1. فنا، ذاتى ممکن الوجود است. هر موجودى غیر از ذات خداوند متعال، ممکن الوجود است و هستى از خود ندارد بلکه بشرط وجود علت، موجود است و تا فیض هستى از واجب متعال به او نرسد، فنا و عدم او قطعى است.(1) یعنى غیر واجب، ذاتش فانى است و اگر ذاتاً واجب شود، انقلاب ذاتى و محال است. ولذا پاسخ این پرسش که آیا خداوند متعال مىتواند واجب الوجود ذاتى مثل خود را بیافریند؟ این است که این امر محال است و قدرت به محال تعلق نمىگیرد و به عبارت دیگر، این تناقض و جمع بین هستى و نیستى است که از طرفى معلول و مخلوق و ممکن باشد و در عین حال واجب الوجود و علت و خالق باشد.(2)
2. تفاوت مراتب وجود: مىتواند عالمى باشد که در عین معلولیت، حرکت در آن اصلاً نباشد. نور باشد و ظلمت نباشد. الهیون معتقد به چنین عالمى هستند؛ چه ما قبل این دنیا و چه ما بعد آن. هستى از مبدء کل که فائض شود به حکم طبیعت معلولیت و تأخّر وجودى آن از علت، مرتبه به مرتبه نازلتر مىشود؛ خواه ناخواه به مرتبهاى مىرسد که وجود، آن قدر ضعیف است که با نیستى آمیخته است. عالمى که ما اکنون در آن هستیم، آخرین مرتبه تنزّل نور وجود و آخرین حد قوس نزول است. منتها عالم کمال و تکامل است. هستى در همین عالم رو به تکامل و پر کردن نیستىها مىرود، تا بازگردد به قله صعود و هستى کمال یافته خودش که از آنجا سرچشمه گرفته بود.(3)
3. فنا، لازمه تغییر و تحول در عالم ماده:
تأثیر و تأثر موجودات مادى در یکدیگر و تغییر و تحول و تضاد و تزاحم از ویژگیهاى ذاتى جهان مادى است. و اگر اینها نمىبود، جهان مادى هم نبود. پس یا باید عالم مادى با همین نظام به وجود آید یا اصلاً موجود نگردد!! اما علاوه بر اینکه فیاضیت مطلقه الهى، اقتضاى ایجاد آن را دارد، ترک ایجاد آن، خلاف حکمت نیز هست. زیرا خیرات آن بیش از شرور بالعرض مىباشد. بلکه تنها کمالات وجودى انسانهاى کامل بر همه جهان برترى دارد.(4)
یکى از ویژگیهاى عالم ماده زمان است و نمىتواند چیزى در عالم زمان باشد و واقعاً ثابت باشد. بنابراین نه تنها شب و روز و دنیا فانى است بلکه تمام جسمانیات که حرکت و زمان در نهاد آنها جریان دارد متغیر و فانى است. همه عالم سراسر یک حرکت دائم و مستمر الحدوث است و چیزى در عالم ماده نیست که باقى باشد. هیچ چیز در عالم دو لحظه به یک حال باقى نیست. “کُلُّ شىء هالک الّا وَجْهَهُ”(5)
4. فوائد فناء در عالم ماده:
الف: تضادها و تزاحمها موجب بسط و تکامل نظام و تغییر صورتها است.
ب: شرور و اعدام (فناها) موجد حرکت و جنبش و شرط حتمى در تکمیل موجودات است.
ج: مرگ و پیرى لازمه تکامل روح و تبدل آن از عالمى به عالم دیگر است.(6)
د: اگر قانون مرگ بر انسانها حاکم نبود علاوه بر اینکه به سعادتهاى اخروى نائل نمیشدند و از مشاهده مرگ دیگران عبرت نمىگرفتند، اساساً آسایش دنیوى هم به هیچ وجه میسر نمىگردید، زیرا پهنه زمین براى مسکن آنان کفایت نمىکرد چه رسد به تأمین مواد غذایى و سایر لوازم زندگى آنان.(7)
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. استاد شهید مطهرى، توحید، ص 168.
2. آیت الله مکارم شیرازى، خدا را چگونه بشناسیم، ص 95.
پینوشتها:
1. فصول الحکم، فارابى، فصل اول .
2. شهید مطهرى، توحید، ص 291 )انتشارات صدرا.
3. استاد مصباح، آموزش فلسفه، ج 2، ص 424 )انتشارات سازمان تبلیغات.
4. قصص: 88 .
5. شهید مطهرى، توحید، ص 168 )انتشارات صدرا.
6. شهید مطهرى، اصول فلسفه، ج 5، ص 30 .
7. استاد مصباح، آموزش فلسفه، ج 2، ص 424 .