ازدواج یا رابطه زناشویی ابعاد مختلفی دارد که بقاء نسل و رابطه جنسی یا ارضاء خواستههای نفسی یک بعد نه تمام آن است. منشاء کشش و جاذبه دو جانبه از سوی مردان و زنان را پارهای اندیشهوران و مکتبهای غربی در غریزه جنسی محض، حس استخدام و استثمار و یا اجاره خدمات جنسی و جنگ و تنازع بقا جست و جو میکنند. صاحبان این دیدگاه از پیریزی نظام ارتباطی ژرف و استوار و دوستانهای که مردان و زنان در زندگی خانوادگی و اجتماعی بدان نیازمندند عاجزند. افزون بر این پارهای از آنها از توجیه راز و حکمت تمایل زنان به مردان نیز درماندهاند. شکست ساختار اجتماعی زوج (خانواده) در غرب که به خاطر تلقی آنان از ازدواج است و نظریه پردازان آنان نیز به جای درمان دردهای جامعه، تلاش میکنند دهکده جهانی درست کرده تا همگی از این هزیمت عظمی بیبهره نباشند با این مقدمه سری به تحریفات صریح و بیپروای آقای حمید رضا شیر محمدی که در سایت گویا نیوز آمده و تمامی آن را به شریعت نسبت میدهد میزنیم. سعی ما بیان متون دینی است قضاوت نهایی را به شما خوانندگان و جویندگان حقیقت وا میگذاریم.
ایشان میگوید: از نظر اسلام شیعی (تا آن حد که خود من از طریق قرآن و یا مطالعه نویسندگان و علماء شیعی با آن آشنا شدهام) محور اصلی رابطه جنسی بین زن و مرد قرارداد اجاره خدمات جنسی است که طی آن زن با دریافت مبلغی (تحت عنوان صداق یا مهریه) متعهد به ارائه خدمات جنسی به مرد میشود. باید به عرض ایشان رساند که محور اصلی رابطه جنسی هیچ ربطی به مسئله ازدواج در اسلام ندارد. محور اصلی شیعه رابطه جنسی همان تجاذب و تمایل مردان و زنان به یکدیگر است که میتواند صرف یک ارتباط بدون قالب باشد اما اگر در قالب دین بخواهیم این رابطه را تعریف کنیم با چارچوب شریعت پیش میرویم که با خواستن مرد شروع میشود و با قبول خانم پایان میپذیرد. که البته این ارتباط دارای مراحل خاصی است که هر کدام از آن دارای حکمی مستقل است. اگر خدمات جنسی تنها معیار برای یک رابطه بود، دیگر برای صرف عقد خواندن، مرد نمیبایست نصف مهریه را پرداخت کند و معلوم است که با خواندن صیغه عقد اگر به هر دلیلی مرد همسرش را طلاق دهد نصف مهریه را بدهکار است. اگر حتی از اجراء صیغه فقط ساعاتی گذشته باشد و هیچ گونه ارتباط که دلالت بر خدمات جنسی باشد در بین نباشد، باز هم مرد ملزم به پرداخت نصف مهریه است. این خود نشان از عمیق بودن نظر اسلام است که دیگران از درک آن واقعاً عاجزند. قرآن آیه 19 سوره نساء بحث ارتباط در ازدواج را مطرح کرده میفرماید: «و عاشروهن بالمعروف» معاشرت به دلیل ساختار واژگانی (باب مفاعله) از مفاهیم اجتماعی و دو سویه است که هرگاه قید و پسوندی بدان افزوده نشود، گزینههای چندی در آن جای میگیرد و یا آیه کریمه «لهن مثل الذی علیهن بالمعروف»[1] در باب آداب معاشرت متقابل زن و مرد است. آیا باز هم این ازدواج صرفاً یک رابطه و قرارداد یک جانبه است؟ (در حالی که در اسلام حداقل همخوابی که به مرد دستور داده چهار ماه است که یک واجب شرعی است) البته ما نمیدانیم کدام آیه قرآن و یا کلام کدام عالم شیعی مدنظر ایشان است که بخوانیم و بیشتر بدانیم. گرچه ما بسیاری از آیات قرآن را بررسی کرده و پی بردیم خداوند در نهایت میفرماید: «و جعل بینکم موده و رحمه»[2] ایشان معتقدند در مفاهیم اسلامی چیزی به عنوان عقد دائم وجود نداشته است و من واقعاً نمیدانم این مفهوم از کجا وارد اسلام شده که از نظر اسلام تمام عقدها موقت محسوب میشود. از آنجا که شما بیشتر با قرآن سروکار دارید تعجب میکنم که چگونه نتوانستید فرق ازدواج دائم را از متعه در قرآن پی ببرید؟ آیات ازدواج با الفاظ «فانکحوا من انفسکم ازواجاً»؛ «النساء حرث لکم» ـ «جعل منها زوجها لیسکن الیها» ـ «فلمّا تغشاها حملت حملاً» ـ «جعل منه الزوجین الذکر والانثی» ـ «لکم نصف ما ترک ازواجکم» … «و لهن الرُبُع»[3] که همگی به گونهای بر دائمی بودن اصل ازدواج دلالت میکند.[4] بحث نکاح در بسیاری از آیات قرآن همراه با بقاء نسل و تکمیل زوج است که هیچکدام از اینها در عقد موقت جایی ندارد. و اما آیه 24 از سوره نساء به اجماع علما و مفسرین آیه عقد موقت یا متعه است و مراد از عبارت «استمتاع» در قرآن طبق عرف مردم، ازدواج موقت میباشد. و لفظ قرآن هم طبق همان عرف نازل شده است. پس چارهای نیست که لفظ را بر همان معنای متداول حمل کنیم مثل همه الفاظ دیگر قرآن در باب بیع ـ ربا، غنیمت و…
دوم: در آیه آمده است: «… فآتوهنّ اجورهنّ، این تصریح به اجر کاملاً ناظر به متعه است چون درباره نکاح دائم الفاظی چون صداق (مهر) بکار برده میشود سوم: اینکه سیاق آیه 24 سوره نساء کاملاً دلالت بر اختصاص به متعه دارد چون پس از بیان پارهای از احکام به یکباره نوع دیگری از ازدواج را طرح میکند که کاملاً احکامی خاص دارد. مضافاً مفسرینی چون محمد بن جریر طبری، جلال الدین سیوطی، امین الاسلام طبرسی و… این آیه را حمل بر متعه کردهاند که نشان از نوع دیگری از ازدواج است. [5]
سؤال ما از شما این است که مراد شما از ازدواج دائم چیست؟
اگر مراد شما از ازدواج دائم در فقه اسلامی همان مرتکز در مسیحیت است، چنین چیزی باطل است و قیاسی مع الفارق. زیرا ازدواج دائم در شریعت اسلامی تفاوت جوهری با ازدواج دائم در اصطلاح مسیحیت دارد. اگر ازدواج دائم در کلام ایشان در قبال ازدواج موقت است، طبیعتاً چنین مفهومی در فرهنگ مسیحیت وجود ندارد. بنابراین با توجه به فرق بین ازدواج دائم و موقت در شریعت اسلامی و تفاوت دائم در شریعت اسلامی با دائم در فرهنگ مسیحیت (که ایشان ادعا کردهاند) معتقدیم آنچه در شریعت اسلامی به عنوان ازدواج دائم مطرح است غیر از آن چیزی است که در مسیحیت آمده است و خطای آقای شیر محمدی از اینجا ناشی شده که بین دائم در اسلام با دائم در مسیحیت را یکی قلمداد کرده است
دوم اینکه با توجه به معنا و مفهوم و شرائط ازدواج دائم و موقت در شریعت اسلامی در مییابیم که هر چند ازدواج دائم فی نفسه و به سبب عروضی یا قواطعی مثل طلاق محدود به زمان شود اما این بدان معنا نیست که این دو عنوان یکیاند. چون ازدواج موقت از اول محدود است و دارای شرائطی خاص، و ازدواج محدود با طلاق یا فوت همسر نیز دارای شرائط و احکامی خاص. و هر چه محدود شد به معنای یکی بودن نیست. و اگر قاطعی در بین نباشد این ازدواج دائم است به گونهای که در روایات ما آمده است که این زوج میتوانند در عالم بقاء، با هم زندگی خود را ادامه دهند. که خود شاهدی است بر جریان تفاوت بین دائم و موقت. از طرف دیگر طبق اصول و قواعد زبانشناسی هر جا لفظی بدون قید آمد، فرد اعلی اراده شده است از میان دو نوع ازدواج، نوعی که متلزم بقاء نسل است نوع دائم آن میباشد پس به حکم عقل و قرینه حکمت در جایی که متکلم توان آوردن قید را دارد و از آن امتناع میکند مرادش فرد قویتر است که همان ازدواج دائم است.[6]
مفاهیم شرعی ـ دانش بشری
ایشان ضمن انتقاد از حرکت برخی روشنفکران اسلامی در علمی جلوه دادن احکام دینی مدعی شدهاند: به نظر میرسد هیچ لزومی برای التقاط و آمیختگی مفاهیم حلال و حرام (شرعی) و سالم و ناسالم (علمی) وجود نداشته باشد در واقع هیچ لزومی ندارد فکر کنیم بین این دو تعارضی وجود دارد. در مجموع کوشش من بر این بود که نشان دهم هر تلاشی برای توجیه و توضیح مفاهیم مذهبی بر پایه دانش در حال تحول بشری و علوم تجربی امری غیر لازم است. با اذعان به استقلال دو مشرب و منبع زمینی و فرا زمینی و با ابراز خرسندی از تعبد جنابعالی درباره فرامین الهی ـ بالاخره این سؤال در ذهنهای کنجکاو به دنبال پاسخی مستدل است که آیا هرگونه رابطه بین بایدها و نبایدهای دینی با دریافتهای علمی به طور عموم مردود است؟ آیا هرگونه هماهنگی و نسبت را بین عالم تکوین و عالم تشریع غیر ضروری و مردود میدانید؟ پس فلسفه احکامی که قرآن به آن اشاره میکند را چگونه توجیه میکنید؟ آیه شریفه «من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا»[7] ناظر بر چیست؟ قرآن تصریح دارد که گرفتن روزه مساوی با سلامت است. آیا دریافتهای بشر درباره آثار و فوائد روزه گرفتن واقعاً بی معنا است؟ گرچه ما معتقدیم آنچه در دین دارای اهمیت است، بندگی کردن است، گرچه علوم ظاهری مؤید باشند یا مخالف ولی به راستی فلسفه احکام در بیان کسانی که قرآن در وصفشان میفرماید: «والراسخون فی العلم» چه جایگاهی در کلام شما دارد با اینکه میدانید شریعت و فقه شیعه بدون اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ هیچ معنا و مفهومی ندارد.[8] آیا به نظر شما با قطع نظر از حکم الهی، خوردن حیوان نجاست خوار یا مردار خوار و یا حیوانات درنده در متابولیسم بدن هیچ تأثیری ندارد؟ آیا خوردن مسکرات (با قطع نظر از حکم خداوند) بر روند فکری و قوای مغزی هیچ تأثیری ندارد؟ آیا خون خواری منجر به رشد آدم شیاد نمی شود؟ آیا ادراری که مثال میزنید سالم است، تا به حال پزشکی یا آدم عاقلی توصیه به خوردن آن کرده است؟ ناگفته نماند شما هم بی میل نیستید بین دین و علم رابطه برقرار کنید آنجا که میگوئید: (جالب این است که مجمع تشخیص مصلحت توضیح نمیدهد که ملاک تغییر، کدامیک از تحقیقات و بررسیها و پژوهشهای امروزی دانش بشری در مورد مضرات آن قول مشهور فقهای امامیه است (برعکس، بعضی از فرضیات، بروز بعضی اختلالات مانند اسکیزوفرنیا یا اختلال هویت جنسی را به حضور مادری غالب و نبود پدری خون گرم برای همانند سازی شخصیتی کودک پسر با او نسبت میدهند.)
دیدگاه صواب نه طریقه روشنفکری برخی و نه روش شما را بلکه راه سومی معرفی میکند که مناسب است قدری از آن بیان کنم حقیقت علمی و دینی سازگار و هماهنگ هستند. در حقیقت آن دو جنبههای متفاوتی از یک حقیقت و یک واقعیت با لایهها و سطوح متفاوت هستند. این دیدگاه در تقابل و تضاد با هر نوع تقلیل گرایی یا تجزیه طلبی که منجر به برداشت از شیعه واقعیت تنها در یک سطح خاص و نادیده گرفتن سایر سطوح آن میباشد. از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است: «علم و دین دوقلو هستند. اگر از هم جدا شوند هر دو آتش میگیرند.»[9] به نظر میرسد که جفائی که در اینجا به علم و دین توأمان شده، همان جفائی است که به جدایی دین از سیاست کردند. دین و شریعت دو منبع و مشرب آسمانی و زمینی برای کشف یک پیام است. شریعت آینه تکوین است و نمیتوان با علم بدون دین و دین بدون علم (ره) به جایی برد. آیا در تفسیر سخن شما قطع دست دزد، اعدام مرتد، قصاص جانی، تعزیر گرانفروش و حبس و مجازات اخلالگر در تعارض با سلامت جسمی نیست؟ طبق قاعده اولویت شما، کدامیک از اجراء دین و سلامت جسمی در تعارض و تضاد شکست میخورد؟ و آیا بهتر نیست طبق دیدگاه سوم رأی داد که هر دوی آنها در مسیر سلامت است. شما از یک طرف میگویید: فرامین الهی را بدون یافتههای بشری باید پذیرفت از سوی دیگر بین اجراء فرامین و سلامت، آنچه مقدم میکنید سلامت است حال اگر در مسئلهای علم بشر به اینجا رسید که سلامت فرد در گرو اجراء فرامین الهی است مثل قضیهای که شما نقل کردید (اسکیزوفرینا) طبق یک سؤال فلسفی آیا پذیرفتن سلامت جسمی لزوماً به معنای تعارض با فرامین الهی است؟ و آیا بینیازی برای آمیختگی مفاهیم شرعی و سلامت علمی یک اصل مسلم شرعی است یا یک سلیقه فردی؟ اگر از نوع اول است در قرآن و جاهای دیگر به آمیختگی این دو کاملاً اشاره شده: «یسئلونک عن المحیض قل هو اذی… صوموا تصحوا ـ و لکم فی القصاص حیاه» و اگر یک مسئله اسلام سلیقهای است این اعتراض به شما هم وارد است که چرا اسلام را به طور کلی و کامل مطرح نمیکنید و آن آمیختگی این دو است و تفکیکی بین این دو نیست و چرا شما آن را جدا میکنید؟! چون تالی فاسد بیان شما جایی است که علم بشری قائل به ترک تکلیف است و حکم شما نیز مؤید آن (جلوگیری از قطع دست دزد) ولی تکلیف الهی اجرا آن است گر چه با سلامت در تعارض باشد؟
تعامل یا تعارض بین قوانین فعلی و مفاهیم اسلام شیعی
ایشان مدعی است قوانین و نحوه اجرای آن در تعارض کامل با فقه شیعی و نص صریح قرآن است.
طلاق: حق طلاق که بر پایه مفهوم ابتدائی عقد، در اختیار مرد است بتدریج از مرد گرفته شده… شما میدانید که طلاق یا همان ازاله قید نکاح بغیر عوض، در نظر شیعه ابتدائاً به عهده مرد است اما مرد میتواند در موقع اجرای صیغه نکاح، زن خود را وکیل کند تا خود را مطلقه کند. بحث دیگر درباره طلاق عنصر تأثیر گذار عسر و حرج است.[10] در جایی که زن بتواند با ادله محکمه پسند ثابت کند زندگی او با یک مرد (دارای ویژگیهای خاص مثل اعتیاد، عینیت طولانی، آزارها طاقت فرسا و…) غیر قابل تحمل است، قاضی میتواند او را طلاق دهد. آیا یافتن راه حل مناسب شرعی برای حفظ جان انسانها، به منزله خروج زندان شریعت است؟ وانگهی این گونه دخالتها است که میگوئید «این امر بسترساز حضور تعارضات و اختلافات و سوء تفاهمات و سوء ظنهای دراز مدتی است که قطعاً امکان تداوم روابط عاطفی ـ جنسی سالم در جامعه را با موانع خطیر مواجه خواهد کرد.)
حق داشتن همسر دوم
بدین ترتیب نص صریح قرآن مجید بر این دلالت دارد که عدم رضایت همسر دلیل کافی برای حرام کردن چیزی که خداوند حلال کرده است نمیباشد کاملاً صحیح است که قرآن تصریح به چند همسری دارد (فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلات و رباع) و باز هم صحیح است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نباید به خاطر کسب رضایت بعضی از همسران ـ حلال خداوند را بر خود حرام کند… اما به نظر شما آیات قرآن فقط این دو مطلب را دارد؟ آیا اصلاً سفارشی به عدالت نکرده است؟! «اِن خفتم ان لا تعدلوا فواحده» برای چه کسی نازل شده است؟ قطعاً نبی گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر اساس اصل عصمت همیشه عدالت گستر و عدالت خواه بوده پس بر ساحت قدس او ظلم و تعدی بر زنان پذیرفتنی نیست. ایشان با توجه به قضیه حراست از زنان بی سرپرست میبایست برخی از ایشان را در حباله خود در آورد و از سوی دیگر طبق سنت زنانه، حسادت دردسرساز مانعی بر سر راه پیامبر شده بود که آیه نازل شد اما این عمل به دستور خداوند به شخص پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مقام عصمت و عدالت ایشان کجا و رفتار غیر منطقی مردان چند همسر کجا؟ تفاوت ماهوی بین آیات قرآن که خطابش به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است با رفتار مسلمانان زیاده خواه است. اگر زنی با ادله محکمه پسند ثابت کند که همسر دوم منجر به اخلال در زندگی او شده موجب افسردگی و سرگردانی و بی هویتی او شده است آیا نباید مشکل او را حل کرد؟ آیا رها کردن چنین زنی به حال خود خلاف صریح قرآن نیست که امر به عدالت کرده است؟ آیا اگر زنی در هنگام صیغه عقد، شرط کرد که زن دیگری در خانه نباشد، نباید طبق قانون شریعت: «المؤمنون عند شروطهم» با او رفتار کرد؟ این چه قضاوت بدون پژوهشی است که به اسلام نسبت میدهید و آیا اینها تحریف ناشیانه در شریعت محمدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیست؟ کدام آمار و ارقام از کدام پژوهشگاه اعلام شده که ریشه تشدید اختلافات هزینه ساز در گرو دخالت حکومت است…
مهریه
از آنجا که شما درباره فقه شیعه مطالعه کردهاید قطعاً باید از سایرین بیشتر بدانید که اصل مهر ثابت است اما نحوه بازپرداخت آن توافقی است. شما گفتهاید (این عندالمطالبه از چه زمانی در دفاتر ثبت نمایندگان قوه قضائیه چاپ شده است.)
خوب سری به کتب فقهی بزنید مثل لمعه شهید که اولاً در ضمن عقد هرگونه شرط درباره مهر و کیفیت آن لازم الاجرا است. ثانیاً عندالمطالبه همان عبارت دِین بودن مهریه است. و هیچ اشکالی ندارد که مهر و صداق زن به ذمّه مرد باشد مثل همه دیونی که به عهده دارد. در تحریرالوسیله امام خمینی (ره) از فقهای برجسته قرن معاصر میخوانیم که مهر میتواند دِین باشد. [11] گرچه شما در بین کلمات متعارض و متناقض خود دچار یک سردرگمی شدهاید اما مسیر اسلام و شریعت شیعه کاملاً روشن است و قوانین اسلامی ایران بر اساس یافتههای قرآن و فرمایشات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است و تمام تلاش بر این است که بین حفظ و حراست از خانواده از یک سو و احقاق حق زنان از سوی دیگر راه کارهایی بدست آید که ضمن عمل به وظایف اجتماعی ـ اصول ثابت دین مورد تعرض قرار نگیرد و هر کجا این مهم به مخاطره افتاد لازم است که همه متدینین جلوی آن را بگیرند.
قوانین بشری هر قدر هم خوب باشد به لحاظ مصالح مقطعی وضع میشود پس در هر عصری به لحاظ نیاز آن مقطع قوانینی محدود با زیربنای شیعه باید وضع نمود تا از حقوق همگان دفاع شد. نه مردسالاری، نه زن محوری هیچ کدام در اسلام اصیل نیست بلکه همه ما باید زیر پرچم عدالت به قرآن و احادیث عمل کنیم.
[1] . بقره، 228.
[2] . روم، 21.
[3] . آیات قرآن در خصوص بحث زوج و رابطه این دو نشان از دائمی بودن میکند. پس با بررسی این آیات پی میبریم که رابطه زوج در نظام خلقت یک رابطه همیشگی برای بقاء نسل و… است.
[4] . برای توضیح آن باید گفت که واژه زوج در لغت به معنای همتایی و همپایی در یک جریان تکاملی است وقتی میگویند انسان از یک جفت است به منزله وجود یک شیء تکاملی و مکملی در کنار یک وجود شبیه به آن با شرائط متفاوت ولی سنخیت واحد. و این با موقتی بودن سازگار نیست بلکه حاکی از دوام است. احکام شریعت (تولد نسل، نفقه، اذن شوهر در مسائل زندگی و…) همگی حکایت از یک دوام دارد و هرگاه بحث مقطعی بودن یک ارتباط در بین باشد احکامی غیر از دوام دارد پس عبارت زوج، ازدواج در قرآن با توجه به احکام آن همگی حکایت از دائمی بودن است و هر جا اینها بوده واژه زوجیت هم مطرح نبوده است از جمع بین این دو پی میبریم که واژگان ازدواج، نکاح در قرآن برای علقه دائمی است و استمتاع که با مقطعی بودن و موقت بودن نیز میسازد برای نکاح موقت است.
[5] . لمعه شهید ثانی، با تحقیق کلانتر، کتاب النکاح، مبحث متعه. ج 5، ص 250.
[6] . آخوند خراسانی، کفایه، مبحث مطلق و مقید (اصول فقه مرحوم مظفر، علم الاصول شهید صدر و…)
[7] . طه، 124.
[8] . صدوق، محمد بن علی بابویه، عیون الاخبار الرضا، ج 2، باب 33،جواب مسئله فی العلل.
[9] . دکتر خلیلی،شیوا، سرپرست سابق گروه علم و دین مرکز ملی تحقیقات علوم پزشکی، ص 11، جام جم، شماره 1820 به نقل از نشریه بین الملی اخبار علم و الهیات آمریکا.
[10] . مجموعه قوانین خانواده مصوب مجلس شورای اسلامی با توضیحات دکتر کاتوزیان.
[11] . تحریرالوسیله کتاب النکاح، از تألیفات امام خمینی (ره) .
محمد غفرانی