نویسنده: دکترمحمدرضا بندرچی
در امثال و حکم عربى شهرت دارد که «کلام الملوک، ملوک الکلام» ، این سخنى به غایت حکیمانه است، نهجالبلاغه مولا امیرالمؤمنین که الحق «اخ القرآن» نام گرفته نیز مصداق عالى این سخن حکمتآمیز است، زیرا از زبان و قلم بزرگ مردى تراویده که در جهان سخنورى یگانه بوده کلامش سرآمد کلامهاست. از همین روى درباره این اثر جاودانه گفتهاند «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق».
آرى، امام مؤمنان در عرصه سخنورى گوى سبقت از همگان ربوده و توسن بلاغت را در میدان فصاحت بىمهابا تازانده و هیچ کسى یاراى هماوردى با او را ندارد، و نه تنها هم کیشان امام متقین بر بىرقیبى وى اذعان دارند، بلکه سخنوران غیر مسلمان هم بر این امر گواهند، و جز این نیست که کلام امام على (علیه السّلام) مؤید از جانب حق است و از زبان و قلمى تراویده که در شهر علم نبى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است .
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
در ابتدا جهت تیمن به ذکر بیاناتى از بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى (رحمت الله علیه) مىپردازیم:
ما مفتخریم که کتاب «نهجالبلاغه» که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست».[1]
و در پیام دیگرى آن را شفاى دردهاى فردى و اجتماعى دانسته و آن را اقیانوسى معرفى مىنماید که هر دانشمندى در آن فرو رود، غرق مىشود.[2]
سخنوران و دانشمندان عرب به حکم همزبانى اولین کسانىاند که حلاوت این اثر ماندنى را چشیدهاند:
سید رضى که خود همت به جمعآورى این اثر سترگ گماشته و با نهجالبلاغه جاودانه شده و همچون قطرهاى که خود دریا شده مىنویسد:
«جویندگان و سود برندگان از آن زیاد است و این به دلیل گران سنگى و قدر و منزلت این کتاب در فراهم داشتن شگفتىهاى سخنورى و زبانآورى اوست».[3]
عبدالحمید کاتب از سخنوران بزرگ عرب در عهد مروان، چشمه جوشان مکتب ادبى خود و سبب نویسندگى اش را حفظ خطبههایى چند از نهجالبلاغه مىداند.
«هفتاد خطبه از خطبههاى على (علیه السّلام) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که جوشید».[4]
و چون از فصاحت و بلاغتسخنان او پرسیدند، پاسخ مىدهد که حفظ کلمات علىّ سبب فصاحت و بلاغت سخنانم شده است .
در همین راستا باز هم سیدرضى مىنویسد:
«بعد از قرآن و بیانات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر کلام و خطبه و مقالهاى را که خواندم و شنیدم توانستم با آن رقابت کنم و بهتر از ان یا همانندش را بگویم، مگر کلمات امیرالمؤمنین على «ع» را که هرچه کوشیدم توانایى رقابتبا آن را در خود نیافتم».[5]
ابن ابى الحدید که عالم سنى مذهب منصفى است و شرح بزرگش بر نهجالبلاغه شهرت جهانى دارد، سخنان مولا را برتر از کلام مخلوق و کمتر از کلام الهى دانسته و مىگوید اگر چه یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از فصیحان بودند، ولى على (علیه السّلام) از همه آنها افصح بود .
همگان دو هنر خطابه و نویسندگى را از وى فرا گرفتهاند، و به همین دلیل است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه را که مردمان از سخنان على (علیه السّلام) گردآورى کرده و حفظ کردهاند، در مورد سخنان هیچ یک از صحابه رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام ندادهاند، با این که در میان آنان نیز فصحاى بزرگى وجود داشتهاند.
و سپس کلام امام (علیه السّلام) را برتر از کلام حکیمانى چون افلاطون، ارسطو و سقراط دانسته است و مىگوید:
«فصاحت را بین که چگونه مهار خود را به دست على داده و زمام خویش را به وى سپرده است . نظم شگفت الفاظ را بنگر که یکى پس از دیگرى مىآیند و در اختیار او قرار مىگیرند . گویا چشمهاى است که خود به خود و بدون زحمت از زمین مىجوشد . سبحانالله که جوانى از عرب و در شهرى چون مکه مىبالد و با هیچ حکیمى هم برخورد نکرده است اما کلماتش در حکمت نظرى، برتر از سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته و با اهل حکمت عملى نیز آمد و شد نداشته اما از سقراط هم پیشى گرفته است».[6]
امام یحیى یمنى مىگوید:
«از معانى گوارا و شیواى سخنان على (علیه السّلام) هر سخنورى سیراب شده و به سبک کلام وى هر خطیبى لباس سخنورى به تن کرده است؛ چرا که مولا آبشخور بلاغت و زاینده آن است و ابر پر بار فصاحت مىباشد به حدى که خود فرمود: ما فرمانروایان کشور سخنیم و درختسخنورى در وجود ما ریشه دوانیده و شاخهها آورده است».[7]
شیخ محمدحسن نانل المرصفى که از ادیبان مهم جهان عربى است، نهجالبلاغه را همچون قرآن کریم، نوعى معجزه مىداند و مىگوید:
«نهجالبلاغه برهانى روشن بر این است که على (علیه السّلام) بهترین نمونه زنده روشنایى و دانش، هدایت و فصاحت و معجزه قرآنى است . در این کتاب دلائل و نشانههایى از دانش وسیع و سیاست صحیح و موعظههایى روشنگر امام على (علیه السّلام) به چشم مىخورد که شبیه آن در آثار هیچ یک از دانشمندان بزرگ و فیلسوفان و نوابغ دیده نمىشود. مولا در ژرفاى دانش و دین و سیاست فرو رفته و در همه این موارد سربلند بیرون آمده است».[8]
شیخ ناصیف یازجى، عقیده دارد:
«کسى که مىخواهد در دانش و نگارش برتر از همه قرار گیرد، باید به نهجالبلاغه متوسل شود و از حفظش کند».
وى به فرزندش سفارش مىکند که هرگاه خواستى در دانش و ادب و نگارش بر دیگران برترى جویى حتما قرآن و نهجالبلاغه از بر کن.[9]
طه حسین، ادیب بزرگ معاصر مصرى که امروزه به سمبلى ادبى براى ادیبان عرب مبدل شده و وجهه مذهبى زیادى هم ندارد، عقیده دارد که:
«من پس از وحى خداوندى، سخنى شیواتر و زیباتر از کلمات على (علیه السّلام) را سراغ ندارم».[10]
«امین نخله» مىگوید:
«هر کس بخواهد روح تشنه خود را از بیانات على (علیه السّلام) سیراب سازد باید به نهجالبلاغه روى آورد و آن را با دقت و صفحه به صفحه بخواند و گام نهادن در پرتو آن را فرا گیرد».[11]
«ابن نباته» عبدالرحیم بن محمد اسماعیل، خطبهها و مواعظ مولا را گنجى تمام نشدنى مىداند و مىگوید:
«از خطابهها گنجى از برکردهام که هرچه از آن بردارم نمىکاهد و بلکه افزون مىشود و بیشتر آنچه را که از برکردهام حدود یکصد فصل از کلمات موعظهآمیز على بن ابیطالب است».[12]
شیخ محمد عبده که در زمان خود شیخ مطلق الازهر بود و افتخار شاگردى مفخر شرق «سید جمالالدین اسدآبادى» را دارد و چه بسا شرح نهجالبلاغه وى نیز نشانى از تاثیر روح شیعى و حماسى سید بر وى باشد و سخنان امام را پس از آیات قرآنى و کلمات رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعترین کلام دنیاى عرب مىداند. وى مىگوید:
«در میان تمام مردم عرب کسى نیست که معتقد نباشد سخن على (علیه السّلام) پس از قرآن و احادیث رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شریفترین و بلیغترین و جامعترین سخنان است».[13]
همو در فراز دیگرى آن را آموزشگاه پند و حکمت دانسته و تمسک بدان را پاک کننده دلها مىداند. عبده مىنویسد:
«در هنگام مطالعه نهجالبلاغه هرگاه به فصلى دیگر مىرسیدم، حس مىکردم که پردههاى سخن عوض مىشوند و آموزشگاههاى پند و حکمت تغییر مىیابند. گاهى خودم را در میان جهانى مىیافتم که روح بلند معانى با زیور عبارات تابناک آن را آبادان ساخته است. این معانى، پیرامون جانهاى پاک و دلهاى روشن مىگردد تا به آنها رستگارى و الهام کند و به مقصد عالىشان برساند و از لغزش گامهاى گوناگون دورشان سازد و به شاه راه مستحکم فضیلت و کمال برساند».
این گونه سخنان از مردى که خود هم فقیه است و هم در میدان ادبیات عرب شهرهور است، بیانگر مکانت و منزلت والاى نهجالبلاغه مىباشد.
یکى دیگر از ادباى شهیر عرب «دکتر زکى مبارک» صاحب کتابهاى مهم «النثر الفنى» و «عبقریه الشریف» و تحقیقات برجسته در آرایههاى ادبیات عرب است. وى در کتاب «النثر الفنى» که به بررسى زیبایىهاى کلام عرب پرداخته، پس از توصیف نثر فنى درباره جایگاه سخن بحث مىکند و چنین ادامه مىدهد:
«نامههاى على بن ابىطالب و خطب و وصیتنامه و عهدنامههاى او از صنعت ایجاز و تطویل بجا برخوردار است. على وقتى که پیماننامه مىنویسد، گفتار را طولانى مىسازد؛ چرا که عهدنامه، دستورهاى سیاسى منطقهاى را که حاکم بدانجا اعزام مىشود، در بردارد. اما زمانى که براى خواص یاران خود نامه مىنگارد، عبارتها کوتاه است؛ چرا که در این گونه موارد موجبى براى طولانى ساختن گفتار نیست».[14]
به گفته دکتر «على الجندى» رئیس دانشکده علوم قاهره، سخنان حضرت على (علیه السّلام) به حدى زیباست که گویى شعر منثور است. وى درباره نثر امام مىگوید:
«نوعى خاص از آهنگ موسیقى که بر اعماق احساسات پنجه مىافکند در این بیانات هست . از نظر سجع، چنان منظوم است که مىتوان آن را «شعر منثور» نامید».[15]
«ابوعثمان عمروبن جاحظ» که از ادباى بنام و طراز اول ادبیات عرب است، به جمله با ارزش «قیمه کل امرئما یحسنه» که تراویده فکر بلند امام متقین است، اشاره مىکند و مىگوید:
«اگر از نوشتههاى على (علیه السّلام) جز همین کلمه را نداشتیم آن را شافى و کافى و بىنیاز کننده مىیافتیم بلکه آن را برتر از کفایت و منتهى به غایت مىدانستم چرا که نیکوترنى سخن آن است که اندک آن ترا بسیار بىنیاز سازد و معنى آن در ظاهر لفظ باشد».[16]
گذشته از گفتارهاى عرب زبانان، به مصداق «همدلى از همزبانى خوشتر است» فارسى گویان نیز افزون بر تمایلات شیعى که خود موجب اهتمام آنان به کتاب مولا شده، چون ذاتا اهل ذوق و عرفانند به سخنان زیبا و حکمتآمیز گرایش دارند. لذا نهجالبلاغه در میان ایرانیان، پس از قرآن مکانت عالى را بدست آورده و همواره در کنار کتاب الهى زینت افزاى کاشانه هر مسلمانى است. در این فراز بجاست به بررسى گفتارهایى از دانشوران ایران زمین پیرامون کلمات عالىشان مولا على (علیه السّلام) بپردازیم.
یکى از شارحان بزرگ فارسى نهجالبلاغه مرحوم ملا صالح روغنى قزوینى است که در عهد شاه عباس دوم سلیمان صفوى مىزیسته و از مترجمان زبردست عصر خویش بوده و ترجمهها و شرحهاى او بر کتب مهمى چون نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و مثنوى رومى در دربار صفوى مقبولیت تام داشته است. وى از شاگردان حکیم متبحر «میرداماد» مىباشد.[17] مهمترین اثر وى «شرح نهجالبلاغه» به فارسى است که به گفته مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى از سودمندترین و مفیدترین شرحهاى نهجالبلاغه است[18] که البته چاپ هم شده است.
این دانشمند، نهجالبلاغه را جامع و عدیمالمثل و فوق طاقتبشرى دانسته است.[19] مرحوم استاد على دوانى که امروزه از رجال شرح حال نویس مهم بهشمار مىرود و تالیفات متعددى در آثار و احوال دانشمندان دارد، برآنند که نهجالبلاغه خود بهترین وسیله شناخت امام متقین على (علیه السّلام) است. دانشمندان معتقدند که پس از قرآن دنیاى اسلام کتابى از لحاظ ابعاد و ارزشهاى اسلامى همچون نهجالبلاغه در اختیار ندارند.[20]
گروهى دیگر نیز نهجالبلاغه را به عنوان برگزیده سخنان مولا، بیان گر اسلام راستین و ترجمان وحى خدا و برگدان شیوایى قرآن مىدانند[21] و منشا این دفتر حکمت را نیز قرآن دانستهاند. لذا همه حکمتها و دستورات مندرج در آن را ملهم از قرآن و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانستهاند.[22]
مرحوم استاد دکتر سید جعفر شهیدى که از ادیبان طراز اول کشور ما بود و استادى مسلم او بر لغت و ادب عرب مورد تایید و تصدیق همگان است و ترجمه شیوایش از نهجالبلاغه ناسخ همه ترجمههاى پیشین شده است، این کتاب عظیم را منبع و سرمایه غنى همه ادیبان، شاعران، خطیبان و نویسندگان تاریخ اسلامى دانسته و همه مطالب آن را یک گنجینه سرشار مىداند. وى مىگوید:
«پس از آن که شریف رضى سخنان امام را از خطبه، نامه و فقرههاى کوتاه گردآورى نمود، سرمایهاى غنى در دسترس ادیبان و خطیبان نهاده شد. چنانچه ظاهرا توجه ادیبان ایرانى به فقرههاى کوتاه سخنان امام، پس از تالیف کتاب «مطلوب کل طالب من کلام على بن ابى طالب» به وسیله رشید و طواط است. بحث در این که آیا همه این خطبهها و نامهها و سخنان کوتاه (کلمات قصار) که در مجموعهاى به نام نهجالبلاغه گردآمده گفتار على (علیه السّلام) است و یا برخى از گفتههاى دیگران نیز به نام حضرت، ثبتشده از قرنها پیش آغاز شده و تا امروز به قدر کافى پیرامون آن گفته و نوشتهاند. آنان که در سخنشناسى و نقد ادبى نزد گویندگان عرب کنانتى دارند، گواهى دادهاند که این گوهرهاى گرانبها همه به یک گنجینه تعلق دارد . . . پس از آن که مذهب تشیع در ایران رواج یافت، به اطمینان خاطر مىتوان گفت که شعر و شاعر و نثر از تاثیر نهجالبلاغه و گفتار على (علیه السّلام) خالى نیست»[23]
فقیه و اصولى معاصر آیهالله جعفر سبحانى خبرهاى غیبى نهجالبلاغه را گواه بر این دانسته که امام (علیه السّلام) علاوه بر آگاهىهاى حسى و عقلى از آگاهى سومى به نام الهام و تایید الهى برخوردار است و انسان به وسیله این حس، شکننده مرزهاى زمان و مکان و حجاب ماده مىباشد و با این قوه، حوادث را پیش از وقوع درک کرده و با آن حوادث ارتباط برقرار کرده و کاملا آن را لمس مىکند. آگاهى از غیب و گزارش امام (علیه السّلام) از حوادث و رویدادهاى پنهان و پوشیده خصوصا جریانهایى که پس از شهادت وى رخ داد، یکى از ابعاد گسترده نهجالبلاغه را تشکیل مىدهد و این خبرهاى غیبى گواه است که امام علاوه بر آگاهیهاى متعارف از آگاهى سومى برخوردار بوده که هرگز نمىتوان آن را از طریق ابزارى به نام حس و عقل کشف کرد.[24]
مرجع معاصر حضرت آیتالله مکارم شیرازى که علاوه بر تبحر در فقه و اصول، ترجمهاى شیوا از قرآن کریم و نهجالبلاغه به جهان معرفت عرضه کرده و معتقدند نهجالبلاغه مرهمى بر دردهاى جانکاه بشریت است. عالىترین روش آزادى انسانها را در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار مىدهد؛ چرا که منادى عدالت اجتماعى است. این کتاب در نوع خود بىنظیر و براى هر زمان و هر نسل، اثر مفید مىباشد.[25]
عارف و فیلسوف یگانه استاد حسنزاده آملى که در ادبیات فارسى و نیز تبحرى ویژه دارد. این کتاب را شجره طیبهاى که براى زندگى انسانها در تمام شئونات و برنامهها راهنما و دلیل قویى است مىدانند. از دیدگاه استاد آملى این کتاب، معجزه گفتارى است ؛ چرا سیره امام على (علیه السّلام) به دو معجزه فعلى و قولى تقسیم مىشود. معجزه فعلى مانند کندن در قلعه خیبر، و معجزه قولى کتاب گرانقدر نهجالبلاغه است.[26] همو مىگوید:
در سلسله معجزات قولى، قرآن مجید است که صورت کتبى خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و معارف صادر از اهل بیت عصمت و وحى چون نهجالبلاغه و زبور و انجیل آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صحیفه سجادیه و جوامع روایى، تالى آن.[27]
مرحوم عارف بىبدیل آیهالله حاج میرزا على آقا شیرازى که در زمان خود اسوه علم و تفوا بوده و امروزه براى آشنایان با معارف اسلامى نامى آشناست از استادان و غواصان دریاى بىکران نهجالبلاغه بوده است .
استاد شهید مطهرى که خود نهجالبلاغهشناسى مهمى است در مکتب این دانشور، زانوى تعلم بر زمین زده و با عالم شگفت کتاب حکمتآمیز على (علیه السّلام) آشنا شده است. وى مىگوید: او یک نهجالبلاغه مجسم بود، مواعظ نهجالبلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پیوند خورده و متصل شده است.[28]
جالب این که آشنایى و پیوند این عارف با نهجالبلاغه از طریق مرحوم شهید مدرس بوده است. به گفته میرزا على آقا شیرازى «مدرس» نخستین کسى بوده که تدریس نهجالبلاغه را در حوزههاى علمیه رسمى کرد و این کتاب گرانسنگ را متن درسى براى تعلیم قرار داد.[29]
مدرس زندگى عجیبى داشت، در تمام عمر طلبگى را ترک ننمود، در مراجعت از نجف روزهاى پنجشنبه هر هفته براى طلاب درس اخلاق مىگفت و مبناى درسش نهجالبلاغه بود. یک روز به درس ایشان رفتم، چنان حاضرالذهن، عبارات نهجالبلاغه را ازبر مىخواند و از کتب بزرگان شعر و ادب و ادربیات عرب، ضربالمثل مىآورد که من علاقمند شدم و مدتى به درس ایشان مىرفتم. وى مىگفت بالاترین کتاب، نهجالبلاغه است، بخوانید و به دیگران یاد بدهید. به هر حال مشوق من در نهجالبلاغه، مدرس بود.[30]
حاج میرزا على آقاشیرازى بر این باور بود که جاذبه و بلنداى کلام امام على علیهالسلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مىنماید. به عقیده وى نهجالبلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت، دارویى است براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و خلاصه سخنش این بود که نهجالبلاغه در بین افراد طالب حق و مشتاق مصونیت و مغزهاى نورانى، مشترى دارد و شایسته نیست چنین اثرى محجوب و مهجور بماند، بلکه باید جرعههایى از آن را به کام تشنگان فرو ریخت.[31]
یکى از خوشهچینان خرمن وى مىگوید:
آقا میرزاعلى غیرممکن بود لب به سخن باز کند و از مضامین نهجالبلاغه حضرت على (علیه السّلام) چیزى بر زبان نیاورد.[32]
و همچنین وى آن چنان بر مطالب این کتاب تسلط داشت که خطبههاى را ازبر بود و بدون مراجعه به کتاب مىخواند و به حالتى توضیح مىداد که مستمعین را منقلب مىکرد و آنان را به خود مىآورد.[33]
مرحوم آمیرزا على آقا شیرازى، «سید رضى» را دانشمندى بلند قدر مىدانست که با تدوین نهجالبلاغه چراغى فروزان فرا راه جامعه اسلامى قرار داد تا در قرون متمادى و اعصار متوالى، راهنماى جوامع انسانى به راه راست و نیل آنان به کمالات شایسته و فضایل انسانى و تکامل علمى و عقلى باشد و از این که عدهاى در اصالت چنین اثرى شک مىکنند و گویى عاملى از رسوبات رشکآلود و لجاجت از آنان برمىخیزد، رنج مىبرد و در برابر این شکاکان که بىهیچ برهان یا هدف سالمى در صحتسند نهجالبلاغه و انتساب محتواى آن به امام على (علیه السّلام) تردید کردهاند، کوشید تا منابع و مراجعى که این نسبت را ثابت مىکنند، بیابد و توفیق این اثر ثمین را مسجل کند.[34]
در انتها به مصداق خاتمهالمسک، بجاست سخنانى از استاد شهید مرتضى مطهرى ذکر کنیم که خود ابتدا با تدوین کتاب جامع «سیرى در نهجالبلاغه» این اثر گرامى را به نسل جوان شناسانید.
از نظر مطهرى (رحمت الله علیه) نهجالبلاغه چندین دنیا دارد: دنیاى زهد و تقوا، دنیاى عبادت و عرفان، دنیاى ملاحم و مغیبات، دنیاى سیاست و مسئولیتهاى اجتماعى، دنیاى حماسه و شجاعت . . .[35]
امتیاز نهجالبلاغه براى فردى که سخنشناس باشد و زیبایى سخن را درک کند، نیاز به توضیح و توصیف ندارد. اساسا زیبایى درک کردنى است، نه وصف کردنى. نهجالبلاغه پس از نزدیک چهارده قرن براى شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگى و جذابیت را دارد که براى مردم آن روز داشت است.[36]
اما این وصفها چون دریا پایان ندارد:
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
آنکس که ز باغ آشنایى است
داند که متاع ما کجایى است
پی نوشت ها :
[1] . وصیت نامه الهى و سیاسى .[2] . پیام مروخ 27/2/1360 امام خمینى به کنگره هزاره نهجالبلاغه، ص 7 .
[3] . استادى، رضا، بحثى کوتاه پیرامون مدارک نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، تهران، 1362 .
[4] . مطهرى، مرتضى، سیرى در نهجالبلاغه، صدرا، تهران، 1378، چ 15، ص 11 .
[5] . محمد امین النواوى: جولات اسلامیه، بیروت، 1980، چ 3، ص 99 .
[6] . مطهرى، مرتضى: همان، ص 15 .
[7] . امام یحیى یمنى: الطراز، بیروت، 1971، چ 1، ص 12 .
[8] . محمد امین النواوى: همان، ص 98 .
[9] . همان، ص 99 .
[10] . طه حسین: على وبنوه، بیروت، 1970، چ 5، ص 30 .
[11] . امین نخله: ماه کلمه من کلام الامام على، بیروت، دارالتعارف، 1981، ص 41 .
[12] . ابن ابى الحدید: شرح نهجالبلاغه، کتابخانه مرحوم مرعشى نجفى، قم، 1364، ج 1، ص 24 .
[13] . مرتضى مطهرى: همان، ص 18 .
[14] . الذریعه، ج 14، ص 128 .
[15] . ریحانه الادب، مدرس تبریزى، کتابفروشى خیام، ج 1 و 2، ص 343 .
[16] . جاحط، البیان و التبیین، قاهره، مکتبه مصطفى البابى 1948، چ 2، ج 1، ص 82 .
[17] . دکتر زکى مبارک: النثر الفنى، قاهره، مکتبه مصطفى البابى، 1970، چ 3، ج، ص 59 .
[18] . مرتضى مطهرى: همان، ص 18 .
[19] . حکمت اسلام، مولا صالح روغنى قزوینى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1354، ص 12 .
[20] . دوانى، على: نگاهى کوتاه به زندگى پرافتخار سید رضى (مندرج در یادنامه کنگره هزاره نهجالبلاغه) تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1360، ص 232 .
[21] . همان، ص 178 .
[22] . یادنامه کنگره هزار نهجالبلاغه: ص 163 .
[23] . یادنامه کنگره هزاره نهجالبلاغه: بنیاد نهجالبلاغه، 1360، ص 221
[24] . همان، ص 51 – 50 .
[25] . همان، ص 50 .
[26] . حسنزاده آملى، حسن: انسان کامل در نهجالبلاغه، مندرج در یادنامه کنگره هزار نهجالبلاغه – ص 50 .
[27] . همان، ص 50 .
[28] . مطهرى، مرتض: عدل الهى، صدرا، تهران، 1378، چ 10، ص 49 .
[29] . گلى زواره ، غلامرضا، شهید مدرس ماه مجلس، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چ 1، ص 54 .
[30] . باقى، عبدالعلى: مدرس مجاهدرى شکستناپذیر، قم، نشر تفکر، چ 1، ص 159 .
[31] . گلى زواره، غلامرضا: ناصح صالح، قم، انتشارات حضور، 1378، چ 1، ص 124 .
[32] . انجمن آثار و مفاخر اصفهان، طبیب جسم و جان، (مندرج در یادنامه حاج میرزاعلى شیرازى)، ص 90 .
[33] . همان، ص 42 .
[34] . گلى زواره، غلامرضا: همان، ص 170 .
[35] . مطهرى، مرتضى: سیرى در نهجالبلاغه، ص 7 .
[36] . همان، ص 7 .
منبع: فصلنامه نهج البلاغه>شماره 2 و 3