چرا ملائکه در وهله اوّل از دستور سجده بر آدم ـ علیه السلام ـ سرپیچی کردند؟ پاسخ این است که ملائکه به هیچ وجه در مقابل این دستور سرپیچی نکردند. مطابق متن صریح قرآن_ مذکور در 7 جای قرآن ـ ملائکه بلافاصله پس از دستور سجده، بر آدم ـ علیه السلام ـ سجده کردند: فسجد الملائکه1 یا فسجدوا2 حتی این سجده بلافاصله پس از دیدن روح الهی در وجود آدم ـ علیه السلام ـ و پیش از تعلیم اسماء الهی بوده است، نه پس از آن (مطابق آیه 72 سوره ص و 29 سوره حجر)، که اگر پس از تعلیم اسماء بود، دیگر فخری برای ملائکه نبود.
نتیجه این که پرسش و پاسخ مطرح شده، پیش از امر به سجده بوده است.
پس: سؤال ملائکه در برابر دستور خداوند جهت سجده بر حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بر چه اساسی بود؟ در پاسخ به این سؤال دو نکته گفتنی است: نکته یکم این که همان گونه که گفته شد سؤال ملائکه در برابر دستور سجده نبود، بلکه درباره چرایی قرار دادن خلیفه بر روی زمین بود.
مطابق آیه 30 سوره بقره، سؤال ملائکه پس از اعلام این مطلب از سوی ذات مقدس پروردگار عرض شد که: من میخواهم بر روی زمین خلیفهای قرار دهم. پس هنوز دستور به سجده صادر نشده بود. امّا نکته دوّم: سؤال ملائکه از چه بود؟ از حکمت این کار؛ در واقع ملائکه با سؤالی استعلامی (و نه انکاری یا اعتراضی) و با اعتراف و تأکید بر علیم و حکیم دانستن خداوند( انک انت العلیم الحکیم (بقره/30))، میخواستند از حکمت این کار مطلع شوند، که چگونه است که ایشان نمیتوانند خلیفه، خدا شوند، ولی انسان زمینی، که ممکن است فساد و خونریزی کند ـ میتواند؟! پس سؤال ملائکه برای آگاهی از حکمت این کار بود، امّا: آیا ایشان اجازه پرسیدن این سؤال را داشتند یا خیر؟
با عنایت به آیه شریفه “عباد مکرمون، لا یسبقونه بالقول”.3 ملائکه بی اذن الهی زبان به سخن نمیگشایند. پس قطعا ایشان در طرح این سؤال از جانب پروردگار مأذون بودهاند؛ بلکه میتوان گفت اساسا طرح مسأله قراردادن خلیفه بر روی زمین، از جانب پروردگار (به صورت ابتدایی) حالتی مثل نظرخواهی از ملائکه را در قبال این مسأله دارد و گویا از ایشان خواسته میشود که نظر خود را درباره این مطلب ارائه کنند. شاید بتوان گفت با عنایت به آیه کریمه “و هم بأمره یعملون”( 27/ سوره انبیاء) پس از طرح این مسأله، وقتی اذن الهی مبنی بر سخن گفتن ملائکه صادر شده، دیگر شاید ساکت ماندن ایشان بیادبی تلقی شود نه سخن گفتنشان!
آیا این به معنای اختیار ملائکه است؟ ملائکه هم موجوداتی مختاراند. دلایل این امر را در قرآن اینگونه میتوان بر شمرد:
1. متوجه شدن مسئولیت مناسب به فرشتگان: مانند آنچه در امتثال امر خداوند به فرشتگان در سجده به آدم ـ علیه السلام ـ دیده می شود. این امر الهی یک مسأله جبری نبوده است. استکبار شیطان و امتناع او از سجده نشان میدهد همان طور که امتناع او اختیاری بوده، اطاعت فرشتگان نیز اختیاری بوده است؛ چرا که اگر سجده فرشتهها جبری بود، شیطان میتوانست اعتراض کند که فرشتهها مجبور بودند و سجده کردند، اگر مرا هم مجبور میکردی من هم سجده میکردم.
2. عظمت وجودی فرشتگان: قرآن ملائکه را “عباد مکرمون” یعنی اکرام شده معرفی میکند. لذا فرشتهها قابل مقایسه با موجودات پایینتر از انسان (حیوانات و نباتات و جمادات) نیستند. وقتی موجودات مذکور طبق آیه شریفه “أتینا طائعین” (ما با اختیار امر تو را امتثال کردیم)، اختیار داشته باشند، چه طور فرشتگان بهره از اختیار نداشته باشند، که اگر این گونه باشد، جمادات از فرشتهها اشرف و با عظمتتر خواهند بود. اساسا واژه گرامی و اکرام شده برای موجود صاحب اراده و اختیار به کار میرود و موجودی که اراده نداشته باشد و مختار نباشد گرامی و مکرم نخواهد بود. سه عبارت “لا یعصون الله” نیز حکایت از امکان (و محال نبودن) صدور معصیت از ملائکه دارد و اذعان دارد که ملائکه در عین توانایی بر معصیت، گناه نمیکنند؛ و الا برای موجود بیاراده و اختیار تعبیر “خدا را عصیان نمیکند” معنا ندارد. بنابراین هر چند اراده ملائکه فانی در اراده خداست، ولی این به معنای نفی اراده و اختیار آنها نیست، بلکه معنای حقیقی آن این است که در عین داشتن اراده، ارادهای جز طلب و خواست خداوند ندارند.
امّا در روایات:
در چند خطبه از خطبههای نهج البلاغه، امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ درباره ملائکه سخن گفتهاند که از بعضی عبارات ذکر شده در این خطبه مفهوم اختیار، درباره فرشتگان استخراج میشود:
از عبارت “لم تثقلهم موصرات الآثام” بارهای سنگین گناهان، آنان را سنگین نساخته (خطبه 91 نهج البلاغه، خطبه اشباح) میتوان استفاده کرد که فرشتگان دارای نوعی اختیار هستند که میتواند منشأ مسؤول قرار گرفتن آنها باشد؛ چنان که از عناوین “مطیع” و “عامل به دستور خداوند بودن” که به فرشتگان نسبت داده شده میتوان استنباط کرد که آنها دارای اختیار هستند.
از عبارت “قد اتخذوا ذاالعرش ذخیره لیوم فاقتهم: لطف خداوند صاحب عرش را برای روز احتیاجشان ذخیره نمودهاند، نیز دانسته میشود که فرشتگان نیز مانند آدمیان (پس از مرگ) و در آغاز ابدیت، درباره استعدادها و نیروها و اعمال خود باید پاسخ بدهند و از عهده مسئوولیت خود برآیند. مقولاتی از قبیل همت و عزم که در خطبه حضرت امیر ـ علیه السلام ـ به فرشتگان اسناد داده شده، دلالت بر وجود اراده، مبادی اراده و حتی عزم که از نتایج اختیار است در فرشتگان مینماید. از مفهوم شفقت نیز که درباره فرشتهها به کار رفته: “لم تنقطع أسباب الشفقه منهم” وجود اختیار در فرشتگان فهمیده میشود.
شاید آنچه موجب میشود این سؤال پیش بیاید، این است که اختیار داشتن ملائکه با معصوم بودن ایشان و سایر ویژگیهای ایشان، که دانستهایم ـ نمیسازد. امّا باید دانست که عصمت نه تنها منافاتی با اختیار ندارد، بلکه مؤکد و مؤیدا اختیار است؛ دقیقا همان گونه که در مورد انبیاء و ائمه و سایر معصومان ـ علیهم السلام ـ عصمت ایشان هیچ منافاتی با اختیار شان ندارد، به همان شکل هیچ منافاتی ندارد که ملائکه نیز در عین داشتن اختیار، معصوم هم باشند؛ به ویژه این که در ایشان قوه شهوت ـ که در انسان قرار داده شده ـ وجود ندارد و این احتمال عصیان را در ایشان پایین میآورد.
توضیح این که: یکی از راههای ترک گناه، نبودن میل و رغبت به گناه است. وقتی زمینه گناه نبود، مثل فرشتگان که به خاطر نداشتن غضب و شهوت از گناه مصون اند ـ دیگر ارتکاب گناه هم وجود نخواهد داشت. امّا نداشتن میل به گناه به معنی نداشتن قدرت ارتکاب بر آن نیست. مثل این که هیچ انسان عاقل معتدلی میل به خوردن نجاست یا لجن ندارد، امّا این به این معنا نیست که او قدرت بر این مطلب هم ندارد بلکه در عین قدرت بر آن، از آن خود داری میکند. ملائکه نیز هر چند میل و رغبت به ارتکاب گناه ندارند امّا قطعا اراده و اختیار انجام گناه را دارند ولی گناه نمیکنند (لا یعصون الله). همان گونه که ظلم نیز با وجود این که مقدور خداوند متعال است، ولی چون در شأن کمال و الوهیت وی نیست، از او صادر نمیشود: لا یظلم ربک احدا (49 سوره کهف)؛ خداوند بر ظلم قادر است، ولی چون منشأ ظلم در وی نیست ظلم نمیکند و در عین حال اختیار نیز بر این امر دارد. به همین شکل ملائکه هم بر گناه قادرند ولی چون منشأ ارتکاب گناه در ایشان نیست گناه نمی کنند و در عین حال اختیار نیز دارند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه محمد تقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگی اسلامی، چاپ سوم، 1368ش، ج16، ص45، ج18، ص163.
2. تفسیر خطبه 1 و 91 نهج البلاغه، از تفاسیر نهج البلاغه، مانند شرح ابن ابی الحدید.
3. تفسیر تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، آیت الله جوادی آملی، عبدالله، قم، نشر اسراء، ج3، ص63 به بعد.
4. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج6، سیره پیامبران ـ علیهم السلام ـ ، آیت الله جوادی آملی، عبدالله، قم، نشر اسراء، ص134 به بعد.
پینوشتها:
1. حجر/30، ص/73.
2. بقره/34، اعراف.11، اسراء/61، کهف/50، طه/116.
3. انبیاء/26و27