مفضل بن عمر میگوید: همراه دوستان برای ملاقات با امام صادق ـ علیه السّلام ـ رهسپار شدیم، به در خانه آن حضرت رسیدیم ولی خواستیم اجازه ورود بگیرم، پشت در شنیدم که آن حضرت سخن میگوید، ولی آن سخن عربی نبود و خیال کردیم که به لغت سریانی است، سپس آن حضرت گریه کرد، و ما هم از گریه او به گریه افتادیم، آن گاه غلام آن حضرت بیرون آمد و اجازه ورود داد.
ما به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسیدیم، پس از احوالپرسی، من به امام ـ علیه السّلام ـ عرض کردم! «ما پشت در، شنیدیم که شما سخنی که عربی نیست و به خیال ما سریانی است، تکلم میکردی، سپس گریه کردی و ما هم با شنیدن صدای گریه شما به گریه افتادیم».
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «آری من به یاد الیاس افتادم که از پیامبران عابد بنی اسرائیل بود،و دعایی را که او در سجده میخواند، میخواندم، سپس امام ـ علیه السّلام ـ آن دعا و مناجات را به لغت سریانی، پشت سرهم خواند، که سوگند به خدا هیچ کشیش و اسقفی را ندیده بودم که همانند آن حضرت آن گونه شیوا و زیبا بخواند، و بعد آن را برای ما به عربی ترجمه کرد و فرمود: الیاس در سجودش چنین مناجات میکرد:
اتراک معذبی و قد اظمأتُ لک هو اجری، اَتُراکَ مُعذبی و قد عفَّرْتُ لک فی التراب، اتراکُ مُعذبی و قد اجتنبتُ لک المعاصی، اتراک معذبی و قد اسهرتُ لک لیلی!
خدایا آیا براستی تو را بنگرم که مرا عذاب کنی، با اینکه روزهای داغ به خاطر تو «با روزه گرفتن» تشنگی کشیدم؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذاب کنی، در صورتی که برای تو، رخسارم را «در سجده» به خاک مالیدم؟! آیا تو را بنگرم که مرا عذاب کنی با آن که بخاطر تو، از گناهان دوری گزیدم، آیا تو را ببینم که مرا عذاب کنی با اینکه برای تو هر شب را به عبادت به سر بردم؟!
خداوند به الیاس، وحی کرد: «سرت را از خاک بردار که من تو را عذاب نمیکنم».
الیاس عرض کرد: «ای خداوند بزرگ اگر این سخن را گفتی که تو را عذاب نمیکنم ولی بعداً مرا عذاب کردی چه کنم؟! مگر نه این است که من بنده تو و تو پروردگار من هستی.
باز خداوند به او وحی کرد:
ارفع رأسک فانی غیرُ مُعذبک، انی اذا وعدتُ وعداً و فَیتُ به.
سرت را از سجده بردار که من تو را عذاب نمیکنم، و وعدهای که دادهام به آن وفا خواهم نمود.
ای که درد مرا توئی درمان ای که راه مرا تویی پایان
کمر خدمتت بدل بستم هر چه گویی بجان برم فرمان
دادمام تن به خدمت تو بدل دادهام دل به طاعت تو بجان
هر چه خواهی بیار بر سرمن یکدم از درت و لیک مران
به خیال تو زنده است این سر به هوای تو زنده است این جان