یکی از پر چالش ترین مسائل نظری و عملی در حوزه دین، بی گمان مسائل مربوط به زنان است که بحث و گفتگو پیرامون آن قلمرو گسترده ای را در بردارد از آغاز آفرینش و چگونگی خلقت او گرفته تا حقوقی که در دوران حیات و زندگی با آن رو برو است و حقوق مربوط به حقوق پس از مرگ او نظیر دیه و قصاص قاتلانش.
گاه گفته می شود: در قرآن و اسلام حتی از نظر به اصطلاح آفرینش انسان ها، زن در درجه دوّم قرار دارد و مقامش از مرد پایین تر شد زیرا زن برای آرامش خاطر و آسودگی خیال مرد آفریده شده و برای به کار انداختن کارخانه آدم سازی از باقیمانده خمیره انسان خلق گردیده است.[1]
در پاسخ باید گفت: از آنجا که خداوند آگاه به همه امور بوده و نسبت به زوایای گوناگون مخلوقات خویش اطلاع کامل دارد و به مقتضای حکمتش از آفرینش انسان نیز هدف و انگیزه ای خاص را مدّ نظر داشته و با برنامه ای خاص اشرف موجودات و گل سرسبد کائنات را از کتم عدم به عرصه وجود آورده است، از همان آغاز آفرینش آدم و حوّا را به عنوان یک زوج مورد اراده خویش قرار داده و هر دو را از یک گوهر آفریده است چنان که در آغاز سوره مبارکه نساء به این مهم تصریح فرموده است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکمْ رَقِیبًا» ای مردم از اطاعت نکردن پروردگار خویش بترسید، همان خالقی که شما را از یک وجود آفرید و همسرش را نیز از همان گوهر خلق کرد.
این سخن پروردگار به روشنی بطلان تبعیض میان مرد و زن و برتری نژادی مرد بر زن را هویدا می سازد زیرا منشأ خلقت هر دو جنس را گوهری واحد معرفی می کند و با این بیان می خواهد به آدمیان بفهماند. که تفاوت ویژگی های دو جنس و اختلاف حقوق و تکالیف ظاهری آنان به معنای برتری یکی بر دیگری و تبعیض جنسیتی و نژادی نیست هر چند ممکن است تفاوت های فیزیولوژی آنان حقوق و تکالیف متفاوتی را برای آنان رقم زند. و به قول سعدی:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی مفسّر نامدار معاصر، خداوند در این آیه می خواهد مردم را به تقوا و پروای پروردگار دعوت کند، مردمی که در اصل انسانیت و حقیقت بشریت با هم متحدند و در این حقیقت میان مرد و زن و صغیر و کبیر و نیرومند وضعیت، تفاوتی نیست. می خواهد آنان را به این حقیقت آگاه سازد تا مرد به زن و کبیر به صغیر و نیرومند به ضعیف، ظلم و ستم نکند.[2]
و در مورد ازدواج فرزندان آدم و چگونگی پیدایش نسل بنی آدم اختلاف نظر وجود دارد گروهی از روایات ازدواج برادر و خواهر را در آن زمان مباح شمرده اند چون هنوز منعی از خداوند در این باره صادر نگردیده بود و پاره ای روایات این نظر را ردّ می کنند و به گفته برخی از فقیهان اگر بنا باشد که در احادیث متعارض آنچه موافق قرآن است ترجیح دهیم باید احادیث دسته اوّل را انتخاب کنیم زیرا موافق آیه اوّل سوره نساء است.[3]
خداوند متعال در آغاز سوره نساء می فرمایند: ای مردم از «مخالفت» پروردگار بپرهیزید، همان کسی که همه شما را از یک گوهر آفرید و همسر او را نیز از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت.
گاه چنین تعبیر می شود که «از دید قرآن و اسلام زن از نظر حقوق اجتماعی و سیاسی و غیره هیچگاه برابری با مرد ندارد و فقط برابریشان در عبادت و بزرگی و اجر و پاداش و عذاب اخروی، آن هم در آن دنیاست».[4]
گوینده چنین سخنانی، بی شک، نه تنها از ماهیت زن که از ماهیت انسان نیز آگاهی ندارد. و همه چیز را در پول و مادیات و پست و مقام های دنیوی می بیند و عالم انسانیت را مساوق عالم مادیات می پندارد. وقتی معیار ارزش انسان، معیار اقتصادی باشد و شخصیت آدمی با مال و منال سنجیده شود قضاوتی بهتر از این سر نخواهد زد.
مگر قرآن کریم زن و مرد را در کرامت ذاتی و اکتسابی انسان مساوی نمی داند. آیه 70 سوره مبارکه اسراء که می فرمایند: «و لقد کرّ منا بنی آدم» همه فرزندان آدم فارغ از هر گونه جنس و نژاد و جغرافیا و زبانی در یک ردیف قرار می دهد و همه را در کرامت ذاتی یکسان می انگارد و آیه 13 سوره حجرات که می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» همگان را در نیل به کرامت ارزشی و اکتسابی دارای موقعیتی واحد می شمارد.
این امر نشان گر آن است که زن و مرد در جوهره انسانی دارای مقام واحدی می باشند و هیچ گونه تبعیض میان آنان وجود ندارد. و اگر تکالیف و حقوق متفاوتی برای آنان مقرر گردیده صرفا به جهت تفاوت ساختار وجودی زن و مرد است. اگر جهاد برای مردان قرار داده شده و بر زنان واجب نگردیده به خاطر ساختار قدرتی است که در مرد وجود دارد و زن فاقد آن است.
دلیل دیگری که بر نگرش درجه دومی اسلام نسبت به زن بیان می شود مثلا برتری عددی مردان بر زنان در مسأله شهادت (دو زن در برابر یک مرد)، برتری کیفی مرد بر زن در مسأله ارث «للذکر مثل حظّ الأنثیین»، قیومت مرد نسبت به زن و دارا بودن ریاست خانواده حاکمیت مرد نسبت به طلاق زن و امثال آن است.[5]
در پاسخ به ایرادات فوق ابتدا لازم است مطلبی اساسی به نحو کبرای کلّی مورد تأکید قرار گیرد.
و آن این که: پروردگار جهان هم حکیم است و هم عادل از این رو نه کار غیر حکیمانه ای از او سر می زند و نه این که نسبت به مخلوقات خویش ظلم و ستم روا می دارد. چنان که گفته اند:
عدل، قرار دادن هر چیز در جای خود و نقطه مقابل آن ظلم است که قرار دادن هر چیز در جایی است که شایستگی آن را ندارد؛ همین معیار را در داوری احکام اسلام نسبت به زنان و حقوق مقرّر برای آنان نیز باید مدّ نظر داشت.
اصولا زن و مرد از لحاظ ساختار آفرینشی در عین وجه اشتراک، وجوه افتراقی نیز با یکدیگر دارند چه از نقطه نظر جسمی و چه از حیث روحی و روانی و یکسان فرض کردن این دو جنس، اشتباهی محرز و مسلّم است.
مسأله تشابه و تساوی همه جانبه زن و مرد، مسأله ای نیست که در قرن حاضر مطرح باشد بلکه افلاطون در حدود دو هزار و چهار صد سال قبل، آن را در کتاب جمهوریت خویش مطرح نموده است با این تفاوت افلاطون توانایی های زن و مرد را از نظر کیفی یکسان می داند و معتقد است زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار می شوند در عین حال معتقد است این دو جنس به لحاظ کمّی با یکدیگر تفاوت دارند و زنان، چه در نیروی جسمی و چه از نظر روحی و دماغی از مردان ناتوان ترند.[6]
امّا آنچه امروزه به لحاظ علمی به اثبات رسیده این است که مردان و زنان هم از لحاظ جسمی و هم روحی و روانی با هم تفاوت دارند یکی خشن و دیگری لطیف، یکی سریع الهیجان و یکی سرد مزاج تر، یکی شجاج تر و یکی ترسو تر است.[7]
طبعا تفاوت ساختاری، حقوق و تکالیف متفاوتی را نیز طلب می کند و تشابه همه جانبه به معنای قرار دادن اشیاء در غیر جایگاه خویش بوده که همان ظلم است و نباید از عدل و عقل و حکمت کل، انتظار ظلم داشت هر چند به مذاق ما خوش نیاید. نباید تردید کرد که حقوق و تکالیفی که شارع مقدس برای زنان و مردان مقرر داشته، دقیقا منطبق بر ساختار آفرینشی و وجودی آنان است.
رومیان زن را مظهر تام شیطان و از ارواح موذی می پنداشتند.[8] حال آن که اسلام روح زن را نیز همانند روح مرد، روحی الهی می داند. در کشورهای اسکاندیناوی (سوئد، نروژ و دانمارک) تا همین سده های اخیر تا سال 1262 میلادی) به دختر مطلقا ارث نمی دادند. در ایران باستان نیز زن در حقوق ساسانی دارای شخصیت حقوقی نبود و در شمار اشیاء به حساب می آمد و دارای هیچ گونه حق مالکیتی نبود.[9] ولی اسلام زن و مرد را در برخورداری از کرامت انسانی همزاد و هم پای هم می داند.
و بر اساس مکتب و ایدئولوژی مورد نظر خویش زن را دارای حق مالکیت و مستحقق ارث می داند هر چند در برخی موارد به لحاظ مقداری، از نصیب کمتری نسبت به مرد بهره مند است. دلیل آن نیز روشن است اسلام می خواهد جامعه ای را رقم زند که سعادت و رستگاری دنیا و آخرت را برای شهروندان آن به ارمغان آورد از این رو مرد را به لحاظ ویژگی هایی که در درون وجودش از حیث آفرینش قرار دارد به عنوان نان آور خانواده معرفی کرده تا کارهای بیرونی را بر عهده گیرد و زن را به لحاظ لطافت و احساسات و عواطف فزون تر، مأمور تربیت فرزندان و رهپویان جامعه نموده است، تا این دو در کنار هم جامعه ای انسانی ـ ارزشی و الهی را به وجود آورند البته پر واضح است.
این سخن به معنای نفی حضور زنان در اجتماع و فعالیت های اجتماعی نیست بر عکس، در برخی موارد حضور آنان به لحاظ آموزه های دینی، لازم و واجب است مانند وجود متخصص زنان برای درمان بیماری های مربوط به زن، وجود معلم و دبیر زن برای تربیت دانش آموزان دختر، وجود مبلغه های دینی برای آموختن مسائل اختصاصی زنان به آنان و امثال این گونه موارد.
این واقعیت نیز نباید نادیده انگاشته شود که قانون به طور معمول جنبه غالبی داشته و ناظر به غالب افراد یک نوع یا صنف است.
از این حقیقت آشکار نیز نباید به راحتی چشم پوشید که: در مکتب حقوقی اسلام بسیاری از تکالیف مالی بر عهده مردان نهاده شده و ذمه زنان فارغ از آن است از جمله، نفقه زن و فرزند و پرداخت مهریه که تنها بر عهده مرد است و یا پرداخت دیه خطای محض در صورتی که جنایت به وسیله بیّنه، علم قاضی و قسامه ثابت شود و نیز تکالیفی هم چون خدمت سربازی، شرکت در جهاد و امثال آن.
به هر حال تحمیل مخارج زندگی بر مرد و قرار دادن سهم الارثی مساوی زن برای او منطبق بر عدالت و انصاف نیست و هر کس به دور از احساسات و هوا پرستی به این مسأله بیاندیشد جز این قضاوت نمی کند. پس جهت راهیافت با حقایق هستی، اندکی درنگ و تأمل و انصاف و تدبّر لازم دارد.
این که حق طلاق به مرد واگذار گردیده است اولا باید گفت: این سخن به معنای محرومیت زن از حق مزبور نمی باشد النهایه راهکارهای رسیدن به آن برای هر یک از زن و مرد متفاوت است.
زن نیز می تواند با قرار دادن شرط ضمن عقد این حق را برای خویش تحصیل نماید و شارع مقدس چنین حقی را برای زن روا داشته و بسیاری از فقیهان از جمله امام خمینی(ره)[10] نیز راهکار مزبور را به رسمیت شناخته اند. و همین راه حل در ماده 1119 قانون مدنی ایران نیز آمده است.
و در مواردی دیگر نیز برای زن حق طلاق وجود دارد از جمله وجود عسروحرج که زوجه می تواند به حاکم شرع مراجعه کرده و درخواست طلاق نماید و اگر شوهر به این درخواست تمکین ننماید، حاکم او را طلاق می دهد چنان که ماده 1130 قانون مدنی ایران نیز به این امر تصریح نموده و مصادیق آن را نیز بر شمرده شده است از جمله ترک زندگی به مدت 6 ماه متوالی یا 9 ماه متناوب، بدون عذر موجّه، اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی، محکومیت قطعی زوج به 5 سال حبس یا بیشتر و یا داشتن بیماری های صعب العلاج روانی یا هر چیز دیگری که روند زندگی را مختل سازد.
بنابراین هر چند به عنوان یک اصل اولی می توان پذیرفت که حق طلاق با مرد است امّا در کنار آن با توجه به ارائه راهکارهایی دیگر از سوی شریعت برای تصاحب این حق توسط زن، نظیر آن چه ذکر شد، و عارض گشتن عناوینی چون عسرو حرج، حکم ثانوی شرع بر حکم اوّلی آن تقدم و ترجیح داشته و چون مشمول عناوین دیگری مثل عسروحرج، ضرر و زیان و سوء استفاده از حق می گردد، قواعدی مانند لاضرر و لاحرج و ممنوعیت سوء استفاده از حق به زن نیز حق استفاده از طلاق را می دهد و از طرف دیگر عناوین مزبور می تواند مانع از اجرای حق مزبور توسط مرد گردد هم چنان که اصل چهلم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به صراحت اعلام می دارد: «هیچ کسی نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد».
در مورد ریاست شوهر بر خانواده نیز باید یاد آور شد به تصریح قرآن سر پرستی خانواده به شوهر سپرده شده[11] و به همین جهت ماده 1105 قانون مدنی ایران نیز که منبعث از احکام شریعت است مقرر می دارد:
«در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است».
ولی لازم است به این نکته توجه شود که اوّلا قوّامون که آیه 34 سوره نساء آمده جمع قوّام بوده و از قیام مشتق است و با قیّم تفاوت دارد و تنها به معنای سرپرستی و امارت و امر و نهی کردن محض نیست بلکه سرپرستی توأم با خدمتگذاری و رسیدگی به نیازها و امور خانواده است.[12]
ثانیا:» برای دوری از هرج و مرج و از هم گسیختگی خانواده لازم است سخن فردی فصل الخطاب تلقی شود و با عنایت به ویژگی های آفرینشی مرد این حق به مرد تعلق گرفته است زیرا اولا هزینه زندگی و امور مالی خانه بر دوش اوست و به علاوه از نظر جسمی از قدرت بیشتری برخوردار است و از نظر روحی و روانی نیز به خاطر کم تر بودن جنبه احساسی اش تصمیمات معقول تری می گیرد. البته همچنان که بیان شد این امر جنبه کلی ندارد و چه بسا خانم هایی وجود دارند که از نظر تدبر و تعقل بر مرد خانه برتری دارند ولی قانون ناظر به مورد غالب است.
امّا این که گفته می شود اسلام بردگی را به رسمیت شناخته و بر آن صحه گذاشته و از آن طرفداری می کند زیرا در آیات 6 سوره مؤمنون و 3 و 29 سوره نساء و آیات دیگر از کنیزان به آن چه دستانتان مالک شد تعبیر می کند و این نشان گر آن است که قرآن کنیز و برده را انسان به شمار نیاورده است.[13]
در پاسخ به شبهه مزبور باید گفت: پیش از پیدایش اسلام، برده داری به شکل گسترده ای رواج داشته است و حتی در همین ایران خودمان تا دوره محمد شاه قاجار به صورت نیمه رسمی وجود داشته است. در جنگ های یونان باستان هزاران نفر به عنوان برده مورد استفاده قرار می گرفتند در مصر باستان و آفریقا و آمریکا نیز برده داری وجود داشته و حتی در ایالات متحده آمریکا و نیز آمریکای جنوبی در قرن هجدهم و نوزدهم برده ها به عنوان کارگران مزرعه و خدمت کاران خانگی مورد بهره برداری قرار می گرفتند و بر اساس برخی آمار در حال حاضر نیز سالانه حدود 600 تا 800 هزار نفر برای کار اجباری و بردگی زنان در جهان قاچاق می شوند. بر این اساس سان فرانسیسکو ایالت مشهور و پر آوازه آمریکا در قرن بیست و یکم پایتخت برده داری زنان به شمار می رود.[14]
بنابراین همچنان که ملاحظه می شود در کشورهای غیر اسلامی و به ویژه کشورهایی که داعیه پاسداشت حقوق بشر دارند مانند ایالات متحده آمریکا هنوز هم برده داری در شیوه ای نو و مدرن وجود داشته و اعمال می شود.
با عنایت به آن چه بیان شد اذعان خواهید نمود که برده داری که آثار آن هنوز هم پا برجاست، در آن زمان که دین رهایی بخش اسلام به عنوان مکتبی برتر و پیش رو، پای به عرصه حیات اجتماعی انسان نهاد، با چه معضل مهمی و دشواری رو به رو بوده است. بی گمان نمی توان این معضل را همانند دیگر معضلات مهم اجتماعی یک شبه حل کرد و طومار بردگی را به یک باره در هم پیچید. در اینجا باید از سیاست گام به گام و تدریجی استفاده کرد و صبر و بردباری پیشه نمود راهی که اسلام برای محو برده داری در پیش گرفت.
اگر به روایات اسلامی و احکام دینی مراجعه کنید تأکید متولیان دین را بر زدودن برده داری و آثار آن به خوبی مشاهده خواهید فرمود.
دین اسلام یک عدل کفاره روزه را آزادی بنده و برده قرار داده است. دین اسلام مقرر نموده است اگر کسی به عهد خود عمل نکند کفاره اش سیر نمودن 60 فقیر یا دو ماه روزه گرفتن و یا آزادی یک برده است.
در موردی که سوگند یاد کننده به مفاد سوگند خویش پای بند نباشد نیز جریمه اش آزادی یک برده، سیر نمودن یا پوشاندن ده فقیر و اگر از انجام این امور عاجز باشد باید سه روز روزه بگیرد.
در قتل غیر عمد و ظهار نیز آزادی برده به عنوان یکی از مصادیق کفاره مقرر گردیده است.[15]
و نکته قابل توجه در این زمینه این است که قرآن مجید، گزینه و اولویت اوّل را در این زمینه آزادی برده قرار داده است. در آیه مجادله سوره 3 و 4 درباره ظهار می فرماید[16]
در قتل عمد نیز آزاد نمودن برده در کنار اطعام 60 فقیر و روزه گرفتن دو ماه که 31 روز آن باید پیاپی و بدون فاصله باشد، لازم شمرده شده است.[17] (کفاره جمع).
موارد دیگری از این قبیل نیز وجود دارد که به خاطر پرهیز از اطاله کلام، از بیان آن خودداری می گردد و موارد آن در کتب فقهی در کتاب الکفارات گرد آوری شده است.
سیره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ «صلوات الله علیهم اجمعین» نیز بر کسی پوشیده نیست که به مناسبت های مختلف علاوه بر آن که بردگان خود را آزاد می کردند، دیگر بردگان را نیز خریداری و آزاد می نمودند به طور خلاصه می توان گفت: کسی که اندک مطالعه ای در مسائل فقهی و اخلاقی اسلام داشته باشد به خوبی در می یابد که اسلام با استفاده از راهکارهای گوناگون در پی محو فرهنگ برده داری بوده و بر آن تأکید ورزیده است. بنابراین انگ طرفداری اسلام از نظام برده داری یا ناشی از بی خبری و کم اطلاعی از منابع و احکام اسلام است و یا منبعث از کینه توزی و برنتافتن رشد و تعالی رو به گسترش دین اسلام در میان ملل مختلف جهان با گویش و گرایش های متفاوت است.
جهت رهیافت به حقایق امور باید درون را از کینه شست و فطرت خویش را از پیرایه های ظلم و جهل پیراست و اندرون را به زینت خرد و اندیشه آراست که بی آن جز فرو رفتن ابدی در جهل مرکب ثمری ندارد.
نکته ظریفی که شایسته است زنان فهیم و فرهیخته ما به آن توجه ویژه ای مبذول دارند این است که دنیا با همه فراز و نشیب و فراز و فرودش به پایان خواهد رسید، جوانی جای خود را به پیری خواهد داد؛ جمال و زیبایی به چروکیدگی گونه و خمیدگی قد مبدّل خواهد شد و نشاط و شادابی به سستی و خمودی خواهد گرایید و جرس فریاد خواهد آورد که بربندید محمل ها، در آن زمان است که انسان به واقعیت امر پی می برد ولی جز حسرت و افسوس ارمغانی نخواهد داشت پس تا توان باقی است باید با رهاندن خویش از بردگی نفس، مسیر رستگاری را جویید و به سرعت پویید و با سوار شدن بر کشتی نجات که تنها اهل بیت عصمت و طهارتند دریای مواج و متلاطم و پر از گرداب جهان فانی را پیمود و با تمسک به قرآن و عترت و الگو پذیری از شخصیت بی نظیری همچون صدیقه کبری فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ رستگاری دو جهان را برای خویش رقم زد که راه حق و حقیقت جز از کوی آنان نمی گذرد و به قول حافظ از رهگذر خاک سرکوی شما بود. هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد پس تا دیر نشده الگوهای واقعی خود را در یابیم و از الگوهای ساختگی و دام های رنگارنگ شیطانی که ظاهر آن زیبا ولی باطن آن زهر هلاهل است دوری جوییم و مواظب باشیم ابلیس قسم خورده ما را از صراط مستقیم حضرت حق منحرف ننماید. و ختام کلام را پندی از سعدی شیراز قرار می دهم.
ای که دستت می رسد کاری بکن قبل از آن کــز تو نیاید هیچ کـار
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و جنّبنا عما لا تحب. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1]. بابک حکمت، زن در اسلام و قرآن محمد، سایت بی خدایان.
[2]. ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص213، با اندکی تغییر.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج3، ص246 و 247.
[4]. بابک حکمت، همان.
[5]. بابک حکمت،همان، با اختصار.
[6]. به نقل از: مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص161 و 162.
[7]. همان، ص164.
[8]. کاظم زاده، علی، تفاوت حقوقی زن و مرد، ص37.
[9]. همان، ص39.
[10]. صحیفه امام، ج16، ص331 و 332.
[11]. سوره نساء / 34 به ضمیمه ذیل آیه 228 سوره بقره.
[12]. داودی، سعید، زنان و سه پرسش اساسی، ص258.
[13]. بابک حکمت، همان.
[14]. خبرگزاری فارسی، 2 / 8 / 88.
[15]. تحریر الوسیله، ج2، ص125؛ الکافی، ج4، ص84؛ المقنعه، ص364؛ جواهر الکلام، ج33، ص169 و 170.
[16]. «الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»و در مورد قتل خطایی و غیر عمدی می فرماید: و من قتل مؤمنا خطأ فتحریر رقبه مؤمنه.«وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُّؤْمِنَهٍ وَإِن کانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ فَدِیَهٌ مُّسَلَّمَهٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُّؤْمِنَهً». نساء / 92.
[17]. تحریر الوسیله، ج2، ص126؛ المقنعه، ص746؛ المراسم العلویه، ص187؛ النهایه، شیخ الطوسی، ص571؛ ریاض المسائل، ج16، ص563؛ مدارک الاحکام،ج6، ص239؛ مسالک الأفهام، ج15، ص503.
ابراهیم باقری