نوروز در روایات اسلامى (1)

نوروز در روایات اسلامى (1)

نویسنده: مهدی مهریزی

دین جهانى، با آداب و سُنن ملّى چه رفتارى دارد؟ آیا آنها را کنار مى نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه مى پردازد؟ یا آنها را تأیید مى کند و در کنار خویش مى نشاند؟ و یا از میان آنها گزینش مى کند؟
نخست باید دانست که دین کامل، آن نیست که خود، همه چیز را برعهده گیرد و به جاى همه استعدادهاى آدمى و همه نهادهاى مدنى بنشیند; بلکه دین کامل، دینى است که همه اینها را در جاى خود، به درستى مى بیند و جهتى کلّى به آنها مى دهد و آنچه را از توان (قُواى فردى) و (نهادهاى جمعى) خارج است، بر عهده مى گیرد… و این، فلسفه اى عمیق دارد; زیرا چنان که دین، فعل تشریعى خداوندى است، قواى آدمى و لوازم تابعه آن (مانند نهادهاى جمعى) نیز فعل تکوینى الهى اند و هیچ گاه تکوین و تشریع، ناسازگارى ندارند; چرا که از مبدأ واحدى دستور مى گیرند.
اگر با این پیش زمینه عقلى به منابع و مصادر دینى بنگریم، مى یابیم که خواست دین، برچیدن بساط سُنن ملّى ـ قومى نیست; بلکه بر آن است که این سنّت ها را سَمت و سوى عالى بخشد و دین، تنها آنچه را که با فطرت آدمى مغایرت دارد، برمى چیند. چنان که قرآن کریم، حرمت و احترام ماه هاى حرام را ـ که رسمى جاهلى بود ـ پاس داشت:
فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشرکین.1
پس چون ماه هاى حرامْ سپرى شدند، مشرکان را بکشید.
یا أیها الذین آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام.2
اى کسانى که ایمان آورده اید! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه دارید.
رسول خدا فرموده است:
مَنْ سَنَّ سُنَهً حَسَنَهً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَیْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّهً سَیِئَهً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، کانَ عَلَیْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَیرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَیْئا.3
آن که سنّتى نیک را پایه گذارى کند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش دیگر عاملان، به وى داده مى شود، بدون آن که از پاداش عاملان کم شود; و آن که سنّتى بد را پایه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و دیگران برعهده اوست، بدون آن که از وِزْر و وَبال دیگران کاسته شود.
امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرمود:
ولاتَنْقُضْ سُنّهً صالِحَهً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَهِ وَاجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَه وَصَلُحَتْ علیها الرعِیَّهُ وَلاتَحْدُثَنَّ سنّهً تَضُرُّ بشىء مِنْ ماضى تلکَ السُّنَنِ فیکونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ علیکَ بِما نَقَضْتَ مِنها.4
آیین پسندیده اى را بر هم مریز که بزرگان این امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسیله آن، مردم به هم پیوسته اند، و رعیّت با یکدیگر سازش کرده اند; و آیینى مگذار که چیزى از سنّت هاى نیک گذشته را زیان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شکستن آن بر تو مانَد.
از سوى دیگر ،به نمونه هایى از سنّت هاى پیش از اسلام (جاهلى و…) برمى خوریم که مورد تأیید اسلام قرار گرفته اند:
1) دیه در جاهلیت، صد شتر بود. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را امضا نمود.5
2) زنان حائض، در جاهلیت از شرکت در اعیاد مذهبى و مراسم قربانى ممنوع بودند و اسلام نیز آن را حفظ کرد.6
3) براء بن عازب، اوّل کسى بود که با آب، استنجا (تطهیر) کرد و سپس سنّت شد.7
4) پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «حِلفُ الفضول» در سن 25 سالگى شرکت کرد و بعدها بدان افتخار مى کرد و مى فرمود: (اگر بار دیگر بدان پیمان دعوت شوم، مى پذیرم).8
5) در حدیثى دیگر، هفت دور بودن طواف خانه کعبه، حرام بودن زن پدر بر فرزند، و خمس گنج نیز از سنّت هاى عبدالمطلب در جاهلیت شمرده شده، که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را امضا نموده است.9
6) حرمت ماه هاى حرام نیز از سنّت هاى جاهلى بود که در اسلام، امضا شد.10
7) براء بن معرور، قبل از هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکّه مى زیست. هنگام مرگ، سفارش کرد که او را به طرف مکه دفن کنند و نسبت به یک سوم اموال خود، وصیت کرد. این هر دو، بعد از آن، جزو سُنن قرار گرفت.11
8) تحریم لباس شُهرت در فقه، شاهدى دیگر بر پذیرش سنّت هاى ملّى صالح است.12 روشن است که لباس شهرت در هر جامعه اى با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص مى گردد.
9) ارجاع مسائلى چند به عُرف، گواه دیگرى بر این موضوع است: مقدار نَفَقه،13 استطاعت در حج14 و زکات15 و…
این شواهد، گواهى مى دهند که آیین اسلام، بر محو همه سنّت ها توصیه نمى کند; بلکه آنچه را که خیر و صلاحى در پى دارد، و یا این که مفسده اى به دنبال ندارد، مى پذیرد و جز آن را طرد مى کند که مى توان از این نمونه ها نام بُرد:
1) سنّتى که نشانگر یک آیین باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهدارى صلیب، از این قبیل است.16 رسول خدا وقتى عَدیّ بن حاتم را دید که صلیب به گردن دارد، فرمود: «این بت را کنار بگذار».17
2) سنّتى که ترویج خُرافه باشد. حلیمه سعدیه، وقتى در کودکیِ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خواست مهره اى به بازوى رسول خدا ببندد، با اعتراض پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند، نگهدار ماست و از این مهره، کارى ساخته نیست».18
3) سنّتى که با احکام شرعْ ناسازگار باشد. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با زینب، همسر زید (پسر خوانده خود) ازدواج کرد تا نشان دهد این سنّت جاهلى که: «نمى توان با زنِ پسر خوانده ازدواج کرد»، غلط است.19
حال که نظرگاه کلّى دین در باب آداب و سنن بومى و ملّى روشن شد، به یکى از رسم هاى کهن و ریشه دار ایرانى، یعنى نوروز، مى نگریم.
اگر در باب نوروز، دستورى خاص از سوى دین در تأیید یا رد، به دست ما نمى رسید، براساس همان قاعده نخست مى گفتیم نوروز به عنوان رسمى ایرانى که مردمانى آن را از دیربازْ حرمت مى نهاده اند، جاى مذمّت و منع ندارد; چرا که اصل «نوروز» به عنوان نشانى از آیین هاى باطل، مورد تکریم و احترام نیست; بلکه رنگ و بوى ملّى و بومیِ آن، منظور نظر مردمان است. بلى; اگر در آن، ناشایستى نهفته باشد، یا ترویج خُرافه اى صورت گیرد، باید آن را وانهاد.
لیک، احادیثى در مصادر شیعه و اهل سنّتْ روایت شده اند که برخى بر آن، مُهر تأیید مى زنند و برخى دیگر، قهر مى ورزند و با آن مى ستیزند. این دوگانگیِ روایت ها سبب شده است که از دیرباز، عالمان حوزه دین، به چگونگیِ حلّ این تعارض بیندیشند; برخى جانب تأیید را گرفته، از آن دفاع کنند و برخى دیگر، جانب رد را اختیار نمایند.
رسالت این نوشتار، نخست، گزارش تلاش عالمان در برخورد با این روایت هاست و در پس آن مى کوشد از منظر دیگرى بِدان بنگرد. شاید ثمر بخشد!
پیش از طرح دیدگاه ها سزاوار است روایت ها نقل شوند. بر این اساس، مباحث این نوشتار، در سه بخشْ تنظیم مى گردد: نوروز در روایات، دیدگاه ها، و ارزیابى نهایى.

یک) نوروز در روایات
چنان که گذشت، روایت ها در زمینه نوروز، به دو گروه تقسیم مى شوند: گروهى به تصریح یا اشاره، آن را تأیید کرده اند و گروهى دیگر، آن را مذمّت مى کنند.

1) روایات موافق

الف. احادیث شیعه
1. کلینى (م329ق) در «الکافى» چنین روایت مى کند:
عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد جمیعاً، عن ابن محبوب، عن ابراهیم الکرخى، قال: سألتُ أباعبداللّه(علیه السّلام) عن الرجل تکون له ضیعه، فإذا کان یوم المَهرَجان أو النَّیروز، أهدوا الیه الشىء لیس هو علیهم، یتقرّبون بذلک الیه. فقال(علیه السّلام): «ألیس هم مُصلّین؟». قلتُ: بلى. قال: فلیقبل هدیّتهم و لْیُکافِهِم; فإنّ رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: «لو أهدى الیّ کراع لقبلتُ، و کان ذلک من الدین، ولو أنّ کافراً أو منافقاً أهدى الیّ وسقاً ما قبلت، و کان ذلک من الدین. أبى اللّه ـ عزّ وجلّ ـ لى زبد المشرکین والمنافقین وطعامهم».20
ابراهیم کرخى مى گوید: از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم که: شخصى مزرعه اى دارد. روز مهرگان یا نوروز، هدایایى به او داده مى شود و قصد تقرّب جُستن به وى را ندارند [آیا بپذیرد؟]. فرمود: آیا نمازگزار هستند؟ گفتم: آرى. فرمود: باید هدیه آنان را بپذیرد و تلافى کند. به درستى که رسول خدا فرمود: اگر برایم ران بُزى هدیه آورند، مى پذیرم و این، جزو دیندارى است و اگر کافر یا منافقى ران گاو یا گوسفندى برایم هدیه آورد، نخواهم پذیرفت و این هم جزو دیندارى است. خداوند، خوراک و دستاورد مشرک و منافق را براى ما روا نداشته است.
2. شیخ صدوق (م381ق) در «کتاب من لایحضره الفقیه» آورده است:
أتى على(علیه السّلام) بهدیه النَّیروز، فقال(علیه السّلام): «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! الیوم النَّیروز. فقال(علیه السّلام): «إصنعوا لنا کلّ یوم نَیروزاً».21
براى على(علیه السّلام) هدیه نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: اى امیرمؤمنان! امروز، نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!
3. همو نقل مى کند:
روى أنّه قال (علیه السّلام): نیروز ناکل یوم.22
روایت شده است که على(علیه السّلام) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.
4.نعمان بن محمد تمیمى (م 363ق ) در کتاب «دعائم الاسلام» روایت مى کند:
عنه [على] (علیه السّلام) أنّه اُهدى الیه فالوذج، فقال: «ماهذا». قالوا: یوم نیروز. قال: فَنَیرزوا إن قدرتم کلَّ یومٍ [یعنى تهادوا و تواصلوا فى اللّه].
براى على(علیه السّلام) فالوده هدیه آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر مى توانید، هر روز را نوروز سازید [یعنى به خاطر خداوند، به یکدیگر هدیه بدهید و به دیدار یکدیگر بروید].23
5. شیخ طوسى (م460ق) در «مصباح المتهجّد» چنین آورده است:
عن المُعلَّى بنِ خُنیس، عن مولانا الصادق(علیه السّلام) فى یوم النَّیروز، قال(علیه السّلام): إذا کان یوم النیروز، فاغتسل و البس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائماً، فإذا صلّیت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلک أربع رکعات، تقرأ فى أوّل کلّ رکعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «إنّا أنزلناه فى لیله القدر»، و فى الثانیه فاتحه الکتاب و عشر مرّات «قل یا أیها الکافرون»، وفى الثالثه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «قل هو اللّه أحد»، و فى الرابعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «المعوّذتین»، و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجده الشکر و تدعو فیها، یغفر لک ذنوب خمسین سنه.24
امام صادق(علیه السّلام) در روز نوروز فرمود: هنگامى که نووز شد، غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامى که نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن را به جاى آوردى، نمازى چهار رکعتى بگزار که در رکعت اوّل آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را مى خوانى. در رکعت دوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره کافرون را مى خوانى. در رکعت سوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید را مى خوانى و در رکعت چهارم، سوره حمد را با سوره هاى فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شکر مى گزارى و دعا مى کنى. [بدین ترتیب،] گناهان پنجاه ساله ات بخشوده مى شود.
6. ابن فهد حلّى (م841ق) در کتاب «المهذّب البارع» چنین آورده است:
و ممّا ورد فى فضله و یعضد ما قلناه، ما حدّثنى به المولى السید المرتضى العلاّمه بهاء الدین على بن عبدالحمید النسّابه ـ دامت فضائله ـ، ما رواه بإسناده إلى المعلّى بن خُنیس عن الصادق(علیه السّلام): إنّ یوم النوروز، هوالیوم الّذى أخذ فیه النّبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لأمیرالمؤمنین(علیه السّلام) العهد بغدیرخم، فأقرّوا له بالولایه، فطوبى لمن ثبت علیها والویل لمن نکثها، وهو الیوم الّذى وَجَّه فیه رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیّاً(علیه السّلام) إلى وادى الجن، فأخذ علیهم العهود والمواثیق. وهو الیوم الذى ظفر فیه بأهل النَّهروان، و قتل ذَا الثَدْیه. وهو الیوم الذى یظهر فیه قائمنا أهل البیت وولاه الأمر و یظفّره اللّه تعالى بالدجّال، فیصلبه على کناسه الکوفه. و ما من یوم نوروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج; لأنه من أیّامنا حفظه الفرس وضیَّعتموه. ثم إنَّ نبیّاً من أنبیاء بنى إسرائیل سأل رَبَّه اَنْ یُحییَ القوم الّذین خرجوا من دیارهم وهم اُلوف حذر الموت فأماتهم اللّه تعالى، فأوحى إلیه أنْ «صُبِّ علیهم الماء فى مضاجعهم»، فصَبَّ علیهم الماء فى هذا الیوم، فعاشوا وهم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء فى یوم النیروز سنّه ماضیهً لایعرف سببها إلاّ الراسخون فى العلم. وهم أوّل یوم ٍ من سنه الفرس.
قال المعلّى: وأ َملى علیّ ذلک، فکتبته من إملائه.25
از آنچه در فضلیت نوروزْ روایت شده و گفته ما را تأیید مى کند، حدیثى است که علامه سید بهاءالدین على بن عبد الحمید، با سند خود از مُعلّى بن خُنیس نقل کرده است که: روز نوروز، همان روز است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در غدیرخم براى امیرالمؤمنین(علیه السّلام) بیعت گرفت و مسلمانان به ولایت وى اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به این بیعت، استوار ماندند و واى بر آنان که آن را شکستند. و این، همان روزى است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) على(علیه السّلام) را به منطقه جنّیان روانه ساخت و از آنان عهد و پیمان گرفت. و همان روز است که على(علیه السّلام) بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز است که قائم ما و صاحبان حکومت، ظهور مى کنند و خداوند، او را بر دجّالْ پیروز مى گرداند و دجّال را در زباله دان کوفه به دار مى آویزد. ما در هر نوروز، امید فرج داریم; چرا که نوروز، از ایّام ماست که پارسیانْ آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نمودید.
همچنین پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل، از خداوند خواست که گروهى چند هزار نفره را که از بیم مرگ، دیار خویش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پیامبر، وحى فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پیامبر در روز نوروز، چنین کرد. سپس زنده شدند و تعدادشان سى هزار نفر بود. از همین روز، پاشیدن آب در نوروز، سنّتى دیرینه شد که سبب آن را جز آنان که دانشى پایدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسیان است.
معلّى گوید: امام صادق(علیه السّلام) این سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.
7. علاّمه مجلسى (م1111ق) در «بحارالأنوار» آورده است:
رأیت فی بعض الکتب المعتبره، روى فضل اللّه بن على بن عبید اللّه بن محمد بن عبداللّه بن محمد بن محمد بن عبید اللّه بن الحسین بن على بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب، عن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوریستی، عن أبی محمد جعفر بن
أحمد بن علی المونسی القمی، عن علی بن بلال، عن أحمد بن محمد بن یوسف، عن حبیب الخیر، عن محمد بن الحسین الصائغ، عن أبیه، عن مُعَلّى بن خُنَیس، قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد(علیه السّلام) یوم النَّیروز، فقال(علیه السّلام): «أتعرف هذا الیوم؟». قلت: جعلت فداک، هذا یومٌ تعظّمه العجم وتتهادى فیه. فقال أبو عبداللّه الصادق(علیه السّلام): «والبیت العتیق الذی بمکه، ما هذا إلاّ لأمر قدیم اُفسّره لک حتى تفهمه». قلت: یا سیدی! إن علم هذا من عندک أحب إلیّ من أن یعیش أمواتی و تموت أعدائی. فقال: «یا مُعلّى! إن یوم النیروز هو الیوم الذی أخذ اللّه فیه مواثیق العباد أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئاً، و أن یؤمنوا برسله و حججه، و أن یؤمنوا بالأئمه(علیه السّلام)». وهو أوّل یوم طلعت فیه الشمس، و هبت به الریاح، و خلقت فیه زهره الأرض. وهو الیوم الذی استوت فیه سفینه نوح(علیه السّلام) على الجودی. و هو ال
ییوم الذی أحیى اللّه فیه الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحیاهم. وهو الیوم الذی نزل فیه جبرئیل على النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم). و هو الیوم الذی حمل فیه رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أمیرالمؤمنین(علیه السّلام) على منکبه حتى رمى أصنام قریش من فوق البیت الحرام فهشمها، و کذلک إبراهیم(علیه السّلام). و هو الیوم الذی أمر النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أصحابه أن یبایعوا علیاً(علیه السّلام) بإمره المؤمنین. و هو الیوم الذی وجه النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیاً(علیه السّلام) إلى وادی الجن یأخذ علیهم البیعه له. وهو الیوم الذی بویع لأمیرالمؤمنین(علیه السّلام) فیه البیعه الثانیه. و هو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النهروان و قتل ذا الثدیّه. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا و ولاه الأمر. وهو الیوم الذی یظفر فیه قائمنا بالدجال فیصلبه على کناسه الکوفه. و ما من یوم نَیروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج; لأنه من أیامنا وأیام شیعتنا، حفظته العجم وضیّعتموه أنتم.
وقال(علیه السّلام): (إن نبیاً من الأنبیاء سأل ربه کیف یحیی هؤلاء القوم الذین خرجوا، فأوحى اللّه إلیه أن یصب الماء علیهم فی مضاجعهم فی هذا الیوم، وهو أول یوم من سنه الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء فی النیروز سنّه).
فقلت: یا سیدی! ألا تعرّفنی ـ جعلت فداک ـ أسماء الأیام بالفارسیه؟ فقال(علیه السّلام): «یا مُعَلّى! هی أیام قدیمه من الشهور القدیمه، کلّ شهر ثلاثون یوماً لا زیاده فیه ولا نقصان…».26
مُعلّى پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(علیه السّلام) وارد شدم. فرمود: «آیا این روز را مى شناسى؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامى مى دارند و به یکدیگر هدیه مى دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این، رمزى دیرینه دارد و برایت روشن مى سازم تا آگاه گردى». گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.
آن گاه فرمود: «اى معلّى! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل هاى زمین روییدند. این همان روزى است که کشتى نوح(علیه السّلام) بر ساحل جودى آرامش یافت و همان روزى است که خداوند، گروهى چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود. این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است و روزى است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام على(علیه السّلام) بر دوش گرفت تا بت هاى قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم، بت ها را شکست. این همان روزى است که پیامبر به یارانش دستور داد با على(علیه السّلام) بیعت کنند و در همین روز، على را براى بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز، دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد. در هر روز نوروزى، ما آرزوى فرج داریم; چرا که آن از روزهاى ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامى داشتند و شما آن را ضایع کردید.»
و فرمود: یکى از پیامبران بنى اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانى را که خارج شدند، زنده مى کند. خداوند بدو وحى کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند، در حالى که سى هزار نفر بودند. از همین جا پاشیدن آب در نوروز، سنّت شده است.
گفتم: آیا نام هاى روزهاى فارسى را به من تعلیم نمى دهى؟ فرمود: اى معلّى! اینها روزهایى کهن از ماه هایى کهن است. هر ماه، سى روز است، بدون کم و کاست….
گفتنى است ابن فهد نیز بخشى از این روایت را پیش از علاّمه مجلسى در کتاب «المهذّب البارع» آورده است.27
8. مُحدث نورى (م1320ق) در «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب حسین بن همدان آورده است:
عن المفضّل بن عمر، عن الصادق(علیه السّلام)، قال له فى خبر طویل فى جمله کلامه(علیه السّلام):… فأوحى اللّه الیه: «یا حزقیل! هذا یوم شریف عظیم قدره عندى، و قد آلیت أن لایسألنى مؤمن فیه حاجه الا قضیتها فى هذا الیوم و هو یوم نیروز».28
مفضّل، فرزند عمر از امام صادق(علیه السّلام) نقل مى کند که:… خداوند بر حزقیلْ وحى فرستاد که: «این روز، روزى گرامى و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد کرده ام هر مؤمنى در این روز از من حاجتى بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز، نوروز است».

ب.احادیث اهل سنت
9. بخارى (194ـ256ق) در «التاریخ الکبیر» چنین روایت مى کند:
حمّاد بن سلمه بن على بن زید، عن السعر التمیمى: أتى علیٌّ بفالوذج. قال: «ما هذا؟». قالوا: الیوم النیروز. قال: فنَیرِزوا کل یوم!29
سعر تمیمى گوید: براى على(علیه السّلام) فالوده آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: امروز نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز کنید!
10. ابن ندیم (م385ق) در «الفهرست» آورده است:
قال اسماعیل بن حمّاد بن أبى حنیفه: أنا اسماعیل بن حمّاد بن أبى حنیفه بن النعمان بن المرزبان، من أبناء فارس الأحرار. واللّه ما وقع علینا رق قط. ولد جدّى سنه ثمانین، و ذهب أبى الى على بن أبى طالب ـ رضى اللّه عنه ـ و هو صغیر، فدعا له بالبرکه فیه و فى ذریته، و نحن نرجو من اللّه أن یکون قد استجاب لعلى.
قال: والنعمان بن المرزبان هو الذى أهدى الى على بن أبى طالب الفالوذج فى یوم النیروز، فقال على: «نوروزنا کل یوم!» و قیل: کان یوم المهرجان، فقال: «مَهرجونا کلّ یوم!» و هذا هو الصحیح فى نسبه.30
اسماعیل بن حمّاد، گوید: من فرزند حمّاد، پسر ابو حنیفه، پسر نعمان بن مرزبان هستم از ایرانیان آزاده. هیچ گاه در میان ما بردگى نبود. پدرم در سال هشتاد قمرى به دنیا آمد. جدّم نزد على بن ابى طالب رفت و فرزند خُردسالش را به همراه داشت. على(علیه السّلام) براى او و فرزندانش دعا کرد و ما امیدواریم دعاى او در حقّ ما به اجابت رسد.
نعمان بن مرزبان، کسى است که در روز نوروز براى على(علیه السّلام) فالوده برد. على(علیه السّلام) فرمود: «هر روز را نوروز سازید!». برخى گفته اند روز مهرگان بود و على(علیه السّلام) فرمود: هر روز را مهرگان کنید!
11. بیرونى (م440ق) در «الآثار الباقیه» آورده است:
…و قسّم الجام بین أصحابه و قال: لیت لنا کلّ یومٍ نوروز!31
[از آن جا که نسخه عربى مورد استفاده ما افتادگى دارد، ترجمه حدیث را از جدیدترین کتاب که بر اساس برخى نسخه ها کامل شده است، در این جا مى آوریم:] آورده اند که در نوروز، جامى سیمین، پر از حلوا، براى پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: «این چیست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسید: «نوروز چیست؟» گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: «آرى در این روز بود که خداوند، عسکره را زنده کرد». پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: «عسکره، هزاران مردمى بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده، سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: ”بمیرید“ پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از این روست که سنّت آب پاشیدن [در نوروز]، رواج یافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و جام را میان اصحابْ قسمت کرد و فرمود: کاش هر روز براى ما نوروز بود!*
12. فیروز آبادى (729ـ817ق) در «القاموس» آورده است:
قدم الى على شىء من الحلاوى، فسأل عنه، فقالوا: «للنیروز»، فقال: «نیروزنا کل یوم!» و فى المهرجان قال: مَهرِجونا کل یوم!32
مقدارى حلوا براى على(علیه السّلام) آوردند. پرسید که چیست. گفتند: براى نوروز است. فرمود: هر روز ما نوروز است.
و در مهرگان گفت: هر روز را براى ما مهرگان کنید!

2. روایات مخالف

الف. احادیث شیعه
13. قطب الدین راوندى (م573) در کتاب «لبّ اللباب» آورده است:
عن رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم): أبدلکم بیومین یومین: بیوم النیروز و المهرجان، الفطر والأضحى. 33
دو روز را براى شما جانشین دو روز کردم: عید فطر و قربان را به جاى عید نوروز و مهرگان.
14. ابن شهرآشوب (م588ق) در کتاب «المناقب» روایت مى کند:
و حکی أن المنصور تقدّم إلى موسى بن جعفر(علیه السّلام) بالجلوس للتهنئه فی یوم النیروز و قبض ما یحمل إلیه فقال (علیه السّلام): «إنی قد فتشت الأخبار عن جدی رسول اللّه ـ صلى اللّه علیه و آله ـ فلم أجد لهذا العید خبراً وإنه سنه للفرس و محاها الإسلام، و معاذ اللّه أن نحیی ما محاه الإسلام». فقال المنصور: «إنما نفعل هذا سیاسهً للجند، فسألتک باللّه العظیم إلاّ جلست»; فجلس و دخلت علیه الملوک والأمراء والأجناد یهنؤونه، و یحملون إلیه الهدایا و التحف، و على رأسه خادم المنصور یحصی ما یحمل، فدخل فی آخر الناس رجل شیخ کبیر السنّ، فقال له: یا ابن بنت رسول اللّه! إننی رجل صعلوک لا مال لی أتحفک ولکن أتحفک بثلاثه أبیات قالها جدّی فی جدّک الحسین بن على(علیه السّلام):
عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج وقد علاک غبار
ولأسهم نفذتک دون حرائر یدعون جدّک والدموع غزار
ألاّ تغضغضت السهام وعاقها عن جسمک الإجلال والإکبار
قال: «قبلت هدیتک، اجلس بارک اللّه فیک»، و رفع رأسه إلى الخادم و قال: «امض إلى أمیرالمؤمنین و عرّفه بهذا المال، و ما یصنع به». فمضى الخادم وعاد وهو یقول: «کلها هبه منى له، یفعل به ما أراد». فقال موسى للشیخ: اقبض جمیع هذا المال فهو هبه منى لک.34
آورده اند که منصور به امام کاظم(علیه السّلام) پیشنهاد کرد که نوروز را براى تبریک و شاد باش و گرفتن هدایا جلوس کنند.
حضرت کاظم در جواب فرمود: من در میان روایت هاى جدّم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جستجو کردم و تأییدى براى این عید نیافتم. همانا این سنّت فارسیان است که اسلام، آن را نابود ساخته است و پناه مى برم به خدا که آنچه را اسلامْ نابود ساخته، زنده بدارم.
منصور گفت: «این کار را جهت اداره نظامیان انجام مى دهیم و شما را به خداوند سوگند مى دهم که جلوس داشته باشید». آن گاه حضرت پذیرفت و فرمانروایان و لشکریان، براى تبریک آمدند و هدایایى با خود آوردند. خدمتگزار منصور، بالاى سر حضرت ایستاده بود و هدایا را مى شمرد. آخرین نفر، مردى کهن سال بود. به امام کاظم(علیه السّلام) گفت: «اى فرزند دختر پیامبر خدا! من مردى تهى دستم و مالى ندارم تا هدیه دهم; ولى چند بیت شعر که جدّ من درباره جدّتان حسین(علیه السّلام) سروده، به شما هدیه مى کنم…».
حضرت فرمود: «هدیه ات را پذیرفتم. بنشین. خداوند به تو برکت دهد!».
آن گاه حضرت، سر بلند کرد و به خدمتگزار منصور گفت که نزد منصور روانه شود و این هدایا را برایش بازگو کند. خدمتگزار رفت و باز گشت و گفت منصور گفته است: «این هدایا از آنِ شماست. هر چه مى خواهید با آنها انجام دهید». امام کاظم(علیه السّلام) هم به پیرمرد فرمود: «این اموال را به عنوان هدیه براى خودت بردار».

ب. احادیث اهل سنّت
15. بخارى (م256ق) در «التاریخ الکبیر» آورده است:
أیوب بن دینار، عن أبیه: «إنّ علیّاً لا یقبل هدیه النیروز». حدّثنى ابراهیم بن موسى عن حفص بن غیاث، وقال أبو نعیم: حدّثنا أیوب بن دینار أبو سلیمان المکتب، سمع علیاً بهذا.35
ایوب بن دینار گوید: على(علیه السّلام) هدیه نوروز را نمى پذیرفت.
16. آلوسى (م1342ق) در «بلوغ الارب» مى گوید:
قدم النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) المدینه ولهم یومان یلعبون فیهما، فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: «کنّا نلعب فیهما فى الجاهلیه. فقال: قد أبدلکم اللّه تعالى بهما خیراً منهما یوم الأضحى و یوم الفطر». قیل: هما النیروز والمهرجان.36
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مدینه شد. مردمان مدینه دو عید داشتند که در آنها به سرگرمى و خوشى مى پرداختند. رسول خدا فرمود: «این دو روز چیست؟». گفتند دو یادگار جاهلیت است. فرمود: «خداوند، بهتر از آنها را جایگزین کرده است: عید قربان و عید فطر». گفته شده که آن دو روز، نوروز و مهرگان بود.
تا این جا شانزده حدیث از مصادر مختلف شیعه و سنّى در تأبید یا ردّ نوروز گرد آمد. تلاش ما در این بخش، فحص کامل و استقصاى همه روایت ها بود و تلاش شد روایت ها براساس تاریخ ثبت و کتابتْ تنظیم گردد; چنان که کوشیدیم هر روایت را مصدریابى کرده، به منابع گوناگونش ارجاع دهیم. حال، پس از نقل روایت ها به بیان دیدگاه ها و ارزیابى نهایى رو مى کنیم.

پی نوشتها :

1. سوره توبه، آیه 5.
2.سوره مائده، آیه 2.
3.کنزالعمّال، ج15، ص78.
4. نهج البلاغه، تحقیق: صبحى صالح، ص431.
5. وسائل الشیعه، ج19، ص142.
6. دائره المعارف الاسلامیه، ج8، ص165.
7. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص216; المیزان، ج2، ص216.
8. تاریخ سیاسى اسلام، ج1، ص72.
9. وسائل الشیعه، ج19، ص145; کتاب من لایحضره الفقیه، ج4، ص264.
10.آیاتى که گذشت.
11. الکافى، ج3، ص254.
12. بحارالأنوار، ج70، ص251.
13. جواهر الکلام، ج16، ص59.
14 .نظریه العرف، ص96.
15 .شرح اللمعه، ج1، ص308.
16. تحریرالوسیله، ج1، ص496.
17. بحارالأنوار، ج9، ص98.
18. فروغ ابدیت، ج1، ص33.
19. بحارالأنوار، ج43، ص234.
20. الکافى، ج5، ص141; کتاب من لایحضره الفقیه، ج3، ص300; تهذیب الأحکام، ج6، ص378; وسائل الشیعه، ج12، ص215.
21. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص300; وسائل الشیعه، ج12، ص213.
22. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص300; وسائل الشیعه، ج12، ص213.
23 . دعائم الاسلام، ج2، ص326 .
24. مصباح المتهجّد، ص591; وسائل الشیعه، ج12، ص428 و ج5، ص288 و ج7، ص346.
25 . المهذّب البارع، ج1، ص194ـ195.
26. بحارالأنوار، ج56، ص91.
27. المهذّب البارع، ج2، ص195ـ196.
28. مستدرک الوسائل، ج1،ص471; (چاپ سنگى) ج6، ص354 (چاپ آل البیت).
29. التاریخ الکبیر ،البخارى، ج1، ص414.
30. الفهرست، ص255; تاریخ بغداد، ج13، ص325ـ326.
31. الآثار الباقیه، بغداد: مکتبه المثنّى، ص230 .
32. القاموس، ج2، ص279 (داراحیاء التراث العربى).
* آثار الباقیه، ترجمه: اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر، 1363، ص325.
33. مستدرک الوسائل، ج6، ص152 (چاپ آل البیت).
34. المناقب، ج4، ص319، ج3، ص433; بحارالأنوار، ج48، ص108ـ109 و ج95، ص419.
35. التاریخ الکبیر، ج4، ص201.
36. بلوغ الارب، ج1، ص364.
ادامه دارد …..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید