نوروز در روایات اسلامى (2)

نوروز در روایات اسلامى (2)

نویسنده: مهدی مهریزی

دو) دیدگاه ها
تردیدى نیست که روایت هاى متفاوت، زمینه شکل گیرى آراى متفاوت اند و جستجو در کتب فقه و حدیث، این امر را روشن مى سازد.
پاره اى از دانشوران، به نقد روایت هاى نوروز پرداخته و با ذکر خلل ها و سستى هایى که در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتکا نشمرده اند; چنان که در مقابل، بیشتر فقیهان به مضمون روایت هاى دسته نخستْ فتوا داده و آدابى را براى نوروز در کتب فقهى خویش برشمرده اند. اینان ضمن فتوا دادن به محتواى روایات، در مقام پاسخگویى به ناقدان و منتقدان نیز برآمده اند.
اینک مرورى بر این دو دیدگاه مى افکنیم.

الف. مخالفان
ناقدان و مخالفان احادیث نوروز، بسیار نیستند. اینان کوشیده اند خلل هاى موجود در روایت هاى دسته نخست را برملا سازند و در نتیجه به محتواى دسته دوم از روایت ها ملتزم شده اند; گرچه کوشش آنان در تصحیح و تأیید دسته دوم متمرکز نیست.
اینان براى روایت هاى موافق، ضعف ها و کاستى هایى از این دست برشمرده اند:
1ـ ضعف سند،
2ـ تناقض و تهافت در روایت هاى معلّى،
3ـ ذکر نشدن روایت هاى معلّى در مصادر کهن،
4ـ عدم تطبیق وقایع ذکر شده در روایت ها با واقعیت هاى تاریخى،
5ـ معلوم نبودن نوروز ایرانى،
6ـ ترویج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پایه این ایرادها، روایات موافق را بى اعتبار مى دانند و به هیچ رو گرامیداشت نوروز را روا نمى انگارند. اینان بر این باورند که آداب و سنن ذکر شده در این روایت ها قابل اخذ و عمل نیست و نمى توان با قاعده «تسامح در ادلّه سنن» از ضعف و سستى اینها چشم پوشید; چرا که با محذور بزرگى چون ترویج شعائر مجوسى روبه رور هستیم. در این جا پاره اى از این دیدگاه ها را مى آوریم:
آقا رضى قزوینى (در رساله اى که در سال 1062قمرى نگاشته)، شاید نخستین کسى باشد که به تفصیل، نوروز را نقد کرد. وى به طور عمده منکر تطبیق نوروز رایج با نوروز یاد شده در روایات است و از این طریق بر روایت هاى مؤید، خرده مى گیرد و پس از نقل روایت معلّى مى نویسد: با توجه به استحباب اعمال مذکوره در نوروز و این که این اعمال، موقته است و در امثال این عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات دیگر به عمل آید، بدعت مى باشد، بنابراین، تعبد به این عمل [را] مکلّفى تواند که لااقل ظن به تعیین وقت مذکور تحصیل کرده باشد. تحصیل این ظن، لامحاله از امارات شرعیه و عرفیه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حالیه نوروز متعدد است ـ چنان که بعضى از آن، بعد از این مذکور مى گردد ـ و اشهریت بعضى به بعضى ازمنه اماره نمى شود و در ظاهر قرآنْ چیزى در این باب نیست، اماره آن از روایات و اخبارْ تتبّع باید نمود.37
محمد اسماعیل خواجویى (م1173ق) تناقض هاى روایت هاى معلّى را دلیل ناتمام بودن آن مى داند و مى نویسد:
فقیر بى بضاعت گوید: به حسب ظاهرى میان این حدیث و حدیث سابق تناقض است; چه، در حدیث سابق مذکور است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز نوروز، امیرالمؤمنین(علیه السّلام) را به دوش مبارک برداشته تا بتان قریش را از فوق کعبه به زیر انداخته، شکست و فانى ساخت، و این، بلاشبهه در سال فتح مکه معظمه بود، چنان که اخبار بسیار از طرق خاصه و عامه دلالت بر این دارد… و فتح مکه معظمه در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان که شیخ مفید و نیز طبرسى و این شهرآشوب و دیگرانى روایت کرده اند، و احادیث معتبره بر این دلالت کرده است، و اکثر برآن اند که در روز سیزدهم ماه بوده، و بعضى بیستم هم گفته اند، و حرکت حضرت از مدینه در روز جمعه دوم ماه مبارک رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غدیر خم در سال دهم هجرت در حجه الوداع در روز هجدهم ذى الحجه الحرام بود. پس چگونه تواند بود که هر دو در روز، نوروز باشد؟ چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مکه معظمه، بلکه بیشتر، به ذى الحجه خواهد رسید، نه بعد از یک سال، چنان که مقتضاى این دو حدیث است.38
وى ادامه مى دهد:
و چون هر دو به یک طریق از معلّى منقول است،… پس ترجیح احدهما بر دیگرى من حیث السند متصور نیست، و بنابراین، مضمون هیچ یک حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشاید کرد، و به او استدلال نتوان نمود; چه، تناقض در کلام معصومین(علیه السّلام) غیر واقع است. پس، از این جا فهمیده مى شود که این دو حدیث، کلاهما او احدهما از معصوم تلقى نگردیده، و چون از او نباشد، حجیت را نشاید و سند شرعى نتواند بود.39
استاد محمد تقى مصباح در حاشیه بر «بحارالأنوار»، ذیل این روایت ها نگاشته است:
در باب نوروز، دو دسته روایت مختلف روایت شده است. یکى را معلّى از امام صادق(علیه السّلام) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و دیگرى حدیث امام کاظم(علیه السّلام) است که آن را از سنّت هاى پارسیان دانسته که اسلام، آن را از میان برداشته است.
باید دانست که هیچ یک از آنها صحیح نیست و از اعتبار برخوردار نمى باشد تا بتوان بر پایه آن، حکم شرعى را اثبات کرد. گذشته از آن که روایت معلّى، ایرادهاى دیگرى دارد، از جهت تطبیق نوروز بر مناسبت هاى ماه هاى عربى.40
آن گاه مى نویسد:
ظاهر روایت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است; چرا که این کار، بزرگداشت شعائر کفار و زنده داشتن سنّت هایى است که اسلام، آنها را میرانده است. این روایت ـ گرچه واجد شرایط حجّیت نیست ـ اما مطلب کلى اى که در آن آمده (یعنى حرمت بزرگداشت شعائر کفار)، با ادلّه عامه به اثبات رسیده است و این که نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدانْ اثبات مى شود.
و اما فتواى فقیهان، مبنى بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتنى بر قاعده تسامح در ادلّه سنن است; ولى این جا محل اجراى آن قاعده نیست; زیرا قاعده تسامح در ادلّه سنن، از مواردى که احتمال حرمت تشریعى دارند، انصراف دارد.41
جناب آقاى سید جواد مدرّسى در مقاله اى در مجلّه «نور علم» مى نویسد:
با وجود تضارب روایات و عدم توجه قدما و کدورت متن و عدم صحت سند، فتواى به مشروعیت نوروز، و تعیین روز آن، مشکل است. راهى که باقى مى ماند، تمسک به ادلّه «تسامح در ادله سنن» است; و لکن تعیین روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روایت; و ادله مذکور، شامل کلام فقها نمى شود.
از جهت دیگر، عید نوروز از شعائر مجوسى و محتمل الحرمه است و ادله تسامح در سنن ـ چنان که بعضى گفته اند ـ از چنین موردى منصرف است.42
آقاى رسول جعفریان نیز در این باره گفته است:
این بود آنچه در منابع شیعه قرن ششم درباره نوروزْ نقل شده است. در این باره، مهم، همان روایت معلّى بن خنیس است و جز آن، چیزى درباره تایید نوروز به چشم نمى خورد. منشأ آنچه در آثار بعدى درباره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاى مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگرى نیز افزوده شده که منشأ آنها را اشاره خواهیم کرد.43
و در جاى دیگر گفته است:
و مشکل این دو حدیث (منظور، دو حدیثى است که ابن فهد حلّى در تأیید نوروز از معلّى نقل کرده است)، آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکى باشد، حاوى دو نوع آگاهى درباره روز نوروز است که این، خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت مى کند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضایرى گفته: «غالیان روایاتى را به معلّى بن خنیس نسبت داده اند و نمى توان بر اخبار وى اعتماد کرد». در این صورت، این روایت ـ که بى گرایش غالیانه یا نگرش افراطى همه نیست ـ، از همان دسته مجعولاتى مى باشد که غالیان به معلّى نسبت داده اند. باید این دو نکته را نیز یادآورى کرد که گفته شده قرامطه (گرایشى وابسته به مذهب افراطى اسماعیلیه) دو روز را در سال ـ که نوروز و مهرگان بوده ـ روزه مى گرفته اند. بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمى گرفته اند، بلکه به نقل بیرونى اساساً «مجوس را روزه اى نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گنه کرده است».44

ب. موافقان
آداب نوروز از قبیل روزه، نماز، ادعیه و…، در کتب حدیثى و فقهى، از زمان شیخ طوسى در میان عالمان شیعه رواج داشته است.
شیخ طوسى (م460ق) در «مصباح المتهجد»45، پس از او ابن ادریس (م598ق) در «السرائر»46 و سپس یحیى بن سعید (م589ق) در «الجامع للشرائع»47 و پس از وى، شهید اول (م786ق) در «القواعد و الفوائد»48 و نیز «الدروس»49و «البیان»50 و «الذکرى»51 و «اللمعه»52 بدان اشاره دارد. ابن فهد (م841ق) در «المهذّب البارع»53 و محقق کَرَکى (م940ق) در «جامع المقاصد»54 و شهید ثانى (م966ق) در «المسالک»55 و «شرح اللمعه»56 و محقق اردبیلى(م993ق) در «مجمع الفائده و البرهان»57 و شیخ بهایى(م1030ق) در «جامع عباسى»58 و «الحبل المتین»59 و فاضل هندى(م1137ق) در «کشف اللثام»60 و شیخ یوسف بحرانى (م1186ق) در «الحدائق الناضره»61 و کاشف الغطاء (م1228ق) در «کشف الغطاء»62 و نراقى (م1245ق) در «مستند الشیعه»63 و صاحب جواهر در (م1266ق) «جواهر الکلام»64 و شیخ انصارى (م1281ق) در «کتاب الطهاره»65 و… بدین آدابْ فتوا داده اند.
همچنین در کتب فتوایى و فقهى معاصر، چون: العروه الوثقى،66 جامع المدارک،67 المستند68 و… فتوا بدین آداب به چشم مى خورد.
در کتب روایى نیز ـ چنان که در بخش نخست آوردیم ـ، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشیعه و بحارالأنوار، یاد شده است; چنان که روایت هایى نیز که به گونه اى ضمنى نوروز را تأیید مى کنند در: الکافى، کتاب من لایحضره الفقیه و دعائم الاسلام منقول است.
شاید همین کثرت فتواها و نقل ها سبب شده است که صاحب «جواهر» بگوید:
غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است; بلکه مخالفى در آن ندیدیم.69
بجز این، تلاش محدّثان و فقیهان در پاسخگویى به دیدگاه مخالفان نیز درخور درنگ است. علامه مجلسى در «بحارالأنوار»، بیشترین کوشش را در این باره به انجام رسانده و شبهه هاى مخالفان را پاسخ گفته است; وى در قسمتى از نوشتار مفصلش در نقد روایت ابن شهرآشوب (در مذمت نوروز)، مى نویسد:
این حدیث، با روایت هایى که معلّى بن خنیس آورده مغایرت دارد و بر جایگاه نداشتن نوروز در شریعتْ دلالت دارد; لیک روایت هاى معلّى از نظر سند، قوى تر و نزد اصحاب ،مشهورتر ند.
از سوى دیگر مى توان گفت که این، حدیث تقیه است; چرا که در روایات «مناقب»، مطالبى ذکر شده که زمینه تقیه دارد.70
پس از وى نیز عالمان دیگرى به پاسخگویى اجمالى یا تفصیلى گام برداشته اند.
شیخ انصارى در نقد روایت «مناقب» مى گوید:
روایت «مناقب» نمى تواند با احادیث معلّى معارضه کند; زیرا روایت معلّى نزد اصحاب، از شهرت بیشترى برخوردار است و احتمال تقیّه در روایت «مناقب» وجود دارد.71
همچنین صاحب «جواهر» در دفاع از روایت هاى معلّى و نقد حدیث «مناقب» مى نویسد:
روایت معلّى جاى مناقشه در سند و دلالت ندارد; چنان که حدیث «مناقب» نمى تواند با آن معارضه کند; چرا که با سستى اى که در آن مشهود است، احتمال تقیه نیز در آن مى رود.72
گفتنى است حمل روایت «مناقب» بر تقیه بعید نیست; چرا که اهل سنّت، روزه نوروز را مکروه مى دانند.73 و بدین جهت، در تعارض روایت هاى معلّى و «مناقب»، جانب روایات معلّى رجحان مى یابد.
بجز اینها، رساله ها و کتبى نیز در تأیید فضیلت نوروز و روایات معلّى تدوین شده، که برخى به چاپ رسیده و برخى دیگر، خطى باقى مانده اند.74

سه) ارزیابى نهایى
چنان که پیش از این یاد شد، این نوشتار، نوروز را از منظر حدیث و روایت مى کاود و از تاریخ و تقویم نگارى و فقه، تنها آن را برمى رسد که به گونه اى با حدیث و روایتْ مرتبط شود و در نقد یا تأیید آن، سودمند افتد.
اینک نکته هایى درباب این روایاتْ آورده مى شود تا پس از آن به جمع بندى نهایى نزدیک شویم.
یکم.
در نقد نوروز، چهار حدیث آوردیم. این احادیث، به هیچ رو قابل تصحیح و اعتبار نیستند; زیرا:
1ـ روایت اول و چهارم، مضمونى واحد دارند که اوّلى در مصادر شیعه و دومى در مصادر اهل سنّت یاد شده است. روایت شیعى را به قطب راوندى (از عالمان قرن ششم) نسبت داده اند که در کتاب «مستدرک الوسائل» حاجى نورى (م1320ق) روایت شده است. این روایت، گذشته از آن که در مصادر کهنْ موجود نیست، مضمون آن را هم نمى توان تأیید کرد; زیرا چگونه دو عید باستانى ایرانى در جزیره العرب در سال هاى نخستین اسلام، رایج و مرسوم بود که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را با فطر و اضحى منسوخ بدارد؟! بى تردید، نوروز و مهرگان، از آیین هایى باستانى ایرانیان اند که آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ایرانیان، بدان سرزمین رفته است و پیش از آن، آن چنان مقبول مردمان نبوده اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را با اعیاد اسلامى نسخ کند.
حدیث دیگر، آن است که آلوسى آورده است و تعبیرهاى «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نیست و ظاهراً راویان، این دو را از روى احتمال (نه قطع و یقین)، به روایت افزوده اند. بدین رو آلوسى پس از نقل حدیث مى گوید: «قیل: هما النیروز والمهرجان». گفتنى است که برخى نویسندگان، این اضافه را به آلوسى نسبت داده اند که جزو حدیث آورده است:
آلوسى در «بلوغ الارب»(ج1، ص364، قاهره، 1925م) نقل مى کند که انصار، عید نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه کردند. حضرت فرمودند: خداوند متعال، بهتر از آن را (فطر و اضحى را) به من داده است.75
چنان که پیش از این آوردیم، روایت آلوسى چنین است:
قدم النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) المدینه و لهم یومان یلعبون فیهما. فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: کنّا نلعب فیهما فى الجاهلیه. فقال: «قد أبدله اللّه تعالى بهما خیراً منهما: یوم الأضحى و یوم الفطر». قیل: هما النیروز و المهرجان.
2ـ روایت «مناقب»، گذشته از آن که مرسل است و با تعبیر «حُکیَ (آورده اند)» نقل شده است، نه حاکى آن معلوم است و نه مصدر نقل ابن شهرآشوب.
3ـ روایت بخارى که على(علیه السّلام) هدیه نوروز را نمى پذیرفت، گذشته از آن که با روایت دیگر بخارى ـ که على(علیه السّلام) هدیه نوروز را مى پذیرفت ـ معارضه دارد، با نقل هاى بسیار دیگر شیعى نیز ناسازگار است و نمى توان به آن، استناد جُست.
دوم.
در ارزیابى سندى روایت هاى موافق، مى توان چنین گفت:
1ـ روایت کلینى از سند معتبر برخوردار است.
2ـ روایت شیخ طوسى از معلّى، اگر چه بدون سند است، لیکن وى در کتاب «فهرست» به کتاب معلّى سند معتبر دارد.76 محتمل است آن روایت، براساس همین سند باشد.
3ـ علامه مجلسى در« زاد المعاد» مى گوید: «به اسانید معتبره از معلّى بن خنیس که از خواص حضرت صادق(علیه السّلام) بوده است، منقول است…»77 و سپس روایتى را نقل مى کند که ذیل آن، مطابق روایتى است که شیخ در «مصباح» آورده است.
4ـ نقل این روایت ها در مصادر کهنى چون: الکافى، کتاب من لا یحضره الفقیه، مصباح المتهجّد و دعائم الاسلام، مى تواند شاهدى بر اعتبار آنها باشد.
بر این پایه مى توان گفت از مجموع احادیث دوازده گانه مى توان این مطلب را به پیشوایان دینى نسبت داد که رفتار ایرانیان در گرامیداشت نوروز، در مرأى و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتى با آن نکرده اند، بلکه نسبت به اصل آن و پاره اى رفتارهاى ضمنى آن، روى خوش نشان داده و تشویق کرده اند.
بلى; ما معتقدیم که بر پایه این احادیث و بدون شواهد تاریخى دیگر، نمى توان خصوصیت هاى موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاریخى موجود در آنها را تأیید کرد. چنان که به جهت برخى نکات تاریخى نامعلوم در آنها نمى توان این کلیّت را تضعیف کرد و نادیده انگاشت.
سوم.
بررسى مصادر کهن، نشان مى دهد که نوروز به عنوان یک آیین ایرانى، در فرهنگ مسلمانان و شیعیانْ رواج داشته است.
اینک شواهد این امر را بجز روایات یاد شده، بازگو مى کنیم:
1ـ به اعتقاد برخى متخصصان تبدیل گاه شمار، در جلسه مشورتى خلیفه دوم براى تعیین تقویم، هرمزان تازه مسلمانْ شرکت داشت و تقویم ایرانى را براى حاضران شرح کرد و خلیفه، آن تقویم را براى امور دیوانى و خراج پذیرفت78 و روشن است که نوروز، جزئى از تقویم ایرانى به شمار مى رود.
2ـ نجاشى در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجارى نوشته است که وى از ثقات شیعیان است و کتاب هایى دارد، از جمله: «کتاب ما روى فى یوم النیروز».79
همچنین ابن ندیم درباره صاحب بن عبّاد، آورده است که «کتاب الأعیاد و فضائل النیروز» نگاشته است.80
در دوره صفویه نیز نوروزیه هایى بسیار به قلم علماى دینْ تحریر شد.81
3ـ خراج در دوره عباسیان بر اساس نوروز تنظیم مى شده است.82
4ـ خلفاى اموى و عباسى هدایاى نوروز را مى پذیرفته اند; بلکه دستور مى داده اند تا برایشان ارسال گردد.83
گفتنى است در برخى مناطق، حاکمان اهل سنّت، گرفتن هدایاى نوروز را منع مى کردند; چنان که از برگزارى مراسم نوروز، ممانعت به عمل مى آوردند.84
5ـ از دیرباز تاکنون، نوروز در سروده هاى شاعران تازى گو و پارسى زبانْ حضور جدّى دارد و این نیز شاهدى گویا بر حضور نوروز در فرهنگ ایرانیان مسلمان است.85
با توجه به این شواهد و امور دیگر، نوروز را در دوره اسلامى از شعائر مجوسى دانستن، سخنى نا صواب است; چنان که آن را ترویج آیین آتش پرستان انگاشتن، واقعیت خارجى ندارد. گذشته از اینها در روایات اسلامى و سخن فقیهان، فضیلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بیرونى: «مجوس را روزه اى نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است».86
گیریم روزگارى نیز نوروز چنان بود; ولى زمانى که در عرف ایرانیان مسلمان، آن حالت از میان رفت، دیگر ذَمّى بر آن نیست. همان گونه که امام خمینى فتوا داد که شطرنج، اگر روزى ابزار قمار نباشد، حرمتى در بازى با آن نیست87 و استاد مطهرى، مجسمه سازى را مجاز دانست; چرا که فلسفه حرمت آن،به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستى، از میان رفته است88 و نمونه هاى بسیار دیگر.
اصولیان را قاعده اى است که در این جا به کار آید. آنان گویند اگر در میان مردمان، آداب و رسومى رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ یافته بود، چنانچه شرع با آن روى خوشى ندارد و مى خواهد آن را طرد سازد، باید ادله اى روشن و قوى که همپاى سیره باشد، ارائه دهد وگرنه نمى توان گفت شارع از آن سیره بیزار است و آن را طرد کرده است. به تعبیر دیگر، سیره هاى راسخ و استوار را نمى توان با عمومات یا ادلّه سست بنیان طرد کرد; بلکه دلیل مانع و رادع باید به اندازه قوت سیره، قوت داشته باشد.
بر این اساس و با توجه به آنچه در ریشه دارى نوروز و گذشته اش در میان ایرانیان گفته شد، دلیلى بر منع و ردع آن از سوى شرع در دست نیست; چرا که ادلّه خاص ـ چنان که یاد شد ـ موهون است ـ که وجهش گذشت ـ و عمومات را نیز در چنین مواردى یاراى رویارویى نخواهد بود.
چهارم.
اگر بپذیریم که روایت هاى موافقْ قابل اعتماد نیستند و نمى توان بر پایه آنها رأى و حکمى را اثبات کرد، همچنان که نمى توان بر دسته دوم از احادیث تکیه زد، در این فرض باید حکم نوروز را با اصل اوّلى و قاعده عام دینى نشان داد.
همان گونه که در ابتداى مقاله گذشت، اسلام که دینى جهانى است و همه انسان ها را به سوى خود فراخوانده است، به اقتضاى خصلت جهان شمولى اش، هیچ گاه به معارضه سنّت ها و آداب و رسوم ملّى نرفته، مگر آن جا که ترویج باطل باشد یا به تثبیت خرافه اى انجامد و یا ملازم با محرّمات شرعى گردد.
آیین نوروز، قرن هاست در ایران اسلامى بر پاداشته مى شود و مسلمانان، نه به عنوان ترویج آیین مجوس، بلکه به عنوان آیینى ملّى بدان مى نگرند. بمانَد که رسم نوروز، پیش از آیین زردتشت نیز در ایران برپا بوده است.89
از سوى دیگر، نوروز، تثبیت خرافه اى باطل که با دین ناسازگار باشد، نیست و در سرشت خود، محرّمات شرعى را به همراه ندارد; ولى اگر کسى یا کسانى آن را به محرّمات بیالایند، این بدان ماند که سایر کردارهاى مباح و حتى امور شرعى را با محرّمات شرعى همراه کنند، که طبعاً معنایش ناپسند شدن آن امر مباح یا شرعى نیست; بلکه آنان که چنین مى کنند، قابل سرزنش و مذمت اند.
از سوى دیگر، بسیارى از رفتارهاى پسندیده، چون: پاکیزگى و آراستگى، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویى، هدیه دادن و… در این رسم و آیین به انجام مى رسد که از نگاه شرع و عقل، ستودنى است.
با این وصف، ایستادگى در برابر این آیین ملّى، از زاویه شرع و دین، مستندى محکم ندارد و نشاید بدان دامن زد.
پنجم. آنچه تأیید شده یا مورد ردع قرار نگرفته، چیزى است که در عرف عمومى ایرانیان، نوروز نامیده مى شود. اگر در طول زمان، تغییراتى در آن صورت گرفته است که همین عرف عمومى آنها را برمى تابد، خللى در این امضا یا عدم ردع شرعْ وارد نمى سازد.
بر این پایه، ایرادى که برخى فقیهان و نویسندگان در این موضوع گرفته اند (که نامعلوم بودن روز نوروز و تغییر آن، به شرعى بودنش لطمه مى زند)، پذیرفتنى نیست.

حاصلْ آن که:
1. روایت هاى وارد شده در مخالفت با نوروز، به هیچ روى قابل تأیید و اعتبار نیستند.
2. در روایت هاى موافق، به جهت شواهد و قرائن یاد شده، مى توان گفت که اصل آیین نوروز، مورد امضا و تأیید است; گرچه خصوصیت هاى یاد شده در احادیث را نمى توان تأیید کرد.
3. از آن رو که نوروز در میان ایرانیان در دوره اسلامى رایج بود و به عنوان سیره اى عمومى استمرار داشت، نمى توان طرد و ردع آن را از سوى شارع با قواعد کلّى یا ادلّه سست پذیرفت; بلکه ردع چنین سیره هایى نیازمند ادلّه خاص و قوى است.
4. اگر بپذیریم که ادلّه موافق و مخالف، هیچ کدام قابل اعتماد و تأیید نیست، اقتضاى قواعد عمومى دینى، عدم مخالفت با نوروز است. 90

پی نوشت ها :

37. نامه مفید، ش9، ص215.
38. همان، ص218.
39. همان جا.
40. بحارالأنوار، ج56، ص100(پاورقى).
41. همان جا.
42. نور علم، ش20، ص115.
43. نامه مفید، ش9، ص206.
44. همان، ص210.
45. مصباح المتهجد، ص591.
46. السرائر، ج1، ص315.
47. الجامع للشرائع، ص33.
48. القواعد و الفوائد، ج1، ص3.
49. الدروس، ص2.
50. البیان، ص4.
51. الذکرى، ص23.
52. اللمعه، ص34.
53. المهذّب البارع، ج1، ص194ـ195.
54. جامع المقاصد، ج1، ص75.
55. شرح اللمعه، ج1، ص316.
56. مسالک الأفهام، ج1، ص171.
57. مجمع الفائده والبرهان، ج2، ص73.
58. جامع عباسى، ص11 و 78.
59. الحبل المتین، ص80.
60. کشف اللثام، ج1، ص11.
61. الحدائق الناضره، ج4، ص212.
62. کشف الغطاء، ص324.
63. مستند الشیعه، ج1، ص208.
64. جواهر الکلام، ج5، ص40.
65. کتاب الطهاره، ص328.
66. العروه الوثقى، ج1، ص461 و ج22، 242.
67. جواهر الکلام، ج5، ص40.
68. جامع المدارک، ج3، ص182.
69. المستند، ج17، ص299.
70. بحارالأنوار، ج56، ص100.
71. کتاب الطهاره، ص328.
72. جواهر الکلام، ج5، ص40.
73 . بدائع الصنائع، ج2، ص79; المغنى، ج3، ص99.
74. چاپ شده ها مانند: رساله نوروزیه، سید هاشم نجفى یزدى، 1371قمرى. براى نسخه هاى خطى بنگرید به: الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج24، ص379ـ384; نامه مفید، ش9، ص213ـ215، مقاله« نوروز در فرهنگ شیعه».
75. نور علم، ش8، ص108.
76. الفهرست، شیخ طوسى، ص193.
77. زاد المعاد، ص482.
78. گاهشمارى هجرى قمرى و میلادى، دکتر رضا عبداللهى، ص25ـ26.
79. رجال النجاشى، ص428.
80. الفهرست، ابن الندیم، ص190.
81. بنگرید: الذریعه، ج24، ص379ـ348; نامه مفید، ش9، ص213ـ215، مقاله (نوروز در فرهنگ شیعه).
82. تاریخ الطبرى، ج9، ص218 و ج10، ص39 و ج11، ص203.
83. تاریخ الیعقوبى، ج2، ص306 و 313; عیون أخبار الرضا(علیه السّلام)، ص550.
84. نامه مفید، ش9، ص207ـ 208.
85. نوروزگان، ص167ـ197; نامه مفید، ش9، ص206ـ 207; نور علم، ش20، ص104، 106، 107.
86 . الآثار الباقیه، ص230، آثار الباقیه، ص357.
87. صحیفه نور، ج21، ص15.
88. تعلیم و تربیت در اسلام، ص46 .
89. آیین ها و جشن هاى کهن در ایران امروز، محمود روح الامینى، تهران: آگاه، ص36ـ 38.
90. جهت آگاهى بیشتر، بنگرید به: بحارالأنوار، ج59، ص91ـ143; زادالمعاد، ص842 ـ485; المهذّب البارع، ج1; بلوغ الارب، ج1، ص348ـ357; الخطط المقریزیه، ج1، ص367ـ 369; الآثار الباقیه، ص21ـ233; رساله نوروزیه، سید هاشـم نجفـى یـزدى ( یـزد: پاینـده); نوروز در تاریخ و دین، سید عبدالرضا شهرستانى (نجف: مطبعه الآداب); النوروزه أثره فى الادب العربى، فؤاد عبدالمعطى الصیاد (جامعه بیروت، 1972م); نوروز، تاریخچه و مرجع شناسى، پرویز اذکایى (وزارت فرهنگ و هنر، 1353); النوروز فى مصادر الفقه والحدیث، مرکز المعجم الفقهى (قم); نوروزگان، مرتضى هنرى (سازمان میراث فرهنگى، 1377); «نوروز در فرهنگ شیعه»، رسول جعفریان (نامه مفید، ش9، ص201ـ220); «نوروز در تاریخ و اسلام»، سید جواد مدرسى (نور علم، ش20، ص103ـ 115); (عید نـوروز و صبغه هـاى اسـلامى آن)، ابراهیـم شکـورزاده (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سـال 15، ش1و2، ص242ـ 258); «نـوروز ایـرانى در تقـویـم اسـلامى»، ابوالفضل نبئى (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 15، ش4، ص703ـ 738).
برگرفته از : فصلنامه علوم حدیث شماره 15

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید