برخی از فرقه های اسلامی معتقدند که اطاعت از حکّام واجب است و به هیچ وجه نمی توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام کرد. دیگر فرق نمی کند که ماهیت حاکم چه باشد، حتی اگر مرتکب بزرگترین گناهان شود و یا هتک مقدسات کند.
معنای این عقیده آن است که حاکم هر چند بیگناهان را که از اولاد رسول خدا هم باشند بکشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وی حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخی از فرقه های اسلامی است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعری که خود او نیز به همین مطلب عقیده مند بود.
برای تایید این عقیده احادیثی هم به پیغمبر – صلی الله علیه و آله – نسبت داده اند، ولی متوجه نبودند که این بر خلاف نص صریح قرآن و حکم عقلی و وجدان می باشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشت بازتاب گسترده ای بر اندیشه های نویسندگان، مورخان و حتی علما و فقهایشان بر جای نهاده که به موجب آن خود را مجبور می دیدند که لغزشها و جنایات حکام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یکی از خواستهای این حکام آن بود که حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدی بازگو کنند.در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند و برای اجرای اراده حاکم که – بر حسب عقیده جبری که خود آنها جعل کرده بودند – اراده خداست، نهایت امکانات خود را به کار می گرفتند.از اینرو می بینیم که در بسیاری از کتابهای تاریخی نه تنها زندگی امامان ما نوشته نشده بلکه حتی نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود که امامان – علیهم السلام – افرادی گمنام و ناشناخته بودند یا آنکه کسی به آنها توجهی نمی نمود.زیرا هر چه بود مردم یا از روی دوستی و تشیع و یا از روی دشمنی و مبارزه با آنان سر و کار داشتند.با اینوصف، حتی نام آنان را در بسیاری از کتب تاریخی نمی یابیم.در حالی که آنها حتی از ذکر داستانهایی مربوط به آوازخوانها، رقاصه ها و حتی قطاع طریق خودداری نمی کردند.
اینها خیانت نسبت به حقیقت به شمار می رود، یعنی این نویسندگان در برابر نسلهای آینده خود مرتکب خیانت شدند و امانتی را که لازم بود بعنوان نویسنده رعایت کنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطی شیعیان اهلبیت از امکانات کمی برای ذکر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند.آنان همواره تحت تعقیب حکام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اکنون می پرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج می نهادند.چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا می خواندند.آیا این شیوه با موضع خصمانه ای که آنان در برابر اهلبیت اتخاذ کرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است.نخست علت سوء رفتارشان با ائمه این بود که اولا چون می دانستند که حق حکمرانی از آن آنهاست پس می کوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا ائمه هرگز حکام مزبور را تایید نمی کردند و هیچگاه از کردارشان ابراز خشنودی نمی داشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر برای جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار می رفتند.
اما اینکه چگونه علما را آنهمه تشویق می کردند، برای تحقق بخشیدن به هدفها سیاسی معینی بود.البته این حمایت تا حدودی رعایت می شد که زیانی برای حکومتشان در بر نداشته و علم و عالم یکی از ابزار خدمت به آنان می بود.آنها می خواستند از این مجرا هدفهای زیر را تامین کنند:
1 – دانشمندان که طبقه آگاه جامعه را تشکیل می دادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
2 – به دست این دانشمندان بسیاری از نقشه های خود را به شهادت تاریخ عملی سازند.
3 – خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه می دادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشتری کنند و طرد اهلبیت با استقبال از علما به نحوی جبران می شد.
4 – تشویق علما وسیله ای برای پوشاندن چهره ائمه و به فراموشی سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها برای خلفا محترم بود.و گر نه هر بار که از سوی شخصیتی احساس خطر می کردند در رهایی از چنگش به هر وسیله ممکن دست می یازیدند.
احمد امین درباره منصور می نویسد: «معتزلیان را هر بار که لازم می دید فرا می خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت می کرد، البته این تا وقتی بود که آنان برخوردی با سلطه اش پیدا نمی کردند، و گرنه دستگاه کیفری علیه شان به کار می افتاد»[1]
آری، همین منصور بود که «ابوحنیفه » را مسموم کرد و بر امام صادق که از بیعت با محمد بن عبدالله علوی سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ می گرفت.
بهرحال، اکنون برگردیم و کلام خود را از آنجا دنبال کنیم که گفتیم حکام بسیار می کوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه – علیهم السلام – باز گفته نشود و یا آنکه بگونه نادرستی آنها را به مردم عرضه می کردند و در این باره از کسانی که عنوان «دانشمند» داشتند نیز کمک می گرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبری، ابوالفداء، ابن العبری، یافعی و ابن خلکان از آن دسته از دانشمندانی بودند که به حقیقت و تاریخ خیانت کردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفی لازم را نداشتند.
مثلا یکی از موارد لغزش اینان که بوضوح حاکی از تعصب آنان و اطاعت کورکورانه شان از حکام است مطلبی است که درباره نحوه درگذشت امام رضا – علیه السلام – نوشته اند.طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد که به مرگش منتهی گردید.[2]
ظاهرا ابن خلدون هم که شخصی اموی مشرب بود می خواسته از اینان پیروی کند که در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوری که خورده بود بطور ناگهانی در گذشت…» [3]
براستی که این حرفها عجیب است.آخر چگونه انسان می تواند چنان پرخوری را درباره یک آدم معمولی بپذیرد تا چه رسد به امامی که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پنداری می دهد که شخصی عاقل و حکیم همچون امام با پرخوری دست به خودکشی زده باشد؟
آیا کسی در طول زندگی امام به یاد دارد که وی شخصی پرخور و شکم پرست بوده باشد؟ یا بر عکس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حکمت، هرگز به انسان اجازه نمی دهد تا بدان حد شکم خود را انباشته از خوردنی کند.
اینها تمام ناشی از تعصب مذهبی و پیروی از تمایلات کورکورانه است که به امام چنین نسبتی را می دهند و گر نه کجا عقل و وجدان آدمی چنین رویدادی را می تواند تصدیق کند!
اکنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام – علیه السلام – چه گفته اند.
نظر برخی دیگر از مورخان با نگرشی سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام – علیه السلام – به بررسی ناهماهنگی گفته ها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عده ای در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولی هیچگونه ذکری از علت آن ننموده اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده اند: «گفته می شود که او مسموم شد و درگذشت » (مانند یعقوبی در جلد دوم ص 80 از تاریخش).
نظر دسته سوم عده ای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولی معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت.سید امیر علی دارای همین عقیده بود که احمد امین نیز بدان اشاره کرده.[4]
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه که «اربلی » نقل کرده، وجود ندارد.وی عبارتی مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند که خلافت به اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت » [5]
نظر چهارم برخی نیز گفته اند امام به دست مامون مسموم گردید ولی این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این کار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبی احساس می کرد.روشن است که این نظریه برای تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون کشته شده بود.از این گذشته، چگونه می توان باور کرد که مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی بدان نداشته است!
نظر پنجم برخی دیگر گفته اند که امام به مرگ طبیعی درگذشت و هرگز مسمومیتی در کار نبود.برای اثبات این موضوع دلایلی ذکر کرده اند.
یکی از این افراد «ابن جوزی » است که پس از نقل قول از دیگران که نوشته اند پس از یک استحمام در برابر امام – علیه السلام – بشقابی از انگور که بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزی می نویسد که این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن وی بوده باشد.چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه می کرد.این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود.[6]
البته عبارت ابن جوزی حاکی از آن است که مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منکر آنست که مامون عامل این جنایت بوده باشد.
«اربلی » نیز به پیروی از ابن جوزی همین عقیده را ابراز کرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از کسانی است که معتقدند کسی غیر از مامون بود که سم را به امام خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز می پوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برتری حضرت علی – علیه السلام – مباحثه می کرد [7]
دکتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا – علیه السلام – از مطالب ساختگی شیعه است که هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون که از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی احساس نمی کنند.[8]
دلایل کسانی که در تبرئه مامون از جنایت سم خورانی سعی کرده اند، به شرح زیر خلاصه می گردد:
1 – پیمان ولیعهدی که به موجب آن امام پس از مامون به خلافت می رسید.
2 – بزرگداشت شان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانواده اش.
3 – به همسری وی در آوردن دخترش که خود عامل تحکیم دوستی میان آن دو بود.
4 – استدلال مامون بر برتری علی – علیه السلام – در برابر علما.
5 – ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری که از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
6 – دفن کردن امام در کنار قبر پدرش رشید، و اینکه او خود بر جسد وی نماز گزارد.
7 – پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز می پوشید حتی پس از ورودش به بغداد.
8 – پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مکرر بر ضدش، مهربانی می نمود.
9 – خلق و خوی مامون به او اجازه چنین جنایتی نمی داد.
10 – مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلی بود که تبرئه کنندگان مامون آورده اند.ولی بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم کافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مساله تاریخی ابراز کنند، و یا آنکه حقیقت را می دانستند ولی به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث کرده اند.
واقع امر اینست که تمام چیزهایی که اینان ذکر کرده اند هیچکدام مانع از آن نبود که مامون برای دفع خطر وجود امام – علیه السلام – دست به توطئه بزند، همانگونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن سهل آورده بود.فضل نیز مقامی شامخ نزد مامون داشت و حتی اصرار داشت که دخترش را هم به وی تزویج کند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمه بن اعین » را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست کرد، بی آنکه کوچکترین مجالی برای دفاع به وی بدهد و یا شکایتش را استماع کند.توطئه های مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد.اینان وزرا و فرماندهانش بودند که برای مامون و تحکیم پایه های قدرتش آنهمه خدمت کرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف می بینیم که چگونه همه را یکی پس از دیگری به دیار عدم فرستاد در حالی که نسبت به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزاری می نمود.مامون کسی بود که بخاطر سلطنت و حکومت، برادر خود را بکشت، حال چگونه به همین انگیزه از کشتن امام رضا دست باز دارد.آیا این معقول است که بگوییم به نظر وی امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتی از برادرش محبوبتر می نمود؟
اما اینکه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواری نمود قضیه روشن است.مگر در آن شرایط از چنان افعی مکار و سیاست بازی می شد انتظار شادمانی و سرور برد؟
مگر هم او نبود که فضل را کشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت[9] و قاتلانش را هم که به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید.بعد هم سر آنان را نزد حسن – برادر فضل – فرستاد و دخترش هم را به عقد وی درآورد.اما پس از پیروزی بر ابن شکله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت.[10]
طاهر را نیز خود او کشت ولی بیدرنگ یحیی بن اکثم را از سوی خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت خلیفه را به ایشان ابراز کند.سپس فرزندان طاهر را بر جای پدر بنشاند ولی بتدریج همه را یکی پس از دیگری سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار کرده که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست.به همین قیاس، عکس العملها و گفته هایش در مرگ امام رضا – علیه السلام – نیز کوچکترین ارزشی نداشت.چه اگر راست می گفت پس چگونه دست به خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحت شکنجه و آزار درآورد و به کارگزار خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا – علیه السلام – در خطبه ها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتی برخوردار بود که بگوییم کشتن امام با خلق و خوی وی ناسازگار بود.آیا کشتن آن همه افراد مگر منافاتی با مهر و محبتش داشت که پیوسته نسبت به آنان ابراز می داشت.بنابراین، مهر ورزیش نسبت به امام نیز هیچگونه منافاتی با قتلش نمی توانست داشته باشد.
اما اینکه علویان را بزرگ می داشت علت را خودش در نامه ای که به عباسیان نوشته، چنین بیان می دارد که این بزرگداشت جزئی از سیاست وی به شمار می رود.لذا پس از درگذشت امام رضا – علیه السلام – دیگر لباس سبز را – که ویژه علویان بود – نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطه ای دستور داد که به دستگیری علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام کرده بودند، ادعایی است که هرگز صحت ندارد.زیرا در تاریخ حتی نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا – علیه السلام – ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزه اش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشته اند، و همچنین شورش برادران امام – علیه السلام – که به خونخواهی وی برخاسته بودند.
اما اینکه گفته اند داستان مسمومیت امام از ساختگیهای شیعه است، باید گفت که پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنی این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتابهای اهل سنت می خواندند که منابع بسیاری از آنان را ما در همین کتاب ذکر کرده ایم.
با اینهمه اگر کسی باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد که چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدی را به فرزندش حضرت جواد – علیه السلام – عرضه نکرد، در حالی که او نیز دامادش بود و به فضل و علم و کمالاتش نیز اعتراف می کرد.حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبت به فضل و کمال خویش برانگیخته بود.مناظره وی با «یحیی بن اکثم » معروف است که با چه مهارتی به سؤالهای وی پاسخ می داد [11] به علاوه، صغر سن نمی توانست بهانه عدم واگذاری مقام ولیعهدی به امام جواد – علیه السلام – باشد، چه ولیعهدی معنایش تصدی عملی امور مملکتی نیست و تازه خلفا و حتی رشید، پدر مامون، برای کسانی بیعت ولیعهدی گرفته بودند که بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
نظر ششم که نظری درست است!
طبق این نظر امام – علیه السلام – بدون شک مسموم گردید.کسانی که بر این عقیده اند گروه بزرگی را تشکیل می دهند که ابن جوزی نیز بدانها اشاره کرده است.
شیعیان بطور کلی این نظر را تایید کرده اند مگر مرحوم اربلی در کشف الغمه که خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است.ولی ظاهر امر چنین است که شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو – یعنی مامون و رضا – با همدیگر انگوری را تناول کردند سپس امام – علیه السلام – بیمار شد و مامون نیز خود را به بیماری زد!!..
یکی از اموری که بهترین دلیل بر شهادت امام – علیه السلام – به شمار می رود اتفاق شیعه بر این مطلب است.چه آنان بهتر و عمیق تر به احوال امامان خود می پرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعی امام – علیه السلام – بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرحج دانسته اند.مانند این افراد:
– ابن حجر در صواعق ص 122 – ابن صباغ مالکی در فصول المهمه ص 250.
– مسعودی در اثبات الوصیه ص 208، التنبیه و الاشراف ص 203، مروج الذهب / 3 / ص 417.
– قلقشندی در مآثر الانافه فی معالم الخلافه / 1 / ص 211.
– قندوزی حنفی در ینابیع الموده ص 263 و 385.
– جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از کتاب امین و مامون.
– ابوبکر خوارزمی در رساله خود – احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی / 3 / ص 107.
– ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین – ابوزکریا موصلی در تاریخ موصل 171 / 352 – ابن طباطبا در الآداب السلطانیه ص 218 – شبلنجی، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.
سمعانی در انسابش / 6 / ص 139.
– در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ص 278 – عارف تامر در الامامه فی الاسلام ص 125.
– دکتر کامل مصطفی شیبی در الصله بین التصوف و التشیع ص 226.
و بسیاری دیگر…
بازتاب قتل امام – علیه السلام – در زمان مامون
چون به کتابهای تاریخی مراجعه می کنیم درمی یابیم که شهادت امام رضا – علیه السلام – به دست مامون به وسیله سم، حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبانهای مردم بود.بطوری که مامون خود شکوه از این اتهام می کرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام می پنداشتند!
در روایت آمده که هنگام مرگ امام – علیه السلام – مردم اجتماع کرده و پیوسته می گفتند که این مرد – یعنی مامون – وی را ترور کرده است.در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموی امام، را به سویشان بفرستد و برای متفرق کردنشان بگوید که امام – علیه السلام – امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمی شود.[12]
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسی – علیه السلام – را آن دانسته که وی مامون را متهم به قتل برادرش می نمود.[13] ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید.برادرش نیز زید بن موسی که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد.اینکه یعقوبی نوشته که مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد [14] منافاتی با آن ندارد که مدتی بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد.چه آنان به خونخواهی برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهری می بود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یکی دیگر از برادران امام رضا – علیه السلام – به نام احمد بن موسی چون از حیله مامون آگاه شد.همراه سه هزار تن – و به روایتی دوازده هزار – از بغداد قیام کرد.کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان » به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایی هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.[15]
در آن ایام برادر دیگر امام رضا – علیه السلام – به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان می آمد.بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنی حضرت فاطمه – علیه السلام – بود. [16] مامون ماموران انتظامی خود را دستور داد تا بر قافله بتازند.آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند.هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولی سپس او را در حالی که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده بقتل رساندند.[17]
می گویند حتی به حضرت فاطمه – علیه السلام – نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزی او هم به شهادت رسید.[18]
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام – علیه السلام – به نام حمزه بن موسی بود.
با توجه به این وقایع درمی یابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم گردیده بود.
پیشگویی امام – علیه السلام – و اجدادش
افزون بر تمام آنچه که گذشت یاد این نکته نیز لازم است که امام رضا – علیه السلام – شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویی کرده بود.به علاوه، اجداد پاکش نیز سالها پیش از وی رویداد شهادت امام رضا – علیه السلام – را خبر داده بودند.
می توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم کرد:
1 – آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر – صلی الله علیه و آله – یا ائمه – علیهم السلام – نقل شده و حاکی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج حدیث وارد شده.
2 – آن دسته از روایات که از خود امام رضا – علیه السلام – نقل شده که شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویی نموده است.
[1] . ضحی الاسلام، 3، ص 202 و نیز جلد 2، ص 46 و 47.
[2] . الکامل، 5، ص 150 – طبری، 11، ص 1030 – تاریخ ابوالفداء، 2، ص 23 – مختصر تاریخ الدول، ص 134 – مرآه الجنان، 2، ص 12 – وفیات الاعیان، 1، ص 321 (چاپ 1310 هجری) – برخی از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته می شود… » بیان کرده اند.
[3] . تاریخ ابن خلدون، 3، ص 250.
[4] . روح الاسلام، سید امیر علی، ص 311 و 312 – احمد امین چنین نگاشته: «اگر براستی او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسی غیر از مامون به او خورانیده، یعنی یکی از مدعیان حکومت برای خاندان عباسی».
[5] . الامام الرضا ولی عهد المامون، ص 102 به نقل از خلاصه الذهب المسبوک، ص 142.
[6] . تذکره الخواص، ص 355.
[7] . ضحی الاسلام، 3، ص 295 و 296.
[8] . نظریه الامامه، ص 387.
[9] . التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه، 3، ص 322 – ماثر الانافه، 1، ص 211. درباره چگونگی قتل فضل سخن گفتیم و دیگر آن را تکرار نمی کنیم.
[10] . لطف التدبیر، ص 166.
[11] . الصواعق المحرقه، فصول المهمه، ینابیع الموده، اثبات الوصیه، بحار، اعیان الشیعه، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانی، نور الابصار، ائمه الهدی هاشمی، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا فی مناقب اهل العبا…
[12] . مسند الامام الرضا، 1، ص 130 – بحار، 49، ص 299 – عیون اخبار الرضا، 2، ص 242.
[13] . تاریخ ابن خلدون، 3، ص 115.
[14] . مشاکله الناس لزمانهم، ص 29.
[15] . قیام سادات علوی، ص 169 – اعیان الشیعه، 10 از مجلد 11، ص 286 و 287 به نقل از کتاب الانساب از محمد بن هارون موسوی نیشابوری – مدینه الحسین (سری دوم) ص 91 – بحار، 8، ص 308 – حیاه الامام موسی بن جعفر، 2، ص 413 – فرق الشیعه، حاشیه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئی) و سایر منابع.
[16] . قیام سادات علوی، ص 168.
[17] . جامع الانساب، ص 56 – قیام سادات علوی، ص 161 – حیاه الامام موسی بن جعفر، 2.
[18] . قیام سادات علوی، ص 168.
سید جعفر شهیدی- زندگی سیاسی هشتمین امام، ص202