ریشه یابی گناهان

ریشه یابی گناهان

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و یزید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا»[1]؛ گفتیم که یکی از اسباب و علل یافتن هدایت خاصه که خدا توفیق آن را به همه ما عنایت بفرماید این است که اگر چنانچه بخواهیم اجتناب از گناه بکنیم بله بعضی از گناهان به صورت لغزش هست و به تعبیر قرآن که فرموده:« الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش»[2]؛ بله لغزش است ولی بیشتر گناهان روی ریشه هایی است که عرض کردم مثلا امروز من چه کردم و چرا کردم ریشه یابی و اگر ریشه یابی نباشد اصلا توبه و انابه ممکن نمی شود و این جمله ترس آور را هم عرض کردم که بعضی از بزرگان و عظماء علم اخلاق گفته اند که اگر ریشه یابی و تشخیص این مسائل در جوانی صورت نگیرد در سنین بالا نمی شود مشکل است حالا تتمیم آن بحث را ان شاء الله به فضل الهی عرض می کنم.

عناصر وجود انسان

علمای اخلاق تمثیلی آورده اند و تمثیل خوبی است آن تمثیل این است که گفته اند که نفس انسانی یا به تعبیر دیگر کشور وجود انسانی شبیه است به یک حصنی که در آن حصن و حصار چهار موجود وجود دارند یک ملک فرشته و یک شیطان و یک حیوان چهار پا و یک حیوان درنده ، جمعی هم در آن جا سرگردان هستند و بالاخره قدرتی از خود ندارند این چهار موجود در تلاش هستند که حکومت این حصار را در دست بگیرند هر کدام از اینها سعی و تلاش می کند شیطان می خواهد بر سه تای دیگر غلبه کند حکومت را به دست بگیرد و بر مشتی آواره و سرگردان و ضعیف که در آن حصار هستند حکومت کند فرشته از آن طرف می خواهد بر سه تای دیگر غلبه کند حیوان چهار پا و حیوان درنده همین طور حالا شما ملاحظه کنید هر کدام از اینها غلبه کنند بر رقیبان خودشان و حکومت حصار را در دست بگیرند چی می شود این حصار و حصن باید با خلق و خوی آن غلبه کننده اداره شود اگر غلبه کننده فرشته باشند آن جمع و آن محیط با خلق و خوی فرشته اداره می شود باید تسلیم او بشوند و اگر غلبه کننده شیطان باشد آن حصن بر حسب خلق و خوی شیطان است و همین طور حیوان چهارپا ، این تشبیه را چرا آوردم می گویند که در ما انسان ها این چهار بعد وجود دارد هر کدام از این ابعاد به مثابه یکی از چهار موجود است و اگر غلبه کنند بر کشور وجود خلق و خوی غلبه کننده ظاهر می شود چه مثل خوبی است، تشبیه زیبایی است. اگر فرشته آن بعد ملکی که در ما است غلبه کند آدم می شود فرشته حکومت کشور وجود فرشته است حرف می زند و قدم بر می دارد نگاه می کند نیت می کند قصد می کند عین یک فرشته می شود. من گاهی به دوستان می گویم که خدا چند تا آدم تماشایی آفریده که ما اینها را ببینیم و حساب دست ما باشد اگر اینها نبودند ما نمی دانستیم که انسان کامل چی است مثل آقای طباطبایی، مثل آشیخ محمد بهاری، یعنی باور بفرمایید آن قدر اینها معلومات داشته اند که دیگر نمی توانستند همه آنها را در بین خلق افشاء کنند و با این تمثیل ها با ما حرف زده اند بعد ملکی به چشم داریم می بینیم هم حضرت سلمان داریم هم عمرو عاص هر دو هم انسان هستند دو تا چشم و دو تا ابرو دارند و قامت کشیده دارند فرقی نمی کند این حضرت سلمان است این عمرو عاص است در این جا بعد ملکی غلبه کرده حضرت سلمان مثل فرشته است و حتی در بعضی از روایات استفاده می شود که فرشته ها خدمت می کنند به امثال حضرت سلمان،اما در مورد عمرو عاص ، بعد شیطانی ومکر وحیله غلبه کرده است. یک عبارت عجیبی پیدا کردم یک کتابی است به نام «الاوصایا» تالیف ابوخاتم سجستانی است که از علمای قرن سوم بوده کتاب هم عتیق بوده در مصر پیدا شده و چاپ شده که نسخه چاپی الحمد لله نزد ما است در آن جا دیدم که معاویه خبیث داخل حمام شد و چشمش افتاد بر اندام پلید و لاغر و آب شده خودش و نگاهی به خود کرد و گفت اجل من نزدیک است بله بالاخره مردن هست معاویه هم می گوید ولی مومن می آید بالاخره چهار تا کار خیر می کند یک قرآنی ،تسبیحی، ذکری، ولی این چه کار کرد آمد از حمام بیرون قریب به این مضامین یزید را صدا کرد بنشین پسرم من دارم می میرم ولی می خواهم چند تا چیز به تو بگویم من آن قدر مال دنیا و طلا و نقره جمع کرده ام که کسی برای تو جمع نکرده و یک کاری کردم که از زحمت حقه و نیرنگ رها شوی یعنی همه حقه ها را خودم زدم. حالا عبارت دیگر از نهج البلاغه برای شما ذکر کنم ، امیرالمومنین سلام الله علیه یک تشبیهی دارد در تشبیه مناقشه نیست مرغ را دیده اید وقتی می خواهد جوجه در بیاورد حرکت نمی کند چون اگر فاصله بگیرد این بیضه ها سرد می شود و آن غرض عملی نمی شود باید آن جا باشد و اگر هم بخواهد فاصله بگیرد برای ضرورت چند لحظه ای تا این جوجه ها در بیاید حضرت در نهج البلاغه می فرماید: شیطان در سینه بعضی ها اصلا قصد اقامت کرده مثل مرغی که می خواهد جوجه در بیاورد می فرماید :«فباض و فرخ فی صدورهم»[3]؛ در سینه اینها شیطان تخم گذاشته وجوجه در آورده است بعد می فرماید وجود اینها را اصلا به کلی احاطه کرده و «نظر باعینهم»[4]؛ با چشم اینها نگاه می کند چشم او پنجره شیطان است «فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم»[5]؛ با زبان اینها حرف می زند می بینید کفار حرف می زنند یک دانه حرف سودمند از دهانشان در نمی آید نسبت به ملت ها، نسبت به خلق عالم،  چشم وزبانشان اسباب شیطان  واندیشه شان در اختیار شیطان است این عبارت امیرالمومنین است« فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم»[6]؛ خوب این دو تا بعد است یک بعد بهیمی در ما است آن مثال را می خواهم تطبیق کنم بعد بهیمی چه می کند چه فکری می کند حیوان چهارپا چه می کند، جز خوردن و خوابیدن اندیشه دیگری ندارد آن بعد بهیمی ظاهر می شود. بعد چهارم بعد صبوری است می بینید آقا درنده خو است آدم می کشد یعنی این وجود طوری شده که فقط سر بر است حجاج بن یوسف است آدم می کشد برایش مهم نیست و حتی نقل شده که گویا از آدم کشتن لذت هم می برده شنیدم که بعضی از جباران روزگار از آدم کشتن خوششان می آمده مثل حجاج بن یوسف و امثال اینها این چهار بعد است که با آن تشبیه که کردم واقعا تقریب به ذهن خوبی است .

ریشه یابی گناهان

باید بدانیم این بعد ها در ما است یک قدری از خودمان بترسیم واقعا فرموده اند که اگر چنان که ریشه یابی نکند محاسبه به آن صورت که عرض کردم نکند و بالاخره متقی نشود غیر از بعد ملکی یکی از سه تا بعد در او غلبه می کند یعنی باطن بر می گردد نه این که خیال کنید تعارف می کنیم یک چیزی برای شما عرض بکنم ببینید بنی اسرائیل اینها حقه شرعی می زدند حیله می کردند «و لقد علمت الذین اعتدوا منکم فی السبت»[7]؛  سبت با سین و تاء دو نقطه به معنای روز شنبه است «و قلنا لهم کونوا قرده الخاسئین»[8]؛ می فرماید که ای بنی اسرائیل می دانید از شما عده ای بودند که اینها نافرمانی کردند راجع به روز شنبه «و قلنا لهم کونوا قرده الخاسئین»[9]؛ گفتیم میمون های خار و فرومایه باشید مسخ شده اند مسخ یک اصلی است توجه فرمودید. چند تا چیز ما داریم مسخ و نسخ  ورسخ ، مسخ این بوده که خداوند کسی را به قدرت بالغه خودش به صورت یک حیوان در می آورده عوام مردم خیال می کنند که اینها که مسخ می شدند بعد می رفتند توارد و تناسل می کردند و دوباره نسخ راه می انداختند می گویند میمون اول آدم بوده اینها عقاید عوامانه است یعنی این نیست که یک انسان حیوان بشود و حیوان بماند نسخ داشته باشد نه آن قبلا حیوان بوده، انسان مسخ شده و به صورت آن حیوان درمی آمده خدا گفته میمون بشود و اینها را می گویند مسخ آنها که مسخ می شدند سه روز بیشتر در دنیا نمی ماندند  سه روز می ماندند و بعد می مردند و این صریح قرآن است اگر کسی نستجیر بالله ایمان به خدا نداشته باشد تاریخ را ورق بزند تحقیق بکند برود به کتب خود یهود مراجعه کند، آنها هم این مساله را قبول دارند یک عده میمون شدند بقیه آیه خیلی دقت کردنی است «و لقد علمت الذین اعتدوا منکم فی سبت »[10] «و قلنا لهم کونوا قرده الخاسئین»[11]؛ به اینها گفتیم میمون های پست و فرومایه بشوید یک چیز تکوینی است مثل کن فیکون است یعنی ما میمونشان کردیم آیه دوم عجیب است« فجعل نوحا نکالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین»[12]؛ ما این کار را مایه عبرت برای نسل حاضر آنها و نسل های بعدی و موعظه برای متقین قرار دادیم یعنی این کار را خدا کرده که ما عبرت بگیریم چه عبرتی است یک تبصره در این جا است تبصره این است که مسخ ظاهری را خداوند متعال به احترام حضرت سید انبیا از امت او برداشته است ؛ ولی مسخ باطنی را برنداشته است اگر تقوا نداشته باشی و این ابعاد غیر از بعد ملکی خدایی نکرده ظاهر بشود باطن برمی گردد این باطن چیز دیگر می شود و این خودش خیلی حرف است.

کیفیت مکاشفه اولیا خدا

خداوند متعال گاهی برای این که ولیی از اولیا و دوستی از دوستانش را روشن کند باطن را هم نشان می دهد نه این که واقعا آن باطن دار به صورت یک گاو در می آید نه خدا نشان می دهد که یعنی این مقدار ارج دارد به این می گویند مکاشفه، بارها عرض کردم مکاشفه این است که خدا با قدرت خود بعضی از چیزها را نمایش می دهد، به هر حال بله ممکن است ما یک وقت کشف به ما دست بدهد و این جا را به صورت دریا ببینیم در صورتی که دریا نیست ولی خدا قدرت دارد می تواند کاری بکند که ما این جا را دریای جیوه ببینیم نه دریای معمولی کوه طلا ببینیم قصر ببینیم خدا می تواند کاری بکند ما کسی را ببینیم و نبینیم بنابراین بعضا می شود که صاحبان کشف، بواطن را می بینند و می بینند باطن کسی برگشته حتی نوع آن هم مشخص می شود. یک نفر بود در تهران از علما  که من می شناختم او را،ولی عجیب است یک وقت آدم می بیند که در گذشته و مادامی که در دست است نمی شناسند بعد از مردن می بینند عجب شخصی بوده بله متاسفانه قاعده بر این است تا در قید حیات هستند مثل این که حواس ما جمع نیست آدم هایی ما داشته ایم که عمر آنها را مردم با استخاره و تعبیر خواب گرفتند ، بالاخره به هر حال آن عالم از دنیا رفت یک نفر که الان در قید حیات است که بنده با تمام اطمینان پشت سر او نماز می خوانم مرد ممتازی است آن همه کاره آن عالم بوده است مرد عزیزی است من ارادت دارم به او، گاهی هم در مجلس ما حاضر می شود خدمت شما عرض کنم که من به وسیله او خبردار شدم که آن عالم بواطن را می دید منتها اسباب زحمت می شد برایش، یک روز عیالش مثل این که مریض شده بوده یا دخترش نمی دانم برده بود دکتر، زمان طاغوت بوده دیده بود منشی که پشت میز نشسته علی الحساب یک حیوانی است بله ارباب رجوع همین طور زود از پله ها می رفت بالا و برمی گشتند شاید خود جناب دکتر هم التماس دعا بوده بله خلاصه حالا مختصر می گویم برای شما آمده بود پایین پله ها خیلی ناراحت شده بود بعد دیده بود در خیابان هر چی دلت بخواهد و خیلی کم آدم هم است بالاخره ناراحت شده بود و جالب این جا است که من این حرف ها می زنم ظرایف را خودتان بگیرید گفته بود خدایا تو را قسم می دهم به صدیقه کبری سلام الله علیها این حالت را از من بگیر آخر ناراحت می شود من نمی خواهم بفهمم که پسر دایی ام خرس است مثلا؛ بله چیزهایی است، اسراری است مساله به این سادگی نیست قرآن نازل شده می گوید:«اولئک کالانعام»[13]؛ تو خیال می کنی فقط تشبیه است بله تشبیه است ولی زیر تشبیه چیز دیگری هم هست خدا که می خواهد تشبیه کند چرا چیز دیگر نگفته درخت نگفته انعام گفته پس بدان خبری است می گوید قسم تمام شد عجیب است حضرت زهرا چه قربی دارد جان ما به قربانش می گوید قسم تمام شد دیدم همه آدم هستند. دو سه سال پیش بنده در محضر یکی از رجال ممتاز درگاه خدا نشسته بودیم، جوانی خبر آورد گفت یک نفر جوان مثل شما ها دیشب مهمان داشته صبح رفته سینی صبحانه را برایش ببرد دید که مهمان حیوان است خوب وحشت کرده یک جوان چقدر ظرفیت دارد ، علی کل حال برگشته بود آخر گاهی ادامه پیدا می کند ولی بعضی ها ادامه پیدا نمی کند کارشان، اینها یک اسراری است بعضی بندگان جا افتاده داریم که ادامه پیدا می کند ولی تازه کارها یک لحظه نشان می دهند و بعد پرده را می اندازند که فقط بداند که خبرهایی است آقا آمده بود بیرون که چی کار کنم وحشت کرده بود سینی را گذاشته بود زمین دوباره رفته بود دیده بود نه آدم است. سعدی می نویسد که پادشاهی نگین بسیار گران قیمتی داشته و آن را روی گنبدی گذاشته بوده تمام افسران و نظامیان ورزیده خود را جمع کرده بود که هر کس تیری بیندازد که از حلقه انگشتر رد بشود و انگشتر را نیندازد این را به او می دهیم و گران قیمت هم بوده و همه جمع شده بودند بعد می نویسد کودکی در بالای بام رباط یعنی کاروان سرا به غلط به هر سو تیر اندازی می کرد یک دفعه اتفاقا مال این بچه از توی انگشتر رد می شود و بچه نا خواسته برنده می شود و انگشتر را به او می دهند می بینند قبل از دریافت انگشتر دارد تیرکمان را آتش می زند گفته بودند چرا این را آتش می زنی ، بچه عاقلی بوده گفته بود این یک اتفاقی بود افتاد می ترسم یک دفعه بگویید چیز دیگری بیندازد بگویم لااقل تیرکمان من یک چیز مخصوصی بوده است. حالا ما هم مثل آن بچه بالاخره گفتیم که آقا چه جور آدمی است این جوان فوق العاده است گفت نه، نماز می خواند روزه می گیرد جوان پاکی است ولی فوق العادگی ندارد که باطن را ببیند .

نقش صفات عالیه در هدایت انسان

یک عده خیال کرده اند اسلام فقط ظواهر است نه والله این طور نیست بارها عرض کردم بعد از اتیان واجبات و ترک محرمات اگر صفات عالیه نباشد آدم به هیچ جا نمی رسد زیر خیمه اهل بیت راهش نمی دهند از صبح هزار رکعت نماز بخوان اگر صفات عالیه نباشد جوانمرد نباشی، بلند نظر نباشی نمی شود؛ گفتیم شاید صفات عالیه دارد آقا رفتم تحقیق کردم به لطف خدا فهمیدم بله همین طور است صفات عالیه دارد . خوب این نمونه ها را گفتم که در نظر شریف شما باشد که واقعا این چهار بعدی که گفته اند یک بعد که بعد ملکی است که ما برای همین آفریده شده ایم ، خدمت شما عرض کنم که حضرت سید الساجدین غیر از صحیفه پانزده تا مناجات دارد یکی از اولیای خدا شاید سی سال پیش به شاگردان خود فرمود از توی این پانزده مناجات دو تا را انتخاب کنید شروع کنید به خواندن گاهی خواهرها و برادر ها می آیند یک چیزی بگویند من چیزی ندارم بگویم همین ها را عرض می کنم تو این مناجات ها که همه عجیب و غریب است دو تا را اگر نشاط داشته باشید نه این که بگویید ثواب دارد من برای ثواب نمی گویم من می گویم اول آدم شود بعد ثواب. حضرت سجاد می خواهد تو یاد بگیری چقدر زیبا «الهی اشکوا الیک نفسا بالسوء اماره»[14]؛ شکایت می کنم به درگاه تو از نفسی که به بدی ها زیاد امر می کند نه دو دفعه سه دفعه روزی صد بار می آید سراغ آدم صد دفعه دستور به گناه می دهد «و اشکوا الیک نفس بالسوء اماره و الی الخطیئه مبادره»[15]؛ به معصیت حریص است گناه را دوست دارد، ببین چه نفس بدی است گناه که می بیند هل می دهد مرا که برو زود باش، اما می خواهم توبه کنم هی امروز فردا می کند می رویم مکه توبه می کنیم، حالا مشهد می رویم توبه می کنیم، حالا جوانیم، جوانیم یعنی چه یعنی لایق توبه نیستم تو که از همه لایق تر هستی حالا جوانم یعنی حالا لایق ترک معصیت نیستم تو از همه لایق تر هستی، «الهی اشکوا الیک عدو یضلنی و شیطانا یغوینی قد ملأ بالوسواس صدری و احاطت هواجسه بقلبی»[16]؛شیطان سینه ام را پر از وسوسه کرده «و یزین لی حب الدنیا و یحول بینی و بین طاعتک»[17]؛ و می گوید این دو عامل نمی گذارد به تو برسم.

ذکر مصیبت زهیر

السلام علیک یا ابا عبد الله زهیر یکی از شهدای گران قدر کربلا است سر سفره نشسته است با عیال و بچه هایش دارند غذا می خورند یک مرتبه قاصد ابی عبد الله آمد زهیر خشکش زد خبر مهمی بود از امام زمان بود لقمه از دستش افتاد چیزی نگفت فقط رفت در فکر این خانم، چقدر بزرگوار بوده عیالش از این طرف سفره گفت زهیر مگر این خبر از طرف پاره تن فاطمه زهرا نبود گفت بله گفت توقع داشتم مثل برق از جا بپری بلند شد و رفت آقا چی به او گفت و چه دید بماند وقتی برگشت زهیر دید که چهره باز و خنده بر لب هست عبارت تاریخ این است زهیر می گوید آمد و اذا هو ضاحکهن مستبشر می خندد این صورت مثل این که مژده دریافت کرده است آمد حالا یک مثال می زنم شما یک وقت می خواهید مشرف بشوید مشهد اگر عیالتان تنها باشد یا کل عائله تنها باشند یک فکری برای آن شب آنها می کنید می گویی برو منزل پدر یا تلفن کن آنها بیایند بگو برادرت مادرت بیایند ، اما یک وقت بخواهی یک سفر خیلی طولانی بروی یک فکر دیگر می کنی همه بروید فلان جا تا من بیایم یا چیز دیگر زهیر آمد به عیالش گفت تو برو پیش پدر و مادرت اصلا از این حرف فهمید قضیه چی است زهیر ثار الله لک می دانی چی است نقل به معنا این است یعنی مبارکت باشد بعد گفت من را با خودت ببر گفت نمی برم گفت چرا زینب دختر علی می رود گفت نه من ایمان حسین بن علی را دارم نه تو صبر زینب کبری را داری گفت قول می دهم بی تابی نکنم گاهی به دوستان می گویم تفسیر حرفش این بود که بروم کلفتی زینب را بکنم زهیر گفت نه نمی توانم ببرم بالاخره این شوهر است می گوید نمی برم یک زن صالح با شوهر خود در نمی افتد گفت بسیار خوب نمی بری پس یک تقاضا از تو دارم از هم جدا می شویم مدتی با هم زن و شوهر بودیم زندگی کردیم نگفت که می روی ما از کجا امرار معاش کنیم نگفت فلان نخلستان را به من بده گفت یک درخواست فقط دارم گفت اسئلک این عبارت نورانی از حاج شیخ جعفر شوشتری قدس الله روحه است که عرضم را با این جمله نورانی تمام می کنم فقط یک درخواست فقط روز قیامت در کنار جد این اقا جد امام حسین من را هم یاد کن بگو این هم دلش برای شما می تپید.      حجه الاسلام فاطمی نیا

[1]. مریم ، آیه 76

[2]. نجم ، آیه 32

[3]. نهج البلاغه (للصبحی صالح) / 53 / ص : 53

[4]. همان

[5]. همان

[6]. همان

[7]. بقره ، آیه 65

[8]. اعراف ، آیه 166

[9]. همان

[10]. بقره ، آیه 65

[11]. اعراف ، آیه 166

[12]. بقره ، آیه 66

[13]. اعراف ، آیه 179

[14]. زاد المعاد – مفتاح الجنان / الثانیه: مناجاه الشاکین: ….. ص : 407

[15]. همان

[16]. همان

[17]. همان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید