آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (12)

آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (12)

نویسنده : محمدرضا کوهی

نقش لاقیدی و بدحجابی در ناکارآمد ساختن ابزارهای شخصیتی زن

بدحجابی، لاقیدی و آزاد اندیشی
آزاداندیشی و روشن بینی، در پرتو تقوا و عقل سلیم از حجاب های ظلمانی گناهان و صفات ناپسند به دست می آید؛ بر این اساس زنی که اسیر لاقیدی یا بدحجابی می شود و با بی اعتنایی یا دهن کجی به پروردگار خویش و دستور حجاب و پوشش، ارزش های وجودی خود را در جاذبه های ظاهری خلاصه نموده و از آن حقیقت روحی و استعدادها و ارزش های انسانی خود غافل می شود و پرده های هوی و هوس جلوی دیدگان حق بین و آینده نگر او را گرفته و مانع آزاداندیشی او می گردد، معیارهایش در انتخاب همسر معمولاً مادی و ظاهری است و نسبت به ملاک های اصیل و ارزشی غافل بوده و یا توجه لازم و کافی به آنها ندارد، لذا در گزینش و انتخاب عاشق راستین، به عنوان شریک زندگی خود به خطا رفته و در نتیجه در زندگی شکست می خورد.
افزون بر این، چنین زنانی از شخصیت فکری و اخلاقی سالم و معتدل برخوردار نیستند، تا عاشق و دلداده ی واقعی داشته باشند، اینان یا از نظر عقل و اندیشه در باره ی حجاب و پوشش اسلامی فکر و عقیده ی نادرستی دارند و فریب شبهات و تبلیغات زهرآگین بر ضد حجاب اسلامی را خورده اند؛ به گونه ای که به دستور خدا جل جلاله و پیامبر او صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام و سیره ی الگویی و سخنان اخلاقی حضرت زهرا علیها السلام در زمینه ی عفاف و حجاب اعتنا نمی کنند، که معمولاً دختران جوان مسلمان ما از این گروه می باشند و یا به لحاظ روحی و اخلاقی شخصیت بیمار و ناسالمی دارند و اموری هم چون پوشش اسلامی را با مزاج روحی خویش سازگار نمی یابند.
همان گونه که اگر کسی به بیماری سوءهاضمه یا مرض دیگر مبتلا شده باشد، چه بسا میل به غذاـ اگر چه بهترین خواراک باشدـ نداشته و یا از آن متنفر و گریزان می گردد، کسانی که روحشان نیز با گناهان و صفات ناشایست مکدر شده است، شخصیت معنوی و باطنی آنها بیمار و مسموم گشته، در نتیجه مزاج ملکوتی شان از پذیرش دستورهای الهی ـ که در حقیقت غذا و خوراک جان آدمی است ـ باز می ماند؛ از این رو هر فردی به اندازه پاکی روح و روان، از غذاها و مائده های آسمانی و معنوی و لذایذ حاصل از آنها بهره مند می گردد و به میزان آلودگی های روحی و باطنی از آن نعمت های روان پرور محروم گشته و به دردها و آلام روحی و روانی گرفتار می شود. چنان که حضرت علی (ع) می فرمایند:
بالصّحهِ تَستَکمِلُ اللّذهُ؛ با صحت و عافیت، لذت انسان کامل می شود.(1)
این صحت، اعم از سلامتی جسمی و روحی است؛ سلامتی بدن، لذت کامل جسمی را به دنبال دارد و صحت روح، لذت کامل روحی و معنوی را. مردی که در غیرت ضعیف و سست است و از خودنمایی همسر یا دختر خود نه تنها ناراحت نیست، بلکه مباهات هم می کند، دچار بیماری روحی و فکری است، هر چند در بُعد جسمی سالم باشد.
بر این اساس چنین زن هایی از به دست آوردن عاشق واقعی، به عنوان همسر دلسوز و وفادار محرومند، چرا که عاشق راستین کسی است که عشق او بر پایه ی زیبایی باطنی زن، به ویژه حیا، عفت، وقار و پوشش اسلامی و دینی باشد، هر چند زیبایی ظاهر هم مورد توجه قرار بگیرد؛ همان گونه که در اسلام نیز به آن توجه شده است.
جوان با ایمان و عفیف به دنبال دختری می گردد که به لحاظ روحی و اخلاقی هم سنخ باشد؛ یعنی دختری با تقوا و عفیف. حتی کسانی که در ایمان و عفاف ضعیف بوده و از جاده مستقیم به بیراهه رفته اند، براساس فطرت الهی و الهام درونی خویش از امور منافی عفت و حیا متنفرند و خواستار ازادواج با دختران پاکدامن و با حیا و عفت می باشند. ویل دورانت ـ مورخ و فیلسوف غرب ـ می گوید:
زنان بی شرم و حیا، جز در موارد زودگذر، برای مردان جذاب نیستند. مردان جوان به دنبال چشمان پر از حیا می باشند و بدون آن که بدانند حس می کنند که این خودداری ظریفانه ـ عفت و حیاـ از یک لطف و رقت عالی خبر می دهد. (2)
خانم اوریزان مارون هم می گوید:
مرد فطرتاً طالب دختری است که مانند بنفشه محبوب و سلیم الطبع و در عین سادگی و عفاف، دارای کمال، لطف و دلبری باشد؛ زنی که دارای صفات و ملکات فاضله بوده و نام «زن» شایسته ی اوست، هر جا و به هر حالت که باشد مورد تقدیس و احترام مرد واقع می شود. (3)

لاقیدی ، بدحجابی و عاطفه
قلب کانون عواطف، احساسات و انفعالات است؛ عاطفه از قلبی برمی خیزد و بر قلب دیگر می نشیند و آن را تحت تأثیر قرار می دهد. میزان محبت و عاطفه هر فردی به اندازه ی سلامت روانی، عاطفی و طهارت روحی و قلبی او بستگی دارد؛ همان گونه که میزان انفعال و تأثیرپذیری افراد در برابر عواطف و محبت های خالصانه و اندرزها و موعظه های دیگران نیز این چنین است.
دل هر چه از صفات ناپسند و زنگار گناه دور و پاک باشد لطافت، طراوت و نرمی آن بیشتر خواهد بود؛ در نتیجه بیشتر تحت تأثیر اندرزها و گفتارهای حق و مهر و محبت ها و امور عاطفی زن و دیگران قرار می گیرد؛ به همین دلیل قلب مردان الهی منبع محبت زیاد و عواطف سرشار است؛ از یک سو به مردم به ویژه همسران خود محبت و علاقه فراوان دارند و در نتیجه در هدایت و کمک و یاری به آنها از هیچ کوششی دریغ نمی کنند و از سوی دیگر در برابر امور عاطفی دیگران سخت تحت تأثیر قرار می گیرند.
جلوه گری و بدحجابی زنان در جامعه ـ که نشانه ی گم کردن هدف والای حیات است ـ مردان را هم از هدف آفرینش و زندگی غافل نموده و در مادیات، شهوات و اخلاق و صفات فاسد و آلوده غرق می کند، که باعث بیماری و تاریکی قلب و سخت و خشن شدن دل می شود و روشن است که انسان بیماردل و قسی القلب در برابر عواطف زنان کمتر تحت تأثیر قرار می گیرد و چه بسا هیچ عاطفه ای را برنمی تابد و چه بسا آن را به مثابه ی فریب و حیله تلقی نموده و بر آن واکنش منفی نشان می دهد.
آن چه برای انسان ناآگاه و شهوت طلب اهمیت دارد، خودخواهی و هوس اوست؛ خودخواهی و و خویشتن پرستی او مانع خدابینی و دگرخواهی می شود. خودمحوری و حرکت در چهارچوب خواسته های شهوانی و حیوانی مجال جست وجو در باره ی شخصیت انسانی همسر را به او نمی دهد، تا سپاس گزار و پاسخ گوی عواطف و مهرورزی همسر خویش باشد. او خود را می بیند و بس، مگر آن که در نهان خانه دلش هنوز ردپایی از مهر و محبت مانده باشد.
بر همین اساس است که مردان کم غیرت که ناموسشان راـ اعم از همسر و دخترـ در برابر نامحرمان و چشمان معصوم نوجوانان و جوانان به نمایش می گذارند، همانند یک شیء مادی و فاقد ارزش معنوی، و قلب آنها را آلوده و غریزه ی آنان را منحرف و گمراه می سازند و با این همه از جهت عاطفی ـ نه دینی ـ هم متأثر و هوشیار نمی شوند؛ چنان که این گونه افرادـ در اثر ضعف عاطفه ـ در کمک خالصانه و محبت به دیگران ناتوانند.
از سوی دیگر استفاده بهتر از توانایی ها و استعدادهای زن، به ویژه از چشمه ی جوشان عواطف و محبت های او در صورت وجود زمینه ی مساعد و عوامل محرک ممکن و شدنی است. مهم ترین گام در این راستا، حفظ سلامت روانی و عاطفی زنی می باشد که در سایه ی عنایت به شخصیت انسانی و حفظ حرمت او، برخوردهای شایسته ی توأم با محبت و صداقت و برآوردن نیازها و خواسته های معقول وی تحقق می یابد.
روشن است جامعه ای که مردان آن با اعمال و صحنه های تحریک آمیز زنان، به سمت لذت های شهوانی و مادیات و خودخواهی کشانده شوند و روحی ملکوتی خود را فراموش نمایند و نسبت به شخصیت انسانی خود محبت نداشته باشند، نمی توانند حافظ و نگهبان حرمت و سلامت روانی و عاطفی همسران خویش باشند و در نتیجه، این چشمه های جوشان محبت به مرور از میان رفته و زنان در بُعد عاطفی و محبت خلع سلاح می شوند؛ به همین جهت است که در دنیای غرب، نور عواطف و محبت های راستین و خالصانه کم فروغ و یا خاموش گشته اند.
به علاوه زنان آسیب زا نیز در اثر فراموشی هویت ارزش مند خویشتن و ارتکاب گناهان بزرگی که ناشی از هتک حریم ارزش مند پوشش اسلامی و بروز فجایع و انحرافات است، طهارت و نورانیت قلبی، روحی و سلامت و بهداشت روانی و عاطفی خود را از دست می دهند. یکی از نشانه های آن، بی تفاوتی آنان در برابر واژگون شدن ارزش ها، از هم پاشیدن خانواده ها، انحرافات و اعتیاد جوانان و نوجوانان و سایر پی آمدهای بی حجابی و بدحجابی و به طور کلی استوار ساختن لذایذ کاذب خود بر آلام دیگران است. چه این که بی توجهی آنان به دستورهای الهی در باره ی ضرورت حجاب عفیفانه و شئون اخلاقی در برابر نامحرمان و بی اعتنایی به اندرزها و پندهای خیرخواهانه، نشانه ی بی محبتی به شخصیت آسمانی خویشتن است.
خلاصه آن که ایمان راستین و عفاف حقیقی، باعث گسترش عاطفه و محبت و دگردوستی می گردد و بی ایمانی، بی بندوباری و شهوت طلبی موجب خمودی، سستی عاطفه و خودخواهی است، زیرا مبانی دینی و معتقدات و احکام اسلامی ـ که ضامن اجرایشان محبت خدا و پاداش ها و کیفرها می باشدـ یگانه عامل سلامت و نورانیت دل و مهم ترین وسیله ی حفظ و پرورش عواطف انسانی و انسان دوستی بالاخص در باره ی همسر و فرزندان است. اما لاقیدی، بدحجابی، دوستی ها و روابط غیرمشروع دختران و پسران و امثال اینها سبب فراموشی ضمانت اجرا و در نتیجه سست شدن ایمان، عاطفه، نوع دوستی و خیرخواهی در جامعه و خانواده می شود.
افزون بر اینها، نشان دادن جاذبه های زنانه ـ به جای ارائه ی زیبایی های معنوی ـ در برابر دیدگان مردم، به ویژه جوانان و نوجوانان، موجب رواج روابط به ظاهر دوستانه مردان و زنان جوان شده و مردان با این شیوه ی کاذب، نیازهای عاطفی خویش را تأمین می کنند و از ابراز محبت و عاطفه همسران ـ فعلی یا آینده ـ خود احساس بی نیازی می کنند و بدین ترتیب بانوان لاقید و بدحجاب، قوت تأثیر ابراز عاطفه را در تحکیم شخصیت و افزایش محبوبیت خویش از جهات گوناگون نزد همسران از دست می دهند.

لاقیدی و اطاعت از همسر و احترام به او
میزان اطاعت از یک انسان و احترام به او به اندازه ی شخصیت اخلاقی، عقلانی برخوردهای محبت آمیز اوست؛ انسان هر چه از شخصیت و عظمت بیشتری برخوردار باشد، دیگران بیشتر تحت تأثیر بزرگی و شکوه شخصیت و جاذبه های اخلاقی و رفتاری او قرار می گیرند و بر احترام و انقیادشان افزوده می گردد.
در زندگی مشترک خانوادگی نیز گر چه حس انقیاد و اطاعت در زن وجود دارد، اما تحریک شدن این حس، به شخصیت مرد و روابط محبت آمیز و مدیریت صحیح وی در زندگی مشترک بستگی دارد. میزان شخصیت فکری و اخلاقی و معنوی هر کس بستگی به مقدار ارتباط با وحی و دین و رفتار براساس دستورهای حیاتی اسلام و مراعات موازین فطرت دارد؛ خودنمایی و بی توجهی به شئون فطری و اسلامی در جامعه از سوی زنان، ارتباط معنوی با جهان درون انسان و عالم ماورای طبیعت را کاهش داده و ضربه ی سنگینی به شخصیت مردان وارد می کند و آنها را به وادی شهوات و تمایلات مادی و در نهایت حبس در زندان طبیعت می کشاند، در نتیجه اخلاق و رفتار آنان در خانه نسبت به همسرشان انسانی و محبت آمیز نخواهد بود و بدین وسیله پایه و اساس تحریک حس انقیاد زن و اطاعت از همسر متزلزل می گردد.
از سوی دیگر، مردان در مدیریت درست خانواده موفق نخواهند بود، چرا که وقتی در مدیریت قوای درونی و اداره ی صحیح خود براساس قوانین عقلی و فطری عاجز باشند، هیچ گاه نمی توانند سرپرست و خدمت گزار خوبی برای خانواده شان باشند؛ چنان که یک اصل مهم از اساسنامه حیات خانوادگی و اجتماعی چنین است:
لیسَ أن یضبِطَ العَددَ الکَثیرَ مَن لا یَضبِطُ نفسهُ الواحدهَ؛ کسی که نتواند نفس واحد خود را نظم و انضباط ببخشد هرگز نمی تواند عدد زیادی از نفوس را انضباط بخشد. (4)
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
خشک ابری که شود زآب تهی
ناید از وی صفت آبدهی
خلاصه آن که حضور غیرعفیفانه زنان در جامعه باعث سوءاخلاق و صفات و رفتار بسیاری از مردان، به ویژه جوانان و ناتوانی آنان در مدیریت صحیح نیروهای درونی خود می شود؛ چنین افرادی نظر به این که نمی توانند در حیات تکاملی خویش قوانین و نیازهای نفس و روح را رعایت کنند، هرگز توانایی مدیریت دیگران و نظم بخشیدن به آنان را براساس ضوابط صحیح روحی و اسلامی نخواهند داشت و زنی که همسر خود را در مدیریت خانواده ناتوان ببیند، از زندگی ناراضی بوده و از اطاعت و احترام به او سرباز خواهد زد، که میوه ی آن تیرگی روابط زن و شوهر و تزلزل عشق و محبت مرد نسبت به زن خواهد بود.
این مطلب شامل زنان ولنگار هم می شود، زیرا این عمل غیرعفیفانه از عجز و ناتوانی آنها در مدیریت خویشتن حکایت می کند، که نتیجه آن ناتوانی در شوهرداری، خانه داری و تربیت فرزندان شایسته خواهد گشت.
علاوه بر آن، کسی که به خویشتن احترام نمی گذارد و با غفلت و ناآگاهی از استعدادهای عالی و ارزش های پنهان و مکنون خود زندگی می کند و یا کمتر به آنها توجه دارد، یقیناً در احترام به دیگران، به ویژه همسرـ آن چنان که شایسته است ـ نیز عاجز خواهد بود. کسی که ـ اعم از زن و مردـ به محبوب ترین چیز خودش، که همانا روح آسمانی اش می باشد، احترام نگذارد به دیگران نیز احترام نخواهد گذاشت. تکریم و احترام به دیگران به میزان تکریم و احترام به خویشتن است.
سرّ مطلب آن است که احترام به خود و دیگران، فرع شناخت خویشتن و دیگران است؛ کسی که خود را نشناخته و ارزش و عظمت خود را درک نکرده باشد، دیگران از جمله همسر را نیز درک نخواهد کرد، بلکه نسبت به قدر و ارزش آنها ناآگاه تر خواهد بود، زیرا نزدیک ترین چیزها به انسان، خود اوست، لذا وقتی خود را نشناسد، نسبت به دیگران جاهلتر خواهد بود؛ چنان که امام علی (ع) فرمودند:
فإنّ الجاهِلَ بِقَدرِ نَفسهِ یَکونُ بِقدرِ غیرهِ اَجهلُ؛ قطعاً کسی که به ارزش و عظمت خود جاهل است، نسبت به قدر و ارزش دیگران جاهل تر می باشد. (5)
بنابراین زنانی که شخصیت ملکوتی خود را نشناخته و آن را قربانی شخص طبیعی خود می کنند و با نشان دادن بعضی از اندام و جاذبه های جسمی خود، بی احترامی به قوانین و نیازهای روحی خویش می کنند، ممکن نیست بتوانند در درک و احترام گذاشتن به همسرشان به طور شایسته موفق باشند؛ در نتیجه معشوقیت آنان نزد همسرانشان متزلزل خواهد شد.

بدحجابی و آرایش برای همسر
زنانی که حریم ارزشمند خود را پاس ندارند و با خودآرایی و نشان دادن زیور و جاذبه های خود در برابر نامحرمان حاضر شوند، طبیعتاً چشم مردان عادی به دنبال آنها خواهد بود، در نتیجه نسبت به همسران خود و آرایش آنان بی رغبت و یا کم رغبت خواهند شد، زیرا کثرت و تنوع جاذبه ها و آرایش های زنان در جامعه، خودآرایی و زیباسازی زن در خانه را تحت الشعاع خود قرار داده و جاذبه ی آن را در نظر شوهرش از بین می برد، به خصوص این که با گذشت زمان و هم نشینی زن و شوهر در کنار یکدیگر، جذابیت تزئین و آرایش زن در نزد مرد طبیعتاً کاهش پیدا می کند.
بنابراین زنانی که با فروش رایگان زیبایی ها و جاذبه های خدادادی، نظر مردان نامحرم جامعه را به خود جلب می سازند، در واقع مشغول خلع سلاح خود و هم نوعان خویش می باشند، که نتیجه ی آن تخریب یا تضعیف حرمت و معشوقیت آنان است، مگر زنان عفیف و محجّبه که از نعمت شوهر عفیف و با تقوا برخوردار باشند.
در مقابل، جامعه ای که از زینت عفاف و حیا و پوشش کامل زنان و غیرت مردان برخوردار باشد و نمایش جاذبه های زنانه محدود به خانه و همسر باشد، از یک سو ارزش و منزلت و موقعیت زنان در نظر مردان فوق العاده بالا می رود و از سوی دیگر قدرت میل و حرص مردان به جاذبه ها و زیبایی های زنان افزایش می یابد. مردان از آن جا که در خارج خانه به زنان دسترسی ندارند، طبیعتاً به همسران خویش و جاذبه های آنان جذب می شوند که همین امر مایه گرانبها شدن آنها، تداوم بخش محبوبیت آنان و استحکام خانواده خواهد بود و به قول ویل دورانت:
آن چه بجوییم و نیابیم عزیز و گرانبها می گردد، زیبایی یک شیء ـ چنان که خواهیم دیدـ بستگی به قدرت میل به آن شیء دارد، میلی که با ارضا و اقناع ضعیف می شود، با منع و جلوگیری قوی می گردد. (6)

بی بندوباری و زیبایی
توجه به این قانون کلی و طبیعی لازم است که هر عمل و حرکتی بر خلاف طبیعت و فطرت و ساختار وجودی انسان باشد ضربه ای است بر جسم و روح انسان؛ یعنی در نظام هستی، هر چیزی دارای قوانین خاص خود است، از بزرگ ترین پدیده های جهان تا کوچک ترین آنها و حتی موجودات مجرد و غیرمادی از قوانین خاصی برخودارند. روح ملکوتی انسان نیز دارای ویژگی ها و قوانین و اساس نامه ای است که هیچ کس اطلاع کامل به آنها ندارد، جز خالق انسان و پیشوایان دین علیهم السلام که متصل به علم بی نهایت اویند. لذا تنها مکتبی که همه ی تعلیمات و دستورهایش مطابق با قوانین و اساس نامه روح انسان می باشد، مکتب الهی اسلام است؛ به همین جهت عمل به آنها باعث شکوفایی استعدادهای اصیل و توانایی های بالقوه آدمی است و مخالفت با آنها مبارزه با ساختار وجودی خود و ضوابط مربوط به روح است، که نتیجه ای جز ضربه های سنگین و چه بسا غیر قابل جبران بر شخصیت خویش ندارد و با توجه به قانون «الجسمُ والروحُ یَتعاکسان»؛ که جسم و روح در همدیگر تأثیر می گذارند، هر عمل خوب یا بد نه تنها در روح انسان تأثیر دارد، بلکه در جسم هم ـ از طریق روح ـ اثر می گذارد. در نتیجه جسم سالم در پرتو روح سالم است و بالکعس. بهداشت روح و جسم مستلزم توجه کامل به قوانین خویشتن است.
بر این اساس اولاً: بی پروایی و خودنمایی زن، که از بزرگ ترین گناهان کبیره است، آسیب و جنایتی است بزرگ بر روح و فطرت الهی خود زن و در نتیجه تأثیر آن بر بدن و صورت او و از دست رفتن تدریجی جمال و زیبایی آن، چرا که فطرت زن طالب عفت و حیا، و قانون روح او خداپرستی و اطاعت از فرمان های اوست نه شهوت پرستی و اطاعت از هوی و هوس؛ چنان که رعایت عفاف و حجاب باعث استحکام و افزایش زیبایی زن می شود، چون رعایت عفت و حجاب حرکتی است در مجرای قوانین روح و به تبع آن، قوانین جسم، لذا حضرت علی (ع) فرمودند:
زکاه الجمالِ العفافُ؛ زکات زیبایی عفت است. (7)
زکات در لغت به معنای رشد و نمو است. بنابراین مضمون حدیث این است که رعایت عفت و حجاب باعث رشد و بالندگی استعدادهای روح و افزایش زیبایی چهره و اندام است. علاوه بر این که روح زیبا، سازنده بدن زیبا است.
ثانیا: غالب زنان بدحجاب و خودنما در اثر پیدایش عیب و نقص در بدن و صورت خود، دچار ناراحتی شدید و عقده ی حقارت می گردند و گاه تبدیل به یک بحران بزرگی در زندگی شان می شود که اثر منفی آن در کاهش زیبایی آنها نقش اساسی دارد.
ثالثاً: لاقیدی و بدحجابی از جلوه های روشن فقدان یا ضعف عفت است و زیبایی چهره بدون تقوا و عفت جاذبه نخواهد داشت، مگر برای شهوت پرست.
رابعاً: جامعه ای که زنان در آن، جمال و زیبایی های خود را در معرض تماشای عموم قرار می دهند، چشمان ناپاک مردانی که از تقوا برخوردار نیستند، به طرف آنها متوجه و خیره شده و نسبت به جمال همسران خویش بی توجه خواهند شد و یا لااقل جاذبه ی آنان تقلیل می یابد. روشن است که همسران زنان خودنما نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
نتیجه این که: زنان مزبور از چند جهت از سلاح جاذبه ی زیبایی ظاهری ـ ولو به تدریج و مرور زمان ـ خلع شده و محبوبیت خویش را نزد همسران شان از دست می دهند و یا به شدت تقلیل می یابد.

لاقیدی و عفاف و زیبایی های روحی
اگاهی و معرفت دینی و ایمان توحیدی و تقوا، زیربنای زیبایی روح و آراسته شدن به عفت، حیا و سایر فضایل اخلاقی است؛ انسانی که در پرتو شناخت و یاد خداوند متعال، خود را در محضر او می بیند و در اثر یاد مرگ، غربت و ظلمت و وحشت قبر، خود را نیازمند آماده کردن نور و مونس برای جهان برزخ می بیند و با یاد قیامت و رسوایی در صحنه ی محشر، وقتی که پرده ها کنار رفته و آثار گناهان و صفات زشت در سیمای انسان ظاهر می شود، خود را حقیقت ارزش مندی می یابد که به سوی خداوند رهسپار است و باید خود را از آلودگی های باطنی و زنگار گناهان پاک نماید. تلاش و همّ و غمِّ چنین انسانی فراهم ساختن توشه برای سفر ابدی است، لذا تلاش می کند قلب خود را به نور معرفت و ایمانِ قوی منور و جان را به بوی خوش کمالات اخلاقی معطر و اندام را به زیور اطاعت و بندگی بپوشاند.
در مقابل، فردی که در اثر ضعف معرفت و ایمان دینی و غفلت از ذکر و یاد خداوند، حضور در پیشگاه الهی را درک نمی کند و در اثر فراموش کردن مرگ و سکرات و سختی های آن و حساب و کتاب در محکمه ی عدل قیامت و ظهور آثار اطاعت و معصیت در سیمای مؤمنان و گنهکاران در آن روز بزرگ (8)، این جهانی نبودن خود را فراموش کرده، در نتیجه به بیماری خودفراموشی و از خودبیگانگی ـ فراموش کردن روح ملکوتی و شخصیت معنوی خویش ـ مبتلا گشته است؛ چنان که قرآن می فرماید:
«نَسُو اللهَ فَأنسیهُم أنفُسَهُم»؛ خداوند را فراموش کردند پس خداوند حکیم آنها را به خودفراموشی مبتلا ساخت. (9)
چنین فردی با ضعیف بودن این پشتوانه ی اخلاق انسانی نمی تواند خود را از زشتی های اخلاق پیراسته و به زیبایی های معنوی آراسته نماید.
زنانی که در برابر نامحرمان عفت، حجاب و شئون اسلامی را رعایت نمی کنند، در توحید و خداشناسی و بینش دینی ضعیف و از مبدأ و معاد غافل هستند، لذا آنان ضمن محروم نمودن خود از جاذبه ی معنوی حجاب اسلامی، از تصفیه و تزکیه و زیباسازی جان و شخصیت روحی خویش غافلند و گرنه هرگز حاضر نمی شدند عفاف را، که پوشش و حجاب اسلامی جلوه ای از آن است، رها کرده و در پیشگاه خداوند جمیل و جمال آفرین، زیبایی خود را به رخ دیگران بکشند و یا جاذبه های طبیعی و لطافت های زنانه ـ که خداوند متعال به آنان هدیه داده تا قلب همسرانشان را به سمت خود و خانه و خانواده کشانده و از بیگانگان دور بگرداندـ به تباه ساختن قلب ها و نابودی استعدادهای جوانان و نوجوانان و منحرف ساختن آنان بپردازند.
چنین زنانی خویشتن را از این سلاح معنوی جذّاب ـ عفت و حیا و جمال باطنی ـ خلع و دور ساخته اند و بدین وسیله از جذابیت معنوی و در نتیجه محبوبیت راستین در جامعه و نزد پدران و همسران خود در خانواده برخوردار نیستند و مطالعه در زندگی آنها و وجود اختلافات خانوادگی و رعایت نکردن موازین اخلاقی در بین آنان بیانگر این مدعا است، هر چند ممکن است زندگی آنها دورنمای زیبایی داشته باشد اما تماشا و دقت از نزدیک، خلاف آن را اثبات می کند.
اصولاً اختلافات در جامعه، اعم از خانوادگی و غیرخانوادگی ناشی از زشتی سیرت و پیروی هوس از ناحیه دو طرف یا یک طرف می باشد و وحدت و صلح و صفا ناشی از جمال سیرت و پیروی از حقیقت است؛ به همین جهت میان اهل حقیقت و راستی اختلافی نیست و پیروان حقیقت ـ از مردان و زنان وارسته ـ که در سایه ی آموزه ها و دستورهای تربیتی اسلام مجهز به جمال باطنی و اخلاق کریمانه هستند، فضای خانه و خانواده خویش را به بوی جمال معنوی خود معطر کرده و در قلب همسر و خانوده ی خویش از محبوبیت و جایگاه والایی برخوردارند.
پس رمز محبوبیت زن و بلکه هر انسانی اصلاح و آراستن روح و ارتباط عاقلانه و عاشقانه با خویشتن و ارزش های نهفته در درون خود می باشد، زیرا معیار و عامل محبت صادقانه و رابطه ی انسانی و محبت آمیز دیگران با انسان همین است. تا رابطه انسان با خویشتن اصلاح نشود، توقع محبوبیت و داشتن روابط انسانیِ دیگران، به ویژه همسر با او انتظاری بی جا است.
این امر کاملاً طبیعی است که هر کس به خویشتن اهمیت نمی دهد و به ذات ارزش مند خود احترام نمی گذارد و راهنمایی ها و نداهای ملکوتی درون را نادیده می گیرد، دیگران نیز به او اهمیت نخواهند داد.
زنان کم حیا و فاقد پارسایی این معیار و عامل معشوق بودن را از دست داده اند. وقتی آنها با خود رابطه ی شایسته و عاشقانه ندارند و محبوب ترین چیزها ـ گوهر روح ـ را به دست فراموش سپرده اند، آیا ممکن است همسرانشان با آنها رابطه ی عاشقانه داشته باشند و آنان را محبوب و معشوق واقعی خود، به دور از اغراض نفسانی قرار دهند؟ هرگز چنین نیست.
چنان که یک اصل و قانون کلی اصول و آداب معاشرت چنین است:
«و مَن لَم تَستَقِم لَهُ نَفسَه فلا یَلومَنّ مَن لم یَستقِم لَهُ»؛ کسی که نفسش برای او تعدیل و مستقیم نشده است نباید کسی را که رابطه اش با او مستقیم و انسانی نیست سرزنش کند.(10)
علاوه بر این که یکی از نشانه های محبت واقعی آن است که انسان محب، محبوب خود را از زشتی ها و مهملکه ها باز دارد؛ چنان که امام علی (ع) می فرماید:
مَن أحبّک نَهاک؛ کسی که دوستت بدارد تو را نهی می کندـ و از بدیها و گناهان باز می دارد. (11)
چه عملی زشت و ناپسندتر از این که انسان با بهره مندی از نعمت های الهی، به مبارزه و مخالفت با خداوند متعال و فرمان او برخیزد و با نمایش جاذبه ها و زیبایی های خدادادی، خود و خلق را از پروردگار عالم و یاد او بازدارد، بنیان خانواده و جامعه را ویران نموده و خود را دچار عضب الهی نماید، اما با وجود این، افتخار هم بکند؟ درست در مقابل مولای موحدان علی (ع) که می فرماید:
إلهی کَفی بی عِزّاً أن أکونَ لک عَبداً و کفی بی فخراً أن تکون لی ربّاً؛ معبودا این عزت و افتخار مرا بس که من بنده ی تو هستم و تو پروردگار من هستی. (12)
آیا پدر و مادر و همسر و دوستان که او را از این عمل غیر خداپسندانه بازنمی دارند و با بهانه های واهی از قبیل این که: او جوان است، جامعه فعلاً این گونه می پسندد، خودش باید راه خود را انتخاب کند، نباید او را امر و نهی کرد و… از وظیفه ی مهم تعلیم و تربیت دینی خود نسبت به او و امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی می کنند و چه بسا خود مشوّق او بوده، بدان مسرورند و فخر و مباهات می کنند، می توانند در محبت و علاقه ی خود صادق باشند؟
با این که به نظر عقل سلیم، فرح و سرور حقیقی مادامی است که آدمی در سایه ی حرمت نهادن به دستورهای الهی، مشمول لطف و رحمت ویژه ی پروردگار عالم قرار گرفته و خود، خانواده، حیات و آخرت خود را سعادتمند و آباد نماید؛ همان گونه که قرآن حکیم هم بدان ارشاد فرموده است:
«قُل بِفضلِ اللهِ و بِرحمتِهِ فَبِذلک فَلیَفرحوا هُو خیرٌ مما یَجمعُون»؛ بگو به فضل رحمت خداوند باید مسرور شوند، که از تمام آن چه گردآوری کرده اند، بهتر است. (13)

لاقیدی و غریزه ی جنسی
ترک عفاف و حجاب کامل اسلامی، باعث شعله ور شدن نیرومندترین غریزه ی آدمی یعنی غریزه ی جنسی و در نتیجه شیوع روابط نامشروع و غیرانسانی بعضی از زنان و مردان است. به هر اندازه که حجب و حیای زنان در فضای جامعه از بین برود، غریزه شعله ورتر و روابط نامشروع برای اطفای غریزه افزایش می یابد. مردانی که از این طریق ناپسندانه، غریزه خود را اشباع نمایند، دیگر نیاز غریزی ندارند تا برای تأمین آن، رضایت خاطر همسرشان را به دست آوردند.
بنابراین هر چه لاقیدی و روابط نامشروع حیوانی افزایش یابد غریزه ی جنسی در خانواده کارآیی خود را از دست خواهد داد. به همین دلیل این زنان با رعایت نکردن شئون انسانی و اسلامی در اجتماع فرصت های طلایی را از دست داده، ضربه های بسیار بزرگ و غیر قابل جبران بر محبوبیت خود نزد همسران خویش زده و مهم ترین رکن خانواده و پیوند خانوادگی را سست می کنند.
افزون بر این که اوج فعالیت و لذت غریزه ی جنسی زن در صورتی است که روابط شوهر با او براساس احترام و محبت و صداقت باشد و به شخصیت حقیقی و حقوقی او توجه کامل کرده و زن در امنیت کامل به سر ببرد. بدیهی است روابط مردان بی تقوا و شهوت ران با همسرانشان هرگز چنین نیست و لذا زن در این لذت مشروع ناکام خواهد بود و احیاناً زمینه برای انحراف او فراهم خواهد گشت.

بدحجابی و گریه های محبت آفرین
همان گونه که بیان شد، بین لطافت و نورانیت دل با محبت و عاطفه، رابطه مستقیم و تنگاتنگی است؛ هر چه قلب آدمی لطیف تر و نورانی تر باشد، مهر و محبت صادقانه ی او و هم چنین انفعال و تأثر قلبی او در برابر امور عاطفی بیشتر خواهد بود.
در مقابل، هر چه دل با حجاب رذایل اخلاقی و غبار غفلت و گناه، ظلمانی و تاریک تر باشد، مهر و محبت و تأثر و انفعال آن کمتر خواهد شد، لذا اولاً انسان های قسی القلب و سنگدل تحت تأثیر موعظه ها و اندرزهای قرار نمی گیرند؛ ثانیاً واکنشی در برابر امور عاطفی نشان نمی دهند؛ ثالثاً از اشک چشمی که از تأثرات و واکنش های قلب است برخوردار نیستند. در روایتی از امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده که فرمودند:
ما جُفَّتِ الدُّموعُ إلاّ لِقَسوهِ القلبِ، و ما قَستِ القُلوبُ إلاّ لِکثرَهِ الذّنوب؛ اشک های چشم خشک نمی شوند ـ خصوص به هنگام راز و نیاز با معبود ـ مگر به خاطر قساوت و سختی دل و دلها قساوت پیدا نمی کنند مگر به خاطر گناهان زیاد. (14)
پاسداری نکردن زنان از شخصیت ملکوتی و جاذبه های طبیعی خویش نه تنها موجب تاریکی و قساوت دلشان و در نتیجه کم شدن گریه و ضعیف شدن سلاح بکاء آنها می گردد بلکه مردانی که از تقوای لازم و کنترل چشم و دل بهره اند با نگاههای شهوانی خود و حتی سقوط بعضی از آنان در انحرافات جنسی، بزهکاری ها و گناهان دیگر، قلبشان به تدریج تاریک و سخت گشته و صفات غیرانسانی در آنها رشد می کند و آن صفا و نورانیت و نرمی دل و واکنش های طبیعی قلب را از دست می دهند. در نتیجه، مهر و محبت و تأثیرپذیری آنان در برابر امور عاطفی از جمله گریه های همسرانشان حتی موعظ و نصایح آنان کاهش یا زایل می شود؛ بنابراین زنان خودآرا از دو جهت مزبور، از این سلاح عاطفی خلع شده و تأثیر آن را در دل همسران خود از دست می دهند و بدین جهت نمی توانند در پرتو این سلاح خدادادی بر قلب شوهران خود حکومت کرده و محبوبیت خویش را مستحکم سازند و به خواسته های مشروع خود برسند.
شایان ذکر است که حدیث فوق بهترین معیار برای شناخت پاکی قلب خود و دیگران است، بالاخص کسانی که علیرغم گناه بسیار، از جمله بی بندوباری و بدحجابی، خود را فریب داده و ادعای پاکی دل می کنند و بدین وسیله زمینه ی توبه و بازگشت را به روی خود بسته و بستر آلودگی بیشتر به نافرمانی پروردگار خویش را فراهم می سازند.

لاقیدی و صدای ظریف و تبسم ملیح
زنانی که به جای شکر نعمت های بی شمار خداوند مهربان، به ویژه جاذبه های طبیعی خویش، کفران نعمت می کنند و ظاهر آراسته و جاذبه های خود را در برابر مردان نامحرم به نمایش می گذارند، یقیناً در زمینه ی کیفیت و محتوای سخن با مردان نیز عفت گفتاری و رضایت الهی را رعایت نمی کنند و با گفت و گوهای غیر ضروری و چه بسا شهوت انگیز و با ناز و عشوه، نه تنها سلامت اخلاقی و رفتاری مردان و امنیت اجتماعی خود و دیگر بانوان را به خطر می اندازند، بلکه جاذبه ی شیوایی لحن و ملاحت تبسم خویش را نزد مردانشان از دست می دهند و عملاً خلع سلاح می شوند.
این بدان جهت است که وقتی خود در مقابل نامحرمان این چنین آزاد باشند که در حقیقت به نظر عقل سلیم و وحی حکیم، آزادی در اسارت هوس و رهایی از بندگی خداوند متعال است، شوهران آنان نیز آزاد خواهند بود و از گفت و گوهای بی جا و چه بسا غیرعفیفانه و شوخی های بی مورد با زنان نامحرم، به ویژه دختران جوان ـ چه خویشاوندان و چه غیر آنها ـ در مجالس و میهمانی ها و اجتماع، هیچ پروایی نخواهند داشت و بدین وسیله نیاز خود را از جاذبه های مذکور و لذت های به دست آمده از آنها تأمین می نمایند؛ مخصوصاً با توجه به این که برای هر چیز جدیدی، لذتی ـ هر چند کاذب ـ خواهد بود: «لِکُلّ جدیدٍ لذّهٌ» در نتیجه ی جاذبه ی آهنگ زیبای صوت و تبسم ملیح همسرانشان ـ که همانا خود زنان غیر محجّبه هستند ـ در نزد آنان از بین می رود و از گفت و گو و مزاح با همسرانشان که خود عامل زدودن ناراحتی ها و نزدیک تر شدن دلهای زوجین به یکدیگر می باشد، لذت نخواهند برد و به تدریج روابط شایسته ی میان آنها و همسران، کاهش و فاصله ها و شکاف ها افزایش می یابد و در نهایت محبت این مردان و محبوبیت زنان خودنمای آنها کاهش یافته یا زائل می گردد.
ضمن این که بعضی از مردان، با ارتباطات دوستانه ی نابخردمندانه، از جاذبه های زنانه بهره مند شده و دیگر خود را نیازمند جاذبه های همسرانشان نمی بینند.
بنابراین همه زنان آسیب زا در واقع دست به دست هم داده اند، تا با رفتارهای هنجارشکن خود، اخلاق شوهران خود را فاسد و عشق آنان را زائل نمایند. شخصیت و محبوبیت خویش را متزلزل و فرزندان یکدیگر را منحرف سازند؛ پس بزرگ ترین ضربه و بدترین عواقب ناگوار در درجه ی اول به خود زنان غیرمحجبه و سپس به مردان و شوهران، هم صنفان و نسل جدید وارد می شود.
با تدبّر در همه ی این مطالب، عظمت و اهمیت حیاتی عفاف زن در پوشش و رفتار و گفتار و فلسفه ی آن در اسلام روشن می شود.
دخترم:
اگر میهمان شما در حضورتان به شما بی حرمتی کند! در باره ی او چه قضاوت خواهید کرد؟ دنیا خانه و ملک خداوند است و ما میهمان اوییم، آیا بر خلاف ادب نیست که همواره روزی آن میزبان کریم را بخوریم، اما در حضور او، آن هم با نعمت ها و جاذبه ها و وجودی که از آنِ اوست، به پیشگاه مقدسش بی حرمتی کنیم؟! و نه تنها شکر الطاف بی پایان او را نکرده و برخی از آنها را در نافرمانی او بهره برداری کنیم، بلکه کتاب او، قرآن را محجور و منزوی نموده وخلق او را به انحراف کشانیم؟!
پس بیایید از ملک و ضیافت و حضور او خارج شوید آن گاه هر چه خواستید گناه
کنید و یا لااقل هنگامی که ملک الموت برای قبض روح شما آمد او را از خود دور سازید و اگر مأمور جهنم خواست شما را وارد آتش کند داخل نشوید. اگر چنین توانایی هایی در شما هست هر چه می خواهید به گناه بزرگ بدحجابی و خودنمایی و… دامن زنید!
به علاوه به هنگام بیماری ها، سختی ها و مشکلات، حاجت و دعا چه کسی شما را شفا داده و مشکلات شما را برطرف و درخواست هایتان را اجابت نموده است؟ و بعد از این از چه کسی انتظار دارید؟ در حالی که همان خدایی که وعده ی استجابت دعای شما را داده مشروط به ایمان و عمل صالح و پذیرش دعوت خود نموده است. راستی ما چقدر سخنان خداوند متعال را گوش می دهیم و بنده خوبی برای او هستم که انتظار داریم آن ذات مقدس، دعا و خواسته ما را گوش کرده و ترتیب اثر دهد، با این که ذره ای به طاعت ها و عبادت های ما نیاز ندارد، او کمال محض است و هر چه هست برای رشد شخصیت و کمال ماست.
آیا کسی که نعمت ها و مواهب الهی را در مسیر صحیحی که خداوند فرموده به کار می برد با کسی که ناسپاسی و کفران نعمت کرده و آن را بر خلاف رضای او به کار می بندد یکسان می باشند؟ قطعاً فرد اول لیاقت خود را برای استمرار بهره مندی از آن نعمت و افزایش آن نشان می دهد، لذا وعده ی الهی مبتنی بر افزون شدن نعمت بر سپاس گزاران مشمول حال او می شود، اما فرد دوم عدم شایستگی خود را به نمایش گذاشته که موجب سلب نعمت از او می شود چنان که قرآن کریم می فرماید: لَئِن شکرتُم لأزیدنّکُم و لَئن کَفَرتُم إنّ عذابی لَشدیدٌ». (15)
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
پس سزاوار است به شکرانه ی نعمت های بی شمار الهی و جاذبه های زنانگی خدادادی از فرمان او اطاعت کنید و از ناسپاسی دوری جویید.

پی نوشت ها :

1- غررالحکم، ج1،ص292.
2- لذات فلسفه، ص168.
3- زن در عصر جدید، ص152.
4- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12،ص239.
5- نهج البلاغه، نامه 53.
6- لذات فلسفه، ص130.
7- غررالحکم، ج1،ص384.
8- حدید (57)آیه 13؛ الرحمن (55)آیه 41.
9- حشر (59)آیه 19.
10- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12،ص237.
11- غررالحکم، ج2،ص152.
12- بحارالانوار، ج74،ص400.
13- یونس (10)آیه 58.
14- بحارالانوار، ج7،ص55.
15- ابراهیم (14)آیه 7.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید