مدیریت و درایت شهید بهشتی را دوست و دشمن تایید و تاکید میکنند. طی مدتی که شهید بهشتی در قم سکونت داشتند به تدریس مشغول بودند. این مطالب گوشهای از خاطرات آقای «علی اصغر فقیهی» درباره آن شهید بزرگوار است:
در یکی از روزهای پاییز سال 1328 یا 1329 در دبیرستان حکیم نظامی که در آن وقت مسئولیت آن را بهعهده داشتم، در ساعت تنفس در اتاق مخصوص دبیران نشسته بودم که دیدم جوانی با قامت بلند و شخصیتی که احترام همگان را برمیانگیخت، وارد دبیرستان شد. جلو رفتم و از ایشان خواستم به جمع دبیران بیایند. بعد از تعارفات، معلوم شد ایشان برای تدریس زبان انگلیسی به آن دبیرستان آمدهاند. این مسئله باعث تعجب حاضران شد، زیرا تا آن وقت دبیران معمم فقط عربی و شرعیات تدریس میکردند و شگفتآور بود که فردی روحانی، تدریس زبان انگلیسی کلاسهای آخر دبیرستان را برعهده بگیرد.
البته این موضوع تا آنجا که من میدانم یک استثنا داشت و آن دوست دیگر ما مرحوم آقا شیخ محمد محققی بود که چند سال قبل از آمدن مرحوم بهشتی در مدارس ملی قم، فیزیک و ریاضیات درس میداد، تا اینکه از طرف آیتالله بروجردی برای نظارت در بنای مسجد هامبورگ به آلمان رفت. در هر حال از لحظه ورود دکتر بهشتی به آن دبیرستان تا زمانی که از قم رفتند و بهتر بگویم تبعید شدند که حدود 13 سال طول کشید، من افتخار دوستی و همنشینی با ایشان را داشتم. آمدن ایشان به دبیرستان حکیم نظامی و تدریس زبان انگلیسی به نظر من بیشتر برای آشنایی ایشان با روحیه دانشآموزان بود، برای زمینهسازی تأسیس دبیرستانی که در نظر داشتند، چون در آن زمان در مدارس به مسائل دینی اهمیتی داده نمیشد؛ لذا بعد از یکی دو سال در نظر گرفتند دبیرستانی تأسیس کنند که علاوه بر مواد درسی متعارف، معارف دینی با روش صحیح، تاریخ اسلام و جغرافیای کشورهای اسلامی جزو مواد درسی آن قرار گیرد.
از برخی از دبیران دعوت کردند تا در این باره جلسهای تشکیل دهند. آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری هم بودند و در آنجا اساس مدرسه را پایهگذاری کردیم. خود ایشان مدیریت آن را برعهده گرفتند و قرار شد تاریخ اسلام و جغرافیای کشورهای اسلامی را که برای نخستینبار در دبیرستان تدریس میشد، من به عهده بگیرم. ابتدا خانهای را در کوچه آیتآلله نجفی مرعشی که دو سه اتاق داشت و بعد هم این امکان فعلی را یکی از افراد خیّر بنا کرد، برای مدرسه اجاره کردند. آیتالله مفتح، آقای حائری تهرانی و چند تن دیگر از دبیران معروف قم از قبیل مرحوم رضا جزی و آقای مرتضی جوادی در تأسیس این مدرسه به آیتالله بهشتی کمک کردند.
در جلسهای که برای مشورت درباره تأسیس دبیرستان تشکیل شده بود، برخی گفتند که در این دبیرستان از همان ابتدا برای هر شش پایه، ثبتنام کنیم. شهید بهشتی مخالفت کردند و فرمودند که ما میخواهیم شاگردان را از پایه با خوی و روش اسلامی تربیت کنیم و برای این منظور، شاگردانی که چند سال در محیط های دیگر و بر خلاف روش ما بار آمدهاند، مناسب نیستند؛ بنابراین بهتر است از کلاس اول یا دوم دبیرستان شروع کنیم و این از لحاظ فرهنگی بسیار منطقی و درست بود، از جنبه علمی هم، محصلان این دبیرستان موفق بودند، مثلاً دانشآموزانی که در اولین دوره به گرفتن دیپلم ریاضی و طبیعی نائل شدند، همهشان در کنکور قبول شدند و امروز عدهای از بهترین اطبا و مهندسان و استادان کشور، شاگردان قدیم مدرسه دین و دانش هستند.
یکی از کارهای مهم ایشان برای نزدیک کردن حوزه به دانشگاه برگزاری جلسه هفتگی بود که در سال 40 یا 41 در صبحهای جمعه، در مسجد رضوی در خیابان باجک برگزار میشد. مسئولیت این جلسه را خود ایشان برعهده داشتند. صبح هر جمعه عده زیادی از دانشجویان همراه با استادانشان برای شرکت در این جلسه از تهران به قم میآمدند. جمع کثیری از طلاب جوان و حتی گروه زیادی از مردم عادی در این جلسه حاضر میشدند، به طوری که تمام مسجد و بالکنها و خیابان جلوی مسجد، مملو از جمعیت میشد. در این جلسات ابتدا ایشان صحبت میکرد و بعد یک نفر از استادان درباره موضوعی مشخص در حدود دو ساعت سخن میگفت که جلسه پربار و برکتی بود و روزی که نوبت سخنرانی استاد شهید مطهری شد، سازمان امنیت جلسه را به هم زد و از آن به بعد آقای بهشتی به تهران رفت و تا جایی که من به یاد دارم تا پیش از انقلاب، دیگر به قم نیامد و به احتمال قوی رفتن ایشان از قم، تبعید بود نه اختیاری.
ایشان 13، 14 که سالی در قم بود و چند سال همسایه دیوار به دیوار بودیم و آمد و رفت داشتیم. در این مدت حتی یک خطا و سخنی برخلاف ادب دین و دنیا از ایشان ندیدم و نشنیدم. تقوا را به طور کامل رعایت میکرد. در سخن گفتن ایشان، منطق و انصاف حاکم بود، نه احساسات و نظر شخصی. در سالهایی که دبیرستان دین و دانش را اداره میکرد، برای راهنمایی دانشآموزان منطق را به کار میگرفت و ذرهای خشونت به خرج نمیداد. با هرکسی به فرا خور حال او سخن میگفت و رعایت ادب، از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری این شهید بزرگوار بود. آنچه من درباره ایشان میگویم درایت است نه روایت. مدت 13 سال با ایشان تماس و معاشرت داشتیم و مسلماً صفات ممتاز ایشان بیش از اینهاست که گفته میشود. در تمام مدتی که ایشان مدیریت دبیرستان دین و دانش را به عهده داشت و من در آنجا تدریس میکردم، از نزدیک طرز کار ایشان را میدیدم در یک کلام میگویم که در مدت 50 سال که در قم و تهران تدریس کردهام، مدیریتی چنین قوی و منطقی و مؤثر ندیدهام.
ایشان در قم که بودند به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشتند. پس از رفتن به هامبورگ و مراجعت به ایران هم آشنایی کامل پیدا کرده اند. در زمان آیت الله بروجردی، تجار مقیم هامبورگ که یک شهر تجاری است، آمدند خدمت ایشان و اظهار داشتند که میخواهیم در آنجا مسجدی بسازیم و نیاز به یک راهنما و مبلغ داریم. ایشان آقای شیخ محمد محققی را که مرد وارستهای بود و در دبیرستانهای ملی قم تدریسی میکرد، فرستادند، در هامبورگ مسجدی ساختند و ایشان به اقامه جماعت و تبلیغ پرداختند و تا سال 1324 آنجا بودند. وقتی به قم آمدند، چون با هم دوست بودیم به دیدنشان رفتم و پرسیدم: چرا برگشتید؟ گفتند: میخواستم در قم دفن شوم. طولی نکشید که فوت کرد و بعد از ایشان دکتر بهشتی از طرف آیتالله احمد خوانساری به آلمان رفت و به جای مرحوم محققی، به امامت جماعت و تبلیغ پرداخت و تا سال 1348 آنجا بود. اتفاقاً در سال اولی که من به حج مشرف شدم، در فرودگاه مدینه ایشان را زیارت کردم که از آلمان به همراه همسرش برای زیارت به مکه مشرف شده بود و در آنجا هم صحبتهای زیادی کردیم.
مطلبی درباره تربیت فرزند از ایشان برایتان بگویم. آقا سید محمدرضا، فرزند ایشان، از شاگردان من در مدرسه علوی تهران بود. روزی بعد از آنکه فارغالتحصیل شده بود، پیش من آمد و بسیار اظهار محبت کرد و از من حلالیت طلبید. تعجب کردم و گفتم: «شما از شاگردان خوب من بودید» اما او گفت: «یک روز در کلاس درس هنگامی که شما درس میدادید، بیدلیل خندیدم.»
/ع
منبع:«یادمان شهید بهشتی و 72 تن از یارانش در خبرگزاری فارس»