با تأمّل در کلمات فقیهان شیعه درباره ولایت فقیه، طرح چنین پرسشى جاى بسى شگفتى است و نشان از بىاطلاعى یا پیشداورى عجولانه یا غیرمنصفانهاى مدعی دارد. به عنوان مثال، وقتى شیخ مفید (رحمه الله) مىگوید: فقیهان عادل، تمامى امورى را که امام معصوم علیه السلام سرپرستى مىکند، مىتوانند تولیت کنند، آیا معنایى جز ولایت سیاسى دارد؟ و یا وقتى ابوالصلاح حلبى و ابن ادریس از تنفیذ و اجراى احکام، توسط عالمان سخن مىگویند، مىتواند مفهومى جز ولایت سیاسى داشته باشد؟
اینها نمونهاى از اظهار نظرهایى است که در همان اوایل غیبت کبرى بیان شده است و نشان از جایگاه بسیار قوى و مستحکم ولایت فقیه در اندیشه قدما دارد. به تعبیر آیت الله بروجردى (رحمه الله)، وقتى اهلبیت (علیهم السلام) شیعیان را از مراجعه به طاغوت و سلطان جور باز داشتند، در حالى که حکومت و ولایت، امرى اجتنابناپذیر است و مردم در این امور به امامان معصوم علیهم السلام خویش نیز دسترسى ندارند، آیا کسى مىتواند بپندارد که اهل بیت (علیهم السلام) امر مهم حکومت را مهمل گذاشته و براى آن تعیین تکلیف نکردهاند؟! کسى که در سیستم نمایندگان ائمه علیهم السلام، در مناطق مختلف، تأمل داشته باشد و روایات مربوط به ولایت فقیه را ببیند، تردیدى نخواهد کرد که ائمه (علیهم السلام) شیعیان خود را براى عصر طولانى غیبت آماده کردهاند و فقیهان جامع الشرایط را در امور مربوط به ولایت و امامت، منصوب نمودهاند. ما در پاسخهای دیگر، به شبهات مسأله ولایت فقیه، به صورت مبسوط، به ادله و استدلالهای فقها برای اثبات ولایت فقیه پرداختهایم.
استنباطى که فقیهان گذشته، به ویژه قدماى آنها، که در زمانهایى نزدیک به اوایل غیبت مىزیستهاند، از روایات و مستندات مختلف داشتهاند، همین است که فقیه جامع الشرایط، نایب عام و منصوب از طرف ائمه (علیهم السلام) است و مردمی که دسترسى به امام خود ندارند، به او مراجعه مىکنند. مع الأسف، بسیارى از آن قرینهها و روایات به دست ما نرسیده است؛ ولى وقتى شخصیّتى مثل شیخ مفید (رحمه الله)، با آن لحن صریح، از ولایت فقیه سخن مىگوید، نشان مىدهد که ادلّه کافى براى این ادّعا داشته است.
در واقع، مراجعه به ولىّ فقیه است که براى شیعیان، در زمان دسترسى نداشتن به امام معصوم علیه السلام، تعیین تکلیف مىکند و با توجّه به مقتضیات زمان و مکان و شرایط مختلف سیاسى و زمان بسطِ ید یا سلطه و چیرگى ستمگر کارآیى دارد و وسیلهاى قدرتمند و مستحکم براى مبارزه با طاغوت و استبداد و سلطه خارجى است.
در زمان سلطه ستمگران، فقیه با توجّه به همین ولایت، مىتواند زمینه یک مبارزه جدّى و مردمى را علیه نظام ستم فراهم آورد و مانند حضرت امام خمینى (رحمه الله) طاغوت را سرنگون و خود، نظام سیاسى مورد نظر را مستقر نماید؛ یا به راهکارهایى دیگری دست بزند و مثل زمان نایینى (رحمه الله) با طرح مسئله مشروطیّت، به محدود کردن استبداد همت گمارد و آنجا که ضرورت ایجاب کند (مثل زمان جنگ و خطر سلطه خارجى)، مانند کاشف الغطاء، با اذن دادن به شاهان، خطر دشمن را دور کند و یا همچون مرحوم محقّق کرکى و مجلسى، در اوائل دولت صفویه، با همکارى با سلطان و دخالت در امور حکومتى، سعى در توسعه تشیّع و تثبیت آن در کشور مىکند.
بنابراین، ولایت فقیه ابزار و وسیلهاى است که عترت طاهره (علیهم السلام) در اختیار شیعیان قرار دادهاند تا با استعانت از آن، از یک سو در عصر طولانى غیبت، در زمانى که تحت ستم قرار مىگیرند، به عنوان گروهى معترض و عدالت طلب به مبارزه با ستم برخیزند و تا آنجا که در توان دارند، قدرت ستمگران را محدود نمایند و هرگاه هم که بسط ید یافتند و این توان را در خود احساس نمودند، قدرت سیاسى را در دست گیرند و در راه صلاح و سداد و گسترش معارف وحیانى اهل بیت (علیهم السلام) و توسعه عدالت، نظامى سیاسى را مستقر نمایند.
پینوشت:
1ـ ر.ک: محسن کدیور، دغدغههاى حکومت دینى، ص 81.