از داستان یوسف و زلیخا به عنوان یکی از حماسههای نمادین عشق، یاد شدهاست که پس از فراز و نشیب ها و رنج و حرمان ها، سرانجام به وصل منتهی میشود، و این گونه «عشق» که لطیفترین حماسه بودن و ماندن است، و نشان از مهر و وفا دارد، به نمایش گذاشته میشود.
و از این داستان، در کنار داستان های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین، به عنوان لحظههای به یاد ماندنی و تأثیر گذار یاد شدهاست.
امّا با دقت در ایجاد این تقارن، چند نکته قابل تأمل است:
ـ نخست آنکه، همیشه «زن» جلوهگر، معشوق بودهاست، چنان که «لیلی» و «شیرین» دو نماد آشکار آن میباشند، اما در داستان یوسف و زلیخا، داستان به گونه دیگر بودهاست. و نه تنها زلیخا عاشق بود. که برخی دیگر از زنان نیز در پی نگاه به جمال یوسف دست خود را بریدند؛ چنان که در قرآن مجید میخوانیم:
«…. وقطَّعنَ أیدیهنَّ وقُلْنَ حاشَ للَّه مَا هذا بشراً إن هذا اِلاَّ ملک کریم»[1] و دستهای خود را بریدند؟ و گفتند: «منزه است خدا، این بشر نیست، این فرشته بزرگوار است».
از سوی دیگر، در داستان لیلی و مجنون و خسرو و شیرین، یک داستان معاشقه دو طرفه است. در صورتی که حضرت یوسف(علیه السلام) محبوب دیگری دارد، و در حساس ترین لحظات، هجران را بر وصل ترجیح میدهد، و این فرار و جدایی را برای رسیدن به محبوب حقیقی، یک پیروزی برای خود معرفی میکند، و به طور آشکار اعلان میکند: «رَبِّ السِّجنُ اَحَبُّ إلَی مِمَّا یَدعُونَنی إلیه»[2] «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن میخوانند».
بنابراین با بهرهگیری از روش تربیتی قرآن، بهتر آنست که از داستان یوسف و زلیخا به عنوان نمادی از «حماسه عفاف» یاد کرد و جوانان را به عشق پایدار و معشوق حقیقی رهنمون ساخت.
و برای انتخاب سوژه، و برجسته نمودن عبرتهای داستان، از روش خود قرآن استفاده کنیم و با قلم خود «احسن القصص»[3] بودن قرآن را آن گونه که خود قرآن روایت کرده، به نمایش بگذاریم تا شاهد آثار سازنده آن در میان مردمان باشیم. در غیر این صورت، باید به آثار قلمی خود، در میان مردم، به دیده تردید نگاه کنیم.
در پایان بجای انتخاب سوژه »عشق« به عنوان لطیفترین احساسات انسان، برای تلطیف روح و جان، جوانان و مخاطبان، خوب بود که یک قالب دیگری برای ارائه آن انتخاب میشد.
زیرا میان «عیش» و «عشق» فرق است، و زلیخا را نباید مظهر «عشق» معرفی کرد به خاطر اینکه آنچه زلیخا بدنبال آن بوده »عیش« بود؟ و گرنه چگونه حاضر شد که معشوق خودش را به دستور خود، زندانی کند، و اعلام کند: وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ »[4].و اگر آنچه را دستور میدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؟ و مسلما خوار و ذلیل خواهد شد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه؛ ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، ج9، ص365.
2. قصص الانبیاء؛ نعمت الله جزایری، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ه ق، ص158.
3. قصص الانبیاء؛ قطب الدین راوندی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1409ه ق، باب 6، ص126.
پی نوشت ها:
[1] . یوسف/31.
[2] . یوسف/33.
[3]. یوسف/3.
[4] . یوسف/32.