بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار(2)

بررسی وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار(2)

نویسنده:دکتر عزت الله سام آرام*
مریم امینی یخدانی**

وضعیت سلامت زنان تحت پوشش سازمان بهزیستی قم

2-1. دیدگاه های سلامت روان

1-2-1. دیدگاه رفتار گرایی: رفتار گرایان معتقد به این امر هستند که بهداشت روانی و سلامت، به محرک ها و محیط وابسته است. به این ترتیب، آنچه مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب می آورند، از دیدگاه رفتارگرایان رفتاری است که مانند سایر رفتارها آموخته می شود. کسی که دارای سلامت روانی است رفتارش با محیط معینی با نوعی بهنجاری رفتاری سازگاری دارد. (گنجی، 1379، ص90)
اسکینر، صاحب نظر مکتب رفتارگرایی، معتقد است:انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است. چنین انسانی وقتی با مشکلی روبه رو می شود که جامعه، آن را نابهنجار می داند، از طریق شیوه اصلاح رفتار، برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور مداوم سود می جوید. انسان سالم کسی است که تأیید بیشتری را به خاطر رفتارهای مناسب از محیط و اطرافیانش دریافت می کند. (خدا رحیمی، 1374، ص30)
2-2-1. دیدگاه انسان گرایی:این دیدگاه معتقد است سلامت روانی یعنی: ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح نیارهای سطوح پایین نگه دارد و از خودشکوفایی او جلوگیری کند، اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد و سلامت فرد را با مشکل مواجه می کند. (میلانی فر، 1384، ص30)
در برخی نظریه های شخصیت، مسئله سلامت روان تحت عنوان «شخصیت سالم» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این نظریه ها، ویژگی های افراد سالم و ملاک های سلامت روانی مشخص گردیده است. در این رابطه، به چند نظریه می توان اشاره کرد:
3-2-1. شخصیت سالم از نظر راجرز:به نظر راجرز، اساسی ترین انگیزه رفتار آدمی، خودشکوفایی است. مهم ترین مفهوم نظریه وی خویشتن است که شامل افکار، ادراکات و ارزش هایی است که «من» را تشکیل می دهند. راجرز خویشتن را شامل خویشتن واقعی و آرمانی می داند. خویشتن آرمانی در فرد وجود ندارد، ولی ایدئال خود دست یابی به آن است. فاصله زیاد میان خود واقعی و خود آرمانی به نارضایتی منجر می شود. به عقیده وی، شخص سالم می تواند در دگرگونی های جدی شرایط محیطی، سازگاری بیشتری نشان دهد. این گونه افراد از چنان خودانگیختگی و خلاقیتی برخوردارند که حتی با دگرگونی های دردناکی همچون جنگ و بلایابی طبیعی کنار می آیند.
4-2-1. شخصیت سالم بر اساس نظر آلپورت:آلپورت، از افراد برخوردار از سلامت روانی به عنوان «انسان بالغ» یاد می کند. به نظر وی فردی که با فعالیت ها و اندیشه های متنوع تری در ارتباط باشد، سلامت روانی بهتری دارد. شخص سالم می تواند به دیگران صمیمیت نشان دهد. آلپورت ضمن تأکید بر اهمیت کار، معتقد است حسن تعهد در اشخاص سالم بسیار نیرومند است. (شولتز، 1377، ص56)
5-2-1. شخصیت سالم از نظر مازلو: مازلو، انسان سالم را انسان خواستار تحقق خود می داند و معتقد است در همه انسان ها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود یا خودشکوفایی وجود دارد. وی شرط نایل شدن به خودشکوفایی را در برآوردن نیازهایی می داند که به ترتیب از نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک، نیاز ایمنی، نیازهای محبت و احساس تعلق شروع می شود و به نیاز به احترام به خود و در نهایت، نیاز به خودشکوفایی می رسد. به نظر مازلو، درجه رضایت مندی از نیازهای انسانی به گونه ای مثبت با درجه سلامت روانی
همبستگی دارد. ناکام گذاردن نیازها موجب بیماری افراد می شود. انسان سالم کسی است که به بالاترین نیازها دست یابد و از این رو، کسی که به مرحله تحقق خود نرسیده باشد، از سلامت روانی برخوردار نیست. (همان)
بنابراین، بر اساس نظریه مازلو مبنی بر طبقه بندی سلسله مراتب نیازهای انسان، می توان نتیجه گرفت:سلامت جسمی و روانی انسان در گرو رفع نیازهای زیستی در مرحله اول و سپس به ترتیب ارضای احساس ایمنی و ارضای احساس نیاز به محبت می باشد. (حیدری بیگوند، 1383، ص89)

3-1. عوامل مؤثر بر سلامت

از آن رو که سلامت دارای چند بعد است و با شاخص های گوناگون و متنوع سنجیده می شود، عوامل متعددی نیز بر آن تأثیر گذار است. این عوامل در سطح وسیع مطالعه می شود.
عوامل در برگیرنده سلامت، هم در درون فرد و هم بیرون از او و هم در جامعه ای که در آن زندگی می کند، قرار دارد. این عوامل با هم در تعامل بوده و در نهایت، سلامت فرد را ارتقا و یا کاهش می دهند.
گزارش للنده(1) منتشر شده در سال 1974 در کانادا، چهار حیطه تعیین کننده سلامت را چنین بیان می کند:
– فاکتورهای ژنتیک و بیولوژیک که می تواند تعیین کننده آمادگی فرد برای پذیرش یک بیماری باشد؛
– فاکتورهای مربوط به شیوه زندگی و رفتارهایی مانند سیگار کشیدن؛
– فاکتورهای زیست محیطی؛ مانند مسکن و آلودگی هوا؛
– دامنه و گستردگی خدمات بهداشتی. (سجادی و صدرالسادات، 1383،ص245)
از نظر جانس استین(2)، به طور کلی می توان عوامل تأثیر گذار بر سلامت را در چهار گروه عمده جای داد:
الف) شرایط طبیعی یا محیطی؛
ب) عوامل جامعه شناختی، به ویژه عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛
ج) عواملی که مستقیماً با سلامت و مراقبت های پزشکی مرتبطند؛
د) عوامل فردی.
از آن رو که اکثر عوامل تعیین کننده مزبور در سطح کلان هستند، نمی توانند قابلیت کاربرد چندانی برای این تحقیق داشته باشند. به همین دلیل، به ذکر نظر ویچد و همکارش (3) (1991) درباره ی لایه های مؤثر بر سلامت می پردازیم.
از نظر این دو، لایه های مؤثر بر سلامت عبارتند از:
– فاکتورهای ارثی (سن و جنس)؛
– فاکتورهای سبک زندگی فردی؛
– حمایت ها (حمایت های مالی و …) و تأثیرات جامعه که می تواند تداوم بخش یا مخرب سلامت باشد؛
– وضع زندگی و کار و دسترسی به خدمات و تسهیلات؛
– وضع اقتصادی، وضع فرهنگی و زیست محیطی؛ مانند استانداردهای زندگی، بازار کار و … . (همان)

4-1. عوامل مؤثر بر سلامت زنان

بیش از یک میلیارد انسان که بیشترشان را زنان تشکیل می دهند، در فقر مطلق به سر می برند. زنان بیشتر از مردان احتمال دارد فقیر و یا جزء فقیرترین فقیرها باشند.
علاوه بر این، احتمال دارد که خانواده های تحت سرپرستی زنان (قریب یک سوم کل خانوارها) در مقایسه با خانواده های تحت سرپرستی مردان فقیرتر باشند.
فقر حق انتخاب را در زمینه هایی که اساس سلامت اند، به شدت تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، تأثیر فقر بر سلامت افراد را نمی توان انکار کرد.
زنان فقر زده زمان و انرژی بیشتری را صرف تولید و یافتن غذا می کنند. آنان در صورت داشتن کار درآمدزا، ساعات بیشتری کار می کنند، و یا زمان بیشتری را در بازار به کسب می پردازند. زنان معمولاً به دلیل نداشتن آموزش و مهارت لازم ناگزیر از پذیرش هر کاری هستند. این کارها اغلب خطرناک ترین، کمرشکن ترین، پست ترین و نامطلوب ترین کارها هستند. پیامد چنین کارهایی برای سلامت زنان و خانواده های آنها ممکن است فاجعه آمیز باشد.
کمترین پیامد این کارها، کاهش تدریجی و اجتناب ناپذیر شور و نشاط، و پیری زودرس است. از دیدگاه توسعه منابع انسانی، بهای دیگری نیز باید پرداخته شود:اگر زنان برای ادامه حیات باید این چنین کار کنند، پس جایی برای ادامه تحصیل، فراگیری مهارت های جدید و یا شرکت در فعالیت های اجتماعی باقی نمی ماند.(اسمایک، 1382، ص38)
آربر،(4) بر این باور است که نقش های خانوادگی برای زنان بسیار مهم است و زنانی که فرزندی ندارند و یا ازدواج نکرده اند از نظر سلامتی در شرایط نامساعدی به سر می برند. علاوه بر این، نقش های اجتماعی و سبک زندگی زنان باعث می شود زنان از نظر بیولوژیکی بیمارتر شوند.
فاکتور دیگر شیوع بیشتر بیماری در میان زنان نسبت به مردان، ناشی از تفاوت های این دو جنس در گزارش بیماری است. زنان غالباً بیشتر از مردان در مورد احساس خود با پزشک مشورت می کنند و اشکالاتی را که در سلامتی شان رخ
می دهد- از جمله ناراحتی های روانی- (5) زمانی که هنوز در مراحل ابتدایی هستند سریعاً پیگیری می نمایند، حال آنکه مردان غالباً فقط به دلیل مشکلات فیزیکی شان به پزشک مراجعه می نمایند. از این رو، نشان دهنده این نیست که زنان بیمارتر و یا حتی افسرده تر از مردان هستند. (White,2002,p.104)

5-1. تعیین کننده های اجتماعی سلامت(دیدگاه ویلکینسون)

ویلکینسون معتقد است:حتی در مرفه ترین کشورها، مردمی که از رفاه کمتری برخوردارند، دارای امید به زندگی کمتر و بیماری بیشتری نسبت به افراد متمول هستند. نه تنها این تفاوت ها در سلامتی یک بی عدالتی مهم اجتماعی می باشد، بلکه ذهن ما را متوجه قوی ترین استانداردهای تعیین کننده سلامت، در جوامع پیشرفته می سازد، به ویژه متوجه درک روزافزون و حساسیت قابل توجه به امر سلامت در رابطه با محیط اجتماعی؛ یعنی چیزی که به نام «تعیین کننده های اجتماعی سلامت» شناخته شده است. این تعیین کننده ها عبارتند از:
5-1-1. طبقه اجتماعی:«در یک جامعه هر چه وارد طبقات اجتماعی پایین تر شویم. امید به زندگی کوتاه تر و اکثر بیماری ها شایع تر می شوند. در این راستا، سیاست های بهداشتی باید تعیین کننده های اقتصادی- اجتماعی سلامت را مهار نماید.»
در طول زندگی، شرایط ضعیف اقتصادی- اجتماعی بر سلامتی اثرگذار است. افرادی که در طبقات پایین نردبان اجتماع قرار گرفته اند، معمولاً حداقل دو برابر افرادی که در طبقات بالاتر هستند، دچار بیماری جدی و مرگ زودرس می شوند.
علل مادی، روانی و اجتماعی در به وجود آمدن این تفاوت ها سهیم هستند و آثار آن منجر به بروز بیماری ها و علل مرگ می شوند. مشکلات زندگی ممکن است شکل های مختلف داشته و به صورت مطلق یا نسبی باشد؛ از قبیل:داشتن سرمایه کم
در خانواده، داشتن تحصیلات پایین در نوجوانی، داشتن کاری نامطمئن، مواجه شدن با خطرهای کاری یا بن بست شغلی، زندگی در خانواده ای محقر، اداره کردن خانواده در شرایطی مشکل و سر کردن با مستمری ناکافی.
به طور کلی، هر چه مردم در شرایط اقتصادی- اجتماعی تنش دار طولانی تر زندگی کنند به همان نسبت به لحاظ فیزیکی بیشتر رنج می برند و کمتر می توانند در سنین کهنسالی از لذت سلامتی بهره مند شوند. (ویلکینسون، 1383، ص16)
2-5-1. استرس:«شرایط استرس زا مردم را نگران، مضطرب و ناسازگار می سازد و از این رو، مخرب سلامتی است و منجر به مرگ زودرس می شود.»
شرایط اجتماعی و روانی می تواند منجر به استرس طولانی مدت شود. عواملی همچون اضطراب مداوم، ناامنی، اعتماد به نفس پایین، انزوای اجتماعی، و عدم کنترل بر کار و زندگی خانوادگی آثار زیادی بر سلامت دارد. تجمع چنین خطرهای اجتماعی – روانی در طول زندگی باعث افزایش ضعف سلامت روان و مرگ زودرس می شود. اضطراب، عدم امنیت و نداشتن دوستان حامی در هر مقطع از زندگی که به وجود آید در بلند مدت اثر مخرب دارد.
احساس تنش به مدت کوتاه مهم نیست، اما اگر این احساس تنش به مدت طولانی باقی بماند، ما را در معرض وسیعی از شرایطی همچون بیماری عفونی دیابت، فشار خون بالا، حمله قلبی، سکته، افسردگی و تهاجم قرار می دهد. (همان، ص19)
3-5-1. انزوای اجتماعی:«جایی که کیفیت زندگی پایین است. طول عمر کوتاه می شود. مشقت و رنجش، فقر، انزوای اجتماعی و تبعیض به قیمت زندگی ها تمام می شود.»
فقر، تبعیض، محرومیت نسبی و انزوای اجتماعی تأثیر مهمی بر سلامتی و مرگ زودرس دارد. زندگی فقیرانه بر دوش برخی از گروه های اجتماعی سنگینی می کند.
فقر مطلق، یعنی:کمبود نیازهای ضروری و اولیه زندگی؛ مسئله ای که در غنی ترین کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. در این میان، بیکاران، گروه های اقلیت قومی، کارگران خارجی، افراد ناتوان، پناهندگان و بی خانمان ها به طور اخص در معرض خطر فقر مطلق و انزوای اجتماعی قرار دارند. (همان، ص27)
4-5-1. کار:«استرس در هنگام کار خطر بیماری را افزایش می دهد. افرادی که کنترل بیشتری بر کارهایشان دارند، از سلامت بهتری برخوردارند.»
به طور کلی، داشتن کار، برای سلامتی بهتر است تا اینکه شغلی نداشته باشیم. اما سازمان اجتماعی کار، روش های مدیریت و روابط اجتماعی در محل کار تماماً در سلامتی دخیل می باشند. شواهد نشان می دهد که استرس در کار نقش مهمی را در تفاوت های اجتماعی بر سلامت، فقدان بیماری و مرگ زودرس ایفا می کند.
داشتن کار در سطح پایین، رابطه قوی با افزایش خطر در ناحیه کمر و پشت، و بیماری های قلبی- عروقی دارد. به علاوه، مشخص گردیده دریافت پاداش های ناکافی برای تلاش های کاری، با خطر افزایش بیماری های قلبی- عروقی همراه می باشد. پاداش ها می توانند به شکل پول، مقام یا احترام به نفس باشند. تغییرات اخیر در بازار کار موجب تغییراتی در ساختار فرصت ها گردیده و دادن پاداش مناسب به افراد را سخت تر ساخته است.
بنابراین، محیط روانی- اجتماعی کار تعیین کننده بسیار مهمی برای سلامتی است و یکی از محرک های اجتماعی در ضعف سلامت به شمار می رود.
در نتیجه، می توان گفت:یک رابطه متقابل بین سلامتی و بهره وری در کار وجود دارد؛ شرایط بهبود یافته کاری منجر به نیروی سالم تر کاری می شود که آن هم منجر به بهبود بهره وری می گردد. در نهایت، سلامتی بیشتر، بهره وری و سودمندی در محل کار را به دنبال دارد. (همان، ص35)
5-5-1. بیکاری:«امنیت شغلی بالا باعث افزایش سلامتی، رفاه و رضایت شغلی می شود. میزان بیکاری بالا موجب بیماری و مرگ زودرس می گردد.»
بیکاری، سلامتی را به خطر می اندازد و این خطر در مناطقی که بیکاری گسترش دارد، بیشتر است. این آثار از زمانی شروع می شود که افراد ابتدا احساس کنند شغلشان در معرض تهدید است، حتی پیش از اینکه واقعاً بیکار شوند. این امر نشانگر آن است که اضطراب در مورد ناامنی شغلی یکی از تعیین کننده های سلامت است.
6-5-1. حمایت اجتماعی:«دوستی، روابط خوب اجتماعی و شبکه های حمایتی قوی، باعث ارتقای سلامتی در خانه، کار و جامعه، می گردد.»
حمایت اجتماعی و روابط خوب اجتماعی سهم مهمی در سلامتی دارند. حمایت اجتماعی در جهت محقق شدن نیازهای واقعی و عاطفی افراد کمک کننده هستند. تعلق داشتن به یک شبکه اجتماعی از جامعه و الزامات متقابل موجب می شود تا افراد احساس محبت، دوستی، احترام و ارزش نمایند. این امر اثر حفاظتی قوی بر سلامت دارد.
به طور کلی، روابط اجتماعی و روابط حمایتی می تواند موجب برانگیختن الگوهای رفتاری سالم تر گردد.
همبستگی اجتماعی که به عنوان کیفیت روابط اجتماعی و وجود اعتماد، الزامات متقابل و احترام در جوامع تعریف گردیده، محافظ مردم و سلامت آنان است. جوامعی که دارای سطح بالایی از درآمد هستند، تمایل کمتری به همبستگی اجتماعی و در نتیجه، افزایش خشونت دارند. حمایت های متقابل در سطح بالا باعث حفظ سلامتی می شوند، در حالی که به هم خوردن روابط اجتماعی بعضاً نابرابری های بیشتری به دنبال دارد و موجب کاهش اعتماد و افزایش خشونت می گردد.
در نتیجه، کاهش نابرابری های اجتماعی- اقتصادی و کاهش انزوای اجتماعی می تواند منجر به همبستگی اجتماعی و استاندارهای بهتری از سلامتی گردد. (همان، ص41)
7-5-1. اعتیاد:اعتیاد یکی دیگر از عوامل مؤثر بر سلامت و افزایش شمار مرگ و میرها به شمار می آید.
8-5-1. غذا:نوع رژیم غذایی و میزان کالری های دریافتی بدن در سنین مختلف در سلامت افراد و افزایش طول عمر مؤثر است.
9-5-1. زندگی اولیه:سبک زندگی فرد در مراحل اولیه، در کاهش یا افزایش میزان سلامت افراد تأثیر قابل توجهی دارد.
10-5-1. حمل و نقل:دسترسی و یا عدم دسترسی به وسایل حمل و نقل منجر به افزایش و یا کاهش شمار مرگ و میرها و در نهایت، طول عمر افراد می شود. (همان)
حال پس از مطالعه و بررسی مبانی نظری مرتبط با سلامت، با توجه به اینکه سلامت دارای ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی می باشد و سنجش بعد معنوی تا حدودی با بعد روانی هم پوشانی دارد، در این مطالعه به سنجش سه بعد جسمی، روانی و اجتماعی می پردازیم.

2. پرسش های تحقیق

این تحقیق شامل دو پرسش (اصلی و فرعی) به شرح ذیل می باشد:
پرسش اصلی:وضعیت سلامت زنان سرپرست خانوار چگونه است؟
پرسش فرعی:آیا میزان سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار از سلامت جسمی و روانی آنها بالاتر است؟

پی‌نوشت‌ها:

* استاد دانشگاه علامه طباطبائی
** دانش آموخته کارشناسی ارشد جمعیت شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
1-Lalonde.
2- Jance stein.
3- Whitchead & dahlagren.
4- Arber.
5- Depression.

منبع:نشریه بانوان شیعه، شماره 21.
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید