مثبت باشد و ضررهاى فراوان مواد مخدر یا هیپنوتیزم، بر عوام و خواص پوشیده نیست.
برخى از نویسندگان، کارکردهاى منفى به دین نسبت داده اند; براى نمونه، باتومور مى گوید: « دین به همان اندازه که نیروى متحد کننده اى است و جوامع بزرگ را وحدت بخشیده، به همان اندازه، نیروى نفاق افکن نیز هست ».[3] این سخن که تنوع دینى، موجب تعارض و تفرقه است، تا حدودى صحیح است; ولى حقّ مطلب آن است که دین در واقع، یکى بیش نیست و دین بَعدى، مهیمن، کامل کننده و ناسخ دین قبلى است و اگر همه به دین واحد تن مى دادند، همبستگى جوامع نیز فراهم مى آمد. علاوه بر این که فرقه هاى ساختگى بشرى و آیین ها و مذاهب دروغین شیطانى که توسط شیاطین انس به وجود آمده اند و موجب تفرقه مى شوند را نباید با دین حقّ و الهى که موجب وحدت مى گردد، یکى پنداشت.
برخى از جامعه شناسان غربى مدعى شده اند که مذهب نه تنها از راهنمایى اخلاق و رفتار اجتماعى عاجز مانده بلکه غالباً عادات و آداب و رسوم اجتماعى را دنبال کرده و تنها به نسخ رسوم و سنّتى که مورد مخالفت عمومى بوده اکتفا نموده است.[4] این ادعا نیز بر دینى چون مسیحیتِ تحریف شده و آشفته منطبق است و اسلام عزیز را شامل نمى شود; زیرا هم چنان که در گفتار هفدهم آمده است، دین پاسخ گوى نیازهاى متغیر اخلاقى است و بر مبناى اصول ثابت اخلاقى، حکم رانى مى کند.
تعداد کودکانى که در دنیاى امروز، با وجود این همه منابع طبیعى و تکنولوژى هاى پیش رفته، از گرسنگى مى میرند، آمار اسف انگیز فجایع و ابتذالات اخلاقى، مشکلات روانى، جنایت ها، خیانت ها، خودکشى ها و آسیب هاى فراوان اجتماعى در غرب، زمانى گسترش یافت که امثال نیچه، ضرورت کشتن خدا در غرب را مطرح کردند; ایسم به لاییسم بدل شد و لیبرالیسم فرهنگى رواج یافت.
البتّه نخبگان عصر جدید، توجه گسترده اى به جایگاه ویژه و کلیدى خدا پرستى و اعتقادات مذهبى و دین باورى نموده اند و به نقش کاربردى این اعتقادات در باز سازى و به سازى جامعه ى جهانى و تأمین نیازهاى اولیه و ثانویه ى زندگى بشر عنایت دارند; حتّى به نقش دین در زمینه ى کنترل آثار و تبعات سوء توسعه اقتصادى نیز توجه دارند; به همین دلیل، پاره اى از اساتید در دانشگاه هاى معتبر جهان، به نقش ارزش هاى معنوى و دینى در تحصیل و رشد علمى دانشجویان اعتراف مى کنند و انسانِ داراى گرایش به اعتقادات دینى را از نظر جسمى و روانى سالم تر معرفى مى کنند. برخى چنین اعتراف مى کنند که مذهب باعث پدید آمدن سؤالات زیادى در حوزه هاى مختلف علوم گشته و پایه هاى طب و علم را پى نهاده است.[5] « به عقیده ى من، کلید دنیاى بهتر براى کودکان ما، تأکید مجدد بر اهمیّت ارزش ها و تشویق آرمان گرایى است، احساس مى کنم، بچه ها و بزرگ سالان در خانواده اى که از مذهب خاص پیروى مى کنند، افراد خوش بختى هستند ».[6] عصر اضطراب، نامى است که روان شناسان بر این عصر نهاده اند; مطابق آمار، در جهانى که به آن جهان فراتر از تجدد مى گویند، بسیارى از تخت هاى بیمارستانى ایالات متحده متعلق به بیماران روانى است. امروز دنیاى ما دچار قحطى تفسیر معنوى جهان و هستى است.[7] غرب، کلید اصلى را گم کرده و براى باز کردن قفل این مسائل، کلیدى را که به این قفل نمى خورد، به کار مى برد. پاسخ همه ى این پرسش ها (انسان کیست؟ زندگى چیست؟…) را نه علم و نه فلسفه، بلکه دین مى دهد.[8] [1] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، جزء دوم، ص 96.
[2] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 293.
[3] . بى تى باتومور، جامعه شناسى، ترجمه ى حسن منصور و حسن حسینى کلجاهى، (تهران: انتشارت امیرکبیر)، ص 272.
[4] . جامعه شناسى، ترجمه ى مشفق همدانى، ص 145.
[5] . ژولین فروند، جامعه شناسى ماکس وبر، ص 191.
[6] . بنجامین اسپاک، دنیاى بهتر براى کودکانمان، منصوره حکمى، ص 118.
[7] . محمد رضا شرفى، مجله ى رشد، سال چهارم، پاییز و زمستان، ص 74.
[8] . ژان فوراستیه، بحران دانشگاه، ترجمه ى على اکبر کسمایى، ص ص 101 و 103.
عبدالحسین خسروپناه – کلام جدید، ص245

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید