1. برهان نظم، به دلیل سادگی و قابل فهم بودن برای همه، از براهین مردم پسند و مورد توجه پیامبران بوده است، هر چند که درباره اعتبار و قلمرو برهان نظم، در اثبات خداوند، رهیافتهای متفاوتی وجود داشته است. برخی بر این باورند که دلیل نظم، به تنهایی یک برهان عقلی و منطقی برای اثبات وجود خداوند حکیم و خیرخواه است. این رویکرد در فلسفه غرب، در آثار افلاطون و ارسطو و کلام مسیحی، مخصوصاً در قرون وسطی، وجود داشته است1 و برخی معاصران مسلمان نیز با آن هماهنگاند. در مقابل این دیدگاه، رهیافت دیگری است که به طور کلی منکر دلالت هرگونه نظم بر وجود ناظم است و آن را معلول صرفِ اتفاق و تصادف میداند. از قائلان این رهیافت میتوان به هیوم و کانت و داروین اشاره کرد.2
در این میان رویکرد سومی وجود دارد که این برهان را به تنهایی مثبت وجود خداوند توصیف نمیکند، بلکه معتقد است که برهان نظم، حداکثر وجود یک نیروی قاهر، شاعر، مدیر و مدبر را نشان میدهد که به جهان نظم و سامان بخشیده است. اما این که آیا او واجب الوجود است و قائم به ذات خود است و واحد است و ازلی و ابدی است، از راه مطالعه در مخلوقات و آثار صنع قابل درک نیست. اکثر متفکران مسلمان نیز مانند جوادی آملی،3 مصباح یزدی،4 جعفر سبحانی5 و مطهری6 موافق این دیدگاهاند.
یادآوری این رویکردهای متفاوت نسبت به برهان نظم، به این دلیل است که بگوییم بر فرض اینکه این برهان به هر دلیلی مورد مناقشه قرار گیرد و نتواند در مقابل اشکالات مطروحه ایستادگی کند، خللی و خدشهای به اصل ثبوت موضوع “واجب الوجود” وارد نمیسازد؛ چون نهایت چیزی که از برهان نظم حاصل میشود این است که راهنما و مؤید و شاهدی برای اثبات وجود خداوند قرار بگیرد. براهین عقلی اثبات وجود خداوند به حدی است که ما را از تمسک به این برهان در اثبات واجب الوجود بینیاز میکند
2. از جمله اشکالاتی که در طول تاریخ تفکر فلسفی به این برهان وارد ساختهاند همین اشکالی است که در پرسش بالا مطرح شده است. برخی از زیست شناسان و کیهان شناسان، آفرینش زمین و آسمان را معلول تصادف و صدفه میدانند و معتقدند که نظم موجود در آسمانها و زمین، به طراح و ناظمی ماورای طبیعت اینها نیازمند نیست. نظم موجود در عالم طبیعت، معلول تکررهای مداوم طبیعت است که در اثر این تکرار بالاخره آسمان و زمین نظم و سامان خاص کنونی، پیدا کرده است.
لاپلاس این نظریه را مطرح کرده است که در اول آفرینش، ستارگان مکرر در مکرر با یکدیگر برخورد کردند که منظومه شمسی از آن به وجود آمد. به همین ترتیب، از نزدیک شدن یک ستاره به خورشید و تصادف آن با خورشید، زمین از خورشید انشقاق یافت و به مرور زمین حرارت خود را از دست داد. در دانش مکانیکی لاپلاس، در تبیین خلقت جهان و اداره آن به خداوند نیازی نمیافتد.7 یا نظریه آغاز حیات از موجودات تک سلولی و یا فرضیه تکامل داروین، همگی به نحوی به دنبال این هستند که نظم را در عالم، معلول صدفه و اتفاق و تصادف نشان دهند.
اشکال بالا هم در حقیقت به همین اشکالات بر میگردد که از آن جایی که زمان نامحدود است، در سایه تکرار این حوادث و تحولات در عالم، ممکن است یکی از نظامهای احتمالی، بر اثر تکرار این رخدادها و حوادث همین نظام موجود بوده باشد و در نتیجه هیچ پشتوانه علمی و عقلی و منطقی نسبت به نظم در این عالم نمیتوان ادعا کرد و این نظام و عالم فعلی، معلول یکی از آن احتمالات و اتفاقهای تصادفی است.
نقد:
یکم: اولین نکتهای که در رد این فرضیه میتوان گفت این است که، این ادعا صرفا در حد فرضیه و غیرقابل اثبات است. چنان که “کرسی مورسیون” میگوید: برخی ستاره شناسان معتقدند که احتمال نزدیکی دو ستاره به هم تا حدی که قوه جاذبه بین آنها در فعل و انفعال به سوی یکدیگر بکشاند نسبت یک به چند میلیون است و احتمال این که دو ستاره به همدیگر تصادم کنند و باعث تجزیه و متلاشی شدن یکدیگر شوند، به قدری احتمال ضعیفی است که از حوصله قدرت محاسبه خارج میباشد.8
دوم: اصل نظریه لاپلاس ـ با قطع نظر از سقم یا صحت آن ـ با وجود ناظم و طراح برای عالم، منافاتی ندارد. چرا که محتمل است این عملیات “اشتقاق زمین از خورشید” جزء طرح و برنامه طراح و ناظمی باشد که در پشت پرده جهان آن را تدوین و اجرا میکند.9
سوم: در مثالی که بیان کردهاید، که از میان 10 سکهای که در کیسه است، قطعا یکی از سکههای مورد نظر از کیسه بیرون خواهد آمد، باید توجه کرد که نظم در این عالم و خلقت منطقی و منظم این عالم، قابل قیاس با این احتمالات “کیسهای، که 10 سکه در آن وجود داشته باشد، نیست. چون در مثال کیسه، محتملات مشخص و معلوم است “که در فرض شما یک به ده است” و مورد محتمل هم یک شئ جزئی است “یک سکه”، ولی اگر این احتمالات را در مورد عالم در نظر بگیرید، موارد محتمل، موارد مشخص و محدودی نیستند، بلکه موارد محتمل، نامتناهی و نامحدود است، چون نظام عالم، نامحدود و نامتناهی است. “لازم به یاد آوری است که نامتناهی بودن آن نظام و عالم، نامتناهی از نوع عددی است و متفاوت از معنای نامتناهی و نامحدود در مورد ذات خدا است” و لذا مورد محتملی که منظور نظر است “جهان منظم”، احتمال وقوعش یک به نامتناهی است و چنین احتمالی نیز، نامعقول و غیرمنطقی است و عقل سلیم انسان، آن را بر نمیتابد و هیچ اعتمادی به وقوع آن پیدا نمیکند.
از آن چه گفته شد، معلوم میشود که هر نظریهای که به نحوی، وقوع این عالم را محصول صدفه و اتفاق میداند، مطرود و مردود است. حتی بر فرض صحت آن ، وجود ناظم و عالمی را پشت این پرده صدفه، نمیتوان نفی و انکار کرد.
قول به صدفه مانند این است که بگوئیم بچهای که سواد خواندن و نوشتن ندارد با دکمههای صفحه کلید کامپیوتر آن قدر بازی کند که حاصل آن، یک کتاب علمی یا شعر گردد؛ دکمهها به صورت صدفه کنار هم چنان اتفاق افتند که به کتاب گرانسنگی منتهی شوند؛ ولو این که به لحاظ زمانی نیز محدودیتی در انجام این کار وجود نداشته باشد. احتمال این که بازی بچه با دکمههای کامپیوتر، به یک کتاب علمی منتهی گردد در حد صفر است و عقل سلیم به آن اعتنا نمیکند. یاد آوری این نکته ضروری است که آن چه در مورد برهان نظم بحث میشود راجع به مجموعه و کل نظام آفرینش است و تنها مربوط به کره زمین نیست. چرا که مثلا چرخش همه سیارات در منظومه شمسی و خود منظومه شمسی در کهکشان شیری و همه کهکشانهای دیگر در عالم و هستی باید بر اساس نظم و نظام باشد و اگر نظم، فقط مربوط به کره زمین باشد نه سیارات و کرات و کهکشانهای دیگر، همه عالم در هم فرو میریزد و نظم و نظامی در عالم وجود نخواهد داشت.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جستارهایی در کلام جدید ـ جمعی از نویسندگان، سمت، 1381.
2. راه خداشناسی و شناخت صفات او، آیت الله سبحانی، انتشارات مکتب اسلام، 1375.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: بحثی در ما بعد الطبیعه، ص 872.
2. ر.ک: علم و دین، ص 47.
3. شرح اسفار، ج 6، ص 189 ـ 187.
4. آموزش فلسفه، ج2، ص 338.
5. ر.ک: مدخل مسایل جدید در علم کلام، ص 82 – 79.
6. پاورقی های اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 97 – 96.
7. علم و دین، ص 111.
8. راز آفرینش انسان، ص 11.
9. کلام فلسفی، محمد حسن قدردان قراملکی، ص 54، نشر وثوق، 1383.