آیا قرآن ازدواج موقت را تأیید می‌کند؟ و آیا ازدواج موقت موجب جلوگیری از ازدواج دائم نمی‌شود؟

آیا قرآن ازدواج موقت را تأیید می‌کند؟ و آیا ازدواج موقت موجب جلوگیری از ازدواج دائم نمی‌شود؟

«متعه» یا ازدواج موقت، ‌از جمله موضوعاتی است که از جهات گوناگونی درباره آن بحث شده است. مفسران قرآن برای اثبات مشروعیت متعه از نظر قرآن به آیه 24 سوره نساء استناد نموده اند و پیرامون آن بحث کرده اند ما نیز به منظور بررسی دیدگاه قرآن و آراء مفسران، موضوع را پیرامون آیه شریفه دنبال می نماییم.
در آیه شریف 24 سوره نساء قرائنی وجود دارد که بر دلالت این آیه بر ازدواج موقت تأکید می‌کند. جمله «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً…» به این موضوع اشاره دارد و می‌گوید:
«زنانی را که متعه می‌کنید مهر آن‌ها را به عنوان یک واجب باید بپردازید.» از این جمله استفاده می‌شود که اصل تشریع ازدواج موقت، قبل از نزول این آیه برای مسلمانان مسلم بوده که در این آیه نسبت به پرداخت مهر توصیه می‌شود. درباره دلالت آیه بر ازدواج موقت نباید نکات زیر را از نظر دور داشت.
1. کلمه «متعه» که «استمتعتم» از آن گرفته شده است، در اسلام به معنی ازدواج موقت است،‌گواه بر این مطلب این است که این کلمه «متعه» با همین معنی در روایات پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  کلمات صحابه مکرر به کار برده شده است.[1] و اگر این کلمه به معنی مزبور نباشد باید به معنی لغوی آن یعنی «بهره‌گیری» تفسیر شود و در نتیجه معنی آیه چنین خواهد شد: «اگر از زنان دائم بهره گرفتید مهر آن‌ها را بپردازید» در حالی که می‌دانیم پرداختن مهر در ازدواج دائم مشروط به بهره‌گیری از زنان نیست، بلکه تمام مهر بنابر قول مشهور، یا حداقل نیمی از مهر، به مجرد عقد ازدواج دائم، واجب می‌شود.
2. بزرگان اصحاب و تابعین مانند ابن عباس،‌ابی بن کعب، جابربن عبدالله، عمران بن حصین، سعیدبن جبیر، مجاهد، قتاده، سدی و گروه زیادی از مفسران اهل سنت و تمام مفسران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از آیه فوق، کلمه ازدواج موقت را استفاده کرده‌اند.[2] 3. ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ که به اسرار وحی از همه آگاه‌ترند، متفقاً آیه را به همین معنی تفسیر فرموده‌اند. به عنوان نمونه به برخی از روایات اشاره می‌شود: از امام صادق  ـ علیه السّلام ـ نقل شده که فرمود: «حکم متعه در قرآن نازل شده و سنت پیغمبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  بر طبق آن جاری گردیده است.»[3] و از امام باقر نیز نقل شده که در پاسخ سؤال ابوبصیر درباره متعه فرمود: «قرآن در این باره سخن گفته آن‌جا که می‌فرماید: «فما استمتعتم….»[4] و روایات دیگری از امام باقر  ـ علیه السّلام ـ  روایت شده که در پاسخ شخصی به نام عبدالله بن عمر لیثی در مورد متعه فرمود: «خداوند آن را در قرآن و بر زبان پیامبرش حلال کرده است و آن تا روز قیامت حلال می‌باشد.»[5] علاوه بر آن‌چه درباره دلالت آیه شریفه بر ازدواج موقت بیان شد، روایات نیز اتفاق دارند در این‌که متعه سنتی بوده که در عهد رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و به تجویز آن حضرت تا حدودی عملی شده و اسلام آن را امضاء نموده است. و در بین صحابه، افرادی به این سنت عمل کرده‌اند که در حق آن‌ها احتمال زنا داده نمی‌شود، مانند جابربن عبدالله، عبدالله بن مسعود، زبیربن عوام و اسماء دختر ابی‌بکر ـ که از طریق متعه، عبدالله بن زبیر را به دنیا آورد.[6] در مورد سؤال دوم باید گفت یکی از ایرادهایی که بر ازدواج موقت شده است، این است که پایه ازدواج باید بر دوام باشد، زوجین از اول که پیمان زناشویی می‌بندند، باید خود را برای همیشه متعلق به یکدیگر بدانند و تصور جدایی در دهن آن‌ها خطور نکند. بنابراین ازدواج موقت نمی‌تواند پیمان استواری میان زوجین باشد.
پاسخ این اشکال به طور فشرده این است: این‌که پایه ازدواج باید بر دوام باشد، بسیار مطلب درستی است، ولی این ایراد وقتی وارد است که بخواهیم ازدواج موقت را جانشین ازدواج دائم کنیم و ازدواج دائم را منسوخ نماییم.
بدون شک هنگامی که طرفین قادر به ازدواج دائم هستند و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر پیدا کرده‌اند و تصمیم دارند برای همیشه متعلق به یکدیگر باشند، پیمان ازدواج دائم می‌بندند. ازدواج موقت از آن جهت تشریع شده است که ازدواج دائم به تنهایی قادر نبوده است در همه شرایط و احوال، احتیاجات بشر را رفع کند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم این است که افراد یا به رهبانیت موقت مکلف گردند و یا در ورطه کمونیسم جنسی غرق شوند. بدیهی است که هیچ پسر یا دختری آن‌جا که زمینه یک ازدواج دائم و همیشگی برایش فراهم است خود را با یک امر موقتی سرگرم نمی‌کند.[7]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ابوالفتح حسینی جرجانی، تفسیر شاهی، (تهران، آرمان، 1362) ج2، ص297 تا299.
2. سیدعلی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث (تهران، واحد تحقیقات اسلامی، چ اول، 1366) ج2، ص337.
3. سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا) ج4، ص289ـ295.

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع البیان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج1، 1415ه‍ ،  ج3، ص61؛ عرسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، قم، انتشارات علمیه، بی‌تا، ج1، ص467.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، ‌دارالکتب الاسلامیه چاپ هفدهم، 1368، ج3، ص335.
[3] . تفسیر نمونه، ج3، ص336،‌ نورالثقلین،‌ج1، ص467، ‌البرهان، ج1، ص360.
[4] . نور الثقلین،‌ج1، ص467.
[5] . کلینی، محمدبن یعقوب، فروع کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367، ج5، ص449.
[6] . طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا، ج4، ص474.
[7] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1378، ج19، ص68ـ69.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید