انسان‌ها دارای حس یا نیاز پرستش‌اند، مثل سایر احساس‌ها یا نیازها، چه دلیل منطقی دارد که این حس را فطری و دیگر احساس‌ها را غریزی بدانیم؟ آیا این‌ها همان غریزه‌های پیشرفته نیستند؟ اگر این احساس‌ها غریزه شوند، چه اشکالی پیش خواهد آمد؟

انسان‌ها دارای حس یا نیاز پرستش‌اند، مثل سایر احساس‌ها یا نیازها، چه دلیل منطقی دارد که این حس را فطری و دیگر احساس‌ها را غریزی بدانیم؟ آیا این‌ها همان غریزه‌های پیشرفته نیستند؟ اگر این احساس‌ها غریزه شوند، چه اشکالی پیش خواهد آمد؟

غایت روح آدمی در نظام خلقت، کمال و تعالی و صعود به عالم ارزش‌هاست و غایت جسم او بقاء و مصونیت از امراض و خدمت به روح است. هر کدام از روح و جسم در مسیر رسیدن به این غایت، از یک سری گرایش‌ها و تمایلات بهره‌مندند که وجود انسان بر آن‌ها سرشته شده است، به طوری که حیات و زندگی انسان، چه از نظر جسمی و چه روحی، کاملاً به آن‌ها وابسته است.
این امیال و گرایش‌ها، در ادبیات دینی و اسلامی، با دو واژه”فطرت” و “غریزه” شناسانده می‌شوند.
“فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در دو حوزه شناخت و احساس”1
“در مفهوم فطرت، نگاه به جنبه روحانی، ملکوتی و غیر حیوانی انسان اشراب شده است؛ مانند گرایش به دین و فضائل اخلاقی که از همین سنخ است. خداوند در قرآن، آنجا که سخن از فطرت الله می‌گوید، پای مردم را به میان کشیده، عبارت “فطرالناس علیها”2 را می‌افزاید. “ناس” آن چنان گسترده و فراگیر است که سایه خود را بر سر هر انسانی در هر زمان و مکانی می‌گستراند و کسی را بیرون از خود وانمی‌نهد. از سوی دیگر تعبیر ناس در آیه فطرت، در عین جامعافراد بودن، مانع از ورود اغیار (غیر انسان) نیز هست. این اختصاص و انحصار دامنه فطرت را از گستره طبیعت و غریزه، که در میان همه حیوانات و موجودات طبیعی عمومیت دارد، بر می‌چیند و آن را به نوع انسان محصور می‌کند.”3
واژه”غریزه” اختصاصاً در مورد حیوانات به کار برده می‌شود و البته درباره انسان هم به کار می‌رود، از آن جهت که او این حقیقت را در نهاد خود و در جنبه نفسانی و حیوانی خود داراست و با حیوانات شریک است”.
باید توجه کرد که مفهوم غریزه، در ادبیات دینی و فلسفی با همین اصطلاح، در زیست‌شناسی و روان‌شناسی حیوانی متفاوت است. در زیست‌شناسی حیوانی، غریزه به رفتاری گفته می‌شود که در همه افراد یک گونه حیوانی به صورت کاملا مشابه، از نظر زمان انجام، شکل و راه‌اندازها و دیگر خصوصیات دیده می‌شود؛ مانند پدیده لانه‌سازی در میان پرندگان. اما در ادبیات دینی و فلسفی، به هرگونه گرایش یا آگاهی خداداد و غیراکتسابی، که موجود زنده با خود به دنیا می‌آورد، غریزه گفته می‌شود. به گرایش‌هایی که در ادبیات دینی و فلسفی، غریزه می‌گویند، در ادبیات روان‌شناسی، سائق یا کشاننده اطلاق می‌شود.
ویژگی‌های فطرت و غریزه (تفاوت‌ها و تشابه‌ها):

ویژگی‌های امور فطری:
1. آگاهی‌ها و گرایش‌های فطری انسان، تحمیلی و اکتسابی نیست، بلکه در نهاد او تعبیه شده و به علم حضوری و شهودی معلوم است.
2. با فشار و تحمیل نمی‌توان آن را زائل کرد، لذا تغییر پذیر و تبدیل‌پذیر و زوال‌پذیر نیست؛”لا تبدیل لخلق الله” به عبارت دیگر، امور فطری، ثابت و پایداراند، گرچه ممکن است تضعیف و کم‌رنگ شوند؛ یعنی انسان از آغاز تولد با فطرت الهی زاده می‌شود و با همان فطرت از دنیا می‌رود.
3. فراگیر، عمومی و همگانی است؛ کافر و مؤمن، فاسق و جاهل،با تقوا و فاجر،…. همه دارای فطرت الهی‌اند، چون حقیقت هر انسانی با این امور سرشته است.
4. چون پاره‌ای از بینش‌ها و گرایش‌های انسان متوجه هستی محض و کمال مطلق است، از ارزش حقیقی و عقلانی و نوعی قداست برخوردار است و ملاک تعالی او همین بینش ها و گرایش های متعالی است و از این رهگذر، تفاوت بین انسان و سایر جان‌داران باز شناخته می‌شود.”4
از ویژگی‌های چهارگانه، سه ویژگی اول، مشترک بین غریزه و فطرت است، زیرا غریزه هم به اموری اطلاق می شود که در سرشت انسان و حیوان قرار داده شده است، تغییرپذیر نیستند و همه گانی‌اند. اما ویژگی چهارم، اختصاص به فطرت دارد و همین مسئله یکی از تفاوت‌های غریزه و فطرت است، که امور فطری، ملاک رشد و تعالی انسان‌ها است و روبه بالا دارد، بر خلاف غریزه و طبیعت که محصور در امور تنانه و متناسب با حیات مادی مرتبط است.5 در واقع، هر کمال و صفت نیکیکه انسان به دست می‌آورد، مبتنی بر فطرت انسانی است و از طریق شکوفا ساختن آن به دست می‌آید؛ به عبارت دیگر، غریزه در حدود مسائل مادی (غریزه گرسنگی، غریزه جنسی و …) استف ولی فطرت مربوط به مسائل ماوراء حیوانی (فطرت حقیقت‌جویی، فطرت کمال‌طلبی و گرایش به کمال مطلق، فطرت خیرخواهی و گرایش به فضائل انسانی و …) است.6
تفاوت دیگر غریزه و فطرت این است که غریزه، خود به خود شکوفا می‌شود. اساسا می‌توان گفت که امور غریزی، از همان ابتدای تولد، فعلیت داشته و پا به پای رشد جسمی و روان شناختی، تحول می‌یابند. کودک از لحظه‌ای که به دنیا می‌آید غریزه گرسنگی او را در طلب غذا به تکاپو می‌اندازد و اگر به موقع آن را نیابد، با گریه و بی تابی مادر را به سمت خود متوجه می کند. در زمان بلوغ، غریزه جنسی، خود به خود به اوج شکوفایی نزدیک می‌شود و او را به ارضا فرا می‌خواند و با کمترین آموزش، راه ارضاء و اشباع آن را می فهمد. این مطلب در حیوانات، بسیار واضح‌تر است. اما فطرت، که منشأ کمالات معنوی است، چنین نیست، بلکه اولاً باید آن را با تعلیم و تربیت شکوفا ساخت و ثانیاً پس از شناخت امور فطری و این که فلان مسئله برخاسته از فطرت انسان است، باید با اعمال اختیار، آن را شکوفا ساخته و بارور کند؛7 یعنی فطری بودن مسئله، انسان را در موقعیت جبر قرار نمی‌‌دهد؛ مثلاً خدا خواهی، گرایشی فطری برای انسان است و ریشه در فطرت او دارد، اما انسان، اجباراًخداپرست نیست، بلکه خداپرستی یا الحاد را با انتخاب و گزینش خود برمی‌گزیند.
طبیعت و غریزه، که در انسان و حیوان خود به خود شکوفا می‌شود، هم انسان را مجبور نمی‌کند و او مغلوب قهری غرایز نفسانی و حیوانی خود نیست، بلکه باز هم از روی انتخاب و گزینش خود از هوای نفس و … پیروی می‌کند.
پس از مفهوم‌شناسی فطرت و غریزه و توجه به تشابه‌ها و تفاوت‌های این دو مفهوم، روشن می شود که خداپرستی از امور فطری است و از مختصات انسان محسوب می‌شود.
“ممکن است بعضی در اینجا این سخن را تنها یک ادعا بدانند که از ناحیه خداپرستان عنوان شده است؛ ولی شواهد گوناگونی در دست داریم که فطری بودن”خداگرایی” ،بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن می‌کند:
1. دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پرماجرای بشر، خود نشانه‌ای بر فطری بودن آن است؛ چرا که اگر خداپرستی، نوعی عادت بود، نه جنبه عمومی و همگانی داشت و نه دائمی و همیشگی بود. این عمومیت و جاودانگی، دلیلی است بر اینکه گرایش به خدا ریشه فطری”دارد.”
2.مشاهدات عینی در دنیای امروزنشان می‌دهد که با تمام تلاش و کوششی که برخی از رژیم‌های استبدادی جهان برای محو مذهب و آثار مذهبی از طرق مختلف به خرج داده‌اند، نتوانسته‌اند مذهب را از اعماق روح مردم این جوامع ریشه‌کن سازند.
3. کشفیات اخیر روان‌کاوان و روان‌شناسان در زمینه ابعاد روح انسانی، شاهد دیگری بر این مدعاست. آن‌ها می‌گویند: بررسی درباره ابعاد روح انسان، نشان می‌دهد که یک بعد اصیل آن”بعد مذهبی” یا به تعبیر دیگر”قدسی” و “یزدانی” است و گاه این بعد مذهبی را سرچشمه ابعاد سه‌گانه دیگر یعنی”راستی” (علم) و”نیکوئی” و “زیبائی” دانسته‌اند.
4. پناه بردن انسان در شدائد و سختی‌ها به یک نیروی مرموز ماورای طبیعی و تقاضای حل مشکلات و فرونشستن طوفان‌های سخت زندگی از درگاه او، گواه دیگری بر اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است.
5. در زندگی انسان، رویدادهائی دیده می‌شود که جز از طریق اصالت حس مذهبی، قابل‌تفسیر نیست، انسان‌هائی را می‌بینم که همه امکانات مادی خود را عاشقانه فدای عواطف مذهبی کرده و همه آنچه را که دارند، با گذشت بی‌نظیری در پای مذهب خود ریخته و حتی جان خویش را بر سر این کار می‌نهند.”8

فطرت خداشناسی در احادیث اسلامی
در آیات قرآن و احادیث پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام نیز درباره فطری بودن”معرفت الله و توحید” بحث‌های قابل ملاحظه ای وارد شده است که در برخی، تأکید بر”فطرت توحیدی” و در برخی تحت عنوان”معرفت” و در برخی دیگر”فطرت اسلامی” و بالاخره در دسته‌ای نیز به عنوان”ولایت” آمده است.
در حدیث معتبری، که محدث بزرگوار”کلینی” در اصول کافی آورده است، از هشام بن سالم چنین نقل می‌کند که از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ پرسیدم: منظور از “فطره الله التی فطر الناس علیها”9 چیست؟ فرمود:”منظور توحید است.”
و نیز در همان کتاب از یکی دیگر از یاران امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل شده که وقتی از امام علیه السلام تفسیر آیه را مطالبه کرد، امام فرمود: هی الاسلام.
در حدیث مشابهی از امام باقر ـ علیه‌السلام ـ آمده است که در پاسخ به پرسش “زراره” از تفسیر آیه، فرمود: فطرهم علی المعرفه به”خداوند سرشت آن‌ها را بر معرفت و شناخت خود قرار داد.”
حدیث معروف”کل مولود یولد علی الفطره حتی لیکون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه” که از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است، نیز نشان می‌دهد که هر نوزادی بر فطرت اسلام و دین پیراسته از شرک متولد می‌شود و رنگ‌هایی همچون یهودیت و نصرانیت، انحرافی است که از طریق پدر و مادر، به عنوان دو نماد مهم از محیط اجتماعی، به آن‌ها القا می‌شود.”10
از مجموع آنچه بیان شد برمی‌آید که غریزه، با فعلیت خود در جهت رفع نیازمندی‌های جسم، انسان را به تکاپو وامی‌دارد و زمینه مصونیت و بقای نوع بشر را فراهم می‌سازد و از طرفی هم فطرت، که به صورت استعدادهای ارزش‌مندی همچون خداپرستی، حقیقت‌طلبی و زیبادوستی و …) در وجود انسان نهاده شده است، زمینه رشد و تعالی روح او را فراهممی‌آورد تا به هدف اصلی خلقت انسان، که عبادت و بندگی پروردگار متعال است، دست یابد و به کمال حقیقی خود نائل شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فطرت در قرآن، آیه الله جوادی آملی، انتشارات اسراء.
2. فطرت، استاد شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
3. تفسیر نمونه، ج 16،ذیل آیه 30 سور مبارکه روم.
4. خداشناسی فطری،عزیز الله مهریزی، انتشارات کانون اندیشه جوان.

پی‌نوشت‌ها:
1. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن(خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی)، ص 26، انتشارات مؤسسه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ چ سوم 1380.
2. روم، 30.
3.مهریزی، عزیزالله، خداشناسی فطری، ص 20، انتشارات کانون اندیشه جوان، چ اول 1377.
4.جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 26 و 27، نشر اسراء.
5.همان، ص27.
6.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 466، صدرا.
7.مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، ج 1، 3، ص 428، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی”رحمه الله علیه”.
8. تفسیر نمونه، ج 16، ص 424، 425، 427.
9.روم، 30.
10.تفسیر نمونه، ج 16، ص 428 و 429.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید