اخبارى که در ظاهر دلالت بر تحریف قرآن به نقیصه مى‌کنند، چگونه قابل توجیه‌اند؟

اخبارى که در ظاهر دلالت بر تحریف قرآن به نقیصه مى‌کنند، چگونه قابل توجیه‌اند؟

ظاهر برخی از اخباری که امامان معصوم علیهم السلام وارد شده است، از اسقاط برخى از کلمات یا جمله‌هایى از آیات وحى حکایت می‌کند. این اخبار را مى‌توان در چند دسته مورد بررسى قرار داد:

دسته‌ى اول
اخبارى که با صراحت بیاان مى‌کنند که عبارتی از یک آیه حذف شده است. این گونه احادیث، در واقع در صدد شرح و تفسیر آیه است؛ مانند این حدیث از ثقه الاسلام کلینى (ره) که قرائت امام على(علیه السلام) از این آیه را چنین گزارش مى‌دهد:
(وَ إِذا تَوَلّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ )1بظلمه وسوء سریرته.2
امام در مقام تفسیر آیه، ستم‌گرى و نهاد زشت مفسدان را علت پایمال کردن کِشت و نسل مى‌شناسند.
حدیث دیگرى نیز از ثقه الاسلام کلینى از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ى آیه‌ى (وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا) نقل شده است که امام علیه السلام مى‌فرماید:
قال: (وان تلووا ـ الأمر ـ وتعرضوا ـ عمّا أُمرتم به ـ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً)3
ظاهر حدیث این است که امام از تفسیر و شرح آیه خبر مى‌دهد.

دسته‌ى دوم
احادیثى است که در پى آن‌ها سخن از “تنزیل” و “تأویل” آیه است؛ مانند این حدیث از امام صادق (علیه السلام) که مى‌فرماید:
(وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَه مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ـ بمحمد ـ )4
قال: هکذا والله نزل بها جبرائیل على محمد (علیهما السلام)5.
و باز حدیثى دیگر از امام باقر (علیه السلام) است که مى‌فرماید:
نزل جبرئیل بهذه الآیه هکذا:6 (فَأَبى أَکْثَرُ النّاسِ ـ بولایه على ـ إِلاّ کُفُوراً)7
حدیثى دیگر نیز از عمار ساباطى است که از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ى آیه‌ى زیر چنین نقل مى‌کند:
قال تعالى بشأن علی (علیه السلام): (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ـ أن محمداً رسول الله ـ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ـ أن محمداً رسول الله و قالوا أنّه ساحر کذّاب ـ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ)8 ثم قال ابو عبدالله (علیه السلام): هذا تأویل یا عمار.9
احادیث دسته‌ی دوم، به هیچ روی بر این امر دلالت ندارند که زیاده‌ها از جنس وحى قرآنى بوده و سپس با تحریف، ساقط شده‌اند، بلکه محتوا و سبک این احادیث، با توجه به معنای واژه‌هاى “تنزیل” و “تأویل”، به خوبى نشان مى‌دهد که مراد از این زیاده‌ها، شرح و تفسیر آیه، به عنوان تأویل و یا تنزیل از جانب خداست؛ چون هر آن چه از سوى خدا نازل مى‌شود، حتماً نباید وحى قرآنى باشد، بلکه نوعى وحى براى شرح و تفسیر آیات وجود دارد که آن هم نازل شده از سوى خداست و تأویل و یا تنزیل آیه شناخته مى‌شود اما نباید به متن قران اضافه گردد. در واقع امام معصوم (علیه السلام) با تعبیر “هکذا نزل جبرائیل، جبرئیل آیه را این چنین نازل کرد”، بر این مطلب تأکید می‌ورزد که اگر آیه را با این معنایى که گفتیم درک کنید، به مقصود خدا به همان گونه که جبرائیل نازل کرده است راه یافته‌اید و در غیر این صورت، از واقعیت آیه دور شده‌اید.
بر فرض هم که تعبیر “هکذا نزل”، ظهور در معناى آیه نداشته باشد، قرینه‌ى ادله‌ى سلامت قرآن از تحریف، به آن ظهور مى‌بخشد.
محققان از علمای امامیه نیز همین معنا را از احادیث برداشت کرده‌اند؛ سید على بن طاووس (م. 644 هـ . ق.) مى‌گوید:
ابن مغازلى، از فقهاى شافعى، در کتاب مناقب با سند خود از جابر بن عبدالله انصارى چنین آورده است: پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله) در سرزمین منى سخن گفتند (سپس آن را ذکر مى‌کند تا آن جا که مى‌گوید:) آن گاه این آیه نازل شد: (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ ـ فی أمر علی ـ إِنَّکَ عَلى صِراط مُسْتَقِیم ـ وانّ علیّاً لعلم الساعه ـ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ ـ عن علی بن أبی طالب ـ).10
سپس ابن طاووس مى‌گوید:
پاره‌اى از الفاظ مذکور که بر پیغمبر (صلى الله علیه وآله) نازل شده است، آیات قرآن و پاره‌اى دیگر، تأویل و تفسیر آن‌هاست.11

دسته‌ى سوم
احادیثى است که در صدد بیان کامل‌ترین مصداق آیه‌اند و در واقع، آیه را با توجه به برجسته‌ترین مصداق آن تفسیر می‌کنند. مانند حدیثى از ثقه الاسلام کلینى که با سند مقطوع چنین نقل کرده است:
قرأ رجل عند أبی عبد الله (علیه السلام): (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ…)12 فقال: لیس هکذا هی، إنّما هی: والمأمونون، فنحن المأمونون.13
این که امام علیه السلام در این روایت مى‌فرماید: “لیس هکذا هی” یعنى: عموم مؤمنان از این آیه مدنظر نیستند، بلکه مراد مؤمنان کاملى هستند که در مقام أمن جاى گرفته‌اند و آنان کسان دیگرى جز ما نیستند. علامه مجلسى نیز در این زمینه مى‌گوید:
مراد امام این است که “مؤمنان” در این آیه در برابر “کافران” نیست تا همه‌ى آنان را شامل شود، بلکه مراد، مؤمنان کاملى هستند که از خطا در امان و از لغزش معصوم‌اند و آنان تنها ائمه‌ى طاهرین (علیهم السلام) مى‌باشند.14

دسته‌ى چهارم
احادیثى که در مقام بیان کمیّت آیات قرآن است:
مرحوم ثقه الاسلام کلینى، با سند خود از امام صادق (علیه السلام) چنین خبر مى‌دهد:
إنّ القرآن الذی جاء به جبرائیل إلى محمد (صلى الله علیه وآله) سبعه عشر ألف آیه؛ قرآنى که جبرائیل براى محمد (صلى الله علیه وآله) آورده است، هفده هزار آیه دارد.15
برخى به ظاهر این حدیث تمسک کرده و آن را دال بر حذف بیش ده هزار آیه از آیات قرآن دانسته‌اند. آنان بدون دلیل، این حدیث را ـ چنان که گفتیم ـ از جمله دلیل‌هاى خود بر وجود آیاتى بیش از آیات قرآن موجود، در مصحف امام على (علیه السلام) به شمار مى‌آورند؛ لیکن این پندارى بیش نیست و نمى‌توان به ظاهر این حدیث تمسک کرد. همان طور که جمله‌ى محققان از علمای امامیه بر این باورند، زیرا اولاً: در برخى از نسخه‌هاى کتاب کافى، این حدیث صورت زیر آمده است:
(إنّ القرآن الذی جاء به جبرئیل إلى محمد (صلى الله علیه وآله) سبعه آلاف آیه؛ قرآنى که جبرئیل براى محمد (صلى الله علیه وآله) آورد هفت هزار آیه دارد.16
و عدد هفت هزار، عددى تقریبى است که با تعداد آیات قرآن انطباق دارد. محدث فیض کاشانى در الوافى این حدیث را به نقل از کتاب کافى به همین صورت آورده است؛17 و از نظر بزرگان، نسخه‌هایى از کتاب کافى که نزد فیض کاشانى بودند، از صحت و اتقان بیش‌ترى برخوردار بوده‌اند.18
ثانیاً: بر فرض که این حدیث به صورت هفده هزار آیه باشد، این محدث بزرگ شیعه، ابو جعفر صدوق (386 هـ . ق.) است که آن را علاج و عدد زائد بر آیات موجود را حمل بر احادیث قدسى کرده است. ایشان که در مقام بیان اعتقادات امامیه است مى‌گوید:
باور ما این است که قرآنى که خداوند بر پیامبرش محمد (صلى الله علیه وآله) فرو فرستاده، همین قرآنِ شناخته شده و معروف میان مردم است و قرآن هرگز بیش از این نیست… و هر کس به ما نسبت دهد که قرآن را بیش از این مى‌دانیم، به ما افترا بسته و دروغ مى‌گوید… .
بلکه ما مى‌گوییم نوعى از وحى، که از جنس وحى قرآنی نیست، به اندازه‌اى نازل شده است که اگر آن را با تعداد آیات قرآن جمع کنیم، به 17 هزار آیه مى‌رسد؛ مانند این سخن جبرئیل به پیغمبر (صلى الله علیه وآله) که نوعى وحى نازل از سوى خداست: “ان الله تعالى یقول لک یا محمد، دار خلقى و…؛ خداوند تعالى به تو مى‌گوید: اى محمد، با آفریده‌هاى من مدارا کن و…” و مانند آن، که بسیارند و جملگى وحى غیر قرآنى هستند؛ چون اگر از سنخ وحى قرآنى می‌بودند، باید در متن قرآن آورده‌ می‌شدند و هرگز از آن جدا نمى‌شدند…19
ثالثاً: اگر پاسخ مرحوم صدوق را کافى ندانیم، و همچنان قائل شویم که ظاهر روایت، وجود بیش از ده هزار آیه دیگر در قرآن نازل شده بر قلب پیامبر است، هرگز نمى‌توانیم به مفاد این حدیث، ملتزم شویم؛ چون شیوه‌ى ائمه (علیهم السلام)، براى همگان مشهود است. هرگز آنان در امر بسیار بزرگی، مانند قرآن، سخنى نمى‌گویند که مایه‌ى حیرت و سرگردانى دیگران شود، بدون این که دلیل و یا حتى مصداقى براى آن بیاورند. در “شناخت تفاوت‌هاى اساسى در روایات فریقین”، گفتیم شما هرگز، در هیچ کدام از منابع شیعى معتبر و غیر معتبر، روایتى پیدا نمى‌کنید که آیه‌اى از آیات قرآن را نشان دهد و از حذف تمام آن از قرآن موجود خبر دهد، تا مصداقى از دو ثلث قرآنى باشد، که طبق این حدیث، از قرآن ساقط شده است، بلکه ـ همان گونه که گروه‌هاى گوناگون این احادیث را ملاحظه کردید ـ تمام احادیثی که ظاهرشان قول به تحریف است، تنها از حذف کلمه و یا عبارتى از آیه‌ى قرآن حکایت مى‌کنند.
بنابراین، چه طور ممکن است بیش از ده هزار آیه، کاملا از قرآن حذف شده باشد، بدون این که بتوان یک مورد از آن را در منابع روایی پیدا کرد! پس این روایت یا مجعول است و یا راوى آن به خطا رفته است و بر فرض صحت صدور و عدم خطاى راوى، امام (علیه السلام) در مقام بیان جملگى وحى نازل شده، اعم از وحى قرآنى و وحى غیر قرآنى است؛ همان طور که مرحوم ابو جعفر صدوق احتمال داده‌اند. ضمن این که با اصل فلسفه وجودی اسلام و حدیث ثقلین و حکمت الهى و هدایت او نمى‌سازد؛ چون در این صورت، باید عمده‌ى کتاب الهى از بین رفته است.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره‌ى بقره (2)، آیه‌ى  205.
2. ابوجعفر کلینى، الکافى، ج 8، ص 289، رقم 435.
3. همان؛ ج 1، ص 421، رقم 45، آیه‌ى 135 از سوره‌ى نساء.
4. سوره‌ى آل عمران (3)، آیه‌ى 103.
5. ابوجعفر کلینى، الکافى، ج 8، ص 183، رقم 208.
6. الکافى، ج 1، ص 425، رقم 64.
7. سوره‌ى اسراء (17)، آیه‌ى 89.
8. سوره‌ى زمر (39)، آیه‌ى 9.
9. الکافى، ج 8، ص 204 ـ 205، رقم 246.
10. به نقل از: محمد باقر مجلسى، مرآه العقول، ج 5، 58.
11. همان.
12. سوره‌ى توبه (9)، آیه‌ى 40.
13. ابوجعفر کلینى، همان، ج 1، ص 424، رقم 62.
14. محمد باقر مجلسى، مرآه العقول، ج 5، ص 79.
15. ابو جعفر کلینى، همان، ج 2، ص 634، رقم 28.
16. محسن فیض کاشانى، الوافى، به نقل از: محمد هادى معرفت، صیانه القرآن عن التحریف، ص 264 و ر.ک: محسن فیض کاشانى، الصافى فى تفسیر القرآن، تصحیح شیخ حسین الأعلمى، ج 1، ص 49.
17. همان.
18. ر.ک: میرزا ابوالحسن شعرانى، مقدمه‌ى الوافى: ج 1، ص 2. مرحوم شعرانى در تعلیقه بر شرح کافى ملا صالح مازندرانى، بر این باورند که لفظ “عشر” در “سبعه عشر” از لغزش‌هاى نسخه‌نویسان کتاب کافى و یا از راوى این حدیث است. (ر.ک: محمد صالح المازندرانى، شرح جامع على الکافى، تعلیق میرزا ابوالحسن الشعرانى، ج 11، ص 76.
19. ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص 84.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید