گفتاری از علامه آیت الله جوادی آملی در تشریح اندیشه های صادق آل محمد(ص)
آنچه می خوانید جستاری است گذرا در حیات نورانی رییس و رهبر مکتب شیعه؛ حضرت صادق سلام الله علیه که با شرح و تفسیر و بیان شیرین و جذاب و پرمغز علامه جوادی آملی به رشته تحریر درآمده؛ گزیده ای از سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه ایشان در سالهای میانی جنگ تحمیلی در تهران. بیانی مبسوط در شرح احوال افعال سیاسی عبادی امام ششم و توصیه های ایشان به امت اسلامی.
در همه حال صادق باشید
امام صادق (سلام الله علیه) گذشته از مزایای عامّه امامت و ولایت، ویژگی خاصی دارد که همانند هر یک از ائمه (علیهم السّلام) مظهر نامی مخصوص از اسماء حسنای حق اند. حضرت اش که به صادق ملقّب شد، انسانها را به فراگیری صدق دعوت می کند و چنین می گوید : تعلّموا الصّ دق قبل الحدیث (1). قبل از سخن گفتن، ادب صداقت را بیاموزید. خواه سخن مربوط به امور نظری باشد، حقّ بگوئید؛ خواه مربوط به امور عملی باشد، صادق باشید. تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می تواند سخن بگوید، نه می تواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت. تعلّموا الصّ دق قبل الحد یث .
و این صدق چون همان حق است و تنها محور تشخیص حق، عقل است، حضرت اش ما را به تعیین محور صدق که عقل است فرا خواند؛ فرمود: دعامه النسان العقل (2). یعنی زیر بنای حیات انسان، اندیشه است. اگر در مسائل نظر گفته اند ای برادر! تو همان اندیشه ای، در مسائل عمل نیز گفته اند که ای برادر! تو همان اراده و نیتی. یک انسان باید خوب بفهمد و فهمیده ها را خوب عمل کند. لذا امام ششم هم ستون اندیشه را عقل می داند و هم ستون عمل را عقل
می داند که عقل چیزی است؛ ب ه یعبد الرّحمن و یکتسب الج نان (3). و این امامان ، عقل منفصل امت اسلامی اند که در زیارت جامعه به پیشگاه شان عرض می کنیم: ب کم یعبد الرّحمن(4). اگر عقل هر انسانی معیار عبادت اوست ، امامان معصوم (علیهم السّلام) عقل امّت اسلامی اند، و اگر امّت اسلامی توفیق عبادت دارند ، در پرتو ارتباط با امامان است که ب ه م یعبد الرّحمن.
آنگاه برای اینکه انسان هم در بعد نظر عاقلی نیرومند و هم در بعد عمل صاحب اراده ای قوی باشد، به همه ما آموخت: اصل المرء لبّه (5). یعنی انسان مرکب از دو حقیقت همسان به نام جسم و روح نیست. انسان یک حقیقت دارد که اصلش را روح و فرعش را بدن می سازد.
قدرت اراده یا قوت جسم؟
اگر در بلندای سخن امیر سخن علیّ بن أبیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) می خوانید که ما قلعت باب خ یبر ب قوّه جسدان یّه و لا قوّه غ ذائ یه و لک ن ب قوّه ملکوت یه و نفس ب نور ربّ ها مض یئه(6)؛ روی قدرت اراده است. اگر حضرت فرمود: من در خیبر را با نیروی بدن نکندم، با قدرت اراده این در را از جای کندم؛ یعنی اگر اراده نیرومند شد، بدن توانمند می شود. قدرت روح است که بدن را نیرومند می کند، چه اینکه ضعف روح است که در بدن پیدا می شود.
این بیان امام صادق (سلام الله علیه) به هر انسانی دستور تقویّت اراده می دهد که چیزی جز خدا نیندیشد. قدرت اراده در مسائل کمّی او نیست. آنکه در مسائل مادّی نیرومند است، این گرفتار ضعف اراده و قدرت بدن است. اینکه در گناه نیرومند است، چون اسیر است و انسان اسیر، ذلیل. آنکه ستم می کند، خواه ستم به خود، خواه ستم به غیر، او فرو مایه است و انسان فرومایه از قدرت اراده محروم! فرمود: الظال م ذل یل؛ ستمکار فرومایه است. ذلّت در ظلم ظهور می کند و عزت در اطاعت جلوه می کند. فرمود: ظلم را جز انسان فرومایه، احدی نمی پذیرد. اگر ستم می کند، ذلیل است و اگر ستم می پذیرد، ذلیل. و قدرت اراده انسان را به عدل می خواند که نه سلطه گر باشد و نه سلطه پذیر؛ و اگر انسان توانست هر ستمی را در پرتو اتکای به قدرت حق حل کند، چرا از میدان وسیع اراده مدد نگیرد و بالا نیاید و دست ستم را از آستین ستمکار قطع نکند؟! که امام ششم فرمود: دعوه المظلوم تصعد لی السّماء (7). آه مظلوم و دعای ستم دیده به آسمان صعود می کند. این کلمه طیّبه است؛ اگر خدا فرمود: ل یه یصعد الکل م الطیّ ب (8)، امام ششم مبین قرآن است، می گوید: دعای انسان ستم دیده به آسمان می رود. این آسمان نه یعنی فضای بالا ! آن آسمانی که رزق ما آنجاست. و ف ی السّماء ر زقکم (9). آن آسمانی که این آسمان ها در آنجاست. آن آسمانی که درهایش به روی مؤمنین باز است و هرگز به چهره کفار گشوده نمی شود. لا تفتّح لهم ابواب السّماء(10). آن آسمانی که فرشتگان خاصّ صاحبان آنهایند، گیرندگان وحی آسمانی اند، و اوحی ف ی کلّ سماء امرها (11). آن آسمان جای صعود دعای ستم دیدگان است . یعنی اگر یک کسی بداند دعای او به درون آسمان ها راه پیدا می کند، او هرگز ستم نمی پذیرد، چه اینکه حاضر نیست ستم بکند.
اینها را امام ششم به ما آموخت و راه تقویّت اراده را که همان اصالت عقل است در میدان عبادت خلاصه کرد. به ما فرمود: تنها راه قدرت اراده عبادت است. راهی برای نیرومند کردن نیت جز عبادت نیست. فرمود : خف الله کأنّک تراه فن لم تکن تراه فنّه یراک . و ن کنت تری أنّه لا یراک فقد کفرت. و ن کنت تری أنّه یراک و لک ن بارزت ب المعص یه. فقد جعلته اهول الناظ رین لیک (12). فرمود: آنچنان از خدا بترس که گویا خدا را می بینی. اگر گفتند: الحسان أن تعبد الله کأنّک یراه (13)، از این بیانات است.
امام الگوی امت است
فرمود: طوری از خدا بترس که گویا خدا را می بینی. خود امام سخن از نّه یراه می آورد و به شاگردان می گوید: کأنّک تراه، از خدا بترسید. این خوف دیگر خوف از جهنّم نیست. این خوف نفسی نیست، این یک خوف عقلی است. امام خود آنچنان از خدا می ترسد که خدا را می بیند. امت که امام گونه رفتار می کنند، طوری از خدا می ترسند که گویا خدا را می بینند. فرق بین امام و امّت همان » نّ« و »کأنّ » است. امام الگوی امت است، خدا را می بیند و می هراسد. امّت گویا خدا را می بینند و می هراسند. این پایگاه رفیع را امام ششم به ما آموخت .
وقتی ابن أبی العوجاء در آن مناظره به امام ششم عرض کرد تو ما را به غائب حواله می دهی، ذکرت فأحلت علی غائ ب (14). تو ما را به یک امر غائب دعوت می کنی. ما تا چیزی را نبینیم و حس نکنیم، نمی پذیریم؛ زیرا او اندیشه اش مادّی بود و طرفدار اصالت حس بود. حضرت فرمود: ک یف یکون غائ باً من هو خلق ه شاهد (15)، لا یخلوا م نه مکان . فرمود: من تو را به یک شاهد و حاضر دعوت کرده ام. خدا که غائب نیست! خدائی که با شماست، جائی از خدا خالی نیست، در هر حال در محضر خدائی! و هو اقرب ل ینا م ن حبل الورید (16)، چگونه غائب است ؟
این سخن کسی است که خدا را با جان می بیند و نه با چشم؛ که لا تدر که الأبصار و هو یدر ک الأبصار(17). امام ششم که به این پایگاه رسیده است ، همانند امیر المؤمنین (سلام الله علیه) که می گوید: ما کنت أعبد ربّاً لم أره (18)، خود می بیند و دیگران را به بینش دعوت می کند. می گوید : می توانید به جائی برسید که گویا خدا را ببینید. این مقام فقط از راه عبادت میسر است و لا غیر! آنها که برای امام مقامی فوق مقام امکان قائل بودند، امامان معصوم (علیهم السّلام) آنها را تخطئه می کردند.
واسط مستقیم فیض الهی با مردم
مردی که درباره امام ششم بیش از حدّ امکان
می اندیشید، وقتی به حضور امام بار یافت، حضرت دستور داد: آب برای وضو ساختن و عبادت کردن فراهم شود. وضو ساخت و عبادت کرد، آنگاه فرمود: بدان! لا تحم ل علی الب ناء فوق ما یطیق ، نّها عبید المخلوقون (19). فرمود: بر هیچ پایه ای بیش از حدّ استطاعت بار نکن! ما موجود مخلوق ایم. بر مخلوق مقام والای خالق را بار نکن که توان تحمّل آن را ندارد! این مقام مال ما نیست. ما را از حدّ بنده بالا نبر! از مرز امکان تجاوز نده. لا تحم ل علی الب ناء فوق ما یط یق فنّا عبیأ مخلوقون . وقتی این بیان را روشن کرد که امامان بنده خدایند، مخلوق خدایند و از راه عبادت به این پایگاه رفیع بار یافتند ، آنگاه می بینیم در مقام اوج امام صادق چه می کند؛ سالم ابن أبی حفصه می گوید: بعد از ارتحال امام باقر (سلام الله علیه) من وارد محضر امام ششم شدم که تسلیت عرض کنم. به پیشگاه شان رسیدم، گفتم: نّا لله و نّا لیه رّاج عون . ذهب و الله من کان یقول قال رسول الله و لا یسئل عمّن ب ینه و ب ین رسول الله (علیه آلاف التحیّه والثناء) (20). من به امام ششم عرض کردم در گذشت امام پنجم یک خلاء جبران ناپذیر ایجاد کرد. زیرا او کسی بود که می گفت: قال رسول الله و احدی توان آن را نداشت که از امام باقر بپرسد: شما که پیغمبر را ندیدید، چگونه از پیغمبر سخن می گوئید! بین شما و پیغمبر فاصله ها بود. در زمان حیات رسول الله شما در دنیا نبودید! چگونه از پیغمبر سخن نقل می کنید؟ در حالی که او را ندیدید. ما یک همچنین امامی را از دست داده ایم.
سالم ابن أبی حفصه می گوید: وقتی این سخن تمام شد، دیدم امام ششم لحظه ای ساکت شد، آنگاه سر برداشت؛ قال : قال الله عزّ و جلّ : نّ م ن ع باد ی من یتصدّق ب شقّ تمره فارب یها له کما یربّی احدکم ف لوه حتّی اجعلها له م ثل احد (22). فرمود: خدا می فرماید گاهی یکی از شما به اندازه نیمی از خرما صدقه می دهید و من این نیم خرما را می پرورانم، همانند کوه احد می کنم؛ آنطوری که شما یک برّه را می پرورانید و بزرگش می کنید و من تعجّب کردم! این کیست که به خود اجازه می دهد که بلا واسطه از خدا سخن بگوید؟! ما درباره امام باقر به این حدّ رسیده ایم که بلا واسطه از پیغمبر سخن می گفت، اما امام صادق بلا واسطه از خدا سخن می گوید. اینها کی اند؟ اینها چی اند ؟ از کدام راه به این پایگاه رسیده اند؟! چگونه یک انسان ملکوتی بلا واسطه از خدا سخن می گوید؟! گر چه وحی تشریعی مخصوص نبی و رسول است، امّا وحی تصدیقی، وحی تکوینی، وحی تأییدی دیگر وحی ها از آن ولایت است که ولایت باطن نبوت و رسالت است. در آن باطن دیگران سهیم اند. هر چه دیگران دارند از برکت ولایت است. امام ششم به خود اجازه می دهد که بلا واسطه مطلبی را از الله نقل کند! آن کسی که خدا را با چشم دل می بیند، کلام خدا را هم با چشم دل می شنود. اگر انسان کامل اولین صادر و یا اولین ظاهر است، دیگر موجودات جزء صوادر بعدی و یا ظواهر بعدی اند. هر فیضی که به دیگر موجودات می رسد، به برکت صدور یا ظهور این انسان کامل است.
راه سعادت؛ حرکت بر مدار اصول
کسی رئیس مذهب ماست که ارتباط مستقیم با الله دارد. آنگاه ببینیم رئیس مذهب ما به ما چه می گوید؛ آنکه رهبر اسلام است، به ما چه می گوید. دستوراتی از امام ششم رسیده است که برخی از آن دستورات را قرائت می کنیم تا روشن شود که حضرت در اصلاح امّت اسلامی چه قدر مهربان و کوشا و دلسوز است؛ امام باقر درباره امام صادق فرمود: هذا خ یر البر یه(22). بعد از امامان معصوم از تمام مردم … ما را خیر برسان. اینها را از نیاز به دیگران مستغنی کن! امام ششم می گوید: وصیّت پدرم در من آنچنان اثر گذاشت که سوگند به خدا تا می توانم در استقلال امتم می کوشم. والله لا ادعنّهم حتّی یکون رجل م نهم ف ی الم ثل لا یسئل احداً . فرمود : قسم به خدا من نمی گذارم در بین امّت ما کسی نیازمند به دیگری باشد. در مسائل علمی مستقل، در مسائل فکری مستقل، در مسائل سیاسی مستقل؛ نیازی به غیر نداشته باشند. این سخن امام ششم است.
آنگاه می گوید: مردم! شما اگر بخواهید یک جامعه فاضله داشته باشید، چاره ای جز این نیست که این اصول را رعایت کنید؛ بخشی از این اصول مربوط به مسائل رفاهی است، بخش دیگر این اصول که زیر بناست مربوط به مسائل اعتقادی و تمدن اصیل است. امّا آنچه که مربوط به مسائل رفاهی است؛ فرمود : ثلاث لا تط یب السّکنی لا ب ه نّ ؛ الهوی الطّی ب ، و الماء الغزیر ، و الأرض الخوّار ه(23). فرمود: سه امر است که زندگی مردم بدون آن سه امر گوارا نیست؛ داشتن هوای سالم، داشتن آب فراوان، داشتن زمین نرم، آماده کشت و کار. یعنی بکوشید محیط زیست تان سالم باشد. بکوشید در تولید آب، در صرف آب از آبهای فراوانی برخوردار باشید. بکوشید سرزمینی تهیه کنید که آماده کشاورزی و باغداری باشد؛ اینها مربوط به مسائل رفاهی . اما آنچه زیر بنای تمدن یک جامعه اسلامی است که اگر یک ملتی فاقد این اصول بود، دیگر متمدن نیست از نظر امام صادق این است؛ فرمود: ثلاث لا یستغن ی اهل کلّ بلد عنها؛ سه چیز است که هیچ گروهی از آنها بی نیاز نیست. اوّل : فق یأ عال أ ور ع . دوّم : امیأ خیّ أ مطاع. سوّم: طبیأ بصیأ ث ق ه. فن عد موا ذل ک کانوا همجً ر عاع (24). فرمود: اگر یک ملّتی از راهنمائی فقیه عادل محروم بود، اگر یک ملّتی از داشتن یک ارتش نیرومند و فرمانروایان مهربان و خیر خواه محروم بود، اگر یک ملّتی از یک سلسله اطبّای حاذق مورد اعتماد محروم بود، آنها از سعادت و تمدّن سهمی ندارند. اوّل داشتن مقام شامخ فقاهت است که احکام و ح کم دین را به مردم بیاموزاند. دوّم داشتن یک فرمانروایان خیرخواه مطاع که مردم از آنها اطاعت کنند. سوّم داشتن اطبّای بینای بیدار دل پاک؛ ثلاث لا یستغن ی اهل کلّ بلد عنها ؛ فق یأ عال أ ور ع ، امیأ خیّ أ مطاع ، طبیأ بصیأ ث قه. اینها را امام ششم به ما آموخت که فراهم کنیم .
تنها مستضعف زمین باشید!
ببینید برای یاد دادن امام صادق چه تلاش ها که نمی کند! اینها را امام ششم به عنوان اینکه شاگردان اش را در جهان ملکوت عظیم کند به ما فرمود. فرمود: می دانید چه گروهی می توانند به امامت برسند؟ چه گروهی می توانند وارثان انبیاء باشند، چه گروهی می توانند خلف صالح پیامبران باشند؟ آنها که گرچه در زمین مستضعف اند، ولی در باطن عالم عظیم باشند. در مکتب امام صادق آن مستضعفی می تواند پیروز بشود که فقط مستضعف در زمین باشد. اگر کسی هم مستضعف در زمین بود، هم مستضعف در آسمان، او پیروز نمی شود! تنها کسی پیروز می شود که استضعافش فقط در زمین باشد. مؤمن اگر مستضعف است، استضعافش در زمین است، وگرنه در ملکوت عالم او عظیم است. امام ششم شاگردان آگاه خود را به عنوان عظیم در آسمانها و ملکوت معرفی کرد. فرمود: من تعلّم الع لم و عم ل ب ه و علّمه لله دع ی ف ی ملکوت السّماوات عظیماً (26). آنکه برای خدا عالم بشود، برای رضای خدا به علم عمل کند، برای رضای خدا علم را فرا راه دیگران نصب کند با قلم و بنان و بیان، او در باطن عالم عظیم است. این انسان عظیم می تواند وارث پیغمبر بشود! اینچنین نیست هر مستضعف ای بتواند امام زمین بشود !
شما آیه مبارکه را نگاه کنید، می بینید می گوید: و نرید أن نمنّ علی الّذ ین استضع فوا ف ی الأرض و نجعلهم ائ مهً و نجعلهم الوار ثین (26). شارحان اصول کافی در شرح این جمله که امام باقر درباره امام صادق این آیه را خواند، چنین گفته اند: مرحوم کلینی نقل می کند: وقتی امام باقر، فرزندش امام صادق را دید، فرمود: این فرزندم کسی است که خدا درباره او اینچنین گفت؛ هذا م مّن قال الله تعالی ف ی حقّ ه : و نرید أن نمنّ علی الّذ ین استضع فوا ف ی الأرض و نجعلهم ائ مهً و نجعلهم الوار ثین (27). در شرح این بیان امام باقر که به آیه استناد کرده است گفته اند: آن کسی که استضعافش فقط در منطقه زمین است، پیروز است. آن فقط مستضعف مسلمان است . مسلمان اگر مستضعف است، فقط در منطقه زمین استضعاف به سراغ او آمده است وگرنه در آسمانها او عزیز است. در باطن عالم عزیز است ، در جان جهان گرانمایه است.
امام صادق(ع) هم شاگردانش را از گودال حکومت مروانی در آورد و اجازه نداد وارد گودال حکومت عباسیان بشوند. فرمود : نه مروانی و نه عباسی! نه بنی امیّه، نه بنی عباس. آن مستضعف فی الأرض است که می تواند امام بشود. و اگر کسی مستضعف ف ی الأرض و ف ی السّماء شد، روزی اگر در این گودال بود و از این گودال بیرون آمد، به گودال دیگر می افتد. فقط مستضعف فی الأرض است که می تواند امام بشود .
سیاست حضرت صادق(ع)
توطئه عباسی ها را شنیده اید که پولی فراهم کردند به عنوان وجوه ب ریه شیعیان خراسان، به مدینه آوردند که بین بنی هاشم توزیع کنند و رسید دریافت کنند؛ این عامل توطئه وجوه را از خراسان گرفت، یا به مدینه آورد. بین عده ای توزیع کرد و رسید دریافت کرد. رفت به سراغ امام ششم، دید در مسجد پیغمبر مشغول نماز است. پشت سر امام صادق نشست، گفت: امام ششم ! عجّ ل و انصرف والصفد لیه . فوراً امام نمازش را تمام کرد و فرمود: دست از این توطئه بردارید. نّهم قر یبوالعهد م ن دوله بن ی مروان (28). فرمود: دست از توطئه بردارید. این بنی هاشم تازه از زیر سلطه مروانی ها به در آمدند . اینها می گویند: نه مروانی و نه عباسی ! ما از چنگال بنی مروان در نیامدیم که توطئه عباسیّان را امضاء کنیم! ما اگر از آن ستم در آمدیم ، با ستم دیگر هم می جنگیم.
این مکتب امام ششم است. این می تواند امام زمین باشد، وارث پیغمبر باشد. آنکه از چنگال بنی امیّه در آمد، به دامن بنی العباس پناهنده شد که وارث نیست! خدا که به او عهد نمی دهد. و عهد خدا هم که گرفتنی نیست ! وقتی نامه منصور دوانقی به پیشگاه امام ششم رسید که ل م لا تخشانا کما یخشانا النّاس ، چرا مانند دیگر وعاظّ و سلاطین به دربار ما بار نمی یابی؟! فرمود : نه من دنیائی دارم که برای صیانت او به سراغ تو بیایم، و نه تو آخرتی داری که در اثر اشتیاق به آن معارف اخروی با تو رفت و آمد کنم! آمدنم سودی ندارد. این بیان قاطع را امام صادق وقتی می گوید که درباره بنی مروان هم آن بیان قاطع را داشت. آنگاه از راه فریب و نیرنگ منصور دوانقی نوشت: تذهبنا ل تنصحنا . به سراغ ما بیائید تا ما را نصیحت کنید، چون دیگر وعاظ. فرمود : أمّا من أراد الآخ ره فلا یصحبک و أمّا من أراد الدّنیا فلا ینصحک (29). آنکه اهل دنیاست که به میل تو سخن می گوید ، نه تو را نصیحت کند .
نصیحت و موعظه جذب الخلق لی الحقّ است، نه جذب الخلق لی الطّب یعه، نه جذب الخلق لی الخلق ! ناصح کسی است که مردم را به الله جذب کند . جذب کردن غیر از تبلیغ است. جذب کردن غیر از سخنرانی و گفتن و نوشتن و درس گفتن است! واعظ کسی است که هنر جذب داشته باشد. وعظ جذب الخلق لی الحقّ است. ممکن است کسی سخنرانی کند ، کتاب بنویسد امّا نتواند جاذبه ایجاد کند. جذب کردن کاری است دشوار! تا انسان خود مجذوب نباشد، اهل جذب نیست. تا خود الهی نباشد، سخن اش در دلها کشش ایجاد نمی کند. امام ششم در جواب فرمود: من کسی را وعظ می کنم که او ا خلاد لی الأرض نداشته باشد . آنکه در دل اش می گوید : سوآأ عل ینا و عظلت أم لم تکن م ن الواع ظین(30)، من چگونه او را جذب کنم؟! أمّا من أراد الآخ ره فلا یصحبک ، و أمّا من أراد الدّنیاء فلا یذهبک .
آنگاه دستور دادند، دیدند امام صادق نه با پول جذب نمی شود، زیرا در برابر پول می گوید: نه بنی مروان، نه بنی عباس! اگر شما امروز می گوئید : نه شرق و نه غرب ، چون شاگرد امامی هستید که آنروز گفت: نه بنی مروان، نه بنی عباس. دید با پول جذب نمی شود با نیرنگ و دعوت به سلسله وعّاظ و سلاطین شدن جذب نمی شود، دستور داد خانه امام صادق را آتش زدند! مرحوم کلینی نقل می کند: ناظران دیدند امام ششم پا روی امواج آتش خانه می گذارد، می گوید: أنا ابن اعراق الثّری ، أنا ابن ا براه یم خلیل الله (31). دیدند پا روی امواج آتش می گذارد، می گوید: ما فرزندان ریشه زمین ایم. ما فرزند ابراهیم ایم! یعنی گرچه نمرود رفت و توی منصور دوانقی جای نمرود نشسته ای؛ گرچه ابراهیم رفت و من جای ابراهیم نشسته ام، ولی حقّ همان است که ما بر نار مسلّط ایم. من فرزند همان ابراهیم ام. آن ندای یا نار کون ی برداً و سلاماً علی ا براهیم هم اکنون هم زنده است. مگر ابراهیم نگفت : و م ن ذر یّت ی؟ من مگر ذریّه صالح ابراهیم نیستم؟ مگر ابراهیم مسلّط بر نار نشد؟ همان ولایت است که اکنون از آستین من ظهور کرده است .
این موضع گیری امام ششم در برابر سیاست ننگین عباسیان و مروانیان. این بیان امام ششم، آن هم دستورات علمی اش، آن هم دستورات زهدش. لذا امام باقر فرمود: هذا خ یر البر یه .
پی نوشت :
(1) کافی . ج 2 . ص 104 . باب الص دق و اداء الامانه
(2) کافی . ج1 . ص25 . کتاب العقل والجهل
(3) کافی . ج1 . ص 11 . کتاب العقل والجهل ـ با تلخیص
(4) مفاتیح الجنان . زیارت جامعه کبیره
(5) امالی شیخ صدوق . ص 240 ـ با تلخیص
(6) بحار الأنوار . ج40 . ص318
(7) کافی. ج2 . ص 509 و وسائل الشیعه . ج7 . ص 128
(8) سوره فاطر . 10
(9) سوره ذاریات . 22
(10) سوره اعراف . 40
(11) سوره فصّلت . 12
(12) وسائل الشیعه . ج 15 . ص 220 ـ با تلخیص .
(13) بحار الأنوار . ج67 . ص196
(14) کافی . ج1 . ص 125
(15) کافی . ج1 . ص 126 و بحار الأنوار . ج3 . ص 33
(16) همان ـ با استناد آیه 16 سوره مبارکه قاف
(17) سوره انعام . 103
(18) بحار الأنوار . ج4 . ص 44
(19) بحار الأنوار . ج47 . ص 107 .
(20) مستدرک الوسائل . ج7 . ص 168
(21) وسائل الشیعه . ج 9 . ص 318
(22) کافی . ج1 . ص 307 .
(23) بحار الأنوار . ج 75 . ص 232 .
(24) بحار الأنوار . ج75 . ص 235 .
(25) کافی . ج1 . ص 35
(26) سوره قصص . 5
(27) بحار الأنوار . ج24 . ص173 ـ با تلخیص.
(28) کافی . ج1 . ص475 و بحار الأنوار . ج47 . ص74
(29) بحار الأنوار . ج47 . ص184 . ما جری ب ینه (ع) و ب ین المنصور
(30) سوره شعراء . 136
(31) کافی . ج1 . ص473 .