بر اساس نگاه دین، بلاها، گرفتاریها و مصیبتهایی که در دنیا به انسانها می رسد، بنابر یک تقسیم بر چند قسم است:
1. بخشی از این بلاها در اثر حوادث طبیعی و از راههای عادی و نظام اسباب و مسبّبات حاصل میشود؛ برای نمونه، تحت تأثیر علل خاص و فراهم بودن اسباب و مقدّمات خاصی، انسانها دچار انواع بیماری میشوند؛ یا در اثر حرکت تودههای مذاب در زیر زمین، فعالیتهای آتشفشانی به وجود میآید که در برخی مواقع باعث نابود شدن انسانها و ویران شدن شهرها و روستاهای زیادی میشود. روشن است که این امور از لوازم عالم مادّه است؛ عالمی که نظام کلّی حاکم بر آن، نظام اسباب و مسبّبات است و تضاد و فعل و انفعال بین موجودات از لوازم لاینفک و جدائیناپذیر آن است1 و هر اتفاقی از مسیر طبیعی خود به وجود میآید و برای برقرار ماندن عالم ماده و ادامه حیات موجودات مادی لازم و ضروری است. پس نمیتوان عالم مادّه را بدون این گونه حوادث و فعل و انفعالات و تزاحمات مادّی در نظر گرفت؛ چرا که در این صورت دیگر عالم، عالم مادّه نخواهد بود، بلکه عالمی مجرد و غیرمادّی باید می بود!!!2 و این برخلاف حکمت الهی در خلق این عالم است بنابر این، فرض عالم ماده بدون تضادها و حوادث طبیعت که گاهی اوقات نام “شرور” بر آن ها میگذاریم، مساوی با فرض موجود نشدن این عالم است.3
2. بخش دیگری از ناملایمات زندگی مانند جنگ, کشتار و خونریزی نتیجه نوع خلقت و آفرینش انسان است. خداوند متعال اراده فرموده که انسان آفرینشی متفاوت از فرشتگان و دیگر موجودات داشته باشد. فرشتگان موجوداتی مجرداند که به صورت جبری به تقدیس و تسبیح و تعظیم خداوند مشغولند. خداوند اراده کرده است که موجودی خلق کند مادی و زمینی و دارای قوای مختلف غضبیه ، شهوانی و … که با اراده و اختیلر خود مسیر زندگی و سعادت یا شقاوت خویش را انتخاب کند و زندگی او دستآورد و محصول عمل خودش باشد. به او امیال و هوس هایی را داده که هم می تواند در مسیر خیر و سعادت به کار اندازد و هم د مسیر شقاوت و نگون بختی و از این طریق است که مختارانه راه خویش را برمی گزیند و به مقصدی که خواسته نائل می شود. وقتی انسانها نخواهند مه امیال و هوس های خود را با رهبری و راهبری عقل سامان دهند و امیال آنان صورتی خودمختار بیابد نتیجه عدم کنترل این امیال به نزاع و جنگ در زمینههای مختلف منجر میگردد و مصائبی را به بار میآورد که حاصل انتخاب و عمل مختارانه اوست. گاه نزاع بر سر مالکیت زمین و خانه است، گاه بر سر قدرت و حکومت و ریاست و گاه نیز حسادتها در زمینه علم و دانش به وجود میآید.
3. قسمت دیگری از مصائب و بلایا و گرفتاریها که غالباً از راههای طبیعی و نظام علّی- معلولی حاکم بر جهان به انسانها می رسد، بازتاب اعمال و رفتار و گناهان و معاصی خود آنهاست؛ چنان که خداوند متعال میفرماید: “وَ مَآ أَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَه فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ;4 و هر مصیبتی به شما برسد به سبب اعمالی است که انجام دادهاید.” این آیه به خوبی نشان میدهد مصائب و گرفتاریهایی که دامنگیر انسان میشود یک نوع مجازات الهی و هشداری برای گناهکاران است.
در سخنی از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده که پیامبر گرامی اسلام(ص) خطاب به ایشان فرمودند: “این آیه (وَ مَآ أَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَه….) بهترین آیه در قرآن مجید است. ای علی هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد شود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سرزده است.”5 و در حدیث دیگری امام صادق(ع) فرمودهاند: “من یموت بالذنوب اکثر ممّن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممّن یعیش بالاعمار;6 تعداد کسانی که در اثر گناهان (زودتر) می میمیرند بیش از کسانی است که اجلشان سرآمده و میمیرند و شمار کسانی که به واسطه خوبی و احسان بر دیگران عمر میابند و زندگی میکنند، بیش از کسانی است که به عمر مقرّر و مقدّر شده برایشان زندگی میکنند.”
و به گفته مولوی:
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
گاهی اوقات مصائب، محصول گناهان جمعی است؛ همان گونه که در قرآن مجید میخوانیم: “ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ;7 به سبب آن چه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است تا (سزای) بعضی از آن چه را انجام دادهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.”
امیر المؤمنین علی(ع) می فرماید: “هیچ ملّتی از آغوش ناز و نعمت زندگی گرفته نشده مگر به واسطه گناهانی که انجام دادهاند؛ زیرا خداوند هرگز به بندگان خود ستم روا نمیدارد.”8
بر پایه نگاه دین، میان اعمال انسان و نظام تکوین زندگی او ارتباط و پیوند نزدیکی وجود دارد. آدمی باید قوانین حاکم بر زندگی خود را بشناسد و زندگیاش را بر اساس آن و هماهنگ با سنتهای خداوند در هستی سامان دهد. از این رو اگر براساس اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارد برکات الهی شامل حال او میشود و هرگاه فاسد شود و راهی جز فطرت برگزیند زندگیاش به فساد و تباهی میگراید.
در مصیبت های جمعی گاهی افرادی مورد بلا واقع میشوند که به ظاهر مرتکب گناه نشدهاند؛ علت این امر دوگونه بیان شده است: یکی این که گرچه هر چند به ظاهر گناه نکردهاند ولی راضی به گناه دیگران بودهاند و فریضه امر به معروف و نهی از منکر را وانهادهاند که این خود گناهی بس بزرگ است؛ چنان که امام علی(ع) می فرماید: “الرّاضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم;9 آن کسی که به کار جمعیتی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار دخالت دارد.”دیگر این که گناهی مرتکب نشدهاند و راضی به گناه آن ها هم نبودهاند و فریضه امر به معروف و نهی از منکر را نیز انجام دادهاند اما به خاطر اقتضائات عالم اسباب و مسببات به بلایی که دیگران فرآهم آوردهاند مبتلا گشتهاند. در این صورت مأجورند و این گرفتاریها برایشان مایه ترفیع مقامات معنوی و قرب الی الله خواهد بود.
3. بنابر آن چه از آیات و روایات اسلامی استفاده میشود بخشی از مصائب و سختیهایی که به انسان میرسد در حقیقت ابتلا و آزمایش الهی است. خداوند به حکمت خویش برخی انسانها از نعمتهایی محروم میکند و آسایش آنها را به سختی دگرگون میکند و به انواع بلاها و مشکلات دچارشان میسازد تا میزان ایمان آنها مشخص شود. خداوند متعال می فرماید: “وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیء مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِّنَ الاَْمْوَ لِ وَ الاَْنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّـبِرِینَ;10 یقینا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و میوهها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان.”
آنچه در این نوشتار بیان شده صرفا تبیینهایی است که متون دینی برای وجود سختیها و مشکلات ارائه کردهاند ولی آثار و پیامدهای مثبت و نیز چگونگی مواجهه ما با این مشکلات، مسأله دیگری است که از حوصله این بحث خارج است و باید در مباحث دیگری به آن پرداخت.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که ممکن است عدهای، از این حقائق قرآنی و روایی سوءاستفاده کنند و یا ان را به درستی فهم نکنند و بگویند که پس باید در برابر هر حادثه ناگواری تسلیم شد که این نتیجهای مغایر با نتیجهای است که دین در پی تبیین آن است.11
پینوشتها:
1. الحکمه المتعالیه، صدرالمتألهین، داراحیاء التراث العربى، ج 7، ص 70.
2 . تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج 8، ص 51.
3. الحکمه المتعالیه، همان، ص 71 و مجموعه آثار، شهید مطهرى، صدرا، ج 1، ص 164.
4. . شورى، 30.
5. مجمع البیان، مرحوم طبرسى، انتشارات ناصر خسرو، ج 9، ص 47، شبیه این حدیث در تفسیر درالمنثور، سیوطی نیز آمده است.
6. بحارالانوار، مرحوم مجلسى، داراحیاء التراث العربى، ج 5، ص 140.
7. روم، 41.
8. نهج البلاغه، خطبه 12.
9. نهج البلاغه، قصار 154.
10. بقره، 155.
11. ر.ک تفسیر نمونه، استاد مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ج 20، ص 440.