ظهور زندگی پاک و حیات طیبه، آرمان بلند آزادمردان و انسانهای وارستهای است که اسلام را نه تنها باور کرده، بلکه به آن انس شدید دارند و در راه تجلی ارزشهای اسلامی تمامی توان خود را به کار میگیرند. حیات طیبه، زندگی توأم با آرامش است، زندگیای که با نفس مطمئنه انس دارد و هویت انسان را در جهت درک عبودیت الهی تعریف مینماید. انسانی که زیر خیمه حیات طیبه زندگی میکند، عبدی است خاضع در پیشگاه معبود و مطیع فرامین او که زندگی خویش را در راه او و برای او تعریف کرده و از چشمه فیاض پیامبران و ائمه هدی علیهم السلام جامها نوشیده است تا در راه جانان، جان خود را تسلیم نماید.
همچنانکه صحنه کربلا و حادثه عاشورا نشان داد که ره پویان طریق عشق و بندگی، از کجا تا به کجا میتوانند در جهت قرب، لقاء و رضوان الهی گام بردارند.
عاشورا حقیقت زندهای است در متن تاریخ که میتواند برای همه نسلها حامل پیامی والا و متعالی باشد؛ پیامی که به همه انسانها نوید میدهد که میتوان با تمسّک به ریسمان ولایت، از بحرانهای زندگی عبور کرده و به حیات طیبه رسید.
کربلا، کلاس درسی است که استاد آن، امام حسین علیه السلام و تمامی نسلها، در هر سن و سالی، شاگردان آن هستند. در این کلاس، شاگردانی را میبینیم که از سن شیرخوارگی تا سالمندی، همه در ولایت معصوم ذوب شدهاند، خود را در پرتو نور او میبینند و بدون او از شناخت خود و تعریف زندگی خویش محرومند.
درس کلاس کربلا، عبودیت و بندگی است، که در ایثار، عشق، گذشت، وفا، تعهد و بالاخره ایستادگی و مقاومت یاران امام حسین علیه السلام تحقق مییابد.
عاشورا زندگی را در بستر ابتلاء و آزمایش الهی تعریف میکند و به ما میگوید در هر شرایطی و در هر موقعیتی باید آن باشی که خداوند میخواهد. باید از «بودن»ها عبور کرده و «شدن» متعالی را تجربه کنی.
کربلاییان با انس به زندگی پاک و درک عبودیت و بندگی خالصانه و عاشقانه، در بحرانهای زندگی، حیات طیبه را لمس کرده و نظام زندگی خویش را در هر موقعیتی، به نحوی مدیریت میکنند که بتوانند زمینه رشد خود و دیگران را فراهم نمایند.
هویت کودکان نیز در کربلا و در بستر ابتلاء، سختی و آزمایش، صیقل خورد و به کمال رسید. امام باقر علیه السلام در کربلا حدود چهار سال سن داشتند؛ اما با وجود کمی سنّ، از هویت دینی برخوردار بودند. چرا که در این سن، انتظار این است که فرد به صورت طبیعی به بازیهای کودکانه انس داشته باشد و با سختی و مشقت همراه نباشد. اما ایشان سختیها، دردها، رنجها و بحرانهای زندگی را در کربلا تجربه و تحمل کردند و از آنجا که خداوند، حضانت و سرپرستی تربیتی ائمه علیهم السلام را در بالاترین درجه، مدیریت میکند، میبینیم که امام باقر علیه السلام نه تنها در متن گرفتاریها و مصیبتهای زمانه، خم به ابرو نمیآورد، که سعی دارد از حقیقت دین و حریم امامت و ولایت در مقابل فرعونیان دفاع کند.
داستان معروفی در کتاب شریف «نفس المهوم» بیان شده است. براساس آن داستان، وقتی یزید در شام با امام سجاد علیه السلام ملاقات کرد، از مشاوران خویش پرسید که نظر شما در مورد او چیست. مشاوران نظر به قتل او دادند. در این حال امام باقر علیه السلام که کودکی چهار ساله بود، لب به سخن گشود و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای یزید! مشاوران تو به تو خیانت کردند؛ زیرا فرعون وقتی از مشاورانش در مورد موسی و هارون علیهم السلام سوال کرد، آنها حکم به قتل آن دو ندادند؛ بلکه گفتند آنها را تبعید کن؛ زیرا میدانستند که کشتن پیامبران و فرزندان ایشان گناهی است بس بزرگ و قاتل آنها کسی نیست جز فرزند نامشروع. لذا مشاوران فرعون در جهت حفظ شأن و مقام اجتماعی فرعون نظر دادند و به او خیانت نکردند ولیکن مشاوران تو مصلحت اجتماعی تو را در نظر نگرفتند و با این نظر، تو را در مسیری قرار دادند که احترام اجتماعی تو مخدوش شود».
راستی آیا چنین فرزندی با این قدرت تحلیل و درایت، میتواند اسیر حوادث شود؟ آیا برخورد امام باقر علیه السلام با یزید نشان نمیدهد که ظرفیت رشد شخصیتی کودکان جامعه ما کاملاً مهیا است ولیکن ما از این ظرفیت، بهرهبرداری لازم را در جهت ارتقاء شخصیت وجودی آنها انجام نمیدهیم.
فرزندان ما از ظرفیت قابل توجهی از رشد برخوردار هستند به گونهای که میتوان گفت آنها میتوانند متناسب با سن خویش در مسیر یادگیری بسیاری از حقایق هستی گام بردارند ولیکن ما با برخوردهای غلط خویش، اجازه شکوفایی فطرت الهی را به فرزندانمان نمیدهیم.
زندگی پر از حوادث است و انسان در برخورد با این حوادث، باید با اتخاذ تدابیر دقیق و روشن، از هویت الهی خویش دفاع کند و این مقدور نیست جز از طریق تربیتی واقع بینانه براساس یک آرمان الهی که بتواند انسان را در مسیر درک مراتبی از عبودیت الهی، در راستای حیات طیبه راهبری نماید.
هر چه انسان در مسیر عبودیت الهی، دقیق حرکت نماید، میتواند از کارایی بیشتری برخوردار باشد و مدیریت استفاده از تمام ظرفیت خویش را بهدست آورد. در غیر اینصورت، این امکان و استعداد، نه تنها رشدی نخواهد داشت که در کوتاه یا دراز مدت، دچار بحران خواهد شد. امام باقر علیه السلام در روایتی شریف، کمال انسان را در سه چیز خلاصه میکند: تفقه و فهم عمیق در دین، صبر بر مصایب و تنظیم معیشت زندگی. این سخن نشان میدهد که هر یک از این سه مورد، گام بلندی است در جهت شکوفایی فطرت الهی انسان. با تفقه، جهل نابود میشود؛ با صبر، انسان به پالایش درونی میرسد و بالاخره با مدیریت فعال در زندگی، انسان میتواند از کمترین امکانات، بیشترین بهره برداری را داشته باشد.
حال اگر کسی با علم به حقیقت و درک موقعیت در بستر تفقه به بهترین موضعگیری رسید، در جهت تحقق اهداف خویش در مقابل بحرانها و نابسامانیها ایستاد و مقاومت کرد و زندگی خویش را براساس فقه و روابط سالم الهی مدیریت نمود، آیا باز هم میتوانیم باور کنیم که انسان به عقب برود و هویت خویش را مخدوش کند؟
به استناد «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، همه وظیفه دارند که ارتباط خویش را با امام حسین علیه السلام و صحنه کربلا حفظ نمایند و در مسیر حفظ آرمان سرخ شهادت و فراهم کردن زمینه ظهور آن خلف صالح و در پرتو نور هدایت او، انتقام خون کربلاییان از فراعنه تاریخ گرفته شود تا پیروزی خون بر شمشیر و حقیقت، بر همگان مکشوف گردد. چرا که کلاس کربلا از هر سن و از هر قشر، نمایندهای و در هر موقعیت، درسی و در هر حادثهای، مدیریتی نهفته دارد که میتواند زمینه رشد و کمال ما را مهیا نماید