در مقاله ای که تحت عنوان «فاطمه از سه منظر» به قلم علی طهماسبی نوشته شده و نویسنده زندگی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را از سه زاویه مورد بررسی قرار داده بعضا مطالبی نادرست و گاه متناقض به چشم می خورد. سه زاویه مورد بررسی نویسنده 1. واقعیت تاریخی 2. رویکرد سیاسی و حقوقی 3. رویکرد عاطفی و اسطوره ای می باشد. مطالب این مقاله شش صفحه ای تا صفحه چهارم که به رویکرد سوم یعنی رویکرد عاطفی و اسطوره ای پرداخته، با یک نگاه همراه با مسامحه تقریبا بدون اشکال است. اما از این بخش به بعد که به ذکر اسطوره و مام میهن و مسائل دیگر پرداخته نقدهای جدّی بر مطالبش وارد است.
نویسنده این مقاله باطرح پاره ای از مقدمات خواسته اثبات کند که اولا این ما ایرانیان بوده ایم که چون مورد حمله اعراب در دوره عمر واقع شدیم و تا 1000 سال نامی از ما نبود، بانویی اسطوره ای به نام فاطمه برای خودمان درست کرده ایم و سوگوار او شده ایم. همان بانویی که عمر (خلیفه دوم) همان گونه که به ایران ما حمله کرد به خانه او نیز حمله کرده و او را به شهادت رسانده است.! ثانیا: بر فرض هم که شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در تاریخ اتفاق افتاده باشد. طرح شهادت آن حضرت یعنی خصومتی آشکار با اهل سنت و ما که خواستار اتحاد شیعه و سنی هستیم باید همانند علی ـ علیه السلام ـ که با ابوبکر و عمر صلح کرده بود اینگونه مسائل را اصلا طرح نکنیم.
در این مقاله سعی بر این است تمامی ادعاهای نویسنده مورد بررسی قرار گیرد تا بی اعتباری این ادعاها را آشکار گردد ادعاهایی که همانند حلقه های زنجیر به هم متصل شده اند، تا نویسنده نتایج دلخواه خودش را مطرح کند.
1. ادعای اول: «رابطه حضرت علی ـ علیه السلام ـ با ابوبکر و عمر خوب بوده است. عمر با دختر علی ـ علیه السلام ـ (از فاطمه الزهرا ـ سلام الله علیها ـ ازدواج کرده و درگیریهای اولیه کم کم به وفاق مبدل شده است».
در خصوص این ادعا باید متذکر شد که بسیاری از علمای شیعه ازدواج عمر با ام کلثوم را انکار کرده اند به عنوان نمونه شیخ مفید (ره) قائل است در سند این روایت فردی به نام زبیر بن بکار می باشد و زبیر موثوق در نقل نیست.[1]
سید ناصر حسین هندی این امر را دروغی آشکار دانسته است.[2]
عده ای هم قائلند ام کلثومی که همسر عمر شد دختر خوانده (ربیبه) حضرت علی ـ علیه السلام ـ بوده است.
این دختر در اصل دختر ابوبکر از اسماء بنت عمیس است وقتی که علی ـ علیه السلام ـ اسماء را به همسری خود گرفت، ام کلثوم بچه کودکی بود که در خانه علی ـ علیه السلام ـ بزرگ شد و دختر علی ـ علیه السلام ـ نامیده شد.[3]
در واقع عمر در این قضیه داماد ابوبکر شد نه داماد علی ـ علیه السلام ـ. علاوه بر اینکه از برخی روایات استفاده می شود که عمر با تهدید و فشار موفق به این ازدواج شد. علی ـ علیه السلام ـ راضی نبود اما در برابر فشار دستگاه خلافت نتوانست مقاومت بیشتری به خرج دهد.[4]
نویسنده مقاله «فاطمه از سه منظر» از این جریان مبهم تاریخی خواسته این استفاده را ببرد که رابطه حضرت علی ـ علیه السلام ـ با عمر خوب بوده، پس ما هم بیائیم با مطرح نکردن شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ موجبات اتحاد شیعه و سنی را فراهم کنیم. در حالی که از این قضیه این مطلب (روابط خوب) اثبات نمی شود. علاوه بر اینکه باید توجه داشت که حضرت علی ـ علیه السلام ـ در دوره خلفا هر جا می دید که اصل اسلام در خطر است، به یاری خلفا شتافت و با آنها همکاری می کرد. سید حسین محمد جعفری می نویسد: علی ـ علیه السلام ـ با وجودیکه همچنان حالت کناره گیری و انفعالی خود را نسبت به ابوبکر و عمر برقرار می ساخت گاهگاهی هم به خلفا یاری می نمود. به نظر می رسد این ارائه همکاری به خلفای حاکم همان ماهیتی را که از رهبر منطقی و متین گروه مخالف انتظار می رود، در برداشته باشد».[5] و این سیره امام بهترین الگو برای حفظ وحدت است و نیازی به سانسور حقایق تاریخی نیست تا به آن وسیله در پی وحدت با شیم. حضرت علی ـ علیه السلام ـ شخصیتی که در تمامی جنگ های دوره رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله وسلّم ـ شرکت داشت چرا در هیچ یک از جنگ های دوره ابوبکر و عمر و عثمان شرکت نکرد؟ علاوه بر اینها انتقادات جدی علی ـ علیه السلام ـ به خلفا که در خطبه شقشقیه[6] مطرح شده: «وفاقی» را که در مقاله مطرح شد، به طور جدی زیر سئوال می برد.
2. ادعای دوم: «منظور از رویکرد معنوی همان رویکرد اسطوره ای است. و اسطوره یعنی امور باطنی و معنوی که با معیارهای واقع بودگی تاریخی نمی توان به آن پرداخت… مادرِ اسطوره ای، قبل از آنکه مصداقی عینی در عالم واقع داشته باشد امری باطنی، معنوی و ازلی است که در ناخودآگاه جمعی ملت ها حضور دارد. از جمله مادران اسطوره ای می توان به حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و ساره و هاجر نام برد» پاسخ اولا: به نظر می رسد اینکه نویسنده کلمه « معنوی» را «اسطوره ای» نامیده درست نباشد. چرا که در هیچ فرهنگ لغتی نمی توان چنین معنایی برای کلمه «معنوی» پیدا کرد. ثانیا ایشان مادر اسطوره ای را مادر عینی خارجی نمی داند، بلکه قائل است این مادر قبل از اینکه مصداق خارجی داشته باشد، در ناخودآگاه جمعی ملت ها حضور دارد. در واقع ایشان با این آسمان و ریسمانی که به هم بافته، وجود خارجی حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، حضرت مریم و دیگر بانوان نمونه جهان را انکار کرده است، در حالیکه هیچ کس در وجود خارجی و عینی این بزرگواران شکی ندارد؛ در قرآن کریم نیز از این بانوان با تصریح[7] و یا به کنایه[8] نام برده شده است.
اسطوره در لغت به معنای افسانه[9] می باشد. بنابراین آن چه در مقاله به جای واژه «معنوی،» از اسطوره ای استفاده شده اشتباه فاحشی است. علاوه بر اینکه نویسنده، اسطوره را به همان معنای افسانه گرفته و در وجود عینی و خارجی حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ ، حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و… تشکیک ایجاد کرده است.
اشکال دیگری که در این بخش باید به آن اشاره شود این است که نویسنده قائل است «مادر اسطوره ای در همه ملت ها وجود دارد و تنها نام آن به تناسب مکان و زمان فرق دارد» سئوال و اشکالی که در اینجا مطرح است این است که آیا این مادر اسطوره ای در دین یهود،زرتشت، بودا و سایر ادیان هم هست؟!
3. ادعای سوم: «پس از حمله اعراب به ایران تا 1000 سال نامی از ایران و ایرانی نبود. با محو شدن نام ایران اسطوره «مادر» در نام فاطمه تجلی پیدا کرد و جای خالی کلمه ایران را گرفت».
پاسخ: در خصوص این ادعا باید گفت: 1. هیچ کس قائل نیست که پس از حمله اعراب تا 1000 سال نامی از ایران نبوده است. 2. هیچ ارتباطی بین ایران و اسطوره مادر وجود ندارد. پس از حمله اعراب به ایران کشور ایران به عنوان یکی از بخش های حکومت اسلامی به حیات خویش ادامه داد. در پاره ای از موارد این ایرانیان بودند که بر حاکمان عباسی تأثیر گذار بودند همانند آل بویه، به این نکته نیز باید توجه داشت که علاوه بر ایران، مصر، فلسطین و سایر مناطق که توسط اعراب فتح شد، بخش هایی از حکومت عباسی محسوب می شدند، اگر قائل باشیم که از ایران و ایرانی نامی نبود. پس از مصر و سایر مناطق هم نباید نامی باشد.
هیچ کس منکر این نیست که فرهنگ و تمدن اسلامی که اوج آن قرن دوم تا پنجم هجری بوده است، در حد بسیار گسترده ای متأثر از تمدن ایران و ایرانی بوده است. شهید مطهری (ره) در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به تفصیل در این خصوص به بحث پرداخته است. بنابراین نمی توان ادعا کرد که در طول هزار سال نامی از ایران و ایرانی وجود نداشته است.
4. ادعای چهارم: «روایات مربوط به ضرب و جرح فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از سوی عمر، شاید صورت تغییر یافته ای از جنگ های قادسیه و دیگر ضربه هایی است که ایرانیان از هجوم اعراب در دوره عمر دیده اند».
در جواب به این ادعا باید گفت: 1. روایات مربوط به شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در منابع به صورت مستند آمده است و کسی نمی تواند این روایات را انکار کند.
2. ایرانیان به اعراب مسلمان به عنوان منجیان خویش نگاه کرده اند. هر چند در جنگ های قادسیه و نهاوند و… عده ای از ایرانیان (البته باید گفت از لشکریان ساسانی) کشته شدند اما ایرانیان هرگز سوگوار این کشته ها نبودند. بلکه اسلام را به عنوان دین برابری و برادری و انسانیت به راحتی پذیرفتند.
روایات مربوط به بی احترامی به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، حمله به خانه آن حضرت و آسیب رساندن به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و آتش زدن درب خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ علاوه بر اینکه در کتاب های شیعیان نقل شده و این نقل ها باید مورد پذیرش قرار گیرد، بعضا به صورت پراکنده در منابع اهل سنت نیز وجود دارند.[10]
ما در اینجا به پاره ای از این روایات که در منابع اهل سنت آمده اشاره می کنیم و هدفمان این است که ثابت کنیم این روایات واقعی است نه صورت تغییر یافته ای از جنگ های قادسیه و… .
ابن عبدربه اندلسی در عقد الفرید روایتی را ذکر کرده که در این روایت ابوبکر در لحظات آخر عمرش آرزو می کند ای کاش سه کار انجام نمی دادم و یکی از آن سه چیز این است: ای کاش خانه فاطمه را نمی گشودم هر چند آنان برای نبرد، در خانه را بسته بودند. همین روایت را محمد بن عمر بن حماد عقیلی (م 322ق) نیز در کتابش آورده است.[11]
بسیاری دیگر از بزرگانی اهل سنت من جمله ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مبرّد در کامل، مسعودی در مروج الذهب، نیز این روایت را ذکر کرده اند.[12]
سلیمان بن احمد طبرانی در المعجم الکبیر[13] و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق[14] از دیگر کسانی هستند که به این روایت اشاره دارند.
سید جعفر مرتضی عاملی روایتی که می گوید: «عمر در روز بیعت برای ابوبکر (درب را) بر شکم فاطمه الزهرا ـ سلام الله علیها ـ زد و او فرزندی را که در رحم داشت و نام او محسن بود سقط کرد» را به نقل از شهرستانی (صاحب ملل و نحل) و ابراهیم بن سیار نظام المعتزلی ذکر کرده است. ایشان می نویسد: همین روایت را بغدادی نیز به قول از نظام ذکر کرده است اما از تصریح به اینکه بچه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سقط شده خود داری کرده است.[15]
ذهبی در میزان الاعتدال آورده است، عمر لگدی بر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد و او فرزندی که در رحم داشت به نام محسن سقط کرد.[16] این نویسنده همین روایت را در کتاب دیگرش «سیر اعلام النبلاء» نیز آورده است.[17] ابن حجر نیز همین روایت را ذکر کرده است.[18]
ابن قتیبه دینوری می نویسد: زمانی که مخالفان بیعت با ابوبکر در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جمع شده بودند، عمر با عده ای به درب خانه آمد و گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیائید یا خانه را بر ساکنانش آتش می زنم.
عده ای گفتند: ای ابا حفص فاطمه در خانه است! بی پروا گفت: باشد».[19]
مقاتل بن عطیه می گوید: عمر هیزم جمع کرد و در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را آتش زد.[20] بنابراین جای انکار این روایات و مطرح کردن این ادعا که اینها ساخته ما ایرانی هاست باقی نمی ماند.
اما در خصوص این ادعای نویسنده که «ایران از هجوم اعراب به سختی ضربه خورد به گونه ای که تا قرن ها سوگوار این قضیه بود و کشته شدن ابو مسلم نیز روح جمعی ایرانیان را مجروح کرد»، باید گفت: کسی که مدعی باشد هجوم اعراب مسلمان به ایران فاجعه ای بوده است که تا قرن ها ایران را داغدار کرده، توجهی به حکومت ظالمانه و طبقاتی دوره ساسانی (قبل از اسلام) نداشته است. با ورود اعراب مسلمان به ایران و مطرح شدن دین اسلام و دعوت اعراب مسلمان از ایرانیان به پذیرفتن اسلام، ایرانیان با آغوشی باز اسلام و آموزه های عدالت محور اسلامی را پذیرفتند.
در خصوص وضعیت ایرانیان در دوره ساسانی در منابع آمده است: «چیزی که بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افکنده بود، امتیاز طبقاتی بسیار خشنی بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند. حق مالکیت تنها به هفت خانواده (هفت فامیل) اختصاص داشت… تقریبا از 140 میلیون ایرانی فقط یک و نیم میلیون نفر حق مالکیت داشتند… ناچار هر آئین تازه ای که این امتیازات ناروا را از میان می برد و برابری را فراهم می کرد، همه مردم با شور و هیجان بدان می گرویدند».[21]
علاوه بر این به نظر نمی رسد که کشته شدن ابومسلم خراسانی روح جمعی ایرانیان را مجروح کرده باشد. چرا که طبق بیان شهید مطهری (ره) ابو مسلم اصلا اصل و نسبش هیچ معلوم نیست که مال کجاست. هنوز تاریخ نتوانسته ثابت کند او اصلا ایرانی است یا عرب. ابو مسلم هر چند از نظر سیاسی سردار لایقی بوده ولی فوق العاده آدم بدی بوده که اساسا بویی از انسانیت نبرده است.
ابو مسلم نظیر حجاج بن یوسف است. اگر عرب به حجاج افتخار کند ما هم حق داریم به ابو مسلم افتخار کنیم… ابومسلم 600 هزار نفر آدم کشته… هیچ این حرف ها سرش نمی شد که این ایرانی است یا عرب».[22]
بنابراین آیا صحیح است که بگوئیم با کشته شدن چنین فردی روح جمعی ما ایرانی ها مجروح شد و این جراحت تا سال ها ادامه یافت. بعد بیائیم این قضیه را ارتباط دهیم به روایات شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و قائل شویم که این ضربه ها سیب شده ما ایرانی ها این روایات را از پیش خودمان بسازیم؟!!!.
مطلب پایانی که نویسنده مقاله «زهرا از سه منظر» به آن اشاره دارد این است که «امروزه که ما تحت سلطه اعراب نیستیم مطرح کردن شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ یعنی افروختن آتش فتنه و اختلاف بین شیعه و سنی…».
در این خصوص بایدگفت: هیچ مسلمانی منکر ضرورت اتحاد شیعه و سنی نیست.
اما آیا این بدان معناست که مسلمانانی باید از بیان حقایق اسلامی سرباز زنند علی اصغر رضوانی می نویسد: «هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داد و حقایق اسلامی را فرع و فدای آن نمائیم».[23]
«حقیقت مفهوم وحدت آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود، در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته باشیم و از او غافل نباشیم».[24]
[1]. محمد بن محمد بن نعمان، المسائل السروریه، بی جا، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ مفید، بی تا، ص87 ـ 86.
[2]. سید ناصر حسین هندی، افحام الاعداد و الحضوم، تهران، نینوا، بی تا، ص162.
[3]. شیخ جعفر نقدی، الانوار العلویه، نجف، الحیدریه، 1381ش، چاپ دوم، ص436.
[4]. در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است، ناموسی از نوامیس ما را غصب کردند.
[5]. سید حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش، ص78.
[6]. نهج البلاغه، خطبه سوم.
[7]. سوره مریم.
[8]. سوره کوثر.
[9]. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن،،1381ش، ج1، ص399.
[10]. ابن عبدربه اندلسی، عقد الفرید، بی جا، مکتبه الهلال، ج4، ص93.
[11]. محمد بن عمر بن حماد عقیلی، الضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه،چاپ سوم، 1418ق. ج3، ص420.
[12]. گروه معارف و علوم اسلامی، آتش در خانه وحی گروه معارف، 1387ش، ص 21 به بعد.
[13]. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، قاهره، مکتبه ابن تمیمیه، بی تا، چاپ دوم، ج1، ص62.
[14]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، 1415ق، ج3، ص422.
[15]. سید جعفر، مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، 1415ق، چاپ چهارم، ج5، ص241، به نقل از الفرق بین الفرق، ص148ـ147.
[16]. ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، ج1، ص139.
[17]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله، 1413ق،چاپ نهم، ج15، ص578.
[18]. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، موسسه الاعلمی، 1390ش، چاپ دوم، ج1، ص268.
[19]. ابن قتیبه دنیوری، الامامه و السیاسه تحقیق علی شیری قم، شریف رضی، 1413ق.، چاپ اول، ج1، ص30.
[20]. آتش در خانه وحی، ص23، به نقل از مقاتل بن عطیه، الامامه و الخلافه، بیروت، موسسه البلاغ، ص161 ـ 160.
[21]. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، 1385ش، چاپ سی و دوم، ص246، به نقل از سعید نفیس در کتاب تاریخ اجتماعی ایران، ج2، ص25 ـ 24.
[22]. سید سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، قم، دفتر نشر معارف، 1382ش، ج2، ص193.
[23]. علی اصغر رضوانی، غدیر شناسی، قم، مجمع جهانی اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، بی تا، ص10.
[24]. همان.
یدالله حاجی زاده