سیره امیر مؤمنان علی (ع)

سیره امیر مؤمنان علی (ع)

نویسنده :جمال الدین یوسف بن حاتم شامی
ترجمه: دکتر صادق آئینه وند

آنچه ترجمه شده وصفی است از سجایا و خصایل نیکوی امیرمؤمنان که در کتاب الدرُّ النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم، اثر جمال الدین یوسف بن حاتم شامی مشغری عاملی، از زبان حبه بن جوین عرنی یکی از اصحاب آن حضرت نقل شده است.
به خاطر اشتمال این بیان بروصف دقیق و جامع از سیره امام علیه السلام، مناسب دیدیم که آن را برای خوانندگان عزیر فارسی زبان ترجمه کنیم.
مترجم اصل نسخه خطی را نیافت. آنچه مبنای ترجمه قرار گرفته، متنی است که در حاشیه کتاب مقتل الإمام أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، اثر عبدالله بن محمد، معروف به ابن أبی الدّنیا آمده است و محقق متتبع، شیخ محمد باقر محمودی آن را در تهران به چاپ رسانده است.
در کتاب أعیان الشیعه، اثر سید محسن امین عاملی-به نقل از کتاب أمل الآمل -در وصف مؤلف الدّرّ النظیم آمده است:«شیخ جمال الدین یوسف بن حاتم شامی مشغری عاملی، فاضل، فقیه و عابد بود. صاحب آثاری است که از جمله آنها کتاب الأربعین فی فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام است. بنا به نقل مؤلف تتمه أمل الآمل :«این کتاب در موضوع خود جلیل است. نسخه ای از آن را که از روی نسخه اصل تصحیح و در عصر مؤلف نوشته شده بود، دیدم و از نظر گذراندم . از کتاب مدینه العلم ابن بابویه شیخ صدوق روایت کرده بود.».
بنا به نقل مؤلف أعیان الشیعه(امین1403:ج10،ص319)-از کتاب الذّریعه- نسخه ناقصی از این کتاب نزد میرزامحمد طهرانی موجود بوده است.
محمد باقر محمودی، در حاشیه کتاب مقتل ابن أبی الدّنیا(1411:صص103-101)،از ورق نسخه ای نام برده ولی مشخصات آن را ذکر نکرده است. برای من روشن نشد که این همان نسخه ای است که شیخ آقا بزرگ از آن نام برده، یا نسخه دیگری است که آقای محمودی یافته است.

متن سیره به زبان فارسی

– شادی آن حضرت در چهره نمایان و اندوهش در دل نهان بود.
ـ از همه گشادسینه تر و در مهار نفس از همه تواناتر بود.
ـ نه کین ورز بود، نه رشک بر.
-در گفتار نه حمله ور بود ونه ناسزاگو.
ـ نه عیب جو بود، نه غیبت گر.
ـ سرزنش را ناپسند می داشت.
ـ غم انجام رسالت همدم او بود و اندوهی دراز داشت.
ـ با وقار بود و پیوسته ذکر خدا برلب داشت.
ـ شکیبا بود، عظمت وجود خویش را پنهان می کرد.
ـ بر بی نیازی خود شادمان بود.
ـ خوش خلق بود و بهره بردن از وجودش سهل می نمود.
ـ وقاری استوار داشت.
ـ کم آزار بود. نه تهمت زن بود و نه پرده در.
ـ اگر لب به خنده می گشود، از حد وقار فرا نمی رفت.
ـ چون خشمگین می شد، خشم از هیبتش چیزی نمی کاست.
ـ خنده اش تبسم، پرسشش تعلم، پی جویی اش تفهم بود.
ـ دانشش بی کران، بردباری اش بسیار و دلسوزی اش فراوان بود.
ـبُخل نمی ورزید،[برای دنیا]تنگدل نمی شد و غم نهان آشکار نمی کرد.
ـ در داوری، از حق دور نمی افتاد و در بیان دانش از صواب فاصله نمی گرفت.
ـ پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرین تر از عسل می نمود.
ـ نه آزمند بود و نه ناشکیبا و نه درشت خو.
ـ سود نارسان نبود.
ـ نه درون انداز بود و نه برون پرداز ظاهر ساز.
ـ بی هیچ دُرشتخویی، پیوسته صله رحم می کرد.
ـ بی آنکه به اسراف گرید می بخشید.
ـ در پیوستن، نیکوکردار و در گُسستن بزرگ رفتار بود.
ـ به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمی رفت.
ـ اگر آهنگ مصاحبتش می کردی، رفیق شفیق بود.
ـ در دوستی خالص، در پیمان استوار و برآن وفادار بود.
ـ پایمرد بود و پیوند دهنده.
ـ بردبار بود و بی دردسر.
ـ از خدای -عزّ وجلّ -خشنود بود و برخلاف هوای خود گام می نهاد.
ـ برآزاررسان خویش سخت نمی گرفت.
ـ در آنچه به او ربط نداشت، وارد نمی شد.
ـ فضل فراوان داشت و بیان راست.
ـ در خوراک به اندک اکتفا می کرد.
ـ در بهره بُردن از دنیا به کمترین میل داشت .
ـ در بهره بُردن از دنیا به کمترین میل داشت.
-زیانش اندک و خیرش فراوان بود.
ـ اگر از او می خواستند، می بخشید.
ـ چون ستمی براو می رفت، از آن در می گذشت.
ـ اگر از او می بریدند، او می پیوست.
ـ دانشش را در اختیار مردم می نهاد.
ـ پیوسته با پروردگارش اُنس داشت.
ـ برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا می افکند.
ـ پیوسته به حق امر می کرد و ازسر راستی سخن می راند.
ـ در آنچه به خدا مربوط می شد، شتابان بود.
ـ خود را می شناخت و نفس خویش را فرو می مالید.
ـ بالیدن نفس را می شکست و هر خواری و خفتی را برآن تحمیل می کرد.
ـ یاور[دین]خدای -عز و جل-حامی مؤمنان و پناهگاه مسلمین بود.
-دمدمه زنان در او تأثیر نداشت.
ـ آز بردلش مهر نمی نهاد.
ـ هیچ چیز او را از اجرای حکمش باز نمی داشت.
ـ هماره به حق می خواند و عامل به خیر بود.
ـ دانا بود و دور اندیش.
ـ از بدان دوری می گُزید.
ـ پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریاد رس ستم رسیده.
ـ امر پوشیده ای را آشکار و راز نهانی را پدیدار نمی کرد.
ـ هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.
ـ اگر خوبی می دید، از آن یاد می کرد و اگر با بدی برمی خورد، آن را می پوشاند.
ـ حفظ غیب می کرد و از خطای مردم چشم می پوشید.
ـ پوزش را می پذیرفت و از لغزش درمی گذشت.
ـ سخن ناصح را می خرید.
ـ در هر کس ناتوانی می یافت به یاری اش می شتافت.
ـ از نعمت های خداوند خشنود بود.
ـ پروا پیشه داشت.
ـ عذر را می پذیرفت.
ـ در راه خدا، مردم را به تذکر بهره مند می کرد.
ـ بر مردم گمان نیک می برد و نفس را از گمان بد بردن برمردم، سرزنش می کرد.
ـ در دوستی به خاطر خدا، با فهم و علم گام برمی داشت.
ـ در بریدن به خاطر خدا، به حزم و مدارا عمل می کرد.
ـ معاشرت با او جان را به وجد می آورد و دیدار او حجت را برموحدان به کمال می برد.
ـ علم، او را آن سان صاف کرده بود که آتش آهن را.
ـ معاشرتش عالم را تذکر بود و جاهل را آموزش.
ـ هر کوششی را ستوده تر از کوشش خویش می پنداشت و هر نفسی را خالص تر از خود محسوب می داشت.
ـ از نهان ها خبر داشت و اندوه امت را در سر.
ـ جز برای پروردگار، سرکُرنش در پیشگاه کسی خم نکرد.
ـ خدا را دوست می داشت و در راه خشنودی او پیوسته مجاهدت می کرد.
ـ از کسی به خاطر خود انتقام نمی گرفت.
ـ به گاه خشم راندن، از هیچ کس سخن می پذیرفت.[یعنی، چون خشم آن بزرگوار برای خدا بود، سخن غیر را دخالت نمی داد تا شبهه ناک نشود.] ـ با بینوایان همنشین می شد.
ـ یاری رسان حق پرستان، یاور غریب، و[به سان]پدر برای یتیم و همسر برای بیوه زنان بود.
ـ رفیق بیچارگان، پناه پناهجویان در هر ناگواری و امید بندگان خدا در هر پیشامد سخت بود.
ـ گشاده رو و متبسم بود، نه ترش رو و دیرجوش.
ـ استوار اندیش بود و خطر پذیر.
ـ سستی به خود راه نمی داد و اگر در کاری به توان بیشتر نیاز داشت، خداوند مددش می رساند.[از خداوند برای اجرای آن مدد می جست.] ـ یقین را پنهان می کرد واز شک ها و شبهه ها دوری می جست.
ـ چراغ های هدایت در دل داشت.
ـ دور را[به مدد عزم استوار]نزدیک می کرد.
ـ کارهای دشوار را سهل می گرداند.
ـ نگاهش، نگاه بصیرت بود.
ـ اگر برای فهم امری عزم می کرد، آن سان به ژرفای آن می رسید که گویی از چشمه گوارای بینش سیراب شده و راه وصول برایش بس آسان شده است.
ـ از چشمه زلال علم الهی نوشید و راه آسان هدایت را پویید.
ـ تاریکستانی نبود که به مدد بصیرت او نورانی نشود و ابهامی نبود که به سرپنجه فهم تیزبین، به ژرفای آن پی نبرد.
ـ علقه های دنیا دوستی را از دل برکند و فروع را در پرتو اصول می دید.
ـ سرزمینی که آن وجود گرامی را در برگرفته بود، به نورش جلوه گر بود و به قضای او دل سپرده بود.
ـ چراغی درخشنده و زداینده گمراهی ها بود و خلق را از بیابان های تحیر راهنمای نجات بود.
ـ هر راهی که در خیر یافت به سویش شتافت و در آن تاخت.
ـ دانش میوه دل او بود.
ـ زمینی که او بر آن گام نهاد، او را کوچک می نمود، و[بیش تر]مردمانی که در آن زمین در حوزه هدایت او بودند. از حق روگردان و در حیرت خود سرگردان بودند.
آری به خداوند سوگند که این اخلاق امیرمؤمنان بود.
کتابنامه
ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید(ابن ابی الدنیا).1411ه.ق.مقتل الإمام أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب . تحقیق شیخ محمد باقر محمودی . تهران.
امین، سید محسن.1403ه.ق. أعیان الشیعه. بیروت:دار التعارف.
*برگرفته از مجله فرهنگ ویژه سال امام علی علیه السلام
منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید