پروتستانتیسم نقابدار

پروتستانتیسم نقابدار

نقدی بر یک مقاله
در تاریخ 26و 27 اردیبهشت 1386 همایشی تحت عنوان حقوق بشر در دانشگاه مفید برگزار شد که آقای محسن کدیور نیز در این همایش مقاله ای تحت عنوان بازشناسی حق عقل شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر ارائه داده است. وی یکی از نویسندگانی است که در عرصه حقوق بشر قلم می زند و اصرار بر حقانیت حقوق بشر غربی به دلیل عقلانی بودن آن و عدم صلاحیت اسلام برای ارائه حقوق بشر دارد. این اعتقاد او در عقیده او به غیر عقلایی بودن نظام حقوقی اسلام و غیر اخلاقی بودن احکام آن و غیر قابل دفاع بودن قوانین ادیان الهی ریشه دارد.
و او البته این همه را به همین صراحت لکن با پوشش نام گذاری اسلام فقاهتی و جواهری به اسلام سنتی و یا اسلام تاریخی به خورد قلم و تریبون می دهد و آن را ترویج می کند. وی شاید برای فرار از عواقب خطرناک چنین اظهار نظرهایی و به دلیل ترس از برخورد قضایی عنوان اسلام سنتی و یا اسلام تاریخی را سپر قرار داده و در پشت آن موضع گیری نموده و احکام اسلام را از دم تیغ انکار خود می گذراند. اسلام خود ساخته او نامش اسلام معاصر است که اگر خوب در آن بنگریم چیزی جز همان اسلام امریکایی نیست که امام راحل برای افشای آن خون دل ها خورد. اسلامی که نه سیاست دارد نه نظام حقوقی دارد نه نظام جزایی دارد نه ولایت دارد و بالاخره نه هیچ عنصر وحیانی و الهی و البته فقط نامش همان اسلامی است که خدا فرموده است!! اسلامی که با کمی دقت همان نظام حقوقی و سیاسی غربی با ویژگی های سکولاریستی و اومانیستی و راسیونالیستی آن است.
وی برداشت غربی و التقاطی خود از اسلام را در لفافه و با عناوین گمراه کننده همراه می کند و چنین بیان می دارد که در تلقی تاریخی از ادیان الهی از جمله اسلام حد اقل در شش محور این ادیان و از جمله اسلام با نظام حقوق بشر ناسازگارند.
محور اول: عدم تساوی حقوقی غیر مسلمانان با مسلمانان
محور دوم: عدم تسااوی حقوقی زنان با مردان
محور سوم: عدم تساوی حقوقی بردگان با انسانهای آزاد
محور چهارم: عدم تساوی عوام با فقیهان در حوزه امور عمومی
محور پنجم: آزادی عقیده و مذهب و مجازات ارتداد
محور ششم: مجازات های خودسرانه مجازاتهای خشن و شکنجه
وی سپس با صراحت بیان می دارد که موضع اسناد حقوق بشر در مقایسه با احکام اسلام تاریخی قابل دفاع تر ، عقلایی تر، اخلاقی تر ، عادلانه تر، و ارجح است و احکام تاریخی در این زمان در این مواضع قابل پذیرش نیست.
و نیز بیان می دارد که راه حلهای اسلام تاریخی برای رفع تعارض احکام شرعی با حقوق بشر از قبیل شرائط ضمن عقد لازم ، توسل به قواعد عسر و حرج و اضطرار ، دست یازیدن به عنوان وهن اسلام، تعطیل برخی احکام شرعی در عصر غیبت و فقه المصلحه توان حل بنیادی مشکل را ندارند.
وی در مقابل به اسلام معاصر ایمان می آورد و بیان می کند که این اسلام در عین پای بندی به پیام جاودانه وحی الاهی اندیشه حقوق بشر را دلیل عقلانی اخلاقی و عادلانه بودن و برتریش بر اندیشه های رقیب می پذیرد و احکام معارض با آن در متن دین را احکامی می داند که اگر چه در عصر نزول عقلایی عاذلانه و برتر از راه حل های رقیب بوده اند اما امروز به دلیل از دست دادن این ضوابط تکلیف فعلی محسوب نشده در زمره اجکام منسوخ(نسخ دائم یا موقت) به حساب می آیند.
وی تاکید می کند که در هر عصری اجکام شرعی غیر عبادی مطابق عرف عقلای همان عصر میباید تامین کننده چهار شرط فوق باشد. مخالفت یقینی حکمی با سیره عقلای دوران ما یا مباینت با اصول اخلاقی در این دوران یا تنافی با ضوابط عدالت در این عصر یا مرجوحیت در قبال راه حل های عصر جدید کاشف از موقت بودن غیر دائمی بودن و به یک معنی منسوخ شدن چنین احکامی در ظرف تعارض است.یعنی چنین احکامی متناسب با مقتضیات عصر نزول تشریع شده اند نه از تشریعات دائمی و ثابت شارع.
وی در نهایت بیان می دارد که معضل ناسازگاری حقوق بشر با اسلام تنها با اجتهاد در مبانی و اصول وتحول در مبانی معرفت شناختی دین شناختی انسان شناختی و جهان شناختی این احکام قابل حل است. اکنون به نقد و بررسی مهمترین محورهای این مقاله می پردازیم:
1- پیشینه این جریان التقاط گرای تجدید نظر خواه در احکام اسلام در کشور ایران را باید در جریانات تجدید نظر خواهی جست که به جای تلاش فهم صحیح دین کوشیده اند تا در اصول اعتقادی و دینی مردم تغییرات بنیادی ایجاد کنند. چنانکه به صراحت کلام نویسنده مقاله مورد بحث، وی به دنبال اجتهاد در مبانی و اصول وتحول در مبانی معرفت شناختی دین شناختی انسان شناختی و جهان شناختی احکامی است که با اصول جوامع غربی معاصر سازگاری ندارد. طول یک قرن و نیم تاریخ ایران و سایر کشورهای اسلامی شواهدی برای این سنخ پروتستانتیست های اسلامی را ما می نمایاند.در عصر رضاخان فعالیت علیه دین تحت عنوان خرافه زدایی از فرهنگ عامه شروع می شود به گونه ای که خرافه یکی از اصطلاحات کلیدی در دوره رضا خان شناخته می شود. حتی خود رضاشاه پهلوی گهگاه در سخنرانی های عمومی که برایش تنظیم می شد برای مشروع جلوه دادن مبارزه خود با دین خرافه ستیزی را شعار خود می نمود.به عنوان مثال در سخنانی که رضا شاه در روز عید غدیر سال 1355 قمری از او نقل شده آمده است: خیلی ها در اشتباه هستند و تصور می کنند معنی تجدد و اخذ تمدن امروزی دنیا این است که اصول دیانت و شرایع را رعایت نکنند و یا این که کسب تجدد و تمدن مغایرتی با دین و مذهب دارد و حال آنکه اگر مقنن بزرگ اسلام در حال حاضر در مقابل این ترقیات عالم وجود داشت موافق بودن اصول شرایع حقه خود را با وضعیت و تشکیلات تمدن امروز نشان می داد.[1] این در حالی است که متاسفانه متجددانی همچون آقای کدیور اساسا دیگر در مقام کشف اراده تشریعیه الهیه از راه قرآن و سنت نیستند و ملاکشان برای کشف دین صرفا عقل است و نقل باید به نفع عقل تفسیر یا کنار گذاشت شود و به عبارتی قرآن و سنت در منطقه الفراغ عقل واقع هستند. یعنی این عقل امثال آقای کدیور است که د رنهایت قضاوت می کند که آیا فلان گزاره دینی امروز حجیت دارد یا منسوخ است.
اندیشه هایی که در این مقال به آنها اشاره شد در تاریخ جوامع مسلمانان سابقه دارد. کسروی هم معتقد بود در مراحل تاریخ بشر ضرورت پیدایش دین نو با سلاح عقلی و اخلاقی نو اجتناب ناپذیر است. کسروی هم به جای اعتقاد به بازگشت به اسلام اولیه و ناب که پیام اصلاح گرایان واقعی است به گرفتن پیامهای اصلی دین معتقد بود و برای زمان خودش می کوشید اسلامی را که عقل او درک می کند ارائه و اشاعه دهد و یک راسیونالیست یا خرد گرایی به تمام معنی بود.[2] شریعت سنگلجی نیز از این سنخ عقل گرایی های افراطی داشت و دیگرانی که اشاره به حال بد فکری آنها در این مقال نمی گنجد.
اما امروز متاسفانه همان افکار و اندیشه ها نه با اختلافی زیاد در متن حوزه و در کنار گوش روحانیت شنیده می شود و خبری از اعتراض و فریاد نیست. به راستی اگر امام امروز درمیان ما بود با این افکار چه می کرد و در برابر این اظهارات چه می کرد. یک روز در این کشور جبهه ملی با غیر انسانی خواندن قانون قصاص مرتد و منحل می شود و امروز حوزه های ما در برابر این همه اتهام به قانون قصاص و ارتداد و احکام مربوط به زنان و همه احکامی که از ضروریات شریعت هستند و جزء احکام اجتماعی اسلام به شمار می آیند وارد می شود و آب از آب تکان نمی خورد.به راستی چه شده است؟ انکار شریعت اسلامی مباح شده؟ یا راه انکار شریعت که به ارتداد منجر نشود به خوبی شناخته شده است؟
2- کدیور با صراحت بیان می دارد که موضع اسناد حقوق بشر در مقایسه با احکام متخذ از آیات و روایات – که وی آنها را اسلام تاریخی می نامد – قابل دفاع تر ، عقلایی تر، اخلاقی تر ، عادلانه تر، و ارجح است و به همین دلیل احکام اسلام در این زمان قابل پذیرش نیست.
اینکه نتوان در مورد همه احکام اجتماعی اسلام دفاعیه ای اقامه کرد ناشی از جهالت انسانی است که بر ایشان و هر انسانی به دلیل قصور عقل بشری خرده ای نیست چون به هر حال عقل آدمی در درک همه مصالح و مفاسد قاصر است و معذور.
اما اینکه اساسا اسناد بشر ساخته حقوق بشر از احکام صادره از ذوات معصومین علیهم السلام که بر اساس متد متعالی اجتهاد به دست آمده عقلایی تر باشد ناشی از قصور عقلانیت در قلم و نوشتار نامبرده است. چون نه شریعت در ذات خود با عقلانیت ناسازگار است و نه در مقام اثبات جایگاه و پایگاه عقلانی دیگری برای دستیابی به شریعت مطهره اسلام سراغ می توان داشت. مناسب تر آن بود که جناب ایشان عقلایی بودن روش استنباطی خود را اثبات می کرد، آنگاه به قضاوت در عقلایی بودن احکام اسلام به اصطلاح ایشان تاریخی می پرداخت.
اما اخلاقی تر بودن این اسناد از احکام اسلام در دیدگاه نویسنده ناشی از نسبیت گرایی وی در حوزه اخلاق است که برای تبیین بیشتر این دیدگاه باید به کتب فلسفه اخلاق مراجعه نمود.
و اما عادلانه تر بودن اسناد حقوق بشر از احکام اسلام به معنای اعتقاد نویسنده به عادل تر بودن انسان از خداوند و فراتر بودن عدل بشری از عدل الهی است. در حالی که خداوند و اراده تشریعیه او معیار حقانی عدالت است چنانکه على(ع)مى فرماید: «ان العدل میزان الله سبحانه الذى وضعه فى الخلق و نصبه لاقامه الحق فلا تخالفه فى میزانه و لا تعارضه سلطانه.»عدالت، ترازوى خداوند است که براى بندگان نهاد، و براى اقامه حق آن را نصب کرد، خداوند را در ترازویش نافرمانى نکنید و با سلطنت او معارضه نکنید.[3] اساسا در نگرش الهی و قرآنی هدف از تشریع شریعت و ارسال رسل و انزال کتب به عدالت آراستن حیات بشری است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط;[4] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آن‏ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. براستی اگر ولایت الاهی مبنا و میزان عدالت است و این امر محوری ترین ستون حقانیت شریعت است عادلانه بودن اسناد حقوق بشر که محصول عقول بشری است چگونه مبنا خواهد داشت؟
3- در مورد راه حلهای اسلام برای انطباق شریعت حقه بر مقتضیات زمان و تامین مصالح عصری و موقت باید گفت راه حل هایی که اسلام برای انطباق شریعت بر نیاز های متغیر بشری پیش بینی کرده اساسا برای رفع تعارض احکام شرعی با حقوق بشر نیست زیرا اسلام برای قرارداد و قانون معارض با شریعت اعتباری قائل نیست تا برای حل تعارض دست به دامن راه حل شود. راه حل هایی از قبیل مشروعیت شرائط ضمن عقد لازم ، قواعد عسر و حرج و اضطرار ، تعطیل برخی احکام شرعی در صورت وهن اسلام و یا در عصر غیبت امام معصوم و فقه المصلحه و نظیر اینها همگی نه برای حل تعارض دین با حقوق بشر که برای زمینه سازی برای اجرای هر چه بیشتر مقاصد صاحب شریعت آمده اند. الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه: اسلام کمبودی ندارد تا با حل تعارض با نظام های حقوقی دیگر آن را تامین نماید و احکام و قوانین خلاف اسلام در حوزه زندگی اجتماعی مسلمانان نیز اساسا اقتضایی برای الزام آوری ندارد تا نوبت به حل تعارض برسد.
حل بنیادین مشکل ضدیت دین با حقوق غربی در حل آن دسته از بنیادهای منحطی است که شالوده فرهنگ و اندیشه غربی را تشکیل داده است نه حل بنیادهای فکری اسلام.
4- به عقیده کدیور اندیشه حقوق بشر به دلیل عقلانی اخلاقی و عادلانه بودن و برتریش بر اندیشه های رقیب مورد پذیرش است و احکام معارض با آن در متن دین احکامی است که امروز به دلیل فقدان عقلانیت و اخلاقی نبودن و عادلانه نبودن و برتری نداشتن بر اندیشه های رقیب، تکلیف فعلی محسوب نشده در زمره احکام منسوخ(نسخ دائم یا موقت) به حساب می آیند. این اتهامات به شریعت اسلامی به معنای نسخ جاودانگی اسلام از نگاه ایشان است.
معنای این سخن آن است که قرآن این این کتاب آسمانى با دنیاى امروز که عصر پیشرفت علوم و تکنولوژى است، متناسب نیست; بلکه فقط اعجاز عصر پیامبر ختمى مرتبت‏صلى الله علیه وآله است و صرفا براى زمان ایشان شمولیت داشته است.
بدیهى است‏یکى از نشانه‏هاى اعجاز قرآن مجید و از جمله دلایل خاتمیت دین مبین اسلام و برترى آن بر دیگر ادیان، جامعیت و جاودانگى این نسخه الهى است.
جامعیت و جاودانگى احکام قرآن و سنت از مهمترین مباحث زیر بنایى اسلام است که در یکى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه[5] با استناد به آیات قرآن، جامعیت آن را بوضوح تشریح کرده است. حضرت در قالب استفهام انکارى مى‏پرسد: «آیا خداوند دین ناقصى فرو فرستاده و در تکمیل آن از آنان مدد جسته است؟ آیا آنها شریک خدایند و بر خدا لازم است‏به گفته ایشان رضایت دهد؟ یا اینکه خداوند دین را کامل نازل کرده، اما پیغمبرصلى الله علیه وآله در تبلیغ و اداى آن کوتاهى ورزیده است؟» آنگاه با استشهاد به آیات قرآن بصراحت‏به این شبهه پاسخ مى‏دهد: والله سبحانه یقول: «ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء» [6] و قال: «فیه تبیان لکل شى‏ء» [7] و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فیه فقال سبحانه: «و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» [8] خداوند مى‏فرماید: «در قرآن از هیچ چیز فروگذار نکرده‏ایم‏» و نیز مى‏فرماید: «در قرآن بیان همه چیز آمده است‏» و یاد آور شده است که آیات قرآن، یکدیگر را تصدیق مى‏کنند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنانکه مى‏فرماید: «اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود، اختلافات فراوانى در آن مى‏یافتند.» مرحوم طبرسى رحمه الله در ذیل آیه 38 سوره انعام به ذکر یکى از این اقوال پرداخته، مى‏نویسد: «مراد از کتاب، قرآن است; چرا که شامل جمیع نیازهاى دنیوى و اخروى آدمى است; چه مفصل بیان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله تشریح شده و حق تعالى ما را مامور به تبعیت از او کرده است; چنانکه فرمود: «و ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا [9] و شما آنچه را رسول حق دستور مى‏دهد(منع یا عطا مى‏کند) بگیرید و هرچه را نهى مى‏کند، واگذارید.» [10] بنابراین، قرآن مجید از بیان معارفى که موجب سعادت حقیقى انسان در دنیا و آخرت مى‏باشد، فروگذار نکرده است. [11] علامه طباطبایى در تفسیر آیه 82 نساء پس از برشمردن مفاهیم آیه مى‏نویسد: «از آنجا که قرآن اختلاف قبول نمى‏کند، تغییر و تحول، نسخ و باطل و غیره را هم نمى‏پذیرد; از این رو لازم مى‏آید که شریعت اسلامى تا روز واپسین استمرار داشته باشد.» [12] امام علیه السلام در یکى دیگر از سخنان حکیمانه خویش مى‏فرماید: واعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه ولا لاحد قبل القرآن من غنى [13] ; «آگاه باشید! هیچ کس پس از داشتن قرآن، فقر و بیچارگى ندارد و هیچ کس پیش از آن، غنا و بى نیازى نخواهد داشت.»
و نیز مى‏فرماید: «ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده و بحرا لا یدرک قعره و منهاجا لا یضل نهجه و شعاعا لا یظلم ضوؤه و فرقانا لا یخمد برهانه و تبیانا لا تهدم ارکانه.» [14] سپس کتاب آسمانى یعنى قرآن را بر او نازل فرمود; نورى که خاموشى ندارد، چراغى که افروختگى آن زوال نپذیرد، دریایى که اعماقش را درک نتوان کرد، راهى که گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى که روشنى آن تیرگى نگیرد، جداکننده حق از باطل که درخشش دلیلش به خاموشى نگراید و بنیانى که ارکان آن منهدم نگردد.»
هدف حضرت از بیان این عبارات آن است که دوران حقایق و مفاهیم قرآن محدود و موقت نیست و آیات و دستوراتش پیوسته نوین و جاودانى اند، تا آنجا که مفهوم آیاتى که درباره گروه معینى نازل شده، عمومیت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسین دربرمى‏گیرد.[15] و فرمود : «و اکمل به دینه و قبض نبیه صلى الله علیه وآله و قد فرغ الى الخلق من احکام الهدى به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم یخف عنکم شیئا من دینه و لم یترک شیئا رضیه او کرهه الا و جعل له علما بادیا و آیه محکمه تزجر عنه او تدعو الیه فرضاه فیما بقى واحد و سخطه فیما بقى واحد [16] پیامبرش را هنگامى از این جهان برد که از رساندن احکام و هدایت قرآن به خلق فراغت‏یافته بود; پس خداوند را آنگونه بزرگ بدارید و تعظیم کنید که خود بیان کرده است; زیرا حکمى از دین خود را بر شما پنهان نگذاشت و هیچ مطلبى را که مورد رضایت و خشنودیش باشد وانگذاشت، جز اینکه نشانى آشکار و آیه‏اى محکم که از آن جلوگیرى یا به سوى آن دعوت کند، برایش قرار داد. پس رضایت و خشم و قانون او در گذشته و حال و آینده درباره همه یکسان است.»
حضرت در جای دیگری می فرماید : واعلموا عباد الله ان المومن یستحل العام ما استحل عاما او و یحرم العام ما حرم عاما اول و ان ما احدث الناس لا یحل لکم شیئا مما حرم علیکم و لکن الحلال ما احل الله و الحرام ما حرم الله[17] … بندگان خدا بدانید که مومن این سال چیزی را حلال می شمارد که سال نخست حلال دانسته و یا این سال چیزی را حرام می شمارد که سال نخست حرام شمرده و بدعتی که مردم پدید آورند چیزی را که بر شما حرام است حلال نمی کند. حلال چیزی است که خدا آن را حلال کرده و حرام چیزی است که خدا آن را ناروا و حرام شمرده است.
این بیان حضرت اشاره به جاودانگی و جهان شمولی دین دارد که گذر زمان و گردش دوران آن را مندرس و از هم گسیخته نمی کند و به عبارتی عقلانیت احکام شریعت زمان مند نیست تا نیاز باشد در زمان با عقول ما ترمیم شود و بر این اساس هر حکم جدید که در پوشش حکم عقل و عقلا به اسلام تحمیل شود و در برابر مسلمات شریعت قرار گیرد بدعتی پوسیده است که محکوم به بطلان است.
لازمه دیدگاه آقای کدیور محو دین است چنانکه از امام صادق‏علیه السلام روایت‏شده که فرمود: «اگر چنین بود که آیه‏اى درباره قومى نازل مى‏گشت و با از بین رفتن آن قوم، آیه هم از بین مى‏رفت، از قرآن چیزى باقى نمى‏ماند ولکن قرآن تا زمانى که آسمانها و زمین برپاست، اول تا آخر آن جریان و سریان دارد.»[18] البته باید به این نکته توجه داشت که دلیل ادعاى قرآن کریم به کمال دین و اتمام نعمت ، در «الیوم اکملت لکم دینکم‏» و یا «تبیانا لکل شى‏ء» برعهده داشتن تشریع مطالب است و این مطلب با استمرار بیان دین در بستر سنت و و لایت ائمه علیهم السلام محقق می گردد.
و البته معلوم است که وظیفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان مى‏رسد، نبوده است لکن در احکامی که شرع دستور عمل داده است ، عقل بشر توان پى بردن به واقعیت آن عمل را نداشته است. در نتیجه در اسلام احکامى وجود دارد که جاودانه است و با پیشرفت علم و گسترش جوامع و رشد تکنولوژی و نظایر آن قابل تغییر نیست.
گذشته از آن که از نظر عقلی نیز می توان اثبات کرد که احکام اسلام به واسطه عقل نقض یا نسخ نمی شود زیرا وقتى پیامبرى براى هدایت‏بشر فرستاده مى‏شود و خاتم پیامبران معرفى مى‏گردد، کتاب آسمانى و سنت او و اهل بیتش که از او اعتبار گرفته اند ، باید تامین کننده این هدف باشد، و الا هدف الهى تامین نخواهد شد. بنابراین لازم است پیامبر تا به انجام رساندن این هدف در میان امت‏ باشد تا تمامى احکام دین خدا که متضمن تکامل و تعالى و هدایت انسان است، به مردم عرضه گردد و تا ابد تامین کننده سعادت انسانها وجوامع باشد چنانکه امیر مومنان می فرماید: «احکام الهى تا قیامت تغییر نمى‏پذیرد، بلکه حکم هر مساله مطابق است‏با آنچه در عهد رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله در قرآن و سنت‏بیان شده است.» [19] اکنون اگر در این زمان کسی به منسوخ شدن قانون خداوندی حکم کند شمشیر دشمنی با صاحب شریعت از نیام کشیده چنانکه امیر مومنان فرمود: «انا حجیج المارقین و خصیم الناکثین المرتابین و على کتاب الله تعرض الامثال [20] ; من با خارج شوندگان از دین احتجاج و با شک کنندگان در دین دشمنى مى‏کنم; کارهاى مشتبه به حق، به قرآن عرضه مى‏گردد.»
و نیز کسانی که مبنای قضاوت در مورد حقانیت حقوق اسلامی را حقوق غربی قرار می دهند راه را به اشتباه می روند چه اینکه امام علیه السلام در این باره همچنین می فرماید: «و کفى بالکتاب حجیجا و حصیما» [21] قرآن براى بازخواست و داورى کفایت مى‏کند. چرا که قرآن برهان قاطع و حجتى محکم است‏براى کسى که به آن احتجاج و با آن مخاصمه کند. و همین حجیت‏سبب مى‏گردد که این مجموعه وحى الهى به عنوان ماخذ اصلى قوانین اسلام تلقى گردد و اصل و ریشه همه فروع قرار گیرد.
قرآن کریم رویکرد اعراضی از دین به سمت داده های بشری را مایه خسران و زیان دانسته می فرماید: «و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرین‏»
5- تصریح نویسنده به این که در هر عصری احکام شرعی غیر عبادی مطابق عرف عقلای همان عصر میباید تامین کننده چهار شرط فوق باشد بیان کننده دیدگاه سکولاریستی وی می باشد که حوزه دخالت دین را صرفا در امور عبادی دانسته و احکام اجتماعی اسلام را در حوزه قانون گذاری و سیاست ساری و جاری نمی داند. وی در همین راستا مخالفت هر حکم شرعی با سیره عقلای دوران ما را در همین راستا دلیل بر منسوخ بودن آن می داند. به راستی تقدم عرف بر شرع از تحفه هایی است که تنها می توان در زمان ما و فتنه های عقیدتی آخر زمان سراغ آن را گرفت.
6- آقای کدیور عقلانی بودن یک قانون شرعی را به موافقت آن با سیره عقلای زمان می داند که این مطلب به تغیر و عدم ثبات در همه احکام شریعت و نقض جاودانگی آن می انجامد. چه بسا سیره عقلا که در یک زمان با زمان دیگر متفاوت و حتی متناقض است و به همین جهت اگر ملاک عقلانی بودن احکام شریعت هماهنگی آن با سیره عقلای هر زمان باشد باید ملتزم به نسبیت در ارزشهای اسلامی شد یعنی اینکه یک حکم شرعی الهی در زمانی معتبر و در زمانی دیگر فاقد چنین وصفی باشد. در حالی که احکام اسلام دائر مدار مصالح و مفاسد واقعیه است که تا روز واپسین با زندگی انسان همراه است و اساسا ضرورت دین و جاودانگی آن از همین حقیقت ناشی میشود . و گرنه اگر احکام شریعت همان احکام عقل بود و انسانها ملزم به تبعیت از شریعت نبودند و باید به حکم عقولشان رفتار می کردند اینهمه آیات تشریعیه قرآن وروایات لغو و بیهوده بود. اگر اسلام شریعت دارد برای این است که عقول آدمیان کفایت دستیابی به مصالح و مفاسد را ندارد و گرنه همانطور که امروز آقای کدیور می تواند شریعت مطابق زمان و عرف زمانه تشریع کند! در زمان پیامبر هم مردم می توانستند چنین کنند و پیامبر نیز به عنوان عاقل ترین فرد زمان خود چرا باید منتظر نزول جبرئیل می ماند تا حکم خداوند را نازل کند؟ و آنحضرت باید بر طبق عقل خود و عرف زمانه تکلیف مسلمانها را مشخص می فرمود در حالی که آنحضرت همه و خود را منتظر نگاه می داشت تا جبرئیل نازل شود و حکم خدا را بیان کند. این امر بدیهی خود دلیل بر این مطلب است که شریعت تابع آرای مردمان و سیره آنان نیست و انتساب و تحمیل عرف عقلا بر شریعت نیز چیزی جز بدعت نیست.
7- کدیور در نهایت بیان می دارد که معضل ناسازگاری حقوق بشر با اسلام تنها با اجتهاد در مبانی و اصول وتحول در مبانی معرفت شناختی دین شناختی انسان شناختی و جهان شناختی این احکام قابل حل است. البته ما هم معتقدیم برای ملحق شدن به قافله حقوق بشری اومانیستی، سکولاریستی و الحادی چاره ای جز دست شستن از دیدگاه های معرفت شناختی ، دین شناختی ، انسان شناختی ، جهان شناختی اسلام و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیست و از خدای بزرگ می خواهیم هرگز توفیق الحاق به این قافله منحط غیر دینی را برای ما حاصل نفرماید و به کسانی که حقیقت را در جایی جز دریای معرفت و حقیقت اهل بیت عصمت و طهارت جستجو می کنند هم توفیق بازگشت به دامان قرآن و اهل بیت را کرامت فرماید. آمین یا رب العالمین.
7- همانطور که اشاره شد از نگاه نویسنده در تلقی تاریخی از ادیان الهی از جمله اسلام حداقل در شش محور این ادیان و از جمله اسلام با نظام حقوق بشر ناسازگارند.
محور اول: عدم تساوی حقوقی غیر مسلمانان با مسلمانان
محور دوم: عدم تسااوی حقوقی زنان با مردان
محور سوم: عدم تساوی حقوقی بردگان با انسانهای آزاد
محور چهارم: عدم تساوی عوام با فقیهان در حوزه امور عمومی
محور پنجم: آزادی عقیده و مذهب و مجازات ارتداد
محور ششم: مجازات های خودسرانه مجازاتهای خشن و شکنجه
بحث از هر یک از این محور ها مجال وسیعی می طلبد که در این کوتاه سخن نمی گنجد و در جای خود و فرصتی دیگر به هر یک از این محور های شش گانه خواهیم پرداخت.


[1] . رک. جریان ها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران ، رسول جعفریان، چاپ ششم ، ناشر : مولف ، بهار 1375
[2] . رک. راه رستگاری ، احمد کسروی ، تهران نشر مجید 1378
[3] . غررالحکم، ج1، ص222، ش88.
[4] . حدید (57) آیه 25 .
[5] . نهج‏البلاغه، خطبه 18
[6] . انعام، 38
[7] . نحل، 89
[8] . نساء، 82
[9] . حشر، 7
[10] . مجمع البیان، طبرسى، ج 4، ص 372
[11] . المیزان، علامه طباطبایى، ج 7، ص 83
[12] . همان ، ج 5، ص 21
[13] . خطبه 175
[14] . خطبه 189
[15] . بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، سید ابوالقاسم خویى، ج 1، ص 41-42
[16] . خطبه 182
[17] . خطبه 176
[18] . التفسیر، عیاشى، ج 1، ص 10
[19] . ترجمه و شرح نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 595
[20] . خطبه 74
[21] . خطبه، 82
محمدرضا باقرزاده

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید