قوم لوط اهل شهری بودند که بر سر راه قافله ها که به شام و مصر می رفتند قرار داشت قافله ها نزد ایشان فرود می آمدند و ایشان اهل قافله ها را ضیافت و مهمانی می کردند چون این کارها سالها طول کشید، خسته شدند و به بخل روی آوردند کثرت بخل باعث شد که به عمل شنیع لواط مبتلا شدند. لذا اهل قافله ای بر ایشان وارد می شد با آنان بدون خواهشی لواط می کردند تا دیگر بر شهرشان فرود نیایند و ضیافت نکنند و به این عمل همه مردان مبتلا شدند فقط لوط پیامبر مردی سخی و صاحب کرم بود و هر میهمانی بر آنها وارد می شد ضیافت می کرد او قوم را از عذاب خداوند می ترسانید و هر مهمانی بر او وارد می شد قوم را از شر قوم خود بر حذر می فرمود. چون مهمان بر او وارد می شد می گفتند: مگر تو را نهی نکردیم از مهمانی کردن اگر این کار را بکنی به مهمان تو بدی می رسانیم و تو را نزد آنان خوار می کنیم پس لوط هرگاه مهمان بر او می رسید مخفیانه او را ضیافت می کرد چون در میان قوم خود فامیل و عشیره ای نداشت. وقتی جبرئیل و ملائکه به صورت انسانی وارد خانه لوط شدند، وعده عذاب قوم او را دادند، زن لوط آتش بر بالای بام افروخت مردم بقصد عمل لواط با مهمان حضرت لوط به در خانه او آمدند و گفتند: مگر تو را نهی نکردیم مهمان دعوت نکنی و قصد داشتند بدی به مهمانان او که فرشته بودند روا بدارند که عذاب بر شهرهای آنان نازل شد و به هلاکت رسیدند.
یکصد موضوع 500 داستان / سید علی اکبر صداقت