نویسنده: گروه نویسندگان
مترجم: همایون همتی
مقدمه
مسیحیّت از ابتدای ظهور خود گسترش دینی را یکی از اهداف عمده به حساب می آورد. از اینرو مسیحیان اولیه در بین یهودیان یعنی جامعه ای که مسیحیّت در آن ظهور کرده بود همواره به شیوه ی گفتگوی دینی به فکر گسترش دین خود بودند. تا جائیکه اولین مأموریت سنت پُل به « افه سوس Ephesus » گفتگوی او با یهودیان در کنیسه بود. او در کنیسه با بزرگان یهود وارد گفتگو می شد و ادله خود را راجع به استقرار حکومت خدا و بازگشت مجدد مسیح به زمین با آنها مطرح می ساخت. این گفتگوها در طی قرون متمادی همواره در بین مسیحیان و یهودیان ادامه داشت ولی هر وقت حکومتها دچار تحجر و تعصبات دینی می شدند زمینه های گفتگو از بین می رفت و این مسئله به تعطیلی کشیده می شد و خشونتهای دینی و قومی جای آن را می گرفت. چنانکه در درگیریهای صلیبی و در عصر بنیادگرایی خشن پروتستانها این پیکارها به اوج خود رسید. در زمان ما نیز اختلافات بزرگی در بین یهودیان و مسیحیان بوقوع پیوست که ظهور نازیسم هیتلری و متعاقب آن کشتار یهودیان در اروپا نمونه ای از این مسئله است. اما زمانی که تعصبات دینی فروکش می کند طرفین این تجربیات تلخ را نادیده می گیرند و برای بهبود روابط تلاش می نمایند و گفتگو را از سر می گیرند.
اکنون با توجه به گسترش سکولاریزم و قبول پلورالیزم دینی در ممالک مسیحی اروپا از میران تبلیغ دینی منفی کلیساها علیه یهودیان کاسته شده است و در مقابل برخی از یهودیان نیز با فراموش کردن سابقه ی تلخ دشمنی، برای نزدیکی و تفاهم دینی و اجتماعی با مسیحیان به گفتگو می پردازند. امروز این گفتگوها به اندازه ای جدّی گرفته می شوند که « ایروینگ گُلدمن » (1) عصر حاضر را عصر گفتگو و لحظه ثبوت وعده ی « مشیای موعود » نامیده است. زیرا در تلاش گسترده ای که یهودیان و مسیحیان برای گفتگوها بعمل می آورند آنها را موفق خواهد ساخت تا راه مشترکی را برای تحقّق وعده های موعود مشترکشان برنامه ریزی نمایند.
و اما مقاله حاضر در واقع تحقیقی است پیرامون گفتگوی مسیحیّت و یهود و جنبه های مختلفی را که یهودیان و مسیحیان تاکنون برای ایجاد تفاهم و نزدیکی مورد مطالعه و بحث و بررسی قرار داده اند. امید است که این تحقیق بتواند ما را تا اندازه ای نسبت به مسائل مطرح شده در گفتگو پیرامون این دو دین آشنا سازد.
در اینجا یادآوری مطلب حائز اهمیت فراوان است که اگر امروزه مسیحیان و یهودیان با یکدیگر به گفتگو می نشینند نتیجه زحمات و از خودگذشتی افرادی است که برای فراهم کردن زمینه های لازم و برای گرایش دادن آنها به این سو کوشش نمودند. جهان مسیحیّت برای پیش آمدن این بینش جدید و آغاز مجدد گفتگوی دینی با یهودیان همواره از پاپ پُل ششم و اسقفهای شرکت کننده در « شورای دوم وایتکان » که بیانیه مشهور « عصرما » را صادر کردند و دکترین کلیسایی را در خصوص معتقدان دیگر ادیان مثل یهودیان و مسلمانان تلطیف نمودند قدردانی می کند. و از طرف دیگر یهودیان نیز از افرادی همچون « لئوباک » (2)، « مارتین بابر » (3) « فرانتز روزنتزویگ » (4) که توانستند با تحمل مشقات فراوان و نگارش کتابهای متعدد و ارائه نظریات جدید تعصبات و ذهنیتهای منفی یهودیان را راجع به مسیح (علیه السلام)، کتاب مقدس و دین مسیحیّت تعدیل نمایند و آنها را برای مجالست دینی و علمی با مسیحیان ترغیب نمایند به بزرگی یاد می کنند.
اگرچه پرداختن به بیوگرافی تک تک افرادی که در زمینه ی گفتگو، مسیحیّت و یهود نقش داشته اند می تواند زمینه ی تحقیق مستقلی باشد ولی در شروع مقاله اشاره ی کوتاهی به چند تن از آنها می تواند برای روشن تر شدن بحث مفید باشد.
« لئوباک – ( 1956- 1773 ) رهبر جامعه یهودیان آلمان در زمان جنگ جهانی دوم در آثار تحقیقی خود راجع به حضرت عیسی (علیه السلام) ادعا نمود که وی یکی از شخصیتهای بارز و مورد علاقه یهودیان زمانش بوده و « انجیل برای یهودیان در حکم یک سند تاریخی » (5) است.
مارتین بابر – ( 1965- 1878 ) فیلسوف آلمانی و مترجم و مفسر متون مقدس که موضوع اصلی کارهای فلسفی اش را گفتگوی « انسان با انسان » و « انسان با خدا » تشکیل می دهد (6) یکی از شخصیتهای مطرح در گفتگو یهود و مسیحیّت بود. اگر چه بابر فیلسوف اگزیستانسیالیستی و معتقد به دین یهود بود اما تفکرات و مطالعات او در زمینه مسیحیّت سبب شد تا مسیحیان روشنفکر قرن اخیر از متد تحلیلی او در شیوه گفتگو متأثر شوند. متد او نشأت گرفته از عرفان و فلسفه یهود و اگزیستانسیالیزم است نظریات بابر در هدایت مباحث اخیر یهودی و مسیحی نقش مهمی را بازی می کند.
و نهایتاً فرانتز روزنتزویگ ( 1929- 1886 ) که شهرتش به اندازه بابر نمی باشد ولی او نیز در گفتگوی مسیحیّت و یهود از ارکان بحساب می آید وی اولین متفکر یهودی بود که به نقش مثبت مسیحیّت در پیشبرد آئین یهود اعتراف نمود.
یادآور می گردد که در طی این مقاله با تفکرات برخی دیگر از اشخاص و اقدامات مؤثر نهادها و کنگره ها که در راه گفتگوی یهود و مسیحیّت کوشش نمودند آشنا خواهیم شد.
مفهوم گفتگو
اصطلاح گفتگو بخاطر معانی متعدد و بخاطر استعمال بیش از حد در جنبش جهانی کلیساها ( اتحاد کلیساهای مسیحیان ) و نیز مطالعات دینی اکنون بصورت اصطلاح مبهمی درآمده است. از این رو با توجه به این معانی لازم است تعریف گفتگو مشخص شود که این تعریف بتواند تأمین کننده نظر ما از گفتگو باشد. (7)
1- گفتگوی سقراطی
شیوه ای است که برای مشخص شدن همه جوانب یک موضوع بصورت مشترک در خصوص آن مباحثه بعمل می آید. در مؤسسات و نهادهای مسیحی که درباره ی مسائل دینی و اجتماعی تحقیق می نمایند از این شیوه استفاده می شود. در نتیجه مباحثات گروهی دیدگاه کاملاً جدید و فراگیری نسبت به موضوع بدست می آید که با دیدگاه افراد بصورت انفرادی از نظر کیفی قابل مقایسه نیست. یکی از دلایل مسیحیان برای ورود به بحث دینی با دیگر ادیان متأثر شدن آنها از این شیوه ی تحقیقی است و شاید پاپ پل منظورش از اینکه از طرف کاتولیکها آمادگی کامل برای ورود به بحث سالم دینی و منطقی وجود دارد منظورش از بحث، گفتگوی سقراطی بوده باشد.
2- گفتگو به شیوه مارتین بابر – Martin Buber
شیوه ای است که مارتین بابر اندیشمند و فیلسوف یهودی از امتزاع اصول یهودیت و اگزیستانسیالیزم به نسل معاصر آموخت و خود وی نیز از این روش بعنوان اصول تحقیقات فلسفی و دینی بهره می جست. از خصوصیات این نوع گفتگوی مستقیم بودن مباحث حضور و آمادگی جدی مشترک می باشد. در این روش عشق به انسانیت، اجتماع و ایجاد ارتباط واقعی در بین افراد از اهداف اصلی به حساب می آیند. بابر در تعالیم خود متذکر می شود که یکی از غم انگیزترین صدماتی که به طبیعت انسانی بشر عصر جدید وارد آمده گسسته شدن ارتباطات ماهوی او با انسانها و خدا است وی سپس با ارائه شیوه گفتگو مبتنی بر رابطه « من و این، رابطه انسان با خدا » و یا « ماده و غیر ماده » و « من وتو l- Thou » رابطه ی انسان با انسان، راه جبران این گسستگی را تعلیم می دهد. « ویلفرد اسمیت – Wilfred Smith » در معرفی شیوه گفتگو بابر می نویسد، (8) « اگر مسیحیّت بر این باور باشد که خدا به مردان و زنانی که به این دین ایمان ندارند توجهی ندارد به این معنی است که درک مسیحیّت از خدا غلط است. از یک قرن گذشته تاکنون این تصور در اذهان گروهی از مسیحیان پیدا شده که اگر ما بعنوان مسیحی قصد تبلیغ در بین گروههای دیگر را داریم باید خود نیز از سوی آن گروهها و ادیان پذیرای تبلیغ باشیم و در این راه از شیوه ای پیروی کنیم که مارتین بابر پیشنهاد کرده است.
مارتین بابر یک یهودی با ساختار فکری مخصوص یهود در مورد دین مسیحیّت مطالبی را درک کرده بود که به مسیحیان گفت، مسیحیان قانع شدند که او چیزهای زیادی برای گفتن دارد. از این رو با دقت به او گوش دادند تا بیاموزند. ما و آنها از او اطلاعاتی را درباره خدا، و سنّت های مسیحی یاد گرفتیم مسیحیان به این دلیل به او خوش آمد گفتند و از او خواستند مجدداً بیاید و چیزهای بهتر دیگری را یاد بدهد. من مارتین بابر را به عنوان یک مدل عالی و مدرن تبلیغی می دانم. »
3- مباحثه و گفتگوی استدلالی (9)
در این نوع گفتگو که در جهان غرب رواج زیادی دارد کوشش بر این است که سمبلهای مشترکی را که مورد استفاده قرار می گیرند تجزیه و تحلیل نمایند. شکی نیست که درنتیجه این گفتگو افراد از مبانی تئوریک همدیگر اطلاعات دقیقتری کسب نمایند و میزان درک خود را از اصول افزایش دهند.
– گفتگوی آموزشی
این روش بیشتر به جهت تعلیم دادن پیروان ادیان در محیطهای آموزشی استفاده می شود شیوه ی مزبور بیشتر مبتنی بر نظرات فردی است. گفتگوی افلاطون بیشتر بر این شیوه استوار بود اگر چه برخی به اشتباه این شیوه را با گفتگوی سقراطی یکی گرفته اند. علمای مشرق زمین و نیز تعالیم بودیسم و هندویسم غالباً از شیوه ی گفتگوی آموزشی بهره گیری می کردند.
امروزه وقتی صحبت از گفتگو به میان می آید غالباً بیشترین تکیه بر روی گفتگو به مفهومی که مارتین بابر تفسیر کرده است می باشد و بعد بر روی گفتگوی سقراطی و نهایتاً بروی گفتگوی آموزشی است که کلیساها در سمینارهای وحدت کلیسایی و یا در رابطه با بررسی ادیان دیگر از آن استفاده می کنند. در اینجا باید خاطر نشان نمود که این گفتگو به شیوه عکس شیوه گفتگو بابر است زیرا در این شیوه مسائل مورد بحث و بررسی بیش از حد شکل روشنفکری به خود می گیرند و از این رو دیگر از ماهیت ساده و طبیعی گفتگو انسان با انسان بابر خبری نیست و مذاکرات و مباحث منحصر به گفتگوی گروهی از اهل فضل می شود. اما در شیوه گفتگو بابر هدف غایی این است که تمام زمینه ها برای گفتگو و پیوند انسان با انسان فراهم آید تا رابطه طبیعی و عاشقانه با جامعه حاصل شود. در گذشته بیشتر گفتگوهایی که در بین ادیان زنده جهان بوقوع می پیوست گفتگوهای استدلالی بود که هدف اصلی آن مطالعه تطبیقی ادیان با یکدیگر بود. این گفتگوها همواره به شکل سپری در بین انسان ها بودند که حتی درک معمولی آنها را راجع به مسائل ساده دینی با مشکل مواجه می نمود و علی رغم اینکه اطلاعاتی از طریق گفتگوها نصیب نخبگان دینی و اجتماعی می شد اما ضایعاتی در بین اقشار اجتماعی ایجاد می نمود و آن سردرگمی آنها در پیچ و خم مسائل فنّی دینی بود که پس از هر گفتگو این مسائل تازه غامض تر هم می شدند.
با توجه به تعاریف فوق به این نتیجه می رسیم که گفتگو سقراطی و گفتگو به شیوه بابر بهترین و سازنده ترین نوع گفتگو هستند و اگر امروزه اصحاب ادیان به دور همدیگر گرد می آیند هدفشان از گفتگو ترکیبی از این دو نوع است. گفتگوی مبتنی بر خوب شنیدن آراء عشق الهی و ادراکات و نیّات انسان دوستانه و چنین جوّی است که آنها قبلاً به هم مرتبط می گردند و هر کدام از آنها گوشه ای تصورات و برداشتهای خود را از حقیقت به طرف دیگر منتقل می نماید.
سکولاریزم زمینه ساز گفتگو با ادیان دیگر
تاریخچه رابطه مسیحیّت با ادیان دیگر به سه فصل قابل تقسیم است؛ فصل اول دوره گفتگو حقیقی یا سرآغاز فعالیت کلیسایی، که کلیسا تمایل به گفت و شنود با ادیان دیگر داشت و از طرفی اگر ادیان و فلسفه های رومی، چینی، یونانی و ایرانی صحبتی با کلیساهای مسیحی داشتند اصحاب کلیسا آن را رد نمی کردند.
فصل دوم- که در برگیرنده دوره ای هزار و پانصد ساله است، این دوره مصادف با سختگیری های دینی از سوی کلیسا است و جنگ های صلیبی، استعمارطلبی مسیحی و فعالیت های تبلیغی میسیونری مبتنی بر امپریالیسم را در بر می گیرد.
فصل سوم – دوره پس از استعمار ( Post Colonialism ) و پس از جنگ جهانی دوم است که ما شاهدیم مسیحیّت با حسن نیت ارتباط با ادیان دیگر را به شیوه ای که در سرآغاز فعالیت کلیساها وجود داشت مجدداً از سر گرفته است.
این تغییر رفتار در مسیحیان که در رابطه با ادیان دیگر بوجود آمده است نشانگر این حقیقت می باشد که در گفتگو بین ادیان و سکولاریزم پیوندهایی وجود دارد. زیرا در فصل اول تاریخ مسیحیّت نیز در جریان سکولاریزه شدن جامعه توسط امپراطوری رم بود که کلیساهای مسیحی را علاقه مند گفتگو با ادیان رایج آن روز نمود. اما بعد از اینکه در قرن پنجم میلادی روحانیون مسیحی و کلیساها به عنوان نهاد دینی با سیستم سیاسی امپراطور کنستانتین متحد شدند گفتگو به فراموشی سپرده شد. متعاقباً در طی سالهای پس از جنگ جهانی دوم که گرایشات سکولاریزم به ثمر نشست زمینه ارتباطات بین ادیان باز هم فراهم شده است.
« از اینرو نباید سکولاریزم را مانع و دشمن ادیان به حساب آورد بلکه باید آن را عامل محرکه به جریان افتادن مباحث دینی دانست و از آن به دلیل اینکه حکومت را از مداخله به حوزه های اعتقادی منع می نماید به عنوان پدیده قابل قبول یاد نمود » (10).
گفتگوهای دوره اول تاریخ مسیحیّت
چنانکه گفته شد سرآغاز فعالیت کلیساها که با گفتگو حقیقی توأم بود در دوره سکولاریزه شدن اجتماعی اتفاق افتاد. امپراطوری رم بدلیل فشار سیاسی تصمیم گرفت به مردم تحت حکومت خود که از ادیان و اقوام مختلف بودند آزادی دینی بدهد به استثنای تعظیم به امپراطوری به نشانه وفاداری به حکومت بر مردم هیچ گونه اجبار دیگری در خصوص انتخاب دین و تشریفات مذهبی اعمال نمی شد. و ادیانی که مورد پذیرش هر قبیله ای بود مورد پرستش قرار می گرفت و این امر به شکل یک مسئله خصوصی و فردی درآمده بود که حکومت برای خود هیچ گونه مداخله ای را در این باره صلاح نمی دانست. از این ور اولاً دوره ی حکومت امپراطوری رم را شاید بتوان تا حدی شبیه به نظام سکولاریزم معاصر بحساب آورد. اگر چه نیروهای رزمی و مقامات رسمی رمی کوشش داشتند تا آئین های رمی و اساطیری خود را در مراکز حکومتی توسعه دهند و حاکمیت رم بر این مناطق را به اثبات رسانند اما چون در این زمینه فشاری فوق العاده وارد نمی آورد افراد میل و رغبتی به آنها نشان نمی دادند. از سوی دیگر برخی از ادیان بدوی و قبیله ای بدلیل اینکه درکنار ادیان بزرگی قرار می گرفتند بدلیل سطحی بودن سریعاً جذبه خود را از دست می دادند و کارشان به زوال می انجامید. و بجای آن ادیانی که برای همه بشریت و همه زمانها پیامی داشتند و خاص قبیله و قوم محدودی نبودند مردم بیشتری را جذب خود می کردند و در پهنه جغرافیائی گسترده تری توسعه می یافتند. این قبیل ادیان نباید محدود به قوم خصی ( بنی اسرائیل ) و یا یونانیان می بودند بلکه اصلی ترین شعار آنها باید جهانشمولی ( universalism ) می بود و همه ی انسانها را مورد توجه قرار می دادند.
خود حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) نیز از زندگی کردن در جامعه ی تحت تسلّط رمی ها به این نکته دست یافته بود که باید پیامها و تعالیمش رنگ و بوی جهانی داشته باشد و همه انسانها را مورد خطاب قرار دهد. بیشتر محققان کتاب عهد جدید (11) بر این باروند که مسیح (علیه السلام) در فضای یهودیت و منزوی عصر خود زندگی می کرد و مثل بقیه راهبان یهودی تنها با کتاب عهد قدیم در ارتباط بود. ولی یقیناً با این ایده یهودیان که تنها قوم برگزیده خداوندند مخالفت داشت و ایده اش راجع به حکومت خدا در برگیرنده کلیه انسانها از شرق تا غرب عالم و همه عصرها بود و برخلاف یهودیان خدا تنها مسئول نجات و تعالی قوم یهود نمی باشد.
بدون شک کلیساهای اولیه مسیحیّت درنتیجه خط مشی یونیورسالیزم امپراطوری رم قادر گردیدند با ادیان دیگر وارد گفتگوی دینی شوند. فاصله گرفتن مسیحیان از ایده ناسیونالیسم یهودی که دین را امری قومی و ملی و مربوط به جغرافیا و قوم یهود قرار داده بودند اولین تحولی بود که در این راستا بوقوع پیوست. مسیحیّت در ابتدای ظهورش در اورشلیم بعنوان شعبه ای از دین یهود شناخته می شد اما پس از گسترش به خارج از اورشلیم و در نوردیدن مرزهای امپراطوری و پراکنده شدن در بین جماعات مختلف رفته رفته به شکل دین جدیدی که از دین یهودیت مستقل می نمود معرفی شد. (12) برخی از یونانیان و رمی ها که از دین های ملی خود که پرستش مظاهر والهه ها بود دست کشیده بودند و مایل به پذیرش مسیحیّت بودند ولی چون هر فردی که قصد مسیحی شدن را داشت حکماً باید یهودیت و « دستورات قانونی یهودیان Mosaic Laws » و نیز ختنه را می پذیرفت کارشان به مشکل می رسید اما با جدا شدن مسیحیّت ازیهودیت فرصتی برای بزرگان مسیحی پیش آمد تا دیوار جدایی ضخیمی را که یهودیت در بین قوم خود و دیگر مردم کشیده بودند از میان بردارند و پیام انسانی کلیساها را که خداوند همه ی انسانها و نژادها را از یک ریشه خلق کرد و به همه ی آنها بر روی زمین سکونت و زندگی بخشید و برای آنها قلمرو زندگی و محدودیتهای مرزی قرار داد به گوش همه مردم برسانند.
ثانیاً- با جدا شدن مسیحیان و کلیساها از دین یهودیت دیگر هیچگونه سلسله مراتب روحانی و دکترین مربوطه بر آنها حکومت نمی کرد از این رو وارد شدن در امپراطوری رم پیروان این دین نوپا بدور از هر گونه قید و بندی و دستورات سیستماتیک با ادیان و فلسفه های دیگر بخصوص با فلسفه یونانی وارد مذاکره شدند و با اخذ کردن اصطلاحات آن ها به دین مرکبی تبدیل گردید. این دین مرکّب حاوی مجموعه ای از فلسفه های یونانی و اساطیر رمی و آیین های عبادی رمی و یهودی گردید و از این لحاظ در این دوره برخلاف آن چیزی که امروزه در کلیساها ناپسند بحساب می آید کلیسا در اخذ دیدگاهها و اصطلاحات غیر مسیحی با مشکلی مواجه نمی شد. و علمای اولیه مسیحی تنها مواظب بودند که این نظریات و دیدگاهها با دستورات اصلی حضرت مسیح (علیه السلام) و اصول کتاب مقدس مغایرت نداشته باشد.
برخی از علمای این دوره مثل « Clement- کلمنت اسکندرانی » با استفاده از فلسفه یونانی و آیین های عرفانی و نقل قول از فلسفه های افلاطونی، سقراط و ابراهام مسائل دینی مسیحی را تعریف می نمودند. و در اجرای مراسم عبادی خود از سنتهای عبادی میترایسم اقتباس می کردند و بسیاری از اصطلاحات عبادی را به عین از ادیان رمی و یونانی وارد دین مسیحیّت نمودند و در این راه تا جایی پیش رفتند که به شیوه بت پرستان و معتقدان به الهه ها و اسطوره ها در توصیف حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) از افسانه های یونانی همچون « Orpheus- اوفئوس » و « Apollon – آپولون » و « Mithra میترا » و فلسفه « Incarnation- حلول خدا در جسم انسان » و تکیه زدن او بر روی ارّابه ی چهار چرخی به شکل خدایان رومی و یونانی از الهام می گرفتند.
کلیساهای مسیحی در اتخاذ چنین شیوه ای همواره زندگی حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) را مد نظر داشتند زیرا او با استفاده از میراث یهود و سنتهای پیغمبران پیشین به تنظیم مجدد قوانین حضرت موسی و سنتهای اعتقادی قوم یهود پرداخت. هیچ چیزی نشان دهنده این واقعیت نیست که او قصد داشته دینی جدای از دین یهودیت تأسیس نماید بلکه او قوانینی را که به پیشینیان گفته شده بودند مجدداً پس از اصلاح و پالایش از ایده قوم گرایانه یهودی به نسل عصر خویش و پس از آن معرفی نمود. از زاویه ای این طور بنظر می رسد که مسیح همه ی این قوانین را پاسداری نمود و از زاویه دیگر این احساس به انسان دست می دهد که او همه ی این معانی و اهداف را تغییر داده است. در خصوص کلیساهای صدر تاریخ مسیحیّت نیز این طور به نظر می رسد که در نتیجه سکیولریزم دینی کلیساها آزادی داشتند تا از چیزهای خوب ادیان دیگر بنفع مسیحیّت بهره برداری کنند و به مفاهیم مشکل و غامض که درک آن برای انسان معمولی آسان نبود شکل ساده تری بدهند. به این طریق مسیحیّت با امتزاج زندگی و تعالیم انسانی و عرفانی حضرت مسیح (علیه السلام) و اندیشه های یونانیان و رمی ها شکل جدیدی از الهیات را عرضه نمود که جذابتر و دوست داشتنی تر از الهیات یهودیت بود و این امر سبب پیش گرفتن و گسترش آن شد ولی در مقایسه با مسیحیّت، یهودیت روز بروز به شکل دین بسته تری درآمد و بدلیل شیوع حس ناسیونالیسم قومی و ملی و اختلافات درونی سلسله مراتب دینی و روحانیت آن روز بروز جاذبه خود را بیشتر از دست می داد و صحنه را بنفع مسیحیّت خالی می نمود.
قطع گفتگو مسیحیّت با یهودیت و ادیان دیگر
در حدود سالهای 400 میلادی تغییر روش مشخصی در دین مسیحیّت نسبت به ادیان دیگر بوجود آمد. این تغییر روش بیشتر بدلیل غیر سکولاریزه شدن امپراطوری بود. در این دوره امپراطوری با انتخاب دین مسیحیّت بعنوان دین رسمی به مخالفت با سکولاریزم پرداخت و دیگر مردم غیرمسیحی آزادی عمل برای انجام مراسم دینی خود نداشتند. « رسمیت پیدا کردن دین مسیحیّت سبب شد تا پدران مقدس بخصوص سر اسقفها و اسقفها به امتیازات و قدرت مادی جدیدی دست یابند و به صورت بخشی از بدنه سیاسی کشور درآیند.
بدنبال این واقعه کلیساهای مسیحی دیگر تبدیل به مراکز دولتی و قدرت شده بودند که مأموریت امنیت امپراطوری را داشتند و بعلاوه مسئول تصفیه روح انسان ها بودند تا رستگاری آنها را تأمین نمایند. چون امپراطوری با کلیساهای عمده بر این نکته به وحدت رسیده بودند که به نفع هر دوی آنها است تا کلیساها متحدالشکل شوند از این رو پدران مقدس دکترین جدیدی را تنظیم نمودند که تا پیش از آن وجود نداشت و بر این اساس سلسله مراتب خشک کلیسایی و روحانی تنظیم شد که همه ی مسیحیان و کلیساها به اطاعت از آن مجبور بودند و هر کسی که با آن به مخالفت می پرداخت مورد اذیت و آزار قرار می گرفت بنابراین در تحت چنین شرایطی هر فردی برای حفاظت خود و خانواده اش وانمود می کرد که به دکترین جدید معتقد است و از ابراز عقیده ای که مشکل آفرین بود پرهیز می نمود و عملاً این وضع مقدمه ای برای تعطیلی و شکست گفتگو مسیحیّت با ادیان دیگر بود. (13) کلیسا و حکومت طی یک اتحاد شوم آکادمی قدیمی فلسفه آتن را تعطیل نمودند و تنها فیلسوف باقیمانده در اسکندریه یعنی « هاپاتیا – Hypathia » را به قتل رساندند و از گسترش بیشتر افکار و ایده های خارج از دکترین مسیحیّت که اکنون با عنوان کفرآمیز از آنها یاد می شود جلوگیری بعمل آمد.
این دیوار جدایی و رفتار خشونت آمیز از سوی اروپای مسیحی در مقابل دیگر ادیان نیز کشیده شده بود. یهودیان که غالباً بصورت اقلیتهایی در بین جوامع مختلف مسیحی زندگی می کردند وضع به مراتب سخت تری داشتند و بعنوان دشمنان اصلی مسیحیان و قاتل حضرت عیسی (علیه السلام) از آنها یاد می شد و گروههای میسیونری درهمه جا سفر می کردند تا با نابودی ادیان و تفکرات غیر مسیحی و عبادتگاه آنها راه را برای پذیرش اجباری مسیحیّت باز نمایند. این « جنگ صلیبی روحانی » – « – Spiritual Crusade » تنها مربوط به دوران قرون وسطی نمی شد بلکه تا قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نیز با شدت در جریان بود مثلاً « سوآمی آبی شیکتاناندا – Abishiktananda Swami » درباره فعالیت آنها در هندوستان می گوید، (14) « مبلغان مسیحی بدنبال گشایش هند توسط نیروهای استعماری و بازرگانان به اینجا آمدند و آنان در تبلیغ آیین خود در میان هندوها به هر وسیله ای متوسل می شدند و به هر طریق ممکن برای آن تبلیغ می کردند ما نمی خواهیم راجع به آن رفتارها قضاوتی بکنیم ولی لازم است وقتی که برای گفتگو پیشنهاد می دهند و با هندوها پیشنهاد گفتگو با آنها را می دهند این سوابق را مدّ نظر داشته باشند. »
در ادبیات کلیسایی نیز همراه جنگ روحانی صلیبی درباره ی سرگذشت و توضیح فعالیت مبلغان به اصطلاحاتی برخورد می کنیم که نشان دهنده این موضوع است که مسیحیّت بعد از قطع گفتگو با ادیان در غالب فعالیت های دینی همواره به فکر پیشروی در محدوده ی جغرافیایی ادیان دیگر بوده تا تمدن و فرهنگ مسیحی غربی شده را از طریق میسیونرها و مبلغان دینی گسترش دهد و در این راه از اصطلاحات نظامی مثل « پیشروی حرکت سربازان مسیحی » و « ملت فاتح مسیحی » و قرارگاه عملیاتی میسیونرهای مسیحی نیز بهره می گرفت. به این طریق می شود استدلال نمود که مسیحیّت پس از رسمی شدن و ترکیب و اختلاط با سیستم سیاسی بطور شدیدی از سنت کلیساهای اولیه مسیحی و روش گفتگو که پُل مقدس و برخی دیگر از شخصیتهای اصلی صدر مسیحیّت به آن پایبند بودند فاصله گرفت و درنتیجه انحرافات سیاسی تبدیل به یک حربه سیاسی و استعماری و جمود فکری درآمد و تمام زمینه های تبادل نظر دینی و رویارویی اصحاب ادیان را محدود نمود.
عصر برقراری مجدد گفتگو
هنوز نیز روحیه ی صلیبی گری بر علیه ادیان دیگر در پاره ای از نقاط قابل لمس است از این رو به دلیل روشن بینی برخی از رهبران کلیسایی و علمای مسیحی امروزه این فرض پیش آمده که آیا خداوند با گسترش آیین مسیحیّت توسط مبلغان مسیحی و سختگیریهای کلیسا نسبت به ادیان دیگر موافقت دارد؟ و آیا این خواست خداوند است که گسترش دین مسیحیّت با نابودی و کم شدن اتباع ادیان دیگر توأم باشد و مسیحیّت جای آن را بگیرد؟
مهمترین علت برای بوجود آمدن این تردید در بین دانشمندان مسیحی سکولاریزه شدن اجتماع است در دوره اول تاریخ مسیحیّت نیز در نتیجه سکولاریزه شدن، کلیساهای ابتدایی فرصت یافتند تا با ادیان دیگر وارد گفتگو شوند. این پدیده تا هنگام اتحاد کلیسا و حکومت در قرن پنجم در جریان بود ولی اکنون دوباره با ظهور سکولاریزم مجدداً زمینه برای از سرگیری گفتگو دینی باز شده است. زمینه برای از سرگیری گفتگو با ادیان دیگر به سه طریق در حال انجام می باشد.
اولاً – با جدایی دولت از کلیسا و فعالیت میسیونرهای مسیحی از فعالیت های استعماری راه گفتگوی حقیقی روشن تر گردید. اگر در گذشته بدلیل مخلوط شدن منافع سیاسی با منافع کلیسایی برخی از پدیده های غیر دینی از سوی کلیسا به صورت امری دینی نمایش داده می شد اکنون در نتیجه ی غلبه ی سکولاریزم امور کلیساها از امور حکومتی جدا گردیدند و ضرورتی برای جلوه دادن تفاوتها و اختلافات وجود ندارد و این تفاوتها به همان شکلی که هستند بررسی می شوند و برای رفع این سردرگمی امور دینی از امور غیر دینی جدا گردیدند این امر سبب می شود تا اختلاف دیدگاه ها به روشنی به نمایش گذاشته شوند و در مقابل دکترین مسیحیّت شفافیت یابند و برداشت اصلی مسیحیّت راجع به ادیان دیگر روشن تر گردد.
اکنون دیگر برای سیاستمداران بسیار دشوار است که به اختلافات سیاسی جامه ی دینی بپوشانند اگر چه در پاره ای از موارد هنوز از این شیوه بهره برداری موفقی انجام می شود. مثلاً امریکاییها در رقابتهای سیاسی با اردوگاه کمونیسم همواره به شکل صلیبی ها از عنصر دین و وجدان اجتماعی مسیحیّت بهره برداری سوء می کردند و بعلاوه مأموریتهای دینی میسیونرهای مسیحی اعم از کاتولیک و پروتستان در کشورهای بلوک شرق که به صورت پوششی انجام می شد غالباً با هدف حمله به ایدئولوژی کمونیستی صورت می گرفت و پاره ای از کلیساها نیز سخنرانی های روز یکشنبه خود را تبدیل به جنگ لفظی بر علیه کمونیسم کرده بودند و مردم را به شورش دعوت می کردند. عکس این قضیه نیز در هنگام تدارک زمینه ی صلح خاورمیانه و مشروعیت قانونی بخشیدن به رژیم اسراییل در فلسطین اشغالی اتفاق افتاد به این صورت که برای کُند کردن حرکات استقلال طلبانه فلسطینیها، لبنانیها و مسلمانان سرزمین بیت المقدس تعدادی از سازمان های دینی مسیحی بظاهر غیر دولتی ولی در باطن طرفدار خط مشی سیاسی کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا و اسراییل کنفرانسهایی را با نام جعلی گفتگوی دینی ترتیب می دادند تا بتوانند ریشه های دینی اختلافات خاورمیانه و سرزمین فلسطین را رفع نمایند و توافقات سیاسی بین سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت غاصب فلسطین اشغالی را به نوعی تبدیل به صلح دینی نمایند واز سویی مخالفین این حرکت به ظاهر صلح آمیز را به عنوان افراطی و بنیادگرا در پیش افکار عمومی معرفی و تحقیر نمایند. اما چنانکه گفتیم اکنون برای سیاستمداران بسیار دشوار است که بتوانند از عنصر دین برای پیشبرد طرحهای سیاسی استفاده موفق نمایند زیرا مسیحیّت عصر حاضر با پذیرش سکولاریزم و دموکراسی توانسته است به شکل جدیدتری با دنیای متمدن رابطه برقرار سازد. مثلاً در رابطه با یهودیان و دین یهودیت با توجه به تجربیات تلخ هزار و پانصد ساله و بخصوص واقعه اذیت و آزار و کشتار بیرحمانه یهودیان توسط آلمان تازی به این نتیجه رسیده است که کلیسا نمی تواند هم شعار انساندوستی و محبت و صلح سر دهد و هم در وقایع بیرحمانه ای که برای انسانیت رخ می دهد سکوت نماید. چنانکه رهبر کاتولیکهای جهان پاپ پیوی دوازدهم در وقت جنگ بین الملل دوم راجع به کشتار یهودیان علی رغم موقعیت ویژه ای که داشت هیچگونه مداخله ای برای پایان دادن آن ننمود و مهر سکوت بر لب زد و امروزه یهودیان نسبت به این رفتار غیرمسئولانه واتیکان که در جنگ جهانی مرتکب شد انتقاد شدید می نمایند. از طرفی مسیحیّت از تاریخ خود باید عبرت بگیرد چنانکه در عصر ابتدای ظهور مسیحیّت بدلیل رفتار خصومت آمیز، تکبر و نژاد پرستی یهودیان رابطه خود را با آن قطع نمود. ادیان دیگر نیز بدلیل رفتار مشابهی که مسیحیّت در طی قرون وسطی و عصر استعمار نسبت به آنها مرتکب شد نسبت به آن دید مساعدی ندارند. « از این رو اگر مسیحیّت می خواهد این نقیصه را از میان بردارد باید در وهله نخست حق ادیان و مردم غیر مسیحی را به رسمیت بشناسد و با انحصار جغرافیایی و تاریخی گذشته اش وداع نماید و مردم غیر مسیحی را کافر، بی دین و جهنمی به حساب نیاورد و با پذیرش پلورالیزم دینی و سکولاریزم و برابری حقوقی بتواند بدور از خشونتهای سیاسی و دینی با مردم غیر همفکر و ایدئولوژیها و ادیان دیگر به گفتگو و گفتگو بنشیند. » (15)
دوم- سکولاریزه شدن باعث شد که فکر مردم تا حدی از سیستم بسته دینی آزادتر شود و کورکورانه چیزی را قبول نکنند از این رو در عصر پیشرفتهای تکنولوژیک و علم برخی از اصول دینی مسیحیّت مثل تثلیث ( Trinity ) و حلول پدر در جسم انسانی ( Incarnation ) و تولد فرزند از یک مادر باکره به این دلیل که شباهت به اساطیر و فلسفه های رومی و یونانی داشتند بلکه بدلیل اینکه بر متافیزیک بنانهاده شده بودند مورد تردید جدی قرار گرفتند. از این رو برخی از علمای قرون 19 و 20 پیشنهاد کردند که باید این مفاهیم کُهنه دینی را با دلایل علمی و منطقی امروزی احیاء نمایند تا مجدداً در عصر علم مورد پذیرش قرار گیرند، اما متأسفانه آنها در این کار توفیق شایانی بدست نیاوردند و نتوانستند خود را با تحولات عصر علم گرایی « Secientism » منطبق سازند.
در شرایط فعلی که سکولاریزم در جوامع مسیحی و کلیساها مورد پذیرش قرار گرفته وضعیت کلیساها شباهت زیادی به وضعیت کلیساهای صدر مسیحیّت دارد و روحانیون و معتقدان مسیحی دیگر مثل جنگاوران نیستند که به سراغ ادیان یکدیگر بروند اکنون اگر این تحول در یهودیت نیز اتفاق افتد و خود را از صهیونیزم و یا یهودیت سیاسی افزون طلبانه دور سازد در این صورت امکان از سرگیری گفتگو بطور جدی فراهم خواهد شد. همچنین لازم است که در بین مسیحیان این سوء تفاهم نیز برطرف شود که یهودیان پایبند و معتقد به اصول و قوانین تورات و حضرت موسی هرگز نمی توانند بخاطر خوش آمد طرف مقابل نظریه یکتاپرستی را بکناری نهند و ادعای فرزند خدا بودن مسیح (علیه السلام) و تثلیث و موعود بودن وی را بپذیرند زیرا « مشیا » یا موعود یهودیان مشخصاتی دارد که با مشخصات تشریح شده از سوی کلیسا تطابقی ندارد. از این رو مسیحیّت و یهودیت در گفتگوها فقط می توانند برای رفع سوء تفاهمات و پیش داوریها و خصومتهای تاریخی با هم به بحث بنشینند و ارتباطات انسانی خود را که به نفع هر دو دین می باشد گسترش دهند.
سوم- با گسترش یافتن دامنه ی سکولاریزم کم کم موانعی که برای انجام گفتگوی حقیقی وجود دارد از پیش پا برداشته خواهد شد. سلسله مراتب کلیسایی، وابستگی برخی از آنها به مراکز قدرت و تقسیم بندی جغرافیایی حوزه های کلیسایی و نظارت بر ساکنان حوزه از طریق لیست عضویت در کلیساها همگی مربوط به دوره فئودالیته اند و در حال حاضر بعنوان عوامل مخرّب ارتباط سالم افراد تلقی می شوند که باید دستخوش رفرم گردند. در غیر این صورت سلسله مراتب کلیسایی و برخی از نهادها و مؤسسات وابسته به کلیسا با نامهای مستعار « نهادهای غیردولتی » گفتگوها را شدیداً در کنترل خواهد گرفت و عقاید و مباحث و موضوعات مورد گفتگو در جلسات را کانالیزه خواهند نمود و زمینه را برای انجام گفتگوی حقیقی متلاشی خواهند ساخت.
چارلز دیویس (16) که خود روزگاری در کلیسای کاتولیک سمت روحانی داشت و سپس از آن کناره گرفت در خصوص مضر بودن نهادهای قدرت در کلیسا برای دین مسیحیّت می گوید.
« تجربه شخصی من از کلیسا نشان می دهد که کلیسای رسمی اعتبار مسیحیّت را در دنیا به خطر انداخته است. کلیسای مسیحی با توجه به جوهره ی ساختاری خود باید همیشه مشوق رابطه انسانی و مدلی گویا برای آن باشد. اما وقتی که من بر اساس تشکیلاتی و فعالیت کلیساهای رسمی نظر می کنم می بینم که این ساختار برای روابط انسانی بسیار خطرناک است از این رو نمی توانیم بیش از این مقدار نسبت به آن دیده احترام بنگرم.
از آنجا که من همواره کلیسا را نمایشی برای تجمع سالم میان مسیحیان می دانم از این رو رسمی بودن فعالیت آن را قبول ندارم. به نظر من بهترین گفتگو که مبتنی بر حقیقت باشد می تواندبا کمک افرادی صورت پذیرد که مؤسسات رسمی دینی دست کشیده باشند و یا همواره در خارج از آن به فعالیت بپردازند زیرا آنها در ارائه نظریات و شیوه ی تماس خود از آزادی کامل برخوردارند و از جانب کلیساها و نهادهای وابسته به آن فشاری را بر خود احساس نمی کنند. »
بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که با توجه به ساختار تاریخی دین مسیحیّت و ارتباط آن با یهودیت، این دو دین تنها وقتی برای گفتگو با یکدیگر تمایل نشان می دهند که در شرایط اجتماعی سکولار بسر می برند. از این رو « سکولاریزم » تهدیدی برای دین مسیحیّت و یهودیت نمی باشد بلکه نیروی متحرکی است که حضور آن بعنوان یک کاتالیزو سبب می شود تا گفتگو حقیقی آنها با یکدیگر به جریان افتد.
تأثیر نظریات جدید بر دین مسیحیّت در نگرش نسبت به ادیان دیگر و زمینه سازی برای ایجاد شرایط گفتگو
« ارائه نظریات جدید فلسفی، جامعه شناسی و روانشناسی قرن بیستم سبب شد تا باور مردم در خصوص برتری دین مسیحیّت نسبت به ادیان دیگر دچار تزلزل شود. نویسندگان برجسته قرن بیستم همچون رودلف اُتّو ( Rudolf Otto ) و « ارنست تروئلچ ( Troeltsch Ernest ) با این استدلال که دین پاسخی به نیازهای درونی انسانهاست و مسیحیّت نیز یکی از سنتهای متعددی است که در نزد انسانها شناخته شده است « دلیلی برای برتری آن نسبت به یهودیت و دیگر ادیان وجود ندارد. » خصوصیت انحصارگرایانه ادیان را زیر سئوال بردند. (17) نظریه های مربوط به روابط و حقانیت تفکرات دینی تا به این زمان از مراحل مختلفی گذر کرده اند که اصلی ترین آنها به شرح زیر است:
1- انحصارگرایانه ( Exclusivism ) این نظریه بر این اصل استوار است که نجات و رستگاری تنها در اطاعت از آن دین است و در خارج از آن دین راهی برای نجات بشریت وجود ندارد. این فرض در قرون 18 و 19 در تعالیم پروتستانتیزم نقش اصلی را بازی می کرد که ادعا داشت در خارج از آموزشهای کتاب مقدس هیچ راهی برای رستگاری پیدا نمی شود، در مسیحیّت کاتولیک نیز این اندیشه تا زمان تشکیل شورای دوم واتیکان ( 1965- 1962 ) پابرجا بود تا اینکه در نهایت در « بیانیه ی عصر ما » شورای واتیکان بیانیه ای را برای از بین بردن اصل منحصر بودن رستگاری در آیین مسیحیّت صادر نمود. اما در پروتستانتیزم این تفکر همچنان تامدتی طولانی ادامه داشت تا اینکه عمل افراطیهای پروتستان سبب شد که گرایشهای ضد آن که به ( Inclusivism ) یا فراگیر بودن راه رستگاری شهرت داشت شکل بگیرد.
2- شمول گرایی ( Inclusivism ) بر اساس این بینش نجات و رستگاری از طریق هر مسلکی عملی است. این اصل درنتیجه تحول فرهنگی و اجتماعی در اندیشه عده ای از دین باوران مسیحی شکل گرفت که اگر افراد دارای اعتقادات غیر مسیحی هم باشند ممکن است به درجه ی رستگاری نایل شوند. در شکل گیری اساسی این تئوری و ایجاد این تحول فکری کارل رینر ( Karl Rahner ) نقش اساسی داشت.
3- کثرت گرایی ( Pluralism ) اخیراً عده ای از متخصصان علوم ادیان به پلورالیزم و یا کثرت گرایی دینی اعتقاد پیدا کرده اند. بر این اساس هیچ یک از ادیان را نباید بعنوان درجه دوم تلقی نمود بلکه هر کدام از آن ها راه مستقلی را برای نجات انسان فراهم آورده اند و از این رو مسیحیّت را نباید بر هیچ یک از آنها مقدم دانست.
پیدایش این نظریه در بدو امر باعث درگیری و مباحث تند کلیسیایی شد زیرا این نظر با تعالیم کلیسا مغایرت داشت واصول اعتقادی و بنیادین مسیحیّت یعنی تثلیث و « Logos » و « پیروزی از راه صلیب » برای رستگاری بشر را زیر سئوال می برد. اما با گذشت زمان کلیسا توانست راهی را برای منطبق نمودن خود با آن پیدا نماید. در نتیجه ی تأثیر این تحولات هم اکنون کلیساهای مسیحی با بقیه ادیان و ایدئولوژی ها از طریق « شورای جهانی کلیساها » ( World Council of Churches ) که با علامت اختصاری ( WCC ) معرفی می شود در گفتگو می باشند و در واتیکان نیز اداره ی مخصوص گفتگو با ادیان غیر مسیحی عهده دار این وظیفه بزرگ است. و تا به این زمان در نتیجه تغییر دیدگاه مسیحیان نسبت به ادیان دیگر و بخصوص یهودیت گفتگوهای زیادی به هدف تفاهم دینی انجام گرفته است.
کوشش مسیحیّت و یهودیت برای تفاهم اجتماعی مجدد از طریق گفتگو
1- خصومتهای اجتماعی قرون 19 و 20- ( آنتی سیمیتیزم )
به دنبال انقلاب فرانسه و با اوج گیری روحیه ی لیبرالیسم سیاسی، ناسیونالیزم و راسیونالیسم زمینه برای جدایی حکومت از کلیسا فراهم گردید اگرچه این جدایی هرگز بصورت کامل بوقوع نپیوست ولی در تئوری مقبولیت عام یافت. ایجاد فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مناسب برای همه شهروندان بطور یکسان سبب بهره مندی یهودیان از حقوق بنیادین شد. این حقوق که بطور طولانی از آنها گرفته شده بود اکنون باعث می شد تا آنها بتوانند به سرعت در جامعه مسیحی جایگاهی بدست آورند. تغییرات اقتصادی و سیاسی جدید باعث برهم خوردن نظام و روابط اجتماعی و رشد سیستم سرمایه داری شد که یهودیان برای شکل گیری آن نقش مؤثری داشتند این امر سبب شد تا محافظه کاران مسیحی موجی از اندیشه های ضد یهودیت ( آنتی سیمیتیزم ) را براه اندازند. این موج که بیشتر در بین طبقات پایین جامعه قابل لمس بود ریشه اعتقادی مسیحی داشت و هدف آن ایجاد مقاومت اجتماعی برای محدود کردن فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی یهودیان بود. » (18)
در اتریش و فرانسه نوشته های اگوست رالینگ ( August Rahling ) محقق کتاب مقدس سبب گسترش دامنه ی آنتی سیمیتیزم شد او در نوشته هایش یهودیان را مسئول تنظیم اصول اقتصادی لیبرالیستی و حرکتهای مخرّب زمان خود معرفی نمود و عقیده داشت که یهودیان کوشش دارند تا مانع تحقق وعده های پیش بینی شده هزاره مقدس مسیحیّت شوند.
در آلمان دو نشریه کاتولیکی وابسته به ارگان حزب کاتولیک آلمان وجود داشت که مبلغ آنتی سیمیتیزم بودند و در فرانسه نهضت آنتی سیمیتیزم توسط حامیان سلطنت که عمدتاً کاتولیک محافظه کار بودند مورد حمایت قرار می گرفت. انگیزه اصلی ایجاد این گروه مخالفت با لیبرالیسم و فراماسونری بود در پاره ای دیگر از کشورهای اروپایی نیز کاتولیکها با راه اندازی جنبشهای آنتی سیمیتیزم در پی بهره برداری اقتصادی از آن بودند. و اما در ممالک دیگری که مسیحیان در اقلیت قرار داشتند رفتار نسبتاً خوبی نسبت به یهودیان از خود بروز می دادند. در آلمان شدت مخالفت کاتولیکها و دیگر فرق مسیحی با یهودیان به حدی بود که آنان را واداشت تا برای پیشبرد امیال و اهداف سیاسی شان دست به تأسیس احزاب سیاسی کاتولیکی بزنند.
تلاش برای دستیابی به تفاهم
در طی این دوره کوششهایی از سوی متفکران اجتماعی و رهبران دینی مسیحی برای دستیابی به تفاهم بعمل آمد. اما این تلاشها بازدهی ضعیفی داشتند و با استقبال کمی همراه بودند. یکی از مشهورترین نهادها و یا سازمانهایی که برای ایجاد تفاهم در بین جامعه یهودی – مسیحی کوشش می نمود « جامعه دوستان قوم بنی اسرائیل » ( The Amici Israel Association ) بود که در تاریخ 6 ژوئن – 1926 در رُم تأسیس شد. در این سازمان که تعداد محدودی از سازمانهای کاتولیکی و دو هزار کشیش و چند کاردینال کاتولیک عضویت داشتند گفتگوهایی برای بهبود روابط اجتماعی با یهودیان صورت گرفت این گفتگوها در بدو امر بیشتر در زمینه مسائل اجتماعی بودند ولی بعداً مشورتهایی نیز در خصوص الهیات و اصول دینی بعمل آمد در بولتن های این سازمان همواره از مسیحیان خواسته می شد که از خشونت و توهین نسبت به یهودیان و هم چنین اصرار می شد که قوم بنی اسرائیل را به عنوان مردم برگزیده خدا بشناسند. مقر مقدس رم در 21 مارس 1928 این مؤسسه را مغیر با کلیسا معرفی نمود و در اطلاعیه ای از فعالیت آن ممانعت نمود در همین اعلامیه به کلیساها، رفتار ضد یهودیت سفارش شد.
در آلمان پیش از شروع عصر هیتلری صدای آنتی سیمیتیزم کاتولیکها محدود گردید و فقط اندکی از افراد بودند که نسبت به این رویه اعتراض داشتند علی رغم اینکه در طی این دوره کتابهایی علیه یهودیت منتشر می شد ولی غالباً نسبت به آنها اعتراض بعمل می آمد و کوشش عمومی به شناخت و تفاهم با یهودیت متمرکز بود. در بین افرادی که در خصوص شناخت و تفاهم با یهودیت تلاش زیادی نمود، فرانتس رُدِل ( Frans Rodel ) مدیر انستیتوی مطالعات یهودیت از همه مشهورتر است.
در دوره نازیها سراسقف مونیخ، میخائیل کاردینا فون فالهابر ( 1952- 1872 ) Micheal Cardinal Von Foulhaber ) علیه اختلافات قومی کاتولیکها با یهودیان اقدامات چشمگیری بعمل آورد و در کتابش بدون اینکه به مسائل کلامی و فلسفی و عقیدتی اشاره نماید برای خوانندگان وضعیت یهودیت را بعد از پدید آمدن کتاب مقدس توضیح داد. این کتاب در عصری که ناسیونال سوسیالیزم نازیها تبلیغات دامنه داری را علیه یهودیت سازمان داده بود به منزله دفاعیه ای برای یهودیت بحساب می آمد. نویسنده این کتاب زمینه ای را فراهم آورد تا پاپ پیوس یازدهم نژاد پرستی را محکوم نماید. پاپ پیوس یازدهم طی نطقی نازیسم را محکوم نمود و گفت، « ما روحاً تحت تأثیر افکار ضد یهود هستیم. » از سال 1945 به بعد کوششهای زیادی به عمل آمد تا در هنگام تبلیغ آیین مسیحیت به گونه ای عمل نشود که به تغییر دین و اذیت یهودیان منجر شود. در سال 1950 یک گفتگوی مستقیم بین یهودیت و مسیحیّت برگزار شد که بیشترین سهم را برای این گردهمایی « آژانس ارتباطات انسانی یهود » بر عهده داشت. در این گفتگو بیشتر مسائل اجتماعی به بحث گذاشته شد. پس از آن در طول سالهای 1950 تا 1960 نشستهای دیگری نیز در بین برگزیدگان این دو دین صورت گرفت که در این نشستها بر روی منافع مهمی که باعث شیوع اندیشه آنتی سیمیتیزم می شد بحث و بررسی دقیقی صورت گرفت. سال 1960 سال انقلابی و مهمی در رابطه با گفتگوی یهود و مسیحی امریکا به حساب می آید. متعاقب صدور بیانیه « شورای دوم واتیکان » به نام « عصر ما » که در آن برای اولین بار با ذکر نام حرکتهای آنتی سیمیتیزم محکوم گردید امیدواری برای ادامه گفتگو قوت گرفت. در سال 1967 بیانیه ای از سوی « کنفرانس ملی اسقفهای کاتولیک امریکا » منتشر گردید که در آن اعلام شد « راهنمای رابطه ی آینده یهودیت و مسیحیّت دستورات شورای دوم واتیکان خواهد بود. در سال 1968 ارتباطات یهودیت و مسیحیّت دستوراتی را به منظور بهبود بخشیدن رابطه کاتولیکها با یهودیان صادر نمود. هر کدام از این دستورالعمل ها سبب می شد تا دلگرمی زائدالوصفی برای انجام گفتگو در طرفین « یهود- مسیحی » پدید آید. ولی بیانیه ی شورای مردم واتیکان را باید مهمترین اقدام کلیسای مسیحی در جهت فراهم ساختن شرایط مناسب برای گفتگوی همه جانبه علمی دینی، سیاسی و اجتماعی با یهودیت بحساب آورد.
تصمیم گیری راجع به یهودیان در شوراهای واتیکان یک و دو
صدور بیانیه ی عصر ما مجوّز گفتگوی گسترده مسیحیّت با ادیان دیگر بود.
در بیستمین نشست کلیساهای کاتولیک، شورای واتیکان که در سال 1869- 1870 بوقوع پیوست کوشش بی ثمری در رابطه ی با یهودیان به عمل آمد. در این شورا کشیش لِمَن ( Lemann ) که در خانواده ای یهودی متولد شده بود و در سن هفده سالگی پس از تغییر دین یهود به مسیحیّت روی آورد طرح نوظهوری را بعنوان یک کشیش به شورای واتیکان برد که 510 پدر مقدس آن را امضاء نموده بودند در این طرح از یهودیان خواسته می شد که از این پس مسیح (علیه السلام) را بعنوان ناجی و موعود « مشیا » ( MEssiah ) بپذیرند. این طرح از سوی یهودیان و غیر یهودیان در رم در گتو ( Ghetto ) ( بخش مشخص یهودی نشین که برای کنترل و اعمال محدودیت بر روی آنها در شهرها تأسیس می شد ) زندگی می کردند واکنش شدیدی علیه آن از خود نشان دادند و واتیکان بناگزیر در شورای اول بحث بر روی آن را مضر دانست و پیشنهاد را مسکوت گذاشت.
در شورای دوم واتیکان به پیشنهاد پاپ ژان پُل بیست و سوم در خصوص رابطه ی کلیسای کاتولیک با یهودیان بحث و بررسی بعمل آمد. این شورا که به مدت سه سال یعنی از سال 1962 تا سال 1965 به طول انجامید در پایان راجع به رابطه با یهودیان بیانیه ای صادر نمود ( بخشی از بیانیه مربوط به رفتار آتی کلیسا با یهودیان بود ). که به « عصر ما » ( Nostra aetate ) مشهور است. در ضمن در این بیانیه راجع به رابطه مسیحیان با مسلمانان و برخی دیگر از گروهها از جمله شاخه های مختلف مسیحیّت نیز صحبت شده است. در این بیانیه راجع به یهودیان آمده است:
« چنانکه این شورای مقدس در اعجاز کلیسا تحقیق نموده در کلیسا همواره اتحادی روحانی در بین مردم معتقد به کتاب عهد جدید و قوم یهود وجود دارد از این رو کلیسای مسیح (علیه السلام) تائید می کند که اولین اعتقاد به خداپرستی در بین پاتریارک یا پدر ملت خداپرست ( اشاره به حضرت ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) و پیغمبران سالاله ی او وجود داشته است. کلیسا اعتراف دارد که همه ی کسانی که به حضرت عیسی (علیه السلام) فرزند ابراهیم (علیه السلام) معتقدند به ندای مشترک پدر طائفه یکتاپرستی ایمان دارند. از این رو رستگاری کلیسا به شکل اسرار آمیزی در نتیجه زحمات قوم برگزیده ای است که از سرزمین اسارت خروج کرده بودند و به این دلیل کلیسا نمی تواند از یاد ببرد که وحی موجود در عهد قدیم را از مردمی بدست آورده که خداوند به آنها رحمت نمود و قوانین پیشین را در اختیارشان قرار داد. کلیسا اعتقاد دارد که به وسیله حضرت مسیح مصلوب هر دو طائفه یهودیان صلح طلب و یهودیان عابد به یکدیگر پیوستند و از مسیحیّت دفاع نمودند.
کلیسا همواره در نظر می گیرد این نوشته های مقدس را که درباره ی خویشاوندان و یاران او که برای آنان مقام افتخار آمیز و نسبت فرزندی و پیمان و قانون و وعده مقدس وجود دارد و جسم مسیح از جسم آنان است. فرزند مریم مقدس و کلیسا همواره در نظر می گیرد که نخستین گروندگان و معتقدان به کتاب مقدس مسیح که پیام آنرا در جهان منتشر ساختند از مردم یهودی بودند. چنانکه کتاب مقدس شهادت می دهد اورشلیم بدون اینکه هرگز آن را شناخته باشند هرگز ممانعتی برای انتشار آن نداشت مگر تعداد اندکی از یهودیان. بدون شک خداوند یهودیان را بسیار عزیز بحساب می آورد بدلیل یکتاپرستی پدرانشان به همراه پیامبران و هم زمان بر طبق این رساله ی مقدس، کلیسا منتظر روزی است که فقط خدا از آن آگاهست که تمام مردم با یک صدا پروردگار را نیایش کنند و او را در کنار یکدیگر عبادت نمایند.
از آنجا که تشابهات و مشترکات فراوانی در بین مسیحیّت و یهودیت موجود می باشد شورای مقدس مایل است پیشنهاد نماید شناخت و احترام متقابل که از مطالعات کتب مقدس و الهیات نشأت می گیرد به همراه گفتگوی برادرانه صورت پذیرد. درست است که یهودیان و مقامات ذیصلاح بر روی مرگ مسیح (علیه السلام) پافشاری کرده بودند اما چیزی که اتفاق افتاد امروز نمی تواند باعث متهم شدن یهودیان عصر ما باشد بلکه باید در بین آنان فرقی قائل شد. اگرچه مسیحیان پیروان و مردم جدید خداپرستند ولی این امر دلیلی بر این قیه نیست که از نظر خداوند یهودیان با عدم پذیرش مواجه شده باشند. چنانکه از کتاب مقدس برمی آید نباید این چنین نتیجه گیری نمود. همه باید به این نکته توجه نمایند که در کار تبلیغ و موعظه کلام خدا نباید مسائلی را مطرح نمایند که با حقیقت کتاب مقدس و روح مسیح منافات داشته باشد.
بعلاوه در رد هر گونه تجسس ناصواب که علیه هر انسانی صورت گیرد کلیسا اعلام می کند که از کلیه آلامی که بر یهودیان گذشته متأثر است. این موضوع نه دلیل سیاسی است بلکه نشأت گرفته از محبت روحانی کتاب مقدس می باشد. کلیسا همواره بر این اصل تأکید می کند که رفتن حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) به سوی مرگ آزادانه صورت گرفت و او بدلیل محبت بیش ازحد به انسان و رستگاری و بخشش آنها این راه را پیمود. بنابراین اکنون این وظیفه کلیسا است که در موعظه های خود صلیب را بعنوان نشانی از عشق و محبت خدا معرفی نماید که در اثر آن هر شکوه و عزتی به ارمغان می آید.
بدون شک درنتیجه این بیانیه تفاهم کلی در بین کاتولیکها برای برقراری رابطه بهتر با یهودیان و شناخت و احترام متقابل بوجود آمد. این بیانیه را همچنین مجوز اصلی کلیسا برای گفتگو با یهودیت نیز بحساب می آورند. در این شورا نسبت به ایده ی گناه جمعی یهودیان همه عصرها در مصلوب کردن حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) تجدید نظر بعمل آمد و برای اولین بار با ذکر نام حرکت های « آنتی سیمیتیزم » یا یهود آزاری محکوم گردید.
اولین گفتگوی اجتماعی و همکاریهای صنفی در بین یهودیان و مسیحیان اقلیت (19)
سالهای دهه 1960 انقلابی ترین دوره در رابطه با گفتگو یهود و مسیحیّت به حساب می آید و همکاریهای آنها در این سالها برای کاستن از مشکلات اجتماعی و صنفی نمونه ای از تلاش های مشترکشان برای تفاهم می باشد.
مثلاً کاتولیکها در تمام مدت اقامتشان در امریکا وضعیت محنت باری داشتند که به مراتب بدتر از وضعیت یهودیان بود. امریکاییهای نژاد پرست همواره نسبت به کاتولیکها و یهودیانی که از ممالک اروپایی به قصد مهاجرت به امریکا می آمدند بد رفتاری و بی احترامی می نمودند در سال 1928 دوره ی بعد از جنگ جهانی اول تبلیغات منفی توأم با پیشداوری در خصوص کاتولیکها صورت می گرفت بطوری که حتی « روزولت » نیز در نطق انتخاباتی خود به این تبلیغات دامن می زد. در اوان جنگ جهانی دوم همزمان با ظهور نازیسم روحیه ی آنتی سیمیتیزم نیز در امریکا اوج گرفت زیرا تعدادی از امریکاییها تحت تأثیر تبلیغات نازیسم قرار داشتند و جنبشهای ضد یهودی در کشور براه افتاد. بنابراین سرنوشت مشترک یهودیان و کاتولیکها در امریکا آنها را به سوی همکاری مشترک اجتماعی برای دفاع از خود سوق داد. اگر چه تعدادی از کاتولیکهای معتقد به آنتی سیمیتیزم در تشکیلات کلیسایی امریکا حضور داشتند و این امر باعث می شد تا یهودیان همواره احتیاط را از دست ندهند. تبلیغات نژاد پرستانه امریکاییان و مواعظ ضد یهودی کلیساهای کاتولیک که یهودیان را در مصلوب کردن حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) مقصر قلمداد می نمود سبب ایجاد گرایشهای ضد یهودی در جامعه ی امریکا می شد. اما با وقوع مشکلات مشترک اجتماعی در بین جامعه یهودیت و مسیحیّت در امریکا نوعی نزدیکی و روشن بینی در بین پیروان این دو دین حاصل شد. جوامع مسیحی و یهودی در شهرهای بزرگ به رقابت شدید مشغول شدند در این بین یهودیانی که از اروپا و آسیا به آمریکا مهاجرت کرده بودند وارث تفکراتی بودند که بر اساس آن بخشی از مسیحیّت در بوجود آمدن مشکلات زندگی جامعه خود را مقصر می دانستند. با وجود مشخصه های ملموس که در پروتستانیزم از آنتی سیمیتیزم وجود داشت. اما بنا به دلایلی یهودیان در مقایسه با پروتستانها نسبت به کاتولیکها اعتراض بیشتری داشتند. علت این امر این است که کلیساهای کاتولیک آنتی سیمیتیزم را در برنامه های روزانه کاری خود قرار داده بودند. با این وجود بدلیل دفاعی هر دوگروه اجتماعی ( کاتولیک و یهود ) از طرفداران جدی پلورالیسم در حیات اجتماعی امریکا بودند. چون به این طریق می توانستند به آزادیهای بیشتری دست یابند. یهودیان در مورد آموزش با کاتولیکها همراه شده بودند چون این اتحاد سبب استقلال دو جامعه در امر آموزش می شد. آنها به دولت پیشنهاد می کردند که باید آموزش مذهبی آیین را برسمیت بشناسد زیرا آنها برای این مدارس همواره مالیات می پردازند. از سویی کاتولیکها می دیدند که چگونه پروتستانها در تعلیمات عمومی مدارس امریکا از نیمه ی دوم قرن نوزدهم نفوذ کرده اند بنابراین انگیزه فوق سبب می شد تا کاتولیکها نیز به فکر بسط دامنه ی آموزشی باشند. یهودیان که در پاره ای از موارد از نزدیک شدن سیستم کلیسا و دولت در وحشت بودند و نسبت به این برنامه ها بعضاً مخالفتهایی نیز ابراز می کردند.
خشونتهای نازیسم در آلمان که علیه یهودیان در جریان بود سبب گردید تا در بین مقامات کلیساهای کاتولیک امریکا نسبت به یهودیان نوعی احساس همبستگی بوجود آید و زمینه ای را برای تبادل هیئتهای دینی دو طرف فراهم سازد. اگر چه در پایان جنگ دوم جهانی مسئله کوره های آدم سوزی و « هولوکاست » سبب ایجاد شکاف عمیق در رابطه یهودیان با کاتولیکها شده بود و سکوت پاپ پیوس دوازدهم در این تراژدی بزرگ توسط یهودیان محکوم شده بود و سکوت پاپ پیوس دوازدهم در این تراژدی بزرگ توسط یهودیان محکوم شده بود. اما این یهودیان بزودی در داوری خود نسبت به کاتولیکها تجدید نظر کردند و عده ای کمکهای همه جانبه مسیحیان به قربانیان خشونتهای نازیسم در کشورهای مختلف را مد نظر قرار دارند و آن را در مقابل گروه دیگری که بی تفاوت به تماشای صحنه جنایات نازیها نشسته بودند مورد مقایسه قرار دادند و نسبت به عملکرد کاتولیکها ارزیابی واقع بینانه بعمل آوردند و علی رغم اعتراضات شدید دولت واتیکان از کنترل اورشلیم که پس از تأسیس اسراییل توسط صهیونیستها صورت گرفته بود کاتولیکهای امریکا همواره نسبت به یهودیان رفتار مناسبی داشتند و هرگز بصورت عمومی نسبت به آن نظر مخالفی ابراز نمی نمودند.
اوج رابطه حسنه ی کاتولیکها و یهودیان امریکا به صورت ظاهر در سال 1964 بوده که هیأت بلند پایه ای از کمیته ی یهودیان امریکایی در واتیکان با پاپ پل ششم دیدار و درخصوص مسائل اجتماعی و صنفی کاتولیکها و یهودیان گفتگو نمودند.
نتیجه ی بحث
گفتگوهای ابتدایی مسیحیان با یهودیان و یونانیان همزمان با ظهور مسیحیّت در جریان بود و گفتگوی ابتدائی سنت پُل با یونانیان و سفر او به اِفه سوس نمونه روشنی در این خصوص است.
این گفتگو با یهودیان تا مدتی طولانی ادامه داشت تا اینکه یهودیان نسبت به مسیحیان به یکباره تغییر موضع دادند و آنها را از ورود به محافل خود منع نمودند. مسیحیّت نیز از آن به بعد با جدا شدن کامل از یهودیت خود را به شکل دینی با پیامی نوین تبلیغ می نمود. مسیحیّت از قرن چهارم به بعد به عنوان دینی رسمی در آمد و سلسله مراتب دینی آن به قدرت سیاسی و مادی نیز مجهز شد و با ایجاد دکترین خشک کلیسایی عملاً راه گفتگو با ادیان دیگر را متوقف ساخت دکترین دینی مسیحی در اوج جنگهای صلیبی با اقصی نقاط جهان از طریق اعزام سربازان مسیحی تحمیل می شد.
در طی قرون جدید که ظهور ایدئولوژی سکولاریزم باعث آزاد شدن تفکرات غربیان از سیستم دینی تک بُعدی مسیحی شد برخی از اصول دین مسیحیّت مثل تثلیث، تولد مسیح از مادر باکره، قدرت و مناصب کلیسایی مورد سئوال واقع شد و علمای این دوره کوشیدند تا با استفاده از علوم جدید رابطه ای با مفاهیم کهنه دینی برقرار سازند اما این گرایشها مثبت نبود و دیگر نمی توانست به رفع سوء تفاهمات کمک نماید:
بدنبال تحولات فوق نظریات جدیدی در قرن بیستم توسط دین پژوهانی مانند رودلف اتو و تروئد میرچاالیاده و دیگران ارائه شد و مسیحیّت بطور جدی دریافت که از این پس نمی تواند در افکار عامه به عنوان دین برتر مورد قبول واقع شود. از این رو مسیحیّت با دوری جستن از انحصارگرایی بر پلورالیسم دین صحه گذاشت و به زندگی دنیایی معتقدان نیز اهمیت داد و برای رفع بحرانهای آنها با ادیان و فلسفه های جدید به بحث و گفتگو نشست و کوشید تا به برخی از سوء تفاهمات دینی و ایدئولوژیکی که با پیش داوری آمیخته بود، پاسخ دهد. یکی از مهمترین گفتگوهای این دوره گفتگوی صنفی و اجتماعی در بین اقلیتهای مسیحی و یهودی امریکا بود. در طی این مدت با یهودیان گفتگوهای متعددی نیز بر روی شخصیت حضرت مسیح انجام گرفت که توافقهای زیر حاصل شد.
توافقهای حاصل از گفتگوها در زمینه مسیح شناسی
یهودیان و مسیحیان از ابتدا گفتگوی خود را بر روی مهمترین موضوع اختلاف یعنی شخصیت حضرت مسیح (علیه السلام) متمرکز نمودند و برداشتهای خود را در این خصوص به شکل زیر اصلاح و اعلام نمودند:
1- یهودیان مسیح را بر اثر تعالیم اخلاقی، قدرت تحمل مصائب و مبارزاتش سمبل یک یهودی اصیل معرفی نمودند.
2- مسیحیان و یهودیان در خصوص زندگی سی ساله مسیح هیچ گونه اختلاف اصولی ندارند و فقط زندگی 48 ساعته انتهایی او یعنی از عصر اولین جمعه مقدس تا روز یکشنبه ( که همه مسائل مسیح شناسی در این دو روز خلاصه می شود، مصلوب شدن، تجلی دوباره و معجزات و سخن گفتن ) مورد اختلاف نظر است. این اختلاف با موعظه های پولس مقدس در خصوص گزارش چگونگی قتل مسیح تشدید گردید، تا جائیکه باعث جدایی مسیحیان از یهودیان بطور کامل گردید.
3- متعاقب آن عده ای از علمای پیشین مسیحی می کوشیدند که مسیح را در مقابل فریسیان که از قبایل یهود بودند قرار دهند این امر باعث اختلاف و تنفر شدید مسیحیان از یهودیان گردید ولی برعکس عده ای علمای فعلی می کوشند برای مسیح چهره ای محافظه کار بسازند تا زمینه را برای قرابت این دو قوم فراهم سازند در پیدایش چنین ایده ای که از اواخر جنگ دوم جهانی رایج شد فشارهای تبلیغاتی صهیونیستها نقش عمده ای ایفا کرد.
4- درباره این سئوال که آیا مسیحیّت جزئی از یهودیت است یا دینی جدا و مستقل؟ این نتیجه حاصل شد که ادعای اصلی مسیحیّت، مسیح گرایی است ولی در یهودیت توحید عقیده ی اصلی است از این رو باید آن را دینی مستقل دانست اگرچه این دو دین از نظر عبادی ممکن است با هم تشابهاتی داشته باشند و در کلیسا و کنیسا از مزامیر داود و کتاب سلیمان و غیره هم خوانده شود اما اختلافات بین این دو دین هم زیاد است.
5- برای پیشگیری از بحران در گفتگو پیشنهاد شد که تثلیث نباید به عنوان یک پیش فرض مطرح شود زیرا در چنین حالتی گفتگو پیش از شروع به مشکل خواهد رسید.
6- برای مسیحیان و یهودیان فقط یک راه وجود دارد. مسیحیان باید نسبت به راه مستقل یهودیان احترام بگذارند و آن را به رسمیت بشناسند زیرا در پشت آن اعتقاد به خدای اسراییل که مورد پرستش کلیساهای مسیحی است وجوددارد. اینجا که خدا، خدای ابراهیم است یهودیان را به پیروی از تورات دستور می دهد و از جماعت مسیحی نیز خواسته است که از راه عیسی دنباله روی کنند بنابراین دو راه وجود دارد که به یک اصل ختم می شود و نه دو اصل.
7- مرگ مسیح که باعث پیدایش بزرگترین سوء تفاهمات در بین یهودیت و مسیحیّت شد، بر اساس اسناد معتبر تاریخی به این شکل تعریف شده است که مسیح توسط مقامات روحانی یهودی بر اساس خیانت یهودا دستگیر و محاکمه شد.
اصلی ترین گردانندگان دادگاه که کاهنان یهودی بودند وی را به اتهام فساد در دین یهود به اعدام محکوم کردند و او را تحویل والی رومی، پونتیاس پیلات دادند و با صلیب اعدام گردید. از این رو همواره یهودیان در مراسم کلیسای مسیحی مورد لعن بودند ولی از سال 1965 ” شورای دوم واتیکان ” با تغییر موضع درباره ی قوم یهود در بیانیه « عصر ما » اعلام نمود اگر مسیح آلامی را از برخی از یهودیان عصر خود متحمل شد دلیلی ندارد که یهودیان زمان ما متهم باشند.
8- با وقوع جنگ دوم جهانی که در آن عده کثیری از یهودیان کشته شدند وجدان جامعه مسیحی تحت تأثیر قرار گرفت و این امر سبب شد تا مسیحیان نسبت به یهودیان با عطوفت بیشتری برخورد نمایند و بتدریج با سیاست جهانی اسکان یهودیان در مأمن اجدادی و تاریخی ( فلسطین اشغالی ) هم آهنگ گردند ( نزدیکی صهیونیسم و واتیکان ).
پینوشتها:
1. lrving Gold mann
2. Leo Beach
3. Martin Buber.
4. Franz Rosenzweig
5. ” The Gospel as a Document of Jewish Religious در کتاب مشهور لئوباک بنام: History ” .
6. 20th Century Religious Thoughts By: J. Macquarrie pp. 195-199.
7. The Meaning of Dialogue; Richard W. Taylor p. 56.
8. Towards a new Relationship, Gracknen Kenneth. p. 58.
9. Discursive Dialogue
10. این دیدگاه البته مورد قبول خودِ نویسنده ی مقاله است و جای ایراد و اعتراض بسیار دارد و سکولاریزم بطور قطع تهدیدی برای اندیشه ی دینی است هر چند شاید بطور سلبی گاهی و در جایی موجب پیدایش تحرّکی در پیروان برخی ادیان نیز شده باشد چنانکه درمورد دیگر ایدئولوژیهای الحاد آمیز یا دین ستیز نیز چنین سخنی کاملاً درست و رواست و این غیر از درستی و اعتبار ذاتی خودِ آن ایدئولوژی است. این نکته شایسته ی تأمل است؟
11. Dialogue in a secular Age By: k. Baago.
12. توضیح: لازم به ذکر است که در بین علمای مسیحی و یهودی یکی از موضوعات مورد بحث وابستگی تاریخی این دو دین به یکدیگر است و اینکه دین مسیحیّت ریشه یهودی دارد و عده ای از مسیحیان اولیه یهودی بودند که به نام یهودیان « Gentle Jews » خوانده می شوند اتفاق نظر وجود دارد. اما در بین مسلمانان حضرت عیسی مسیح پیغمبر شناخته می شود که مسیحیّت را آورده که مستقل از یهودیت است.
13. lnter – Religious Dialogue: Edited By: Herbert Singh p. 133- 134.
14. Swami Abishiktananda: The way of Dialogue.
15. منبع مقاله ی آمادگی برای گفتگو و یا به انگلیسی:
Preparation for Dialogae: By Herbert jai singh است که نویسنده رفتار مسیحیان مبلّغ در هندوستان را مورد انتقاد شدید قرار می دهد و معتقد است در چنین شرایطی گفتگو بی نتیجه است.
16. Charles Davis, ” why l left the Roman catholic Church ” , The Observer Review.
17. Encydopedia Britanica, Volume 16, p. 362.
18. Encyclopedia Judaica, Volume 5, p. 539.
19.Ency Clopedia Judaica, Volume 5, p. 452.
منابع:
1. Towards a new Relation Ship Cracknell Kenneth.
2. Encyclopedia Judaica, Volume 5.
3. Encyclopedia Britanica, Volume 16.
4. Crossing the Threshold of Hope, Pope John Pau 12.
5. 20th Century Religious Thoughts, Macquarri.
6. Inter- Religious Dialogue, Herbert Singh.
7. Dialogue in a Secular age, Kaj Bago.
8. Judaism < The Religious Situation of our Time >, Hans Kung
منبع مقاله :
بارینگتون وارد، سیمون، … [و دیگران]، ( 1379 )، مقدمه ای بر الهیات معاصر، مترجم: همایون همتی، تهران: نقش جهان، چاپ اول.