فرق نسخ و تخصیص
نسخ عبارت از قطع و رفع حکم سابق از تمام افراد موضوع در زمان لاحق است، امّا تخصیص محدود کردن و منحصر کردن حکم عام از بعض افراد و رفع حکم از سایر افراد و اخراج آنها از شمول حکم میباشد.
فرق نسخ و بدا
بدا در تکوینیات است که مردم به حسب ظاهر بر ثبوت چیزی گمان میکنند و از رفع آن بیخبرند که بعداً تبدل مییابد و در موقع خود بر آن آگاهی پیدا میکنند و گمان میکنند که بدا حاصل شده است. لذا بدا و نسخ در این جهت مثل هم میباشند، با این تفاوت که نسخ در تشریعیات است و بدا در تکوینیات است.[1]
ادله منکرین نسخ
دلیل اول : نسخ در احکام خدا مستلزم یکی از دو امر محال است؛ زیرا شارع که حکم اولی را تغییر میدهد یا به این جهت است که حکمت و مصلحت را در مقام تشریع و قانونگذاری رعایت نکرده است و یا اینکه سرنوشت کار را نمیدانسته و در نتیجه قانون در مقام اجراء با مشکل روبرو شده و به ناچار آن را نسخ کرده است و هر دو در مورد خداوند محال هستند.
جواب: گاهی حکمی که از طرف خداوند تشریع میشود هدف از آن اجراء شدن آن حکم نیست، بلکه هدفی دیگر در کار است مثل آزمایش و امتحان و یا اتمام حجت، در این موارد نسخ هیچ گونه محذور و و اشکالی ندارد؛ زیرا هر دو حکم در جای خود دارای حکمت و مصلحت هستند و برخلاف مصلحت یا ناشی از عدم اطلاع از حکمت نیست
گاهی هم ممکن است حکمی براساس مصلحتی تشریع شود ، ولی پس از مدتی نسخ شود به این معنا که از اول آن حکم در علم خداوند کوتاه و موقت بوده و پس از تمام شدن آن مدت رفع و تغییر آن اعلان شده است.[2]
دلیل دوم : خداوند که میدانست این حکم محدود است و به نسخ منجر میشود پس چرا چنین قانونی را وضع کرد؟
جواب: خداوند با این کار میتواند افراد را امتحان کند که آیا به این حکم عمل میکنند یا نه، مثل اینکه خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را به ذبح اسماعیل علیه السلام امر فرمود. و یا مثل آیه نجوی که مردم مأمور به صدقه دادن در موقع پرسش از رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ بودند، و به این وسیله خداوند متعال خواست مسلمانان واقعی از غیر آن معلوم شوند.
دلیل سوم : بعضی برای انکار نسخ به آیه: « لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ [3]؛ که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است! »استدلال کردهاند، ترجمه این آیه میگوید: قرآن در معرض بطلان قرار نمیگیرد و از آنجا که نسخ ابطال حکمی است که در آیهای آمده است پس طبق این آیه در قرآن نسخ وجود ندارد.
جواب: نسخ باطل نمیباشد تا آنکه ورود آن در قرآن خلاف این آیه باشد بلکه نسخ حق است و موافق با حکمت و مصلحت است.[4]
دلیل چهارم : وجود آیات منسوخ در قرآن موجب گمراهی میگردد و برخی ندانسته آیه منسوخ را مورد عمل قرار میدهند.
جواب: پیآمدهای جهل و نادانی افراد از خودشان نشأت گرفته و اگر اهل دانش باشند میتوانند ناسخ را از منسوخ تشخیص بدهند، همانطوری که جدا کردن آیات محکم و متشابه کار دشواری است امّا برای دانشمندان ثابت قدم کاری آسان است.
دلیل پنجم : وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن مستلزم وجود تنافی میان برخی آیات میشود و با آیه: « أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا [5]؛ آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند. » سازگار نمیباشد چون این آیه تنافی و تضاد را در بین آیات نفی میکند.
جواب: وجود تنافی و تضاد در صورتی است که ظاهری نباشد ولی اگر هر حکم منسوخی از نظر زمان و مکان با حکم ناسخ مغایرت داشت و هر کدام در جای خود دارای مصلحت زمانی خویش بود، در آن صورت دیگر تنافی وجود ندارد، وتعارض و تنافی بین آنها بدوی است و مستقر نمیباشد چنانکه معارضه خاص و عام و مطلق و مقید بد وی است و با تأمل قابل حل است.[6]
دلیل ششم : اصلاً وجود آیات منسوخ در قرآن چه فایدهای جز تلاوت لفظ بدون محتوی دارد؟
جواب: نفس وجود آیات منسوخ و ناسخ سیر تاریخی و مراحل تشریع احکام را نشان میدهد و این خود یک ارزش تاریخی دینی دارد که مراحل تکامل شریعت را نشان میدهد. علاوه بر آنکه قرآن در جنبههای مختلف دارای اعجاز میباشد ومنحصر به جنبه تشریع احکام نمیباشد بلکه اعجاز بیانی قرآن هم از اهمیت بالایی برخوردار است و هر آیهای سندی از اعجاز قرآن است.[7]
پی نوشت ها:
[1] . معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی التمهید، چاپ اول، 1378، ص 254.
[2] . خویی، ابوالقاسم، محاضرات، قم، ناشر دارالهادی للمطبوعات، چاپ سوم، 1410ه ، ج 5، ص 328.
[3] . فصلت/ 42.
[4] . حکیم، محمدباقر؛ علوم قرآنی، ترجمه محمدعلی لسانی فشارکی، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ اول، 1378، ص 211.
[5] . نساء/ 82.
[6] . معرفت، محمدهادی علوم قرآنی، قم، موسسه فرهنگی التمهید، چاپ اول، 1378، ص 268.
[7] . همان.