جعل حدیث و انگیزه‎های آن

جعل حدیث و انگیزه‎های آن

باید دانست که کلیه احادیث منقوله، به صحت نپیوسته و روی دلایل و شواهدی در میراث نبوت و ولایت دست جعل برده شده است.
سید مرتضی می فرماید[1]: «همانا احادیثی که در کتب شیعه و سایر مذاهب اسلامی نقل شده، متضمن انواع اشتباهات و اموری است که بطلان آن یقینی است؛ مانند امور محال و چیزهایی که دلیل قطعی بر فساد آن داریم؛ چون جبر و رؤیت ذات باری تعالی و قول به وجود صفات قدیمه برای خداوند و امثال آن از مطالبی که ما را ناچار به نقد احادیث می نماید.»
محقق (در مقدمه ی کتاب معتبر) می فرماید: قال علی – علیه السلام – قد کذب علی رسول الله علی عهده حتی قام خطیباًًًًً فقال ایها الناس قد کثرت الکذابه فمن کذب علی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار[2].
علی علیه السلام فرمود : آنقدر در عهد رسول خدا به او دروغ بستند تا بر منبر رفت و خطابه کرد و گفت : ای مردم دروغ گویان زیاد شده اند پس کسی که عمداً بر من دروغ ببندد، پس جایگاه او در آتش است.
نیز نقل می کند که حضرت صادق – علیه السلام – فرمود: لکل رجل منا رجل یکذب علیه؛ برای هر یک از ما اهل بیت مردی که به دروغ سخنی به ما نسبت می دهد، وجود دارد.
از این رو، تشخیص صحیح و سقیم حدیث، مشکل گردیده و قهراً تناول این علم از عهده همگان خارج گشته است.
در نتیجه، انسان اجازه ندارد که به هر منقولی اعتماد نموده و آن را به ساحت قدس نبوی یا ائمه، انتساب دهد؛ زیرا به صحت پیوسته که پیغمبر فرمود: «هر کسی به من دروغ ببندد، جایگاهش پر از آتش گردد[3].»
نیز عقل، حکم می کند که آنچه از قول کسی نرسیده، به وی نتوان انتساب داد، تا چه رسد که منتسب، بزرگ ترین امر حیاتی و اجتماعی بشر، یعنی دین باشد. و منتسب الیه بزرگ ترین شخصیت جهان بشریت و برترین مقام تربیت و تعلیم؛ یعنی پیشوای دین و مذهب باشد.
اکنون باید دید که با این حکم شدید عقل و منع اکید نقل، چه کسانی و چگونه احادیثی صلاحیت تدوین و نقل را دارند.
علل جعل حدیث
می دانیم که پس از پیغمبر، اختلافات و حوادثی میان مسلمین پدید آمد که پاره ای از آنها سبب شد در زمینه آن، احادیثی جعل و بدین وسیله موضوع، تثبیت شود که اهمّ آنها از این قرار است:
الف: موضوع خلافت و جانشینی پیغمبر که جمعی به نص رسول اکرم وگروهی به حسب شورا می دانستند[4].
ب: روی کار آمدن معاویه، به دست آویز خونخواهی از کشندگان عثمان (خلیفه سوم).
وی برای استحکام فرمانروایی خود، به دو قوه مثبت و منفی به شرح زیر تشبّث کرد:
1. تبلیغات و جعل حدیث در فضایل بنی امیه (درباره روایاتی که به نفع خلفا جعل کرده اند، ر.ک: ص 37 از نوادر فیض) و مظلومیت عثمان و علی – علیه السلام – را از مسببین قتل وی قلمداد نمودن.
2. سرکوبی و نابودی مخالفین بنی امیه و اخفا و اضمحلال فضایل بنی هاشم خاصه علی – علیه السلام – و تبدیل فضایل آن جناب به بدیها[5].
ج: موضوع خوارج و تشکیل اصول اعتقادی به خلاف مبانی عامه که برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست به جعل حدیث زده و احیاناً کسانی نیز علیه آنان حدیث جعل می کردند؛ چنانکه مهلب بن ابی صفره، برای ضعیف ساختن خوارج، به جعل حدیث علیه آنان دست زد[6].
د: تشعبات مذهبی و آرا و معتقدات فرق منشعبه از قبیل زیدیه، معتزله، حنابله، ظاهریه، مجسمه، غلات، کرامیه، اشاعره، متصوفه، باطنیه، با تشعباتی که در هر فرقه پدید آمده و همچنین پیدایش مذاهب مختلف فقهی از ابوالسعادات احمد بن منصور نقل شده که بین دو دست پروردگار لوحی است که در آن اسامی کسانی که قایل به صورت از برای خدا و رؤیت حقتعالی و چگونگی آن شده اند، ثبت شده و فرشتگان به آن مباهات می کنند[7].
از اسحاق بن مهشاد نقل شده که وی بر مذهب کرامیه، جعل حدیث می کرد و کتابی در فضایل محمد بن کرام نیز نگاشته که تمام دروغ و جعل است.
سیوطی درباره احمد بن عبدالله جویباری گوید: وی هزاران حدیث برای کرامیه وضع کرد.
ابن حجر در فتح الباری گوید: کرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایز دانسته و استدلال کرده اند که این کار دروغ، به سود پیغمبر است نه علیه او.
شعرانی در عهود کبری می فرماید: ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد المتصوفه الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم، و عدم فرقانهم بین کلام النبوه و غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا ـ رحمه الله ـ یقول: انما قال بعض المحدثین: کذب الناس الصالحون، لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین کلام النبوه و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.
سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی می فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها [8] ؛ این حدیث را مستند نمی دانم و ندیدم کسی به جز غزالی آن را ذکر کرده باشد و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی یافت می شود که اساس و پایه ای ندارند .
مأمون بن احمد هروی از پیغمبر نقل می کرد که فرمود: در امت من مردی به نام محمد بن ادریس است، (یعنی شافعی) که برای امت، از شیطان خطرناکتر است. نیز مردی است به نام ابوحنیفه که چراغ امت من است. وی این حدیث را هنگامی که پیروان شافعی در خراسان رو به فزونی گذارده بودند، جعل کرد[9].
مرحوم علامه امینی در جلد پنجم الغدیر پاره ای از احادیث موضوعه در فضایل ائمّه اربعه را نقل می کند. از آن جمله پیغمبر فرمود: مردی در امت من به نام نعمان و کنیه ابو حنیفه خواهد آمد که وی چراغ امت من است و این جمله را سه بار تکرار فرمود!
نیز فرمود: مردی خواهد آمد که روش مرا زنده ساخته و بدعت را می برد. اسم وی نعمان بن ثابت است. سایر انبیا به من و من به ابی حنیفه فخر می کنم!! وی مردی پرهیزگار نزد خدای من است؛ چنانکه کوهی از علم است و مانند پیغمبری از انبیای بنی اسرائیل می باشد، لذا هر که وی را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر کس وی را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است.
در مقابل، گروهی چون بخاری (امام حدیث اهل سنت) وی (ابوحنیفه) را از ضعفا و متروکین شمرده و از فربری نقل نموده که چون خبر مرگ ابوحنیفه به وی رسید، او را لعنت کرد و گفت: وی دین را خراب ساخت و مولودی شریرتر از وی در اسلام متولد نشده است.
مالک درباره ابوحنیفه گفته است: اگر کسی علیه اسلام به شمشیر قیام می کرد، ضررش از ابوحنیفه سهل تر بود.
وکیع درباره وی گفته: ابوحنیفه با دویست حدیث پیغمبر مخالفت کرد. احمد بن حنبل، نقل حدیث از ابوحنیفه را جایز نشمرده است.
درباره ی شافعی، احمد بن نصر گوید: پیغمبر را به خواب دیدم فرمود: بر شما باد به شافعی که وی از من است و خدا از وی و تمام اصحاب و معتقدین به او تا روز قیامت راضی است!!
احمد بن حسن ترمذی پیغمبر را به خواب دید و از شافعی سؤال کرد، آن جناب فرمود: پدرم فدای شافعی که وی سنت مرا زنده ساخت!!
هـ: ظهور بنی العباس و اشغال دستگاه خلافت اسلام توسط آنان همانند امویان و به پیروی آنان، برای تشیید ارکان دولت خود، دست به تبلیغات دو پهلو (علیه خلفای اموی و معارضین خود از یک طرف و جعل فضایل برای بنی عباس از سوی دیگر) زدند؛ به طور مثال:
از انس مرفوعاً نقل شده که پیغمبر فرمود: جبرئیل بر من وارد شد در حالی که قبای سیاه به تن و موزه سیاه به پا داشت و گفت یا محمّد این زی و لباس پسرعموهای تو بعد از تو است![10] چنانکه سیوطی با آنکه خود کتابی به نام اللئالی المصنوعه در احادیث موضوعه نوشته، کتابی به نام الاساس در فضایل بنی عباس تألیف کرده و پیداست احادیثی که طی این کتاب درباره ی مناقب این خاندان آورده، در چه پایه از اتقان و صحت است.
اینکه نمونه ای از آن احادیث که در آغاز کتاب تاریخ الخلفای سیوطی آمده: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رأیت بنی مروان یتعاورون (ای یتعاطون و یتواردون) علی منبری، فساءنی ذلک و رأیت بنی العباس یتعاورون علی منبری فسرنی ذلک!! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : بنی مروان را دیدم که بر منبر من بالا می روند پس ناراحت شدم و خوش آیند من نبود و دیدم بنی عباس را که بالای منبر می روند خوشحال شدم .
عن ابی هریره قال: خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فتلقّاه العباس فقال: الا ابشرک یا ابا الفضل؟ قال: بلی یا رسول الله! قال: ان الله افتتح بی هذا الامر و بذریتک یختمه و قال صلی الله علیه و آله و سلم للعباس: اذا سکن بنوک السواد (ای اراضی العراق) و لبسوا السواد و کان شیعتهم اهل خراسان، لم یزل الامر فیهم حتی یدفعوهه الی عیسی بن مریم!![11] ابی هریره می گوید : خارج شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عباس او را دید پس گفت : ای عباس (ابوالفضل) آیا بشارت و خبری خوش به تو ندهم ؟ عباس گفت : بلی یا رسول الله . پیامبر فرمود : خداوند این امر نبوت را با من آغاز کرد و با ذریه ی تو به پایان می رساند و گفت پیامبر به عباس زمانی که فرزندان تو حاکم عراق شدند و اهل خراسان یاران آنها بودند باقی می ماند خلافت در بین آنها تا آن را به عیسی بن مریم تسلیم نمایند (در آخرالزمان ) .[1] – ان الحدیث المروی فی کتب الشیعه و کتب جمیع مخالفینا یتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا یجوز و لا یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده کالتشبیه و الجبر و الرؤیه و القول بالصفات القدیمه و من هذا الذی لا یحصی او یحضر ما فی الاحادیث من الاباطیل و لهذا وجب نقد الحدیث. به نقل (تاریخ فرق اسلامی) از رساله (اجوبه ی طرابلسیات) سید مرتضی.
[2] – همانا دروغ گویان بر من زیاد شده اند، بنابر این، هر کس دانسته به من دروغ ببندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت.
حدیث مزبور در نهج البلاغه همین سان است که محقق نقل فرموده، ولی در صحیح بخاری چنین آمده است: عن علی قال: سمعت رسول الله یقول لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیبوء مقعده من النار.
نیز از سلمه بن اکوع نقل شده که می گفت: سمعت رسول الله یقول: من یقل علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده من النار (التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح ص 19).
[3] – امام ابوبکر صیرفی در شرح (الرساله) شافعی فرموده: این حدیث را بیش از شصت تن از صحابه، نقل کرده اند.
ابن جوزی در مقدمه کتاب الموضوعات خود بیش از نود طریق برای حدیث مزبور، استقصا کرده است.
حافظ یوسف بن خلیل دمشقی و ابو علی بکری نیز به طرقی برای این حدیث برخورده اند که جمعاً بالغ بر صد طریق می گردد، لذا ابن صلاح فرموده: در احادیث حدیثی که به این مرتبه از تواتر رسد، نداریم.
علامه قاسمی (پس از نقل آنچه یاد کردیم)، فرماید: قوله: (فلیتبوء مقعده من النار) ای فلیتخذ لنفسه منزلاً. یقال تبوء الدار: اذا اتخذها مسکناً و هو امر معناه الخبر، یعنی: فان الله یبوئه.
و تعبیره بصیغه الامر، للاهانه و لذا قیل: الامر فیه للتحکم او التهدید، اذا هو ابلغ فی التغلیظ و التشدید من ان یقال مقعده فی النار و من ثم کان ذلک کبیره.
سپس از بعضی نقل کرده که دروغ بر پیغمبر کفر است و سبب آن را استخفاف به شریعت دانسته است (قواعد التحدیث ص 172).
[4] – مثلاً حدیثی از پیغمبر نقل شده که خداوند نبوت و وصایت را در خاندان بنی هاشم جمع نساخته است.
[5] – از شکاهکارهای این قسم، حدیثی است که در تفسیر آیه شریفه: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله، به دستور معاویه جعل کردند که این آیه درباره ابن ملجم نازل شده؛ چون خویش را با کشتن علی بن ابیطالب علیه السلام در مخاطره انداخت. در صورتی که این آیه به نقل مفسرین درباره علی بن ابی طالب علیه السلام و از خود گذشتگی آن جناب در لیله المبیت نازل گردیده است.
ابن عساکر (به نقل الغدیر) از ابوالعزّین کاووسی، نقل می کند که شنید مردی درباره علی جعل حدیث نموده، وی نیز درباره ابوبکر حدیث جعل کرد.
[6] – ر.ک: وفیات الاعیان.
[7] – میزان الاعتدال ج 1 ص 75؛ لئالی المصنوعه ج 1 ص 14 به نقل الغدیر ج 5 ص 217.
[8] – قاسمی ص 164 ـ 183.
[9] – لسان المیزان ج 5 ص 7 به نقل علوم الحدیث.
[10] – تاریخ بغداد ج 4 ص 232.
[11] – اشاره به آخر الزمان است و نادرستی این حدیث مجعول با انقراض بنی عباس به قول معروف از قبیل قیاساتها معها است.
@#@
سیوطی احادیث مذکور فوق را به انضمام تعداد کثیری، در آغاز کتاب تاریخ الخلفاء نقل می کند و عجب این است که این دانشمند، خود کتابی در احادیث موضوعه نوشته و مردم را از نقل احادیث موضوعه بر حذر می دارد و نیز در سند پاره ای از همین احادیث، افرادی را نام می برد که به وضع و جعل حدیث معروف اند ولی باز هم تیمّناً (!) همین احادیث موضوعه را یاد می کند.
و: تماس نزدیک و مستقیم عده ای از زنادقه با اسلام و تلبس به زیّ و لباس مسلمین و در نتیجه ی جعل و دسّ احادیث، برای بی پایه نشان دادن مبانی و احکام اسلام چنانکه ابن ابی العوجاء (وی دایی معن بن زائده شیبانی، امیر معروف است که محمّد بن سلیمان بن علی، امیر مدینه وی را گردن زد) هنگام کشتن، اقرار کرد که چهار هزار حدیث، جعل و در میان اخبار پنهان ساخته است[1].
ز: داخل کردن اسرائیلیات در میان احادیث که عده ای از حس تمایل مردم به افسانه ها و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده نموده و قصصی که در میان قوم یهود، شهرت داشت، با پر و بال بیشتری، در مجامع نقل کردند و گروهی از صحابه ی خوش نام، چون ابن عباس از آنها اخذ و کم کم در طبقات بعد، روی حسن اعتماد به ناقلین، جزء مرویات تفسیری به شمار آمد[2].
ح: افتخارات قبایل و بلاد اسلامی بر یکدیگر که دامنه آنها به جعل احادیث درباره نیکی و بدی شهرها و مردمان کشیده شده است[3].
ط: جعل احادیث، از ناحیه متشرعین و مقدسین، برای تحریص و ترغیب مردم به اعمال دینی و پیروی از کتاب و سنت[4].
ی: احترام فوق العاده ای که عموم، نسبت به ناقلین و محدثین می گذاشتند که همین جهت، خود باعث اکثار بعضی صحابه و تابعین در نقل حدیث شد.
ک: افتخار به خاندانها و انساب که بهترین افتخار، نصیب پسرانی بود که پدران آنان به کثرت حفظ یا نقل حدیث مشهور و در عداد محدثین یا فقها به شمار می رفتند.
از این رو، بعضی از افراد که خود مایه آن را نداشتند، احادیثی جعل و از پدران خویش نقل می نمودند، یا سلسله روات حدیث ثابت و مسلمی را تغییر و یکی از پدران خود را در شمار آن سلسله جا می زدند؛ چنانکه در شذرات الذهب این مطلب را از ابو بشر مروزی نقل می نماید[5].
ل: در موضوعات کوچک و کم ارزش که برای تشدید و مبالغه در آنها، احادیثی جعل می شد.
این امر از ناحیه ی معرکه گیران و وعاظ بی مایه و قصه گویان ترویج می گردید، زیرا با این گونه احادیث، مجلس را متوجه خود کرده و سخنان بی پایه خود را با اهمیت جلوه می دادند.
حدیث: من قاد اعمی اربعین خطوه غفر الله له؛ کسی که شخص کوری را چهل گام، رهبری کند، خدایش می آمرزد، که شیخ بهائی رحمه الله در اربعین خود از جمله موضوعات می شمارد، از همین باب است.
م: نزدیک شدن یک عده از راویان حدیث، به خلفا و جعل حدیث برای جلب نظر آنان و در نتیجه پر نمودن کیسه ی خود و سیاه کردن نامه خویش.
غیاث بن ابراهیم بر مهدی عباسی وارد شد و کبوترانی در منزل خلیفه مشاهده کرد (زیرا خلیفه به کبوتر علاقه داشت) برای خشنودی خلیفه حدیث: لا سبق الا فی خف او حافر او حمامه؛ در اسلام مسابقه به جز در مورد شتر سواری و اسب سواری و و کبوتر بازی روا نیست، را جعل کرد.
خلیفه به وی انعام داد، ولی چون پشت کرد گفت: اشهد ان هذا قفا کاذب برسول الله؛ شهادت می دهم که پشت این مرد به دروغگو و افترا زننده به رسول خدا می ماند، سپس دستور داد کبوتران را کشتند.
این حدیث در کتب شیعه بدین سان آمده: لا سبق الا فی خف او حافر او ریش، که مراد از ریش (پر) تیراندازی است؛ زیرا در تیرها معمولاً پر به کار برده می شده، غیاث این معنا را به پرنده تبدیل نموده، آنگاه مراد از پرنده را بازی کبوتر تفسیر کرده است!!
ن: اختلاف در مکاتب فقهی و تأیید آرای شخصی به وسیله ی احادیث که جمعی وضع حدیث را در این زمینه ـ که حکم به نظر فقیه مسلم باشد ـ جایز شمرده اند.
قرطبی گوید: (به نقل علوم الحدیث) بعضی از فقهای اهل رأی، انتساب حکمی که مطابق قیاس جلی باشد، به رسول خدا جایز شمرده اند.
س: نقل احادیث عالی السند؛ زیرا برای اینکه خود را در شمار محدثین سابقه دار معرفی کند، از بعض شیوخ حدیث که حتی قبل از وی درگذشته بودند، نقل حدیث می کردند، مانند ابراهیم بن هدبه که از اوزاعی حدیث روایت می کرد با اینکه وی را درک نکرده بود[6].
ع: جا زدن خود، در شمار صحابه ای که بلا واسطه از پیغمبر نقل حدیث کرده اند؛ مانند ابی حذافه ی سهمی که حدیث: الشفق ـ هو الحمره، را که مالک از نافع از ابن عمر نقل کرده، بلا واسطه از پیغمبر نقل می نمود[7].
ف: عقیده و اجتهاد نادرست، چون بعضی فقط اصل موضوع حدیث را در نظر می گرفتند که اگر با عقل توافق داشت، آن را نقل و به پیغمبر نسبت می دادند، چنانکه از محمد بن سعید دمشقی نقل شده که می گفت: سخن اگر نیکو باشد، باکی از این ندارم که آن را به پیغمبر نسبت دهم.
در فجر الاسلام از ابوجعفر هاشمی نقل می کند: برخی از احادیث را که مشعر بر حق بود، جعل می کرد.
ص: استشهاد متصوفه به احادیث ضعیف و بی پایه برای تذکره و ترقیق قلوب که کم کم در کتابها به صورت قطعی درآمده است.
شعرانی در عهود کبری می فرماید[8]: ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد، المتصوفه الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم و عدم فرقانهم بین کلام النبوه و کلام غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا یقول: انما قال بعض المحدثین: اذب الناس، الصالحون لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین کلام النبوه و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک[9].
ترجمه : همانا بیشترین کسانی که به خیانت جعل حدیث گرفتار شدند در این زمان صوفیان می باشند آنان که قدمت دینی ندارند پس چه بسا حدیثی از رسول الله نقل می کردند که در کلام پیغمبر نیامده بود و این به خاطر عدم شناختن کلام نبی از کلام غیر او بود و شنیدم شیخ ما زکریا می گفت : همان بعض محدثین گفته اند : دروغگوترین مردم صالحین و پرهیزکارانند، به خاطر سادگی و سلامت قلبشان گمان می کنند تمام مردم خوبند و دروغ نمی گویند و مراد از صالحین در گفتارشان متعبدهای بی اندیشه و ساده ای می باشد که تعمّقی و دقتی در علم بلاغت ندارند و فرق بین کلام نبی و غیر او را نمی فهمند غیر از عارفان که این امر بر آنها پوشیده نیست .
سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی می فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها[10].
توقف بر کتاب سنن ابی داود و گفته هایش نمی کنم و استناد به آن نمی کنم و کسی را ندیدم که ذکر کند از این کتاب مگر غزالی را در الاحیاء و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی هست که اصل و سندی ندارند و دروغ می باشند.
تمام این جهات و نیز علل دیگری سبب گردید که احادیثی از ناحیه استفاده جویان، وضع و به پیغمبر یا امام نسبت داده شود.
گر چه در قرن سوم و چهارم که مجامع حدیث تدوین شد، اهتمام بلیغی در جدا ساختن احادیث صحاح از غیر آن به عمل آمد، ولی با گذشتن دو قرن یا بیشتر از زمان صدور احادیث، دشواری این امر پیداست. خاصه که پاره ای از علل جعل، در همان ازمنه نیز موجود بوده، زیرا تماس زنادقه با مسلمین در این اعصار بیشتر بوده و طرفداران مذاهب، همچون خوارج و عثمانیان و از آن پس حنابله و ظاهریه و پیروان مذاهب فقهی و بالاخره غلات و متصوفه به فعالیت خود ادامه می دادند.
علاوه بر این دستگاه خلافت نیز در این ماجرا بی دخالت نبود و قهراً کسانی به واسطه نزدیکی به دربار خلفا از جعل یا انتشار مجعولات، به نفع آنان خودداری نداشتند.
کار قصه گویان و محدثین حرفه ای نیز مسیر رونق خود را می پیمود.
ابن جوزی نقل می کند که احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز می گزاردند، قصه گویی در این اثنا بساط خود را در مسجد باز و به نقل حدیثی از احمد و یحیی سخن ساز کرد که این دو از فلان شخص و وی نیز از فلانی و وی از رسول خدا نقل کرد که: هر کس لا اله الا الله گوید، خداوند مرغی که منقارش از طلا و بالش از مرجان…. و سپس سخن را در وصف مرغ و ثواب گوینده به جایی رسانید که حدود بیست ورق نمی گنجید.
ابن حنبل به یحیی و او به وی، نگاهی رد و بدل کردند. آنگاه محدث کذایی شروع به جمع آوری بخششهای مردم نمود و به انتظار بیشتری، ساکت شد.
یحیی بن معین به وی گفت نزد من آی. قصه گو، به گمان بخشش نزد وی آمد، یحیی از او سؤال کرد چه کسی تو را به این حدیث خبر داد؟
پاسخ داد: احمد بن حنبل و یحیی بن معین!
یحیی به وی گفت: من یحیی هستم و اینک ابن حنبل نیز حاضر است و ما خود از این حدیث خبر نداریم.
قصاص (قصه گو) بی درنگ گفت: من کراراً شنیده بودم که یحیی بن معین مرد احمقی است، تاکنون یقین نداشتم، گویی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شمایید، همانا من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشته ام و با تمسخر از آن دو جدا شد[11].[1] – ر.ک: شیخ انصاری، رسائل؛ علوم الحدیث ص 291؛ پرتو اسلام ص 257 در مرجع اخیر هزار حدیث آمده است.
[2] – تعداد زیادی از این احادیث را در تفسیر واحدی، ثعلبی و عرایس (در تاریخ انبیاء از آن ثعلبی) می بینید.
در میزان الاعتدال (ج 1 ص 53) درباره احمد بن عبدالله بکری می نویسد: کذاب دجال واضع القصص.
در فجر الاسلام می نویسد: احمد بن حنبل، احادیثی که در خصوص تفسیر روایت کرده، چندین هزار است که هیچ کدام از آنها صحت نداشته است، (پرتو اسلام ص 255).
[3] – تعداد زیادی از این احادیث را در اوایل کتاب هایی که در تواریخ شهرها نوشته اند می بینید و مجلسی قسمتی از آنها را به تناسب، در بحار آورده؛ مثلاً: روی رجل من اهل الری، قال: قال ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام: انما سمی قم به، لانه لما وصلت السفینه الیه فی طوفان نوح، قامت و هو قطعه من بیت المقدس، (سفینه البحار ج 2 ص 445 با تصرف نویسنده). برای مزید اطلاع رجوع کنید به تاریخ دمشق (شام) ابن عساکر ج 1؛ تاریخ نیشابور (ملخص تاریخ حاکم و تاریخ قم، ناصر الشریعه و غیر اینها).
[4] – چنانکه درباره ی ابی عصمت خواهیم دید. به غلام خلیل ( احمد بن محمد) گفتند: این احادیث رقیقه که نقل می کنی، چیست؟ و از کجاست؟ گفت: آنها را وضع کرده ام تا دلهای مردم عامی را نرم سازد (الغدیر ج 5 ص 217).
حاکم گوید: در اینکه سلیمان نخعی، وضع حدیث می کند، شکی نیست، با اینکه بسیار عابد می باشد.
دیگری گوید: وی از کسانی است که بیشتر شبها قائم و روزها صائم است (الغدیر 233).
[5] – به نقل الغدیر ج 5.
[6] – جامع الاصول.
[7] – جامع الاصول ج 1 ص 78.
[8] – ابن حجر در فتح الباری ضمن شرح حدیث علی علیه السلام از پیغمبر که فرمود: لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیلج النار نقل کرده که کرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب، جایز دانسته و استدلال کرده اندکه این کار دروغی است که به سود پیغمبر است نه علیه او، می دانیم که منشأ این استدلال، جهل به لغت عرب است.
[9] – قواعد التحدیث ص 164.
[10] – قاسمی ص 183.
[11] – علوم الحدیث ص 289.
@#@
از همه بدتر حس خوش بینی عامه نسبت به صحابه و تابعین (که ناقلین اولیه احادیث به شمار می رفتند) بود؛ زیرا اکثریت، قایل به عدالت کلیه یاران پیغمبر و وثاقت آنان بودند[1] و تنها همین قسمت کافی بود که جمعی از مدونین علم الحدیث را که از همه احزاب برکنار و کاملاً در صدد تنقیح و تهذیب اخبار از مجعولات بودند، باز به مقصد و مقصود خود که نقل تنها احادیث صادره از ناحیه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، نایل نسازد. بلکه همین ضبط و نقل اساتید فن (که در عین حال دچار چنین اشتباهی بودند)، امر را بر آیندگان دشوارتر می ساخت؛ زیرا به اعتماد تخصص صاحبان صحاح، زحمت بحث و فحص در احادیث مزبور را بر خود لازم ندانسته و صحت منقولات را مفروغ عنه می شمردند.
منتها جمعی از محققین بر آن شدند که با نظر دقیق تری به مقولات روایی نگریسته و از اینجا باب نقد حدیث گشوده شد تا به جایی که جماعتی از اعلام سنت و جماعت جز به معدودی از احادیث، اعتماد ننموده و حتی با بودن نصوص روایی، به رأی یا قیاس در مسائل فقهی، فتوا می دادند؛ چنانکه از ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) نقل شده که نزد وی فقط هفده حدیث از پیغمبر به صحت پیوسته بود و مالک بن انس به بیش از سیصد حدیث از مجموع احادیث (موطأ) خود، قاطع نبود[2] [3].
[1] – ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه فی معرفه الصحابه ص 17 می نویسد: اتفق اهل السنه علی ان الجمیع (ای جمیع الصحابه) عدول. و لم یخالف فی ذلک الا شذوذ من المبتدعه.
[2] – ر.ک: مقدمه ابن خلدون و پرتو اسلام.
[3] – سیوطی در تنویر الحوالک (در مقدمات کتاب) می نویسد: مالک صد هزار حدیث روایت کرده و ده هزار آن را در موطأ جمع نموده، سپس پیوسته آن را بررسی می کرد تا برگشت به پانصد حدیث و اندی.
کاظم مدیر شانه چی- علم الحدیث، ص 114

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید