امام صادق علیه السلام و خلافت عباسی

امام صادق علیه السلام و خلافت عباسی

نویسندگان:سید مصطفی طباطبایی*
ناصر حق شناس**

چکیده:
پس از آن که عباسیان توانستند با استناد به این که از نسل عباس عموی پیامبر (ص) هستند و به همین دلیل جزء خاندان اهل بیت به شمار می روند، خلافت جهان اسلام را تصاحب کنند، خاندان اهل بیت از نسل حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) در برابر این اقدام عباسیان موضع گیری کردند. در این بین افرادی که از نسل امام حسن (ع) بودند با اعتقاد بر این که باید علیه حاکم جور قیام کرد و چنانچه توانستند پیروز شوند خلافت اسلامی حق آنان خواهد بود دست به شمشیر بردند، ولی اکثر این قیام ها به شکست انجامید و تنها فردی به نام ادریس توانست پس از آن که از قیام حسین بن علی (ع) معروف به صاحب فخ، جان سالم به در ببرد به مغرب اسلامی برود و در آن جا خلافت ادریسیان را پایه گزاری نماید.
شاخه دیگر از خاندان اهل بیت فرزندان امام حسین بن علی (ع) بودند که اعتقادی به قیام مسلحانه نداشتند و امامت و خلافت جامعه اسلامی را با توجه به آیات قرآن و احادیث حق خود می دانستند. آغاز خلافت عباسیان همزمان بود با امامت حضرت جعفر صادق (ع). در این مقاله برآنیم به اقدامات امام صادق در زمان خلافت عباسیان پرداخته و چگونگی تقابل دستگاه خلافت با ایشان را بررسی نماییم.

مقدمه:
امام صادق (ع) در روز نهم یا هفدهم ربیع الأول سال صد و هشتاد و سه هجری در مدینه به دنیا آمد. پدرش امام محمد باقر و مادرش فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود.
وی پس از وفات پدر بزرگوارشان امام محمد باقر (ع) در سال صد و چهارده هجری امامت و رهبری شیعیان را در بحرانى‏ترین اوضاع جهان اسلام برعهده داشت؛ چرا که شکل‏گیرى جنبش عباسیان و سقوط دولت امویان در این دوره قرار دارد.
علاوه بر مباحث سیاسی موجود در این عصر، مباحث کلامی و فرقه های رایج نیز به حساسیت زمانی این دوره افزوده است. امام صادق (ع) در چنین شرایطی با اتخاذ مواضعی سعی بر آن داشت که اولا مشروعیت خلافت عباسیان را زیر سوال برده و از طرفی با تشکیل حلقه های علمی به بیان معارف ناب اسلامی بپردازد.
در ادامه به جنبه های مختلف فعالیت های امام صادق (ع) خواهیم پرداخت.

مواضع سیاسی امام صادق (علیه السلام):
همزمان با شکل گیری قیام عباسیان، رهبری شیعیان به عهده امام صادق (ع) بود. ایشان در جلسه ای که در منطقه ابواء بین سران مخالف حکومت بنی امیه تشکیل شده بود نیز شرکت داشتند ولی با هیچ کدام از افراد حاضر در آن جلسه بیعت نکردند و در واقع با این رفتار خود مشروعیت آن جلسه را زیر سوال بردند. در واقع پس از آن جلسه کار اصلی دعوت برای قیام به عهده ابو سلمه خلال ملقب به وزیر آل محمد و ابو مسلم خراسانی بود و این دو نفر توانستند خلافت را برای عباسیان تصاحب کنند. در واقع هم ابو سلمه خلال و هم ابو مسلم خراسانی تمایل داشتند که خلافت را به حضرت امام صادق (ع) بسپارند ولی امام صادق (ع) از پذیرش آن امتناع کرد و همین امر بینش سیاسی والای ایشان را بیان می کند. در واقع امام (ع) بر خلاف محمد نفس زکیه و دیگران هرگز خواستار آن نبودند که برای تصاحب خلافت دست به شمشیر شوند. از نظر امام صادق (علیه السّلام) تعرض نظامى علیه حاکمیت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم که مهم ترینش کار فرهنگى بود جز شکست و نابودى نتیجه دیگر نداشت. براى این کار به راه انداختن یک جریان شیعى فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامى علیه حاکمیت آغاز و حصول به پیروزى از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نمى‏آورد بلکه فرصت طلبان از آن بهره‏بردارى مى‏کردند. (جعفریان: 1383: 366)

موضع امام صادق (علیه السلام) در قبال خلفای عباسی:
بخشی از زندگانی امام صادق (ع) با دوران خلافت سفاح، اولین خلیفه عباسی همزمان بود که دوران استحکام خلافت عباسیان نیز به شمار می رود. در واقع حضور امام (ع) در اجلاسی که در أبواء برای چگونگی قیام علیه امویان تشکیل شد تنها برخورد قابل توجهی بود که بین سفاح عباسی و امام صادق (ع) اتفاق افتاد. شاید پاسخ منفی امام به دعوت ابوسلمه خلال، سفاح را از جهت عدم خروج آن حضرت راحت کرده بود. درمنابع یکبار از دعوت سفاح از امام برای سفربه عراق نام برده شده است. و در جریان این سفر حضرت قبر مخفی امام علی بن ابی طالب (ع) را در نجف معلوم کرد و از آن جایی که هنوز بین علویان و عباسیان اختلافی بروز نکرده بود می‌توان گفت برای اذیت امام نبوده، بلکه برای بزرگداشت حضرتش بوده است. امام درعراق درضمن جلساتی که با یاران شیعی خود داشت آنان را به دوری از غلو توصیه کرد. در این سفر بی احترامی اذیتی ازجانب سفاح گزارش نشده است هرچند استقبال مردم عراق از امام باعث حسادت یاترس عباسیان ازآن حضرت شد. در واقع موضع امام صادق (ع) در همه دوران مبارزات و دعوت عباسیان با احتیاط و همراه با نارضایتى بود. در دوران منصور که به‏ تدریج حکومت عباسیان رو به تثبیت مى‏رفت، برخورد آنان با امام صادق (ع) نیز سخت‏گیرانه‏تر مى‏شد؛ منصور عباسى که به‏شدت نسبت به امام علیه السلام کینه داشت، او را سخت تحت نظر گرفت، ولى امام (ع) با همه سخت‏گیرى‏ها در تبیین اندیشه دینى، در نامشروع‏بودن حاکمیت عباسیان و محق‏بودن امامت الهى امامان شیعه، هیچ‏گاه غفلت نورزید. وى ضمن رعایت اصل تقیه و وسعت بخشیدن به آن، مى‏کوشید تا حد امکان از تعامل با حکومت اجتناب کند که این عمل مورد اعتراض خلیفه عباسى بود؛ چنان‏که روزى منصور عباسى به آن حضرت اعتراض کرد چرا مانند دیگران به دیدار او نمى‏رود؟ امام علیه السلام نیز در جواب فرمود: ما کارى نکرده‏ایم که به خاطر آن از تو بترسیم. از امر آخرت نیز چیزى نزد تو نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتى نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو نیز آن را مصیبتى براى خود نمى‏دانى که تو را دلدارى دهیم؛ پس پیش تو چه کار داریم؟! (اربلی: ج 2: 1381: 208). این موضع‏گیرى امام علیه السلام اعلام نارضایتى ایشان از حکومت بود. حضرت براساس اندیشه اسلامى در رسمیت نشناختن و نامشروع دانستن حکومت عباسى، به قرآن و روایات استناد مى‏کرد.
آن حضرت به مانند پدرانش اعتقاد خود را مبنی بر این که امامت حق منحصر به فرد او بوده ودیگران آن را غصب کرده اند، پنهان نمی‌داشت و برخورد بعضی از اصحاب ایشان درمورد واجب الإطاعه بودن آن حضرت، نشانگراعتقاد راسخ شیعیان به این امر است. در واقع این اعتقادات ناشی از تعالیم آن حضرت می باشد به گونه ای که ایشان درحدیثی فرمودند: اسلام بر پنج اصل استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره می‌گوید: پرسیدم کدام یک از اهمیت بیشتری برخورداراست؟ فرمود: ولایت؛ زیرا ولایت کلیداصول دیگر است و والی کسی است که مردم را به این مطالب هدایت کند (عاملی: ج 1: 1377: 8). همان گونه که مشخص است در این روایت، ولایت به عنوان اصلی مطرح شده که اجرای دیگر اصول در گرو وجود آن است. این نوع اعتقاد برای منصور بسیار خطرناک بود. از این رو منتظر فرصتی بود تا به بهانه ای امام را به شهادت برساند.
به گونه ای که در منابع تاریخی بیان شده منصور بسیار منتظر به دست آوردن فرصتی برای شهادت آن بزرگوار بود.
در این جو خفقان امام صادق سعی بر آن داشت که فعالیت های اینچنینی خود را از دید حکومت مخفی نگه دارند و به همین دلیل آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان وحفظ اسرار اهل بیت علیهم السلام دستور می‌داد، چنان که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است.
در واقع امام صادق (علیه السلام) با این رفتار خود سعی بر این داشتند که بیزاری خود از حکومت را به مردم اعلام کنند و از طرفی بهانه ای دست حکومت ندهند که بخواهند وی را به قتل برسانند. در اصل، امام با این روش هویت فرهنگی وسیاسی جامعه ی شیعه را حفظ کرد و در برابر حاکمیت، امامت خود را بر جامعه اسلامی استقرار بخشید.
در واقع امام صادق (ع) در هر زمان سعی می کردند که حق امامت و خلافت خود را برای مردم تشریح کنند به گونه ای که هنگامی که حسن بن صالح درباره تفسیر آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم» از امام‏ صادق‏ (ع) پرسید ایشان فرمودند: منظور امامان از اهل بیت رسول اللَّه (ص) است‏. (طباطبایی: 1374: ج‏4: 655)
این نمونه، آشکارا مشروعیت حکومت وقت را از بین می‌برد؛ زیرا خلفای عباسی عمدتاً به وسیله ی این آیه می‌کوشیدند تا اطاعت از خود را در ردیف اطاعت از خدا و پیغمبر قرار دهند.
امام صادق (ع) با بیان این که امامت حق وی است سعی می کرد که سلسه امامان بعد از پیامبر را برای مردم بیان کنند و به این گونه هم خلافت امویان را زیر سوال می بردند و هم خلافت عباسی را و علاوه بر آن مسیر امامت را برای آینده امت اسلامی نیز ترسیم می کردند. ایشان برای بیان این موارد از هیچ کوششی دریغ نمی کردند به گونه ای که حتی در مراسم حج و در برابر نمایندگان همه ی مناطق مسلمان نشین به تبلیغ حقایق اسلام و حق امامت خود بر جامعه اسلامی می پرداختند.
یک نمونه از گزارش های تاریخی در این زمینه بیان می کند که امام (ع) درمیان انبوه جمعیت ایستاد و با صدایی بلند سه بار پیام خود راگفت. سپس روی به سمت دیگر گرداند و سه بار همان سخن را تکرار کرد. این پیام که دوازده بار تکرار شد، چنین بود:
ای مردم، امامت وپیشوایی امت بعد از رسول خدا (ص) به عهده ی علی بن ابی طالب بود و بعد از آن حسن بن علی و…به ترتیب نام دوازده امام را برد (مجلسی: ج 47: بی تا: 58).
البته منصور عباسی جاسوسانی داشت که صحبت‌ها و رفت و آمدهای شیعیان با امام علیه السلام را به اطلاع می‌رساندند. آنها به راحتی افرادی را که با آن حضرت رفت و آمد داشت گردن می‌زدند. کیفر کمترین اتهام می‌توانست هزار شلاق باشد، چنانکه یکی از اطرافیان امام زیرشلاق جان سپرد. و شاید مجموع این حرکات و افکار و فرمایشات و رفت و آمدها بود که منصور را در به شهادت رساندن آن حضرت مصمم کرد.
مهم ترین قیام علیه دستگاه خلافت عباسی در زمان امام صادق (ع)، قیام محمد نفس زکیه بود. وی که با ادعای مهدویت قیام کرد درصدد بود که بتواند منصور عباسی را شکست داده و خود خلافت را عهده دار شود. امام صادق (علیه السلام) که اندیشه های نفس زکیه را می دانست و از طرفی شرایط زمانی را برای قیام مسلحانه علیه حکومت مناسب نمی دید، با قیام و رهبرى نفس‏ زکیه‏ مخالفت کرد. امام علیه السلام در پاسخ به انتقاد منصور عباسى بیان مى‏دارد که این حرکت مورد حمایت مردم نیست. عدم تأیید امام علیه السلام مورد اعتراض عبدالله بن حسن (پدر نفس‏ زکیه‏) نیز قرار گرفت و حتى امام علیه السلام به او از سرانجامِ نافرجام این قیام خبر داده بود، ولى آنان بر این قیام پاى فشردند و سرانجام همان شد که امام علیه السلام گفته بود. محمد نفس‏ زکیه‏ نیز در اولین روزهاى جنگ کشته شد. (احمدی: 1386‏: 200)
در واقع امام صادق (ع) همواره سعی می کرد شیعیان خود را از وارد شدن به گروه هایی که مورد تأیید ایشان نبودند حفظ کند. ایشان برای این منظور وکیلانی را از طرف خود برای شیعیان انتخاب کرده بودند که در آن شرایط بتوانند پیام ها و دستورات خود را به ایشان برسانند. در واقع سازمان وکالت که از زمان ایشان به وجود آمد، وظایفى مشخص و ویژه داشت که متناسب با شرایط و موقعیت جامعه شیعیان فعال بود؛ از جمله فعالیت های این سازمان تعیین و عزل وکیلان؛ معرفى وکیلان به جامعه شیعى از طریق شبکه ارتباطى خاص؛ نظارت بر کار وکیلان؛ مقابله با جریان‏ها و اشخاص کاذب که خود را به امامان منتسب مى‏کردند؛ تأمین مالى سازمان و فعالیت‏هاى فرهنگى، علمى و مبارزاتى شیعیان‏ را می توان نام برد. در کنار امامان همواره افرادى در مقام سر وکیل بر کار سازمان و وکلا نظارت مى‏کردند. نهاد وکالت از این روى شکل گرفت که ارتباط گسترده و علنى شیعیان با امام علیه السلام با مشکل مواجه شده بود. از همین‏رو، این سازمان با ایجاد شبکه ارتباطى گسترده و مردمى، به گونه‏اى پنهانى ارتباط شیعیان با امامان علیهم السلام را حفظ مى‏کرد. این امر با توجه به پراکندگى جغرافیاى شیعیان و شکل‏گیرى قیام‏هاى متعدد علویان علیه حکومت و پیدایى اندیشه‏ها و فِرق متکثر، ضرورت یافت و متناسب‏با فشار و سخت‏گیرى حکومت، این نهاد نیز فعالیت خود را تغییر مى‏داد. این سازمان در دوران امامت امامان بعدى نیز استمرار یافت و فراز و فرودهایى را طى کرد و گاه حکومت نیز ضرباتى بر آن وارد مى‏ساخت، اما هیچ‏گاه منقرض نگردید. همواره در انتخاب وکیلان، وثاقت، امانت‏دارى، درست‏کارى، رازدارى، نهان‏کارى، هوشمندى، نظم و کاردانى آنان مورد توجه امامان علیهم السلام بود. (احمدی:1386: 205 – 206)

نهضت علمی امام جعفر صادق (ع):
دوران امام‏ صادق‏ (علیه السلام) به لحاظ فرهنگى نیز از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا در این دوران با ورود اندیشه های نو و تفسیر های مختلف از اصول و عقاید اسلامی در جامعه فرقه های متنوع اسلامی به وجود آمده بود
در واقع زمان امام صادق (علیه السلام) یکى از شکوفاترین اعصار حیات علمى مسلمانان است؛ بدین بیان که در سده دوم نهضت علمى جمع و تدوین حدیث که با همکارى و مساعدت عمر بن عبدالعزیز در شام و به همت امام باقر علیه السلام در مدینه آغاز شده بود، با قوت بیشترى تداوم یافت. سده دوم هجرى در زمینه شکوفایى انوار معرفت اسلامى و علوم گوناگون، دوره تدوین و شکل‏گیرى مکاتب گوناگون علمى و فکرى بود. به گونه ای که در این زمان مذاهب فقهى اهل سنت در حال شکل‏گیرى بود. مالک بن انس (179 ق.) بنیانگذار مکتب فقهى مالکى و صاحب کتاب مُوَطّأ- که از کهن‏ترین مجامیع حدیثى جهان اسلام است- با امام‏ صادق‏ علیه السلام پیوندى نزدیک داشت و از خوان علمى وى بهره مى‏برد. ابوحنیفه نعمان بن ثابت (150 ق.) مؤسس مذهب فقهى حنفى و مفتى عراق نیز گاه در مناظره با آن حضرت شرکت مى‏جست. و از پاسخ بازمى‏ماند و سکوت مى‏کرد. محمّد بن اسحاق (151 ق.) صاحب کتاب السیره النّبویّه، اخبارى از امام صادق علیه السلام در سیره خود نقل کرده است. سفیان ثورى (161 ق.) از محدّثان و فقهاى بزرگ، روایات بسیارى از آن حضرت بیان کرده است. (منتظر القائم: 1386: 200) در بحث امامت و شیعه گری نیز فرقه هایی مانند زیدیه و کیسانیه با تفاسیری جدید از امامت پای به عرصه وجود گذاشته و دارای طرفدارانی شدند. علاوه بر این، وجود فرقه های غالی به مراتب برای فرهنگ تشیع خطرناک تر به شمار می آمد.
امام صادق در این شرایط حساس سعی بر آن داشتند که با بیان تعاریف ناب اسلامی، فرهنگ شیعه را حفظ نمایند و شیعیان را از گرویدن به این فرق جدید حفظ کنند. یکی از مباحث مهمی که باعث ایجاد اختلاف و شکل گیری فرق مختلف شده بود، مبحث امامت بود؛ به گونه ای که فرقی مانند زیدیه و کیسانیه بر اساس تعاریف جدیدی از امامت شکل گرفته بودند. امام صادق (ع) با سعی داشت با توجه به آیات قرآن امامت و رهبری جهان اسلام را برای مردم تبیین کنند. دکتر رسول جعفریان در این باره می نویسد: «تکیه اصلى شیعه، از نظر فکرى و عقیدتى، بر امام صادق (علیه السّلام) بوده و بخش بزرگى از احادیث و علوم اهل بیت توسط این امام گسترش یافته است. امام صادق علیه السّلام حد فاصل فرقه‏هایى قرار گرفته بود که در شیعه به وجود آمد و وظیفه مهم حفظ و صیانت شیعه از انحرافات را در رأس برنامه خود قرار داد و آن را از تأثیرپذیرى در برابر انحرافات موجود عصر خود، که خلوص فکرى و عقیدتى و استقلال مکتبى آن را به طور مداوم مورد تهدید قرار مى‏داد، بازداشت. روایاتى که در باب امامت امام‏ صادق‏ علیه السّلام نقل شده، در بسیارى از جوامع روایى و کتابهاى تاریخ شیعه از جمله «کافى» (کتاب الحجه) «کشف الغمه فى معرفه الائمه» «اثبات الوصیه» و «ارشاد» مفید و «إثبات الهداه» وارد شده است. (جعفریان: 1383: 326).
امام صادق (ع) سعی کردند توجه تامّ و تمام شیعیان را به اهل بیت جلب کرده و آنان را از تمسک به احادیث دیگران بازمى‏داشت.
شیخ حر عاملى در «وسائل الشیعه» بابى تحت عنوان: «باب وجوب الرجوع فى جمیع الاحکام الى المعصومین» گشوده که حاوى احادیث اهل بیت عصمت علیهم السّلام‏ در این زمینه مى‏باشد. ایشان در این زمینه روایتی از امام صادق اورده است که ایشان فرمودند: أیّتها العصابه! علیکم بآثار رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سنته و آثار الائمه الهداه من أهل بیت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله.
اى شیعیان! آثار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سنت او و آثار ائمه هدى از اهل بیت پیامبر علیهم السّلام را مد نظر داشته باشید.
همچنین امام صادق علیه السّلام به یونس بن ضبیان فرمود: یا یونس! ان اردت العلم الصحیح فعندنا أهل البیت، فإنّا ورثنا و اوتینا شرع الحکمه و فصل الخطاب.
اى یونس! علم راستین پیش ما اهل بیت است؛ زیرا ما راههاى حکمت و میزان تشخیص خطا از صواب را به ارث برده‏ایم.
در واقع این امر مهمترین علت شکل‏گیرى فقه شیعه به صورتى مستقل و اصیل بود و اهمیت آن از پیش تا حدودى در زندگى امام باقر علیه السّلام تبیین شده بود.

امام صادق علیه السلام و مبارزه با اندیشه غالیان:
یکى از مهم‏ترین خطرهایى که شیعه را در طول تاریخ تهدید کرده است، مسئله غالیان‏ و نسبت عقاید آنان به شیعیان است. به‏طورى که پیوسته مخالفان و دشمنان شیعه آنان را به غلو و زیاده‏ روى در مورد امامان‏شان متهم مى‏کرده‏اند
وجود غلات در میان مسلمانان بیشتر معلول عوامل خارجى بوده است تا عوامل داخلى. دشمنان اسلام با مقابله مستقیم و رویارویى نتوانستند به اسلام ضربه بزنند و اسلام سرزمین‏هاى آنان را در نوردید و دشمنانش را شکست داد. از این‏ رو آنان در این صدد بر آمدند که از داخل به اسلام ضربه بزنند؛ از این‏ رو اصول نخستین اسلام را مورد هدف قرار دادند. دستگاه‏هاى سیاسى حاکم نیز بى‏میل نبودند که در میان شیعیان و پیروان اهل بیت پیامبر، چنین افرادى پیدا شوند تا بتوانند عقاید آنان را به شیعیان نسبت دهند و بدین ‏ترتیب پیروان اهل بیت را غالى و خارج از زمره مسلمانان معرفى نمایند. اگرچه این جریان از دوره خلافت حضرت علی (ع) شروع شده بود و عده‏اى سست‏ عنصر در مورد آن حضرت عقیده افراطى یافته بودند و چون از عقیده خویش برنگشتند، بوسیله آن جناب معدوم شدند (محرمی: 1378: 217) ولی این اندیشه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و قیام مختار ثقفى در کوفه و تکوین جنبش توابین رنگ تازه ای به خود می گیرد. پیروان این اندیشه، مسلمانانى سطحى‏نگر و دورمانده از آموزه‏هاى اسلامى بودند که با وجود دوستى و محبت، از گوهر معنویت و هدایت و علوم امامان علیهم السلام و اسلام بهره‏اى نداشتند. آنان به الوهیت امام و حلول نور الهى در آنان، بداء، تناسخ، تشبیه و رجعت- که همگى از مباحث پرمناظره موضوع امامت بودند- معتقد بودند و گاه به آن رنگ و بوى سیاسى نیز مى‏دادند. اینان در عبادات نیز خود را به هیچ تکلیف شرعى ملتزم نمى‏دانستند و همه عبادات را به صورت نمادین توجیه مى‏کردند. از سویى دیگر، آنان جوهر دین را محبت به امامان علیهم السلام مى‏پنداشتند و بر آن بودند که هر که حامل این گوهر اساسى است، از شریعت بى‏نیاز مى‏باشد. به‏دلیل همین بى‏قیدى نسبت به شریعت، غالیان‏ در حوزه رفتار و اخلاق باعث تنزل منزلت امامان شیعه علیهم السلام بودند و خطرى براى شیعه محسوب مى‏شدند. در واقع این اندیشه در طول تاریخ اسلام وجود داشته و ائمه اطهار علیهم السّلام همواره با این مسئله به شدت مبارزه می کردند.
جریان غالى از جهاتى دیگر نیز براى تشیع خطرناک بود، زیرا نه تنها از درون سبب ایجاد آشفتگى در عقاید شیعه شده و آن را منزوى مى‏کرد، بلکه شیعه را در نظر دیگران انسانهاى بى ‏قید و بند نسبت به فروعات دینى نشان داده و بدبینى همگانى را نسبت به شیعیان به وجود مى‏آورد. به گونه ای که با نگاهى ساده به کتابهاى فرق، این حقیقت آشکار است که گرچه از لحاظ تقسیم‏ بندى فرقه‏اى تشیع غالى را جدا یاد مى‏کنند، اما اغلب نه تنها ارباب فرق و مذاهب بلکه عموم رجالیین اهل سنت تفاوت چندان روشنى بین دسته‏هاى شیعه نگذاشته و مردم را از پذیرفتن احادیث آنان پرهیز مى‏دهند. حد اقل یکى از دلایل این بدبینى رسوخ اندیشه‏هاى غالى در میان شیعیان بوده که با همه تلاش امامان شیعه و بعدا علماى اصولى شیعه، آثار آن کما بیش بر جاى مانده است. نمونه آن رسوخ روایاتى است که در باب تحریف قرآن در برخى از کتابهاى حدیثى شیعه موجود بوده و اصل آن از غلات مى‏باشد (جعفریان: 1383: 338)
در دوره امام صادق نیز غلات فعالیت چشم گیری یافتند و در صدد تبلیغ افکار خود برآمدند. امام (علیه السلام) نیز به شدت به مبارزه با این جریان انحرافى و سطحى‏نگر پرداخت و همواره مردم را بر عمل‏گرایى و اعتدال در دین و اخلاق و شریعت دعوت می کرد. اقدامات عملى امام علیه السلام براى پیراستن شیعه از خرافات و اعتقادات افراطى و نفى غلو و مبارزه عملى و برى‏ داشتن‏ شیعیان از آن ها، باعث دور نگاه داشتن مذهب امامیه از این خطر شد. از اقدامات عملى امام علیه السلام توصیه أکید ایشان مبنى بر اجتناب از تعامل و ارتباط با آنها بود. حضرت به یکى از یاران خود مى‏فرماید: «اى فضل! با غالیان ننشینید و با آنان هم‏غذا و هم‏سفره نگردید و با آنان مصافحه نکنید». (شیخ طوسی: 1382: 298) همچنین به شیعیان سفارش مى‏کرد که جوانان خود را از ارتباط با آنها برحذر دارید: درباره جوانان خویش از اینکه غالیان آنان را تباه سازند، بترسید. غالیان بدترین دشمنان خدایند؛ عظمت خدا را کوچک کرده و براى بندگان خدا ادعاى ربوبیت مى‏کنند. (همان) امام علیه السلام با این شیوه اولًا شیعیان را که به‏شدت از سوى مخالفان و حکومت- براى منزوى ساختن و اضمحلال- به کفر و ارتداد متهم مى‏شدند، از افراطیان و غالیان جدا ساخت و دوم اینکه افراد کم‏مایه و ضعیف از نظر دانش و آگاهى را نیز از خطر آنها حفظ نمود. در کنار این شیوه سلبى، امام علیه السلام به‏شدت به نقد آرا و عقاید آنان پرداخت و با تمسک به قرآن‏کریم عقاید غلوآمیزشان را باطل اعلام کرد و بر نفى کامل و طرد آنان به‏صراحت تأکید نمود.
مورد دیگری که امام صادق (ع) سعی می کرد که در آن زمینه نیز فعال باشد، علوم غیر دینی بود. ترجمه آثار ایرانی و یونانی به عربی و همچنین حضور خاندان های دانشمند و دانش دوست ایرانی مسلمان در ارکان حکومت، باعث شده بود که عصر جدیدی در علم و علم آموزی در تمدن اسلامی ایجاد شود. به همین دلیل امام صادق (ع) نیز برای این که این نیاز جامعه را نیز پاسخ دهد به تشکیل کرسی های علم آموزی مبادرت کرد و بسیاری از وجود ایشان استفاده می کردند به گونه ای که تعداد شاگردان آن حضرت را بالغ بر چهار هزار نفر ذکر کرده اند. حضرت امام صادق (ع) با بیان نظریات دقیق علمی در علوم مختلف توانستند زمینه را برای رشد دانشمندان آن علوم فراهم کنند از جمله شاگردان آن حضرت در علم نجوم ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فَزارى از دانشمندان نجوم که در جداول نجومى به نثر و نظم تألیفاتى دارد و نخستین کسى است که اسطرلاب (آیینه ستاره) را ساخت. یکى از تألیفات او کتاب تسطیح الکره است که منجمان اسلامى از آن بهره برده‏اند. از دیگر شاگردان آن حضرت جابر بن حیّان بن عبداللَّه کوفى است که از مفاخر بزرگ علمى شیعه به شمار مى‏رود و آثار بسیارى در شیمى، ریاضیات، کیمیا، مکانیک، طب، فلسفه و منطق نگاشته است. شایان توجه است امام صادق علیه السلام براى نخستین بار پس از امام على علیه السلام‏ حرکت زمین را مطرح کرد. (منتظر القائم: 1386: 201)
امام صادق علیه السلام افزون بر پاسخ‏گویى به شبهات پیروان دیگر مذاهب اسلامى، ناگزیر بود به پرسش‏ها و اشکالات مسیحیان، یهودیان، دهریان و مانویان نیز پاسخ گوید. به همین‏رو، وى براى حراست فکرى و فرهنگى از اسلام و هویت اصیل تشیع، نهضت آموزشى و پژوهشى‏ بزرگى در مدینه پى ریخت که عناصر آن از تمامى فِرق و مذاهب و از سرتاسر جهان اسلام به‏ویژه کوفه، به آموزش و تألیف و تحقیق مشغول بودند. نگاهى به فهرست آثار شاگردان آن حضرت گواه این مدعاست‏ (همان)
روش آموزشی امام صادق به این گونه بود که شاگردان ایشان تألیفات خود را بر وى عرضه مى‏داشتند و آن حضرت نیز تصحیح و یا تأیید مى‏نمود. براى مثال، عبیداللَّه بن على حلبى کتاب خود را عرضه کرد و امام صادق علیه السلام نیز آن را صحیح دانست. (نجاشى: 1413: 231) در واقع روش تدریس آن حضرت با شاگردانش به گونه‏اى بود که شکوفه‏هاى دانش در آنان جوانه زند و دریچه‏هاى اجتهاد بر روى آنها باز شود و در شاخه‏هاى علوم صاحب‏نظر شوند. به همین دلیل امام (علیه السلام) دستور مى‏داد در مسجدالنبى حلقه فتوا تشکیل دهند و او نیز نظرهاى اجتهادى آنان را رد و یا تأیید مى‏کرد. ایشان براى تفهیم بهتر مسائل علمى، بر پرسش تأکید داشت و به شاگردانش مى‏فرمود: «بپرسید از من، پیش از آنکه مرا از دست بدهید.»
شکوفایى نهضت علمى امام صادق، طالبان علم و دانش را از سراسر جهان اسلام به‏ویژه کوفه به سوى آن حضرت کشاند. در منابع، شمار شاگردان آن حضرت تا چهار هزار نفر ذکر شده، ولى شیخ طوسى در رجال خود نام 3 هزار و 238 نفر از شاگردان ایشان را نام برده که دوازده نفر آنان از زنان‏اند. (شیخ طوسی: 1372: 342) برخى از مشهورترین آنان عبارتند از:
اصحاب سته: شش نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام، به اصحاب ستّه معروف‏اند و همه حدیث‏شناسان و رجال‏شناسان شیعه آنان را مورد وثوق دانسته‏اند و به جلالت قدرشان اذعان دارند. نام آنان از این قرار است: جُمَیْل بن درّاج، عبداللَّه بن مسکان، عبداللَّه بن بُکَیر، حَمّاد بن عیسى، حَمّاد بن عثمان و أَبان بن عثمان بن أَحمر. (منتظر القائم: 1386: 204)
جُمَیْل بن درّاج: وی از شاگردان و صحابه خاص امام صادق (ع) به شمار می آمد که تا زمان امام رضا (ع) را نیز درک کرده و از آن امام همام نیز روایت نقل کرده است. وی علاوه بر امام صادق از زراره و برادر کوچک تر خود نوح نیز نقل روایت کرده است. بسیاری از محدثان احادیث امام صادق را از طریق وی بیان کرده اند. (نجاشی: 1413: 127- 128)
عبداللَّه بن مسکان: وی نیز از دیگر صحابه خاص امام صادق به شمار می رود که احادیث بسیاری از طریق او از امام صادق نقل شده است. در منابع تاریخی دو کتاب حدیثی با عنوان «کتاب فب الأمامه» و «کتاب فی الحلال و الحرام» به او نسبت داده اند. (نجاشی: 1413: 215)
عبداللَّه بن بُکَیر بن أعین شیبانی: عبد الله بن بکیر از اصحاب سته امام به شمار می رفتند که احادیث بسیاری از طریق ایشان نقل شده است نجاشی وی را دارای تألیفات بسیاری معرفی می کند (نجاشی: 1413: 223)
حَمّاد بن عیسى أبو محمد الجهنی:وی از اصالتا عرب کوفه بود ولی در بصره زندگی می کرد. وی را در حدیث ثقه می دانند و علاوه بر امام صادق از امام رضا (ع) و همچنین از ابن جریج، موسى بن عبیده و حنظله بن أبی سفیان نیز روایت کرده است. از وی نزدیک بر هفتاد روایت از امام صادق نقل شده است همچنین وی کتاب هایی داشته به نام «کتاب الزکوه» و «کتاب الصلوه» که ظاهرا سوالاتی بوده که از امام در این زمینه داشته و بعدا به صورت کتاب تدوین شده است. وی در سال دویست و هفتاد در روستایی نزدیک مدینه وفات یافت (ذهبی: 1413:ج‏14:130؛ نجاشی: 1413: 143)
حماد بن عثمان بن عمرو بن خالد الفزاری: وی از موالیان کوفی به شمار می رود و چون در ده «عرزم» ساکن بود به عرزمی نیز شهرت دارد. وی و برادرش عبد الله هر دو محضر امام صادق (ع) را درک کرده و از ایشان روایت کرده اند. حماد بن عثمان همچنین از امام رضا نیز روایت کرده است. وی در سال صد و هفتاد در کوفه وفات کرد (نجاشی: 1413: 144)
أبان بن عثمان الأحمر البجلی: وی نیز از دیگر صحابه خاصه امام صادق (ع) به شمار می رود. أبان نیز از موالیان کوفه بود که هم در کوفه و هم در بصره مدتی زندگی کرد. مورخان و محدثامی همچون أبو عبیده معمر بن المثنى و أبو عبد الله محمد بن سلام از وی علم آموخته و روایاتی را از طریق او نقل کرده اند. أبان کتابی داشته که در آن درباره آفرینش و مغازی پیامبر و همچنین جنگ های رده مطالبی را بیان کرده است. أبان همچنین زمان امام رضا (ع) را نیز درک کرده و از ایشان نیز نقل روایت کرده است. (نجاشی: 1413: 14؛ شیخ طوسی: بی تا: 49)
به جز این شش نفر که به «اصحاب سته» امام صادق (ع) مشهورند افراد دیگری نیز بودند که مورد وثوق و اطمینان امام بودند و امام درباره آنان بیانات مختلفی داشته اند. در زیر به چند نفر از این افراد اشاره خواهیم کرد
زراره بن اعین‏: زراره بن اعین شیبانى از بزرگان رجال شیعه در فقه و حدیث و کلام است. او فضل و دین را هردو به همراه داشت. از اصحاب امام باقر (ع) و امام‏ صادق‏ (ع) است که در سال 150 پس از وفات امام‏ صادق‏ (ع) درگذشته است. در رجال ابن داود آمده است که زراره راستگوترین زمان خویش و فاضل‏ترین ایشان است و امام‏ صادق‏ (ع) درباره‏ى او گفته‏اند: «لو لا زراره لقلت انّ أحادیث ابی (ع) ستذهب».
اگر زراره نبود، مى‏گفتم که احادیث پدرم همه به زودى از میان خواهد رفت.
باز از امام صادق نقل شده است که دوست‏داشتنى‏ترین مردم به من از مردگان و زندگان، چهار کس‏اند:
«برید بن معاویه عجلى، زراره، محمّد بن مسلم و أبو بصیر». زندگى او درخشنده‏تر از خورشید است و احتیاج به توضیح ندارد. (آئینه وند:1378: 273)
مُعَلّى بن خُنَیْس‏: وى از قبیله بنی اسد و از اهل کوفه بود و از شاگردان و صاحبه خاص امام صادق علیه السلام به شمار می رود. داود بن على، والى مدینه وى را احضار کرد تا اسرار آن حضرت و نام شیعیانش را فاش کند. وى از آن کار خوددارى نمود و در پاسخ تهدید به قتل وى گفت: «اگر مرا بکشى، رستگار خواهم کشت و تو بدبخت خواهى شد.» سرانجام والى مدینه دستور داد: تا او را به قتل رسانند و امام صادق علیه السلام نیز بهشت را براى وى تضمین کرد.
هشام بن حَکَم: نامش، ابو محمّد یا ابو الحکم، هشام بن الحکم کندى یا شیبانى بغدادى یا کوفى است. از بهترین شاگردان مکتب امام ششم، امام‏ صادق‏ (ع) مى‏باشد. وى عالمى بود جامع علوم عقلى و نقلى، خوش‏قریحه، بدیهه‏گو، حاضرجواب، خوش‏بیان، و متخصّص در معارف مذهبى و عقاید دینى. (منتظر القائم: 1386: 204) تاریخ ولادت او به‏طور تحقیق معلوم نیست، ولى از قرائن مى‏توان حدس زد که ولادتش در اوایل قرن دوم هجرى بوده است. مناظرات او در دفاع از حریم اهل بیت و رهبرى ائمه‏ى دین (ع) معروف و مشهور و معروف‏ترین آن‏ها مناظره‏ى او با عمرو بن عبید معتزلى است. در سال وفات هشام هم، اختلاف هست. بعضى 199 و بعضى 221 هجرى ذکر کرده‏اند. (آئینه وند: 1387: 267)
از طریق وی احادیث بسیاری از امام صادق (ع) در اهمیت عید نوروز بیان شده روایت شده است.
مؤمن الطاق: نام وى محمّد بن على نعمان می باشد. وی ایرانى الأصل، ساکن کوفه و متکلمى حاذق بود و در اواسط قرن دوم زندگى مى‏کرد. وى با ابوحنیفه و رؤساى معتزله و خوارج مناظره داشت‏ و از قدماى متکلمان شیعه به شمار مى‏رود. او کتاب‏هایى در اثبات مذهب شیعه و امامت على علیه السلام و رد خوارج و معتزله نگاشته است. وی به دلیل این که بسیار از اهل بیت طرفداری می کرده است توسظ بزرگان اهل سنت ملقب به شیطان الطاق شده بود (کشی: 1413: 186)

شیعیان امام‏ صادق‏ علیه السّلام‏
گستردگى اصحاب امام صادق علیه السّلام و وسعت جریان تشیع، به طور طبیعى باعث شده بود که نا هماهنگى‏ها و اختلافاتى در بین شیعیان به وجود بیاید. در آن دوران کلیه شاگردان و شیعیان آن حضرت نمى‏توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیحى قرار داده و تمامى معارف دینى خود را مانند محمد بن مسلم و زراره و هشام بن حکم از سرچشمه اصلى آن، یعنی اهل بیت، بگیرند. بسیارى از آنان علاوه بر محضر امام جعفر صادق (ع) در حلقه درس محدثان اهل سنت نیز حاضر مى‏شدند که به نوبه خود تأثیراتى در طرز تفکر آن ها به جاى مى‏گذاشت. از طرف دیگر گستردگى پیروان آن حضرت و پراکنده بودن آن ها در سرزمینهاى دور و نزدیک، امکان مراجعه شخصى همه آنان را به امام غیر ممکن ساخته بود و لذا آنان در مسائل خود اعم از فقهى و عقیدتى و … به شیعیان شناخته شده مراجعه مى‏کردند که طبعا اختلاف نظر میان آن ها از این راه به دیگر شیعیان نیز راه پیدا مى‏کرد. علاوه بر این موضوعات، در این فضای سیاسى، ما بین برخی از شیعیان، تمایلاتى به حکومت نو پای عباسیان که پیش از آن در محافل شیعیان حضور جدى داشتند، دیده مى‏شد و این خود عاملى بر عوامل اختلاف میان شیعیان مى‏افزود.
وجود فرقه های مختلف شیعی چون زیدیه و کیسانیه نیز باعث شده بود که اکثر شیعیانی که از محضر امام صادق استفاده می بردند به این فرقه ها نیز گرایش داشته باشند به همین دلیل شناخت شیعیان راستین امام کاری بس دشوار بود. به گونه ای که خود امام صادق (ع) در مواردی سعی می کردند که شیعیان راستین خود را به مردم بشناسانند ایشان در این رابطه مى‏فرماید:
ما أحد أحیا ذکرنا و أحادیث أبى إلّا زراره و ابو بصیر لیث المرادى و محمد بن مسلم و برید بن معاویه العجلى و لو لا هؤلاء ما کان أحد یستنبط هذا، هؤلاء حفّاظ الدین و امناء ابى علیه السّلام على حلال الله و حرامه و هم السابقون الینا فى الدنیا و السابقون الینا فى الآخره. (عاملی: 1377: ج 18: 104- 103)
جز زراره و ابو بصیر لیث مرادى و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلى کسى ولایت ما و احادیث پدرم را زنده نکرد. اگر اینها نبودند کسى از ما و احادیث ما اطلاع پیدا نمى‏کرد. اینها حافظان دین و اشخاص محل اعتماد پدرم بر حلال و حرام خدا هستند، همانگونه که در دنیا به طرف ما پیشى گرفتند در آخرت نیز به سوى ما سبقت خواهند جست.
باز آن حضرت فرمودند: رحم الله زراره بن أعین، لو لا زراره و نظراءه لاندرست أحادیث أبى؛ (عاملی: 1377: ج 18: 136)
خداوند زراره بن اعین را بیامرزد، اگر زراره و امثال او نبودند، احادیث پدرم از میان مى‏رفت.
نکته جالب توجهى که درباره تشتت جامعه شیعه و یا به تعبیر دیگر پیدایش تفرقه در میان آن ها وجود دارد، این که پاره‏اى از علماى دربارى که در خدمت مهدى عباسى بودند به این اختلافات دامن زده و در بزرگ نشان دادن آن، تلاش زیادى کردند. در این باره، کشى از شخصى به نام ابن مفضل نام مى‏برد که او کتابى در فرق نوشته و نام هر یک از اصحاب امام صادق علیه السّلام را به عنوان سر رشته دار یک فرقه شیعى ذکر کرده است. (جعفریان: 1383: 336)
لازم به ذکر است که شیعیان امام، بیشتر در عراق آن هم در کوفه بودند. سایر مراکز یا شیعه نداشت یا کمتر داشت، گرچه گاه از خراسان نیز کسانى نزد امام صادق علیه السّلام آمده از ایشان احکام فقهى‏شان را سؤال مى‏کردند.

جایگاه علمی اجتماعی امام صادق (ع) و برخورد منصور عباسی:
امام صادق (ع) در روزگار خود از دانشمندان به نام اسلامی به شمار می رفت به گونه ای که نه فقط مسلمانان بلکه پیروان دیگر ادیان مانند یهودی و مسیحی از محضر اشان استفاده برده و جواب سوالات خود را از ایشان مطالبه می کردند. به نظر شیعه، نصب ایشان به مقام امامت از جانب خداوند متعال بوده و این بدان معناست که آن حضرت داراى شرایط لازم براى احراز این منصب بوده است. حضرت در میان اهل سنت، از نظر روایت حدیث و فقاهت و افتاء، از موقعیت شامخى برخوردار بوده به طورى که او را از شیوخ مسلّم ابو حنیفه و مالک بن انس و شمار فراوانى از محدثان بزرگ زمان خود به شمار آورده‏اند. به گونه ای که شمار شاگردان آن حضرت را تا چهار هطار نفر نیز تخمین زده اند.
این جایگاه علمی اجتماعی که امام در بین مسلمانان داشت و به خصوص احادیثی که از ناحیه ایشان مبنی بر حق ولایت و امامت جامعه اسلامی برای اهل بیت (علیهم السلام)، باعث شده بود که منصور عباسی از امام به شدت هراسان باشد به همین دلیل در صدد بر آمد که مقام علمی امام را زیر سوال ببرد. وی برای نیل به این هدف سعی می کرد علمای دیگر را در جامعه مطرح نماید و همچنین با تطمیع کردن آن ها، از آن ها بخواهد که به مناظره علمی با امام صادق (ع) بپردازند که شاید بتوانند در این مناظره ها پیروز بشوند و به این سان وجهه علمی امام مخدوش شود.
یکی از افرادی که منصور عباسی سعی می کرد آن را در مقابل امام صادق (ع) قرار دهد مالک بن انس پیشوای فرقه مالکی بود. او به مالک مى‏گفت: به خدا تو عاقلترین مردم هستى … اگر عمر من باقى بماند، فتاوا و اقوال تو را همانند مصحف نوشته به تمام آفاق فرستاده و مردم را مجبور به پذیرش آن مى‏کنم. در واقع این حرکت منصور ناشى از علاقه وى به مالک نبود، بلکه بر آن بود تا با برجسته کردن مالک، آتش کینه و حسد خود نسبت به امام صادق علیه السّلام و دیگر علماى مخالف فرو نشاند.
منصور به منظور ایراد خدشه به شخصیت علمى و فقهى امام، به هر وسیله‏اى توسل مى‏جست، چنانکه ابو حنیفه را واداشت تا رو در روى امام ایستاده و با وى به بحث بپردازد، تا در صورت پیروزى ابو حنیفه، امام را در صحنه علم و دانش اسلامى تحقیر کند. ابو حنیفه خود جریان این داستان را چنین نقل کرده است:
منصور به من گفت: مردم توجه عجیبى به جعفر بن محمد پیدا کرده و سیل جمعیت به طرف او سرازیر شده است، تو چند مسأله از مسائل مشکل را آماده کرده و حل آنها را از جعفر بخواه و چون او نتوانست جواب مسائل تو را بدهد، از چشم مردم خواهد افتاد. من نیز چهل مسأله بسیار پیچیده و مشکل آماده کردم.
آنگاه امام صادق علیه السّلام و ابو حنیفه در حیره و در حضور منصور با هم ملاقات مى‏کنند. ابو حنیفه لحظه ورود خود به مجلس منصور را چنین توصیف مى‏کند:
هنگامى که وارد مجلس شدم جعفر بن محمد را دیدم که هیبت و عظمت شخصیت وى حتى خود منصور را تحت الشعاع قرار داده بود، سلام کرده و در جاى خود قرار گرفتم. آنگاه منصور خطاب به من چنین گفت: مسائل خود را بر ابو عبد اللّه عرضه کن. من مسائلى را که با خود آورده بودم یکى پس از دیگرى از آن حضرت مى‏پرسیدم و او در پاسخ مى‏فرمود: درباره این مسأله عقیده شما چنین است و اهل مدینه چنین مى‏گویند و ما چنین مى‏گوییم. نظر آن حضرت در پاره‏اى از مسائل طرح شده با نظر ما و در پاره‏اى دیگر با نظر اهل مدینه و در مواردى با نظر هر دو مخالف‏بود. بدین ترتیب چهل مسأله به آن حضرت عرضه و جواب آنها دریافت شد.
پس از پایان مناظره، ابو حنیفه بى‏اختیار آخرین سخن خود را با اشاره به امام صادق علیه السّلام چنین ادا کرد:
إنّ أعلم الناس، أعلمهم باختلاف الناس، دانشمندترین مردم کسى است که به آراء و نظرهاى مختلف علما در مسائل، احاطه داشته باشد.(جعفریان: 1383: 332- 333)

شهادت امام صادق (ع):
هر چند در بعضی از منابع سعی شده است که شهادت امام صادق (ع) را مرگ طبیعی جلوه دهند ولی مستندات تاریخی گویای آن است که امام توسط دستگاه خلافت به شهادت رسید. منصور عباسی که از نفوذ امام در بین مردم به شدت می ترسید همواره در صدد بود که امام را به شهادت برساند و به همین دلیل جاسوسانی را برای ایشان گمارده بود که رفتار و گفتار امام را زیر نظر داشته باشند. وی پس از آن که مدعیان خود را سرکوب کرد سعی کرد که امام را که خطری برای وی به شمار می رفت را به قتل برساند. وی برای همین منظور چندین مرتبه امام را به بهانه های مختلف به بغداد آورد ولی پس از آن که نتوانست اتهاماتی را که به امام زده بود ثابت کند وی را به مدینه باز می گردادند. منصور حتی به والی خود در مدینه دستور داد که خانه امام را آتش بزند و او نیز چنین کرد ولی امام از این واقعه نیز جان سالم به در برد. در نهایت منصور عباسی توسط عمال خود امام را مسموم کرد و به شهادت رسانید. این واقعه در بیست و پنج شوال سال صد و چهل و هشت هجری اتفاق افتاد. بدن مطهر امام صادق (ع) توسط شیعیان ایشان در قبرستان بقیع در کنار قبر پدر بزرگوارشان دفن گردید.

نتیجه:
دوران امام صادق (ع) به دلیل این که مرحله گذر از خلافت امویان به خلافت عباسیان بود دورانی بسیار حساس به شمار می رود. از طرفی حکومتی دوران حکومت امویان به سر رسیده بود که بیشترین جنایت ها علیه شیعیان را روا داشته و وقایعی مانند عاشورا و واقعه حره را آفریده بودند و از طرفی شروع حکومت عباسیانی بود که با شعار خلافت اهل بیت (علیهم السلام) بر مسند خلافت تکیه زدند و سعی بر آزار و اذیت علویان داشتند.
این حوادث باعث شده بود که گروهی از شیعیان در مقابل عباسیان دست به قیام بزنند ولی همه آن حرکت ها مانند قیام محمد نفس زکیه و قیان ابراهیم قتیل باخمرا، به شکست انجامید.
امام صادق (ع) که در این زمان رهبری شیعیان را بر عهده داشت، سعی می کرد شیعیان را از گرفتار شدن به این حرکت های بی ثمر محفوظ نگاه دارد. وی اعتقاد داشت که شرایط برای قیام مسلحانه فراهم نیست و از طرفی وجود فرقه های مختلف مذهبی باعث شده بود که همه نتوانند تحت رهبری یک نفر متحد شوند. امام صادق (ع) با سیاست تقیه سعی داشت که خود و شیعیان را از این تحریکات در امان بدارد و با تشکیل حلقه های علمی بر آن بود که حقایق اسلام را برای مردم باز گو کند که آینده اسلام و تشیع محفوظ بماند. حضور نزدیک به چهار هزار نفر در مکتب درسی ایشان خود گویای این واقعیت است که امام توانسته بود که معارف اسلامی را با بیانی دلنشین برای مردم باز گو کند. پایه ریزی فقه شیعی که به فقه جعفری معروف است حاصل زحمات امام صادق (ع) در همین دوران است.

منبع: راسخون

پی‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
کتابنامه :
احمدى، حمید (1386)، تاریخ امامان شیعه‏؛ قم: انتشارات معارف اسلامی
اربلی، علی بن عیسی (1381)؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج 2، تبریز، مکتبه بنی‌هاشم.
آیینه وند، صادق (1387)، ‏ادبیات سیاسى تشیع‏، تهران: انتشارات علم، چاپ اول.
جعفریان، رسول (1383)؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان
ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد (1413)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیه.
شیخ طوسی (1382)؛ رجال کشی (اختیار معرفه الرجال)؛ تحقیق محمد تقی فاضل میبدی، سید ابو الفضل موسویان، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
شیخ طوسی (بی تا)؛ الفهرست، تحقیق اسپرینگر و دیگران، بی جا
طباطبایی، محمد حسین (1374)؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى‏
عاملی، حر (1377)؛ وسایل الشیعه، ج 1، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
مجلسی، محمد باقر (بی تا)؛ بحارالانوار، ج 47، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
‏محرمى، غلامحسن‏ (1378)؛ تاریخ تشیع از آغاز تا پایان عصر غیبت صغرى، قم: موسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى (ره)
منتظر القائم، اصغر (1386)، تاریخ امامان شیعه، قم: مرکز برنامه ریزی و تدوین کتب درسی دفتر نشر معارف
نجاشی،ابو العباس احمد بن علی (1413)؛ رجال؛ تحقیق سید موسی شبیری نجانی، قم: موسسه النشر الاسلامی، طبع الرابع

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید