نویسنده: مهدى مهریزى
در روایتهاى منقول از حضرت عبدالعظیم(ع) دو روایت مربوط به زنان به چشم مىخورد، این نوشتار بر آن است تا تحلیلى سندى و متنى از این دو حدیث بهدست دهد:
روایت یکم؛ حدیث معراج
حدّثنا علی بن عبداللّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللّه الکوفی،عن سهل بن زیاد الآدمی،عن عبدالعظیم ابن عبداللّه الحسنی، عن محمّد بن علی الرضا،عن أبیه الرضا، عن أبیه موسى بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی، عن أبیه أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب(ع) قال: دخلت أنا وفاطمه على رسول اللّه(ص)، فوجدته یبکی بکاءاً شدیداً، فقلت: فداک أبی واُمّی یا رسول اللّه ! ما الذی أبکاک؟ فقال: یا علی، لیله اُسری بی إلى السماء رأیت نساء من اُمّتی فی عذاب شدید، فأنکرت شأنهنّ فبکیت لما رأیت من شدّه عذابهنّ.
ورأیت امرأه معلّقه بشعرها، یغلی دماغ رأسها.
ورأیت امرأه معلّقه بلسانها، والحمیم یُصَبُّ فی حلقها.
ورأیت امرأه معلّقه بثدییها.
ورأیت امرأه تأکل لحم جسدها، والنّار توقد من تحتها.
ورأیت امرأه قد شُدَّ رجلاها إلى یدیها، وقد سُلَّّطَ علیها الحیّات والعقارب.
ورأیت امرأه صمّاء عمیاء خرساء فی تابوت من نار، یخرج دماغ رأسها من منخرها، وبدنها متقطّع من الجذام والبرص.
ورأیت امرأه معلّقه برجلیها، تنور من نار.
ورأیت امرأه تقطّع لحم جسدها من مقدّمها ومؤخّرها بمقاریض من نار.
ورأیت امرأه تحرق وجهها ویداها، وهی تأکل أمعائها.
ورأیت امرأه رأسها رأس الخنزیر وبدنها بدن الحمار وعلیها ألف ألف لون من العذاب.
ورأیت امرأه على صوره الکلب، والنّار تدخل فی دبرها وتخرج من فیها والملائکه یضربون رأسها وبدنها بمقامع من نار.
فقالت فاطمه(س): حبیبی وقرّه عینی، أخبرنی ما کان عملهنّ وسیرتهنّ حتّى وضع اللّه علیهنّ هذا العذاب؟
فقال: یا بنیّتی،أمّا المعلّقه بشعرها، فإنّها کانت لا تغطّی شعرها من الرجال.
وأمّا المعلّقه بلسانها، فإنّها کانت تؤذی زوجها.
وأمّا المعلّقه بثدییها، فإنّها تمتنع من فراش زوجها.
وأمّا المعلّقه برجلیها، فإنّها کانت تخرج من بیتها بغیر إذن زوجها.
وأمّا التی تأکل لحم جسدها، فإنّها تزیّن بدنها للنّاس.
وأمّا التی شُدَّ یداها إلى رجلیها وسُلِّط علیها الحیّات والعقارب، فإنّها کانت قذره الوضوء قذره الثیاب، وکانت لا تغتسل من الجنابه والحیض ولا تنتظف وکانت تستهین بالصلاه.
وأمّا الصمّاء العمیاء الخرساء، فإنّها کانت تلد من الزنا فتعلّقه فی عنق زوجها.
وأمّا التی تقرض لحمها بالمقاریض، فإنّها کانت تعرض نفسها على الرجال.
وأمّا التی کانت تحرق وجهها وبدنها وتأکل أمعائها، فإنّها کانت قوّاده.
وأمّا التی کان رأسها رأس الخنزیر وبدنها بدن الحمار، فإنّها کانت نمّامه کذّابه.
وأمّا التی کانت على صوره الکلب والنّار تدخل فی دبرها وتخرج من فیها، فإنّها کانت قینه نوّاحه حاسده.
ثمّ قال (ع): ویل لامرأه أغضبت زوجها وطوبى لامرأه رضی عنها زوجها(1)؛
عبدالعظیم حسنى از حضرت رضا و او از پدران گرامىاش از امیرالمؤمنین(ع) نقل مىکند که فرمود: من و فاطمه بر حضرت رسول (ص) داخل شدیم، و او را، در حالى که سخت مىگریست، مشاهده کردیم، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد! علت گریه شما چیست ؟
فرمود: یا على ، شبى که مرا به آسمان بردند، عدهاى از زنان امّت خود را دیدم، در حالى که به عذاب سختى گرفتار بودند. از این گرفتارى -که از براى آنها بود بسیار ناراحت شدم و لذا از دیدن این منظره و شدّت عذابشان به گریه افتادم.
حضرت فرمود: زنى را دیدم که از موهاى خود آویزان بود و مغز سرش مىجوشید.
دیگرى را دیدم که از زبان معلّق شده و آب داغ بر حلق او مىریختند.
یکى را دیدم که از پستان آویزان گردیده است.
زنى را دیدم که از گوشت بدن خود مىخورد، در حالى که آتش در زیر او شعله مىکشید.
زنى را دیدم که پاهاى خود را بر دست خویش محکم فشرده و مار و عقرب بر او مسلّط شده بودند.
دیگرى را مشاهده کردم، در حالى که گنگ و کر و لال بود و در میان تابوتى از آتش قرار داشت و مغز سرش از دو سوراخ بینى او بیرون مىریخت و بدن او از جذام و برص از هم پاشیده بود.
فرمود: زنى را دیدم که از پا به تنورى از آتش معلّق شده بود.
دیگرى را مشاهده کردم که گوشت بدنش را از جلو و عقب با مقراضها مىبریدند.
زنى را دیدم که صورت و دستهاى او مىسوخت و وى امعاى خود را مىخورد.
دیگرى را دیدم که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران نوع عذاب فرا گرفته بود.
زنى را به هیئت سگ دیدم، در حالى که آتش در اسافل اعضاى وى مىرفت و از دهان او بیرون مىشد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او مىزدند.
حضرت زهرا(س) عرض کرد: اى پدر بزرگوار، بفرمایید کارهاى آنان در دنیا چه بوده که خداوند این عذابها را بر آنها مقرّر ساخته است ؟
حضرت فرمود: اى دختر من، آن زنى که از موها آویزان بود، براى این بود که وى سر خود را از نامحرمان نمىپوشید و موهاى خود را پنهان نمىساخت.
زنى که از زبان معلّق بود، به خاطر این بود که وى از تمکین و فراش شوهرش خوددارى مىکرد.
زنى که از پا آویزان گردیده، براى این بود که بدون اذن شوهرش از خانه خارج مىشد.
اما زنى که از گوشت بدن خود مىخورد، او از این جهت معذّب بود که خود را آرایش مىداد و در انظار مردم جلوه مىکرد.
زنى که پاهاى او را به دستش چسبانیده و مار و عقرب بر او مسلّط کرده بودند، بود به خاطر این بود که از کثافت و آلودگیها خود را تمیز نمىکرد و لباسهاى خویش را چرکین نگاه مىداشت، و از جنابت و حیض غسل نمىکرد و به نظافت و پاکیزگى اهمیت نمىداد و نماز را سبک مىداشت.
زنى که گنگ و کر و کور بود، از این جهت بود که فرزندانى را از زنا مىزایید و به شوهرش نسبت مىداد.
زنى که گوشتهاى بدنش با قیچى بریده مىشد، از این جهت بود که او خود را در معرض خواهشهاى مردان مىگذاشت.
اما زنى که صورت و بدنش مىسوخت و رودههاى خود را مىخورد، براى این بود که وى زنها و مردها را هم مربوط مىساخت تا کارهاى زشت و فحشا انجام دهند.
زنى که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ بود، علتش این بود که سخن چینى و نمّامى مىکرد.
زنى که صورتش مانند سگ بود و آتش در اسافل او داخل مىشد و از دهانش بیرون مىرفت، از این جهت بود که وى زنى آوازهخوان و حسود بود.
پس از آن حضرت فرمود: واى بر زنى که شوهرش را به خشم آورد، و خوشبخت آن زنى که زوج او از وى خوشنود باشد!
در بررسى این روایت، به طرح دو پرسش اساسى مىپردازیم که یکى به صحت انتساب و صدور برمىگردد و دیگرى به محتوا و متن، و البته نمىتوان توقع داشت پاسخ کنونى، جواب نهایى تلقى گردد، بلکه هدفْ طرح مسأله و زمینهسازى جهت پژوهشهاى عمیقترى است.
پرسش نخست
آیا بر پایه قواعد ارزیابى سند بر مشربها و مسلکهاى مختلف، راهى براى تصحیح این خبر وجود دارد؟
ذکر چند نکته مىتواند در پاسخ مفید افتد:
1. این روایت در کتب قدما تنها در عیون اخبار الرضا(ع)، اثر شیخ صدوق (305- 381ق) نقل شده است. پس از آن تا قرن یازدهم در دیگر آثار حدیثى ذکرى از آن در میان نیست و در این قرن در کتب وسائل الشیعه(2) شیخ حر عاملى(1033 – 1104ق) و بحارالأنوار(3) علامه مجلسى(1037- 1110ق) و نورالثقلین(4) حویزى (م1112ق) از عیون اخبار الرضا نقل شده است؛ چنانکه در آثار حدیثى اهل سنت نیز نقل نشده است.
قابل ذکر است که فرازهاى دیگر حدیث معراج در کتب قدما چون المحاسن(5) برقى(م274ق)، قرب الإسناد(6) حمیرى(م4ق)، الکافى(7) کلینى(م329ق)، دعائم الاسلام(8) قاضى نعمان (م 363ق) و آثار متعدد شیخ صدوق چون من لایحضره الفقیه،(9) علل الشرائع،(10) الامالى،(11) التوحید،(12) کمال الدین و تمام النعمه(13) و معانى الاخبار(14) نقل شده است.
بر این اساس، این حدیثْ قرینه کثرت نقل را در کتب قدما با خود ندارد، با اینکه فرازهاى دیگر به کثرت نقل شده است.
2. از جهت سندى در سلسله راویان آن سهل بن زیاد آدمى قرار دارد که نه تنها توثیق نشده، بلکه برخى او را تضعیف کردهاند.
نجاشى درباره او گفته است:
سهل بن زیاد، ابو سعید الآدمى الرازى کان ضعیفاً فى الحدیث، غیر معتمد فیه، و کان أحمد بن محمّد بن عیسى یشهد علیه بالغلو و الکذب و أخرجه من قم إلى الری.(15)
شیخ طوسى گوید:
سهل بن زیاد الآدمى الرازى، یکنى أبا سعید، ضعیف.(16)
و نیز در استبصار در ذیل روایتى نوشته است:
و اما الخبر الاول، فراویه أبو سعید الأدمى و هو ضعیف جداً عند نقّاد الاخبار.(17)
و ابن غضایرى دربارهاش گفته است:
سهل بن زیاد ابو سعید الآدمى الرازى، کان ضعیفاً جداً فاسد الروایه و المذهب.(18)
و چنانکه محققان دانش رجال گفتهاند، توثیق شیخ طوسى در یک مورد از کتاب رجال سهوالقلمى از سوى او و یا ازدیادى از سوى نسخهپردازان است.(19)
و همینان گفتهاند که تلاشهاى وحید بهبهانى در توثیق سهل ره به جایى نمىبرد و این شواهد و قراین بسیار سُست است.(20)
همچنین محمّد بن ابى عبداللّه الکوفى در کتب رجال توثیق نشده است، گرچه تضعیفى نیز برایش مکتوب نیست.(21)
3. از سوى دیگر در حوزه مسائل معرفتى و اخبار از حقایق، خبر واحد صحیحالسند نیز اعتبارى ندارد؛ چرا که این حوزه از مسائل تعبد بردار نیست.(22)
خلاصه آنکه راهى براى پىبردن به صدور و انتساب این حدیث در دست نیست.
پرسش دوم
در این حدیث، یازده نکته درباره رفتار زنان ذکر شده است. پنج مطلب به زنان اختصاص دارد: 1. حجاب، 2. بیرون رفتن از منزل، 3. امتناع از بستر همسر، 4. آرایش و خودآرایى، 5. عرضه خویش بر مردان.
و شش مطلب دیگر از رفتارهاى مشترک است؛ یعنى در رفتار مردان و زنان، یکسان دیده مىشود. آنها عبارتاند از: 1. زنا، 2. همسرآزارى، 3. پلیدى و پلشتى، 4. قوّادى، 5. سخنچینى و دروغگویى، 6. آواز خوانى و حسادت.
سؤال این است که چرا در این رفتارهاى مشترک، فقط زنان گنهکار منظور شدهاند، با آنکه رسول خدا این سخنان را در برابر حضرت على(ع) و فاطمه(س) بیان مىکرد، آیا این رفتارها از مردان سر نمىزند، آیا مىتوان گفت این رفتارها در زنان بیشتر است؟ به سخن دیگر، چرا رسول خدا از مردانى که به چنین گناهانى آلوده شده و کیفر مىدیدند، خبر نداد؟
گذشته از آنکه حرمت برخى از آن موارد پنجگانه به صورت مطلق در بحثهاى فقهى مورد تردید است.
خروج زنان از منزل ،بدون اذن شوهران در صورتى حرام است که با حقوق خاص شوهر مغایرت داشته باشد. از اینرو، برخى از فقیهان، چون آیهاللّه خویى، خروج زن را در صورت عدم تنافى با حقوق خاص شوهر جایز مىشمرد، ایشان در این زمینه مىگوید:
زن نمىتواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود، در صورتى که بیرون رفتن با حق استمتاع منافى باشد؛ البته احتیاط مستحب آن است که مطلقاً بدون اجازه خارج نشود.(23)
روایت دوم
عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی، عن عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی، عن محمّد بن عمر بن یزید، عن حمّاد بن عثمان، عن عمر بن یزید قال: قال أبوعبداللّه(ع) جاءت امرأه من أهل البادیه إلى النبی(ص) ومعها صبیان حامله واحداً وآخر یمشی، فأعطاها النبی(ص) قرصاً، ففلقته بینهما، فقال رسول اللّه(ص): الحاملات الرحیمات لولا کثره لعبهنّ، لدخلت مصلّیّاتهنّ الجنّه؛(24)
عمر بن یزید گوید: حضرت صادق (ع) فرمود: زنى از بادیه نشینان خدمت حضرت رسول (ص) رسید، در حالى که دو کودک همراه داشت ؛ یکى از آن دو را بغل گرفته و دیگرى با او راه مىرفت. حضرت به آن زن قرص نانى مرحمت فرمود، زن قرص نان را بین آن دو کودک تقسیم کرد. پیغمبر فرمود: زنانى که کودکان خود را در بغل مىگیرند و به آنان مهر و محبّت مىورزند، اگر کثرت لعب و لهو آنان نبود، اکثر نمازگزارانشان داخل بهشت مىشدند.
در منابع دیگر این حدیث با تغییراتى در مضمون نقل شده است.
محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد، عن علی بن الحکم، عن على بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال: سمت أبا عبداللّه (ع) یقول: خطب رسول اللّه(ص) النساء فقال: یا معشر النساء، تصدقن و لو من حلیکن و لو بشق تمره، فإنّ أکثرکنّ حطب جهنم، إنّکنّ تکثرن اللعن و تکفرن العشره، فقالت إمرأه: یا رسول اللّه، الیس نحن الأمهات الحاملات المرضعات، ألیس منّا البنات المقیمات و الإخوات المشفقات؟ فقال: حاملات والدات مرضعات رحیمات، لولا مایأتین إلى بعولتهن، ما دخلت مصلیه منهن النار؛(25)
ابو بصیر گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که رسول خدا(ص) زنان را مخاطب قرار داده و فرمود: اى گروه زنان، صدقه دهید گرچه از زیور خود یانیم خرمایى باشد؛ زیرا بیشتر شما هیزم دوزخاید. شما بسیار لعن و نفرین بر زبان دارید و معاشرت را نادیده مىانگارید. زنى فرمود: اى رسول خدا، آیا ما مادران و شیردهنده کودکان نیستیم؟ آیا دختران همراه و خواهران مهربان از ما نیست؟ آنگاه فرمود: شما باردار، زاینده، شیردهنده و مهربانید؛ اگر رفتار(بد)تان با شوهران نبود، هیچ نمازگزارى از شما به آتش نمىافتاد.
در منابع اهل سنت این حدیث با تعبیراتى دیگر منقول است:
حدثنا عبداللّه، حدثنى ابى، حدثنا محمّد بن جعفر، حدثنا شعبه و حجاج، قال حدثنی شعبه عن منصور؛ قال سمعت سالماً، قال حجاج عن سالم بن ابى الجعد، قال ابن جعفر سمعت سالم بن ابى المجد، قال ذکرنى عن ابن امامه:
إنّ إمرأه أتت النبى(ص) تسأله و معهاصبیان لها، فأعطاها ثلاث تمرات، فاعطت کل واحد منهما تمره، قال ثمّ إنّ أحد الصبیین بکى، قال فشقتها فاعطت کل واحد نصفاً .فقال رسول اللّه(ص): حاملات والدات رحیمات بأولادهن لولا ما یصنعن بأزواجهن لدخل مصلیاتهن الجنه؛(26)
زنى نزد پیامبر آمد تا از ایشان سؤال کند و همراه او دو کودک بود. پیامبر به وى سه خرما داد. زن هم به هر یک خرمایى داد. آنگاه یکى از دو کودک گریه کرد. مادر خرماى سوم را دو نیمه کرد و به هر یک داد. آنگاه رسول خدا فرمود: مادرانى که کودکان را حمل مىکنند و به آنان مهر مىورزند، اگر نبود آنچه که با شوهران رفتار مىکنند، نمازگزاران آنها وارد بهشت مىشدند.
با تفاوتى اندک در سند و متن در جاى دیگر مسند احمد نیز نقل شده است.(27)
همین مضمون با سندى متفاوت در سنن ابن ماجه نیز منقول است؛(28) چنانکه پارهاى از کتابهاى دیگر حدیثى اهل سنت نیز آن را درج کردهاند.(29)
درباره این حدیث نیز مانند حدیث سابق دو بحث مطرح است:
یک. ارزیابى صدور
حدیث علل الشرائع به جهت عدم توثیق محمّد بن عمر بن یزید(30) اعتبار رجالى به معناى مشهور را ندارد و حدیث کافى به جهت وجود على بن ابى حمزه ضعیف است.(31) علامه مجلسى نیز بدان تصریح دارد و فرموده است:
ضعیف على المشهور.(32)
روایت ابن ماجه را شارحان این کتاب، ضعیف توصیف کردهاند.(33)
همچنین این روایت نیز مانند حدیث گذشته قرینه کثرت نقل در کتب متقدم را با خود به همراه ندارد، گرچه قدرى از آن بلند پایهتر است. از آنجا که این حدیث نیز مربوط به مضامین غیر فقهى است، همان قاعده اینجا نیز سریان دارد.
دو. ارزیابى محتوایى
در روایت حضرت عبدالعظیم، کثرت لعب و لهو به عنوان مانع بهشت یاد شده و در دو نقل دیگر، رفتار زنان با شوهرانْ مانع شمرده شده است. مفهوم حدیث، چنان است که به جهت کثرت لهو یا رفتار نامناسب با شوهران، اکثر نماز گزاران زنان از بهشت محروماند و یا اینکه اهل آتشاند. البته بدین مضمون روایتهایى دیگر نیز نقل شده است؛(34) ولى این مضمون با دستههاى دیگر از روایات ناسازگارى دارد که به اجمال بدان اشاره مىشود:
الف. روایاتى که اکثر بهشتیان را زنان معرفى مىکند، یا اکثر بهشتیان را از مستضعفان زنان مىداند. البته معارضه قسم دوم، چندان چشمگیر نیست.
1. و روى الفضیل عن أبی عبداللّه(ع) قال: قلت: له شىء یقوله الناس إنّ أکثر أهل النار یوم القیامه النساء قال: و أنّى ذلک، و قد یتزوج الرجل فی الاخره ألفاً من نساء الدنیا فی قصر من دره واحده؛(35)
فضیل گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: مردم مىگویند بیشتر دوزخیان در قیامت زناناند؟ فرمود: چگونه، با اینکه در آخرت یک مرد با هزار زن دنیایى ازدواج مىکند و در کاخى که از دُرّه بنا شده زندگى مىکنند.
2.و باسناده (الصدوق) عن عمار الساباطى، عن ابى عبداللّه(ع) قال: أکثر أهل الجنه من المستضعفین النساء، علم اللّه ضعفهن فرحمهن؛(36)
امام صادق(ع) فرمود: بیشتر بهشتیان از مستضعفان زناناند. خداوند ضعف و ناتوانىشان را دید و آنان را مورد رحمت قرار داد.
ب. احادیثى که دلالت دارد بهشت زیر پاى زنان یا مادران است، یا بوسیدن میان چشمان مادر، آدمى را بهشتى مىکند:
1. حدثنا أبو یوسف محمّد بن احمد الرقى، حدثنا محمّد بن سلمه الحرانى، عن محمّد بن اسحاق، عن محمّد بن طلحه بن عبدالرحمن بن ابى بکر الصدیق، عن معاویه بن جاهمه السلمى قال أتیت رسول اللّه(ص) فقلت: یا رسول اللّه، إنّى کنت أردت الجهاد معک ابتغى بذلک وجه اللّه والدار الاخره قال: ویحک أحیه أمک؟ قلت نعم یا رسول اللّه. قال فارجع إلیها فبرها. ثم أتیته من أمامه فقلت: یا رسولاللّه، إنّى کنت أردت الجهاد معک ابتغى بذلک وجه اللّه و الدار الاخره. قال: ویحک أحیه أمّک؟ قلت: نعم یا رسول اللّه، قال: ویحک ألزم رجلها فثم الجنه؛(37)
معاویه بن جاهمه گوید: خدمت پیامبر(ص) رسیدم و گفتم: مىخواهم با شما در راه خدا و زندگى آخرت جهاد کنم. فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: برگرد و به او نیکى کن. از مقابل حضرت آمدم و گفتم: اى رسول خدا، مىخواهم با شما در راه خدا و براى زندگى آخرت در جهاد شرکت کنم. فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: پاهاى مادرت را بچسب که بهشت همان جاست.
2. إنّ الجنه تحت رجل المرأه؛(38)
بهشت زیر پاى زن است.
3.عن انس عن النبى(ص): الجنه تحت أقدام الأمهات؛(39)
پیامبر(ص) فرمود: بهشت زیر پاهاى مادران است.
4. عن فاطمه عن النبى(ص): ألزم رجلها فإنّ الجنه تحت أقدامها؛(40)
پیامبر(ص) فرمود: ملازم مادر باش، که بهشت زیر پاهاى اوست.
5. عن سعید بن المسیب قال: قال عمر: کنّا مع رسول اللّه(ص) على جبل فأشرفنا على واد، فرایت شاباً یرعى غنماً له اعجبنى شبابه. فقلت: یا رسول اللّه(ص)، و أى شباب لو کان شبابه فى سبیل اللّه! فقال النبى(ص): یا عمر، فلعله فى بعض سبیل اللّه و انت لا تعلم. ثم دعاه النبى(ص) فقال: یا شاب، هل لک من تعول؟ قال: نعم. قال: من؟ قال: أمى. فقال النبى(ص): ألزمها، فإنّ عند رجلیها الجنه؛(41)
عمر گوید: یا پیامبر بر بلنداى کوهى بودیم که مشرف بر سرزمینى بود. جوانى را دیدم که چوپانى مىکند. از جوانىاش خوشم آمد. گفتم: اى رسول خدا، چه جوانى! کاش جوانىاش در راه خدا بود. پیامبر فرمود: شاید در راه خداست و تو نمىدانى. پیامبر جوان را فراخواند و فرمود: اى جوان، آیا عایله دارى؟ گفت: بلى. فرمود: چه کسى؟ گفت: مادرم. فرمود: ملازم او باش، که بهشت پیش پاهاى اوست.
6. حدثنا بکر بن محمّد الصیرفى بمرو، حدثنا ابو قلایه و حدثنا على بن حمشاذ العدل، حدثنا الحسن بن سهل المجوز، حدثنا ابو عاصم عن أبن جریح، حدثنى محمّد بن طلحه بن عبدالرحمن، عن أبیه، عن معاویه بن جاهمه، أن جاهمه أتى النبى(ص) فقال: یا رسول اللّه، إنّى أردت أن أغزو و جئت استشیرک. فقال: أک والده؟ قال: نعم. قال: اذهب فالزمها، فإنّ الجنه عند رجلیها؛(42)
جاهمه نزد رسول خدا آمد و گفت: مىخواهم همراه شما در جنگ شرکت کنم و براى مشورت نزد شما آمدم. پیامبر(ص) فرمود: آیا مادر دارى؟ گفت: بلى. فرمود: برو و ملازم او باش، که بهشت پیش پاهاى اوست.
7. الجنه بناؤها اقدام الامهات؛(43)
زیر بناى بهشت، گامهاى مادران است.
8.عن ابن عباس، عن النبى(ص): من قبل بین عینى أمّه کان له ستراً من النار؛(44)
پیامبر فرمود: هر که میان چشمان مادرش را ببوسد، این بوسه پردهاى در برابر آتش خواهد بود.
ج. روایاتى که محبت و علاقهمندى به زنان را نشانه دیندارى مىداند:
1. محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیى العطار، عن عبداللّه بن محمّد، عن على بن الحکم، عن ابان بن عثمان، عن عمر، عن یزید، عن أبى عبداللّه(ص) قال: ما أظن رجلاً یزداد فى الایمان خیراً إلاّ ازداد حباً للنساء؛(45)
امام صادق(ع) فرمود: گمان نمىکنم مردى ایمانش افزایش یابد و علاقهاش به زنان افزون نشود.
2) عن على بن ابراهیم، عن ابیه عن صالح بن السندى، عن جعفر بن بشیر، عن أبان، عن عمر بن یزید، عن أبى عبداللّه(ع) قال: ما أظن رجلاً یزداد فى الایمان خیراً إلاّ أزداد حباً للنساء؛(46)
امام صادق(ص) فرمود: گمان نمىکنم افزایشى در ولایت مردى حاصل شود و علاقهاش به زنان افزایش نیابد.
3. عن على بن ابراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن ابن أبى عمیر، عن اسحاق بن عمار، عن أبى عبداللّه(ع) قال: من أخلاق الأنبیاء حب النساء؛(47)
امام صادق(ع) فرمود: خلق و خوى پیامبران، علاقه به زنان است.
چگونه علاقه به جهنمیان نشانه ایمان و ولایت است؟ چگونه خوى پیامبران، محبت ورزیدن به اهل جهنم است؟
د. روایاتى که دلالت دارد نیکى به دختر و خواهر، سبب رفتن به بهشت است.
1. عن على بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن أبى عمیر، عن هشام بن الحکم، عن عمر بن یزید، عن أبى عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص): من عال ثلاث بنات أو ثلاث بنات أو ثلاث اخوات، وجبت له الجنه، فقیل: یا رسول اللّه(ص)، واثنتین؟ فقال: و اثنتین. فقیل: یا رسول اللّه(ص)، و واحده فقال: و واحده؛(48)
رسول خدا فرمود: هر کس، سه دختر یا سه خواهر را اداره کند، بهشت برایش واجب است. گفته شد: اى رسول خدا، دو تا چطور؟ فرمود: و دو تا. گفته شد: اى رسول خدا، یکى چطور؟ فرمود: و یکى.
2. حدّثنا أحمد بن محمّد، حدثنا عبداللّه بن المبارک، حدثنا ابن عیینه، عن سهیل بن ابى صالح، عن أیوب بن بشیر، عن سعید الأعشى، عن أبى سعید الخدرى قال: قال رسول اللّه(ص): من کانت له ثلاث إخوات أو ابنتان أو اختان، فاحسن صحبتهن و اتقى اللّه فیهن فله الجنه؛(49)
رسول خدا فرمود: هرکه سه خواهر یا دو دختر یا دو خواهر داشته باشد و با آنان نیک رفتار کند و با خداترسى با آنان معاشرت کند، بهشت ارزانى اوست.
چگونه خدمت به جنسى که اکثر آنان جهنمىاند، بهشت را واجب مىسازد؟
ه. روایاتى که دلالت دارد زنان با حمل و وضع حمل و شیردادن ثوابِ غیر قابل شمارش کسب مىکنند:
1. محمّد بن على بن الحسین فى الأمالى، عن محمّد بن الحسن، عن الصفار، عن محمّد بن الحسین بن أبى الخطاب، عن الحکم بن سکین، عن أبى خالد الکعبى، عن أبى عبداللّه(ع) إنّ رسول اللّه(ص) قال: أیّما امرأه دفعت من بیت زوجها شیئاً من موضوع إلى موضوع ترید به صلاحاً نظر اللّه إلیها و من نظر اللّه إلیها لم یعذبه. فقالت أم سلمه یا رسول اللّه(ص): ذهب الرجال بکل خیر فأى شىء للنساء المساکین؟ فقال(ع): بلى، إذا حملت المرأه، کانت بمنزله الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبیلاللّه، فاذا وضعت، کان لها من الأجر ما لایدرى أحد ما هو لعظمه. فإذا ارضعت، کان لها بکل مصه کعدل عتق محرر من ولد اسماعیل. فإذا افرغت من رضاعه، ضرب ملک کریم على جنبها و قال: استأنفى العمل فقد غفرلک؛(50)
رسول خدا(ص) فرمود: هر زنى که در خانه شوهر وسیلهاى را از جایى به جایى بگذارد و قصد خیر داشته باشد، خدا به او توجه کند و هرکه مورد نظر خداوند باشد، او را عذاب نمىکند. ام سلمه گفت: اى رسول خدا، مردان همه خوبیها را از آن خود ساختند. زنان بیچاره چه دارند؟ فرمود: وقتى زنى باردار شد، مانند روزهدارى است که به شب زندهدارى مشغول است و در راه خدا با جان و مال جهاد مىکند. هنگامى که وضع حمل کرد، چنان پاداشى دارد که هیچ کس نداند. هنگامى که بچه شیر مىدهد، در برابر هر مک زدن، ثواب آزاد کرده بردهاى از فرزندان اسماعیل را دارد و وقتى شیر دادن تمام شد، فرشته گوید: گذشتهات بخشوده شد؛ از نو شروع کن.
2. فى حدیث الحولاء العطاره بالسند المتقدم فى أبواب المقدمات قال: قال رسول اللّه(ص):… یا حولاء، والذى بعثنى بالحق نبیاً و رسولاً و مبشراً و نذیراً ما من امرأه تحمل من زوجها ولداً إلاّ کانت فى ظلّاللّه -عزوجل حتى یصیبها طلق، یکون لها بکل طلقه عتق رقبه مؤمنه، فإذا وضعت حملها و أخذت فى رضاعه، فما یمصّ الولد مصه من لبن أمّه، إلاّ کان بین یدیها نوراً ساطعاً یوم القیامه،یعجب من رآها من الأولین و الآخرین، و کتبت صائمه قائمه و إنْ کانت غیر مفطره، کتب لها صیام الدهر کله و قیامه. فإذا فطمت ولدها، قال الحق -جل ذکره: یا ایتها المرأه، قد غفرت لک ما تقدم من الذنوب فاستأ نفى العمل؛(51)
رسول خدا فرمود: اى حولاء، سوگند به آنکه مرا به پیامبرى برانگیخت، هر زنى که از شوهرش باردار شود، در سایه خدا زندگى مىکند، تا هنگام درد زایمان، هر دردى ثواب آزاد کردن یک بنده مؤمن را دارد. وقتى فارغ شد و شیر دادن را شروع کرد، هرگاه کودک مک زند، روز قیامت پیش روى آن زن، نورى درخشد که هر بینندهاى را به عجب وادارد. و او روزهدارِ شب زندهدار محسوب شود. اگر در این حال روزه بدارد، ثواب روزه و عبادت تمام روزگار برایش ثبت شود. وقتى کودک را از شیر گرفت خداوند فرماید: اى زن، گناه گذشتهات را بخشیدم؛ از نو آغاز کن.
3. و عن سعید بن جبیر عن ابن عمر احسبه رفعه، عن النبى(ص): المرأه فى حملها إلى وضعها إلى فصالها کالمرابط فى سبیل اللّه و إن ماتت فیما بین ذلک، فإنّها اجر شهید؛(52)
رسول خدا فرمود: زن از هنگام باردارى تا هنگام از شیر گرفتن کودک، مانند رزمنده در راه خداست و اگر در این مدت جان دهد، پاداش شهید دارد.
4. المرأه إذا حملت کان لها أجر الصائم القائم المخبت المجاهد فى سبیل اللّه، و إذا ضربها الطلق فلاتدرى الخلائق ما لها من الأجر فاذا وضعت کان لها بکل مصه أو رضعه أجر نفس تحییها، فاذا فطمت، ضرب الملک على منکبیها و قال استأنفى العمل؛(53)
زن وقتى حامله شد، ثواب روزهدار عابد -که در راه خدا جهاد مىکند خواهد داشت. و هنگامى که درد زایمان گرفت، موجودات نمىدانند او چه پاداشى دارد. وقتى فارغ شد، هر شیر دادن یا مک زدن به سان زنده کردن یک جان ارزش دارد. وقتى کودک را از شیر گرفت، فرشتهاى به کتفش زند و گوید: عمل را از سرگیر.
غالب زنان، این مراحل را احراز مىکنند و بدین جهت، بهشتى خواهند بود. بسیار مستبعداست که گفته شود پس از کسب این مقام، چنان بدى بر آنان غلبه دارد که مجدداً خود را جهنمى مىسازند. بر این اساس، این دسته از احادیث نیز با روایات ذکر شده، معارضه خواهد داشت.
پی نوشت:
1. عیون أخبار الرضا (ع) ، ج1، ص13 ؛ بحارالأنوار، ج 8، ص309.
2. ج 20، ص 213، ح 25457(چاپ آلالیت).
3. ج 8، ص 309، ح 75 و ج 18، ص 351، ح 62و ج 75، ص ت264، ح 7 و ج 79، ص 114، ح 3 و ج 81، ص 90، ح 11 و ج 82، ص 76، ح 9 و ج 103، ص 245، ح 24.
4. ج 3، ص 120، ح 27.
5. ج 1، ص 56.
6. ص 101.
7. ج 1، ص 98 و ج 2، ص 46 و ج 3، ص 302 و ج 8، ص 279.
8. ج 1، ص 100.
9. ج 1، ص 309 و ج 2، ص 199 و ج 3، ص 463.
10. ج 1، ص 131 و ج 2، ص 433 و 572 و 601.
11. ص 213 و 249 و 435 و 566 و 496.
12. ص 108.
13. ص 252.
14. ص 42.
15. الفهرست، ص 142.
16. حاشیه خلاصه الأقوال، ص 357.
17. خلاصه الأقوال، ص 357.
18. رجال النجاشى، ص 185.
19. معجم الرجال الحدیث، ج 8، ص ت340
20. همان، ص 339 – 340.
21. همان، ج 14، ص 267 – 273.
22. پیش از این در مقالهاى دیگر در همین فصلنامه، ش 4، ص 83 – 87 به این موضوع پرداخته شده است.
23. منهاج الصالحین، ج 2، ص 289 ؛ مستند عروه الوثقى، کتاب النکاح، ج 2، ص 362.
24. علل الشرائع، ج 2، ص 598 ؛ بحارالأنوار، ج 103، ص 227، ح 18.
25. الکافى، ج 5، ص 514، ح3؛ وسائل الشیعه(آلالبیت)، ج20، ص175.
26. مسند احمد، ج 5، ص 252 – 253.
27. ج 5، ص 257.
28. ج 1، ص 468، ح 2013.
29. المستدرک، ج 4، ص 173 – 174 ؛ المصنف عبدالرزاق، ج 11، ص 303، ح 20602 ؛ المعجم الصغیر، ج 2، ص 47، ح 899 ؛ المعجم الاوسط، ج 7، ص 179 ؛ المعجم الکبیر، ج 8، ص 252 ؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 566 ؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 566، ح 3661 ؛ کنزالعمال، ج 16، ص 407، ح 45133.
30. معجم الرجال الحدیث، ج 17، ص 69.
31. همان، ج 11، ص 225.
32. مرآت العقول، ج 20، ص 328.
33. ضعیف سنن ابنماجه، ص 154، ش 438 ؛ اهداء الدیباج، ج 2، ص 661.
34. ر.ک: شخصیت و حقوق زن در اسلام، ص 146 -152.
35. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 468، ح 4627.
36. وسائل الشیعه، ج 14، ص ت119، ح 4 ؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 468 ؛ مکارم الاخلاق، ص 235.
37. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 929 – 930 ؛ ب 12، ح 2781؛ کنز العمال، ج 16، ص 462، ش 45444 ؛ میزان الحکمه، ج 10، ص 713.
38. الطبقات الکبرى، ج 4، ص 274.
39. کنز العمال، ج 16، ص 461، ش 45439.
40. همان، ص 462، ش 45443.
41. همان، ج 4، ص 6 – 7، ش 11760.
42. میزان الحکمه، ج 10، ص 713، ش 22398 ؛ المستدرک، ج 4، ص 151 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 429.
43. موسوعه اطراف الحدیث النبوى، ج 4، ص ت513.
44. همان، ج 8، ص 452 ؛ کنز العمال، ج 16، ص 462، ش 45442.
45. وسائل الشیعه، ج 14، ص 11.
46. همان، ج 14، ص 9، ح 1.
47. الکافى، ج 5، ص 2 ؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 9، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 218 و 228.
48. وسائل الشیعه، ج 15، ص 100، ح 3 و نیز احادیث 5، 6، 7 بر همین مطلب دلالت دارد.
49. سنن الترمذى، ج 3، ص 213، ح 1977 ؛ کنز العمال، ج 16، ص 448، ش 45369.
50. وسائل الشیعه، ج 15، ص 172، ح 1.
51. همان، ص 155، ح 1.
52. کنز العمال، ج 16، ص 411، ش 45159 ؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 35.
53. همان، ش 45160.
منبع: فصلنامه علوم حدیث